جامعه امروز ایران به کدام سو حرکت می‌کند؟ - قسمت دوم

 

مقایسه بین دو جامعه امروز ایران با جامعه نیمه دوم قرن نوزدهم جهان سرمایه‌داری، این درس را به ما می‌آموزد که جنبش مطالباتی امروز جامعه ایران هنوز در مرحله جنبش مطالباتی 1886 شیکاگو می‌باشد. برای فهم ظرفیت قابل اعتلای جنبش‌های پیشرو اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران در این شرایط در اینجا به ذکر مثال دیگری می‌پردازیم.

در سال 1848 به علت حمله بیسمارک صدراعظم آلمان به فرانسه، مردم شهر پاریس که تعداد آنها به اندازه شهر کرج امروز ایران یعنی دو میلیون نفر بودند، بر علیه اشغالگران آلمانی شورش کردند. البته شورش آنها بر علیه اشغالگران آلمانی «اصلاً طبقاتی نبود، بلکه جوهر فراطبقاتی و ملی داشت». همچنین آن شورش مردم پاریس جنبه «جنبشی خودجوش و خودسازمان‌گر و خودرهبر و خودمدیریتی داشت، نه حزبی و دولتی» چراکه این یک واقعیت است که وقتی دو کشور در حال جنگ قرار می‌گیرند مبارزه طبقاتی در داخل آن کشور به صورت موقت افول یا گاها تعطیل می‌شوند؛ و دلیل آنهم این است که جنگ‌های متجاوز خارجی باعث رشد حس ملی‌گرائی در مردمان جامعه می‌شود. بدین ترتیب شورش مردم پاریس در ادامه از آنجائیکه آن شورش توسط جنبش‌های خودجوش و خودسازمانده و خودرهبر و دینامیک صورت گرفته بود، همین جوهر جنبشی بودن آنها بسترساز ظهور «کمون پاریس توسط دموکراسی مستقیم آن جنبش‌های خودجوش شد»؛ بنابراین:

اولاً کمون پاریس شورش بود نه انقلاب.

ثانیاً کل جامعه پاریس به عنوان کنشگران اصلی آن شورش بودند، نه فقط طبقه کارگر در پاریس.

ثالثاً کمون پاریس توسط جنبش‌های خودجوش و خودسازمان‌گر و خودرهبر و دینامیک تکوین پیدا کرد نه توسط حزب یا احزاب سیاسی فراجنبشی کمونیستی یا حزب طراز نوین طبقه کارگر و یا حزب کمونیست مورد اعتقاد کارل مارکس.

رابعاً کمون پاریس توسط «دموکراسی مستقیم شورائی و جنبشی شکل گرفت، نه دموکراسی پارلمانی و یا سوسیالیسم حزب – دولت تزریق شده از بالا»، در نتیجه همین خودویژگی‌های کمون پاریس باعث گردید تا کارل مارکس در چارچوب رویکرد نظری که نسبت به جامعه سوسیالیستی و کمونیستی مورد ادعای خود داشت، «در آغاز با کمون پاریس مخالفت کند»؛ اما پس از چندی مجبور به تائید آن گردید، چراکه «اولین تجربه سوسیالیستی جنبشی به قدرت رسیده بود که در چارچوب مبارزه با مناسبات سرمایه‌داری حاکم تکوین پیدا می‌کرد». به همین دلیل کارل مارکس در فرایند دوم رویکرد خود به کمون پاریس تلاش کرد که در کتاب «کمون پاریس»، از «کمون پاریس یک مدل برای ایده سوسیالیستی مورد ادعای خود بسازد.»

قابل ذکر است که خود کارل مارکس و انگلس در هیچ جا به صورت مشخص تئوری در باب دولت سوسیالیستی یا کمونیستی ارائه نداده بودند، طرح «دیکتاتوری پرولتاریا» که کارل مارکس یازده بار در آثار خود از آن یاد می‌کند که بعداً پلخانف در کنگره دوم سوسیال دموکرات‌های روس با حمایت لنین از تز دیکتاتوری پرولتاریای کارل مارکس به عنوان شکل دولت مطرح کرد، نشان دهنده تلاش وافر کارل مارکس جهت دستیابی به مدل دولت سوسیالیستی بود.

باری، کارل مارکس در شرایط وقوع کمون پاریس جهت پر کردن خلاء تئوری شکل دولت سوسیالیستی یا کمونیستی خود تلاش کرد که از کمون پاریس که بر پایه «جامعه مدنی جنبشی و جامعه‌محور و خودجوش و خودسازمانده و خودمدیریتی و خودرهبر تکوین پیدا کرده بود» (نه در چارچوب مبارزه طبقاتی طبقه کارگر و حزب کمونیست مورد اعتقاد او) یک مدل دولت بسازد؛ و البته در ادامه آن حتی خود لنین هم در سال‌های 1917 - 1918 ابتدا در «تزهای آوریل» به جای دولت – حزب کوشید، جهت تعیین مدل دولت در چارچوب الگوی جنبشی کمون پاریس بر «دموکراسی شورائی یا دموکراسی مستقیم» تکیه نماید که البته نتوانست، چرا که رویکرد حزب طراز نوین او که پایه به قدرت رسیدنش و عامل انقلاب اکتبر 1917 بود، به او اجازه «تکیه کردن بر الگوی جامعه مدنی جنبشی تکوین یافته از پائین کمون پاریس نمی‌داد.»

یادمان باشد که علت اینکه در کمون پاریس نظریه‌پردازان عملی و نظری آن شورش و خیزش توانستند در اداره شهر دو میلیون نفری پاریس بر «دموکراسی شورائی» یا «دموکراسی مستقیم» تکیه کنند به این خاطر بود که زیرساخت تکوین خیزش کمون پاریس از مسیر قیام جنبش‌های خودجوش و خودسازمانده و خودمدیریتی و خودرهبر شکل گرفته بود؛ بنابراین طبیعی بود که خیزش کمون پاریس با تکیه بر جامعه مدنی جنبشی (خودجوش و خودسازمان‌گر و خودرهبر و خودمدیریتی تکوین یافته از پائین) بتوانند شکل مدیریت کلان خود را در چارچوب «دموکراسی شورائی» یا «دموکراسی مستقیم» تعریف نمایند.

پر پیداست که اگر در کمون پاریس به جای جنبش‌های خودجوش مانند انقلاب اکتبر 1917 روسیه بر حزب طراز نوین به اصطلاح طبقه کارگر عمل می‌کردند و یا به جای کل جامعه پاریس به عنوان کنش‌گران اصلی تنها بر گروه اجتماعی شهر پاریس تکیه می‌کردند، نمی‌توانستند به مدل دمکراسی مستقیم در اداره کلان شهر پاریس تکیه نمایند؛ زیرا «هر جنبشی در چارچوب مکانیزم مبارزه قبل از پیروزی می‌تواند در فرایند پسا پیروزی شکل دولت و حکومت برای خود تعریف نماید.» باری، هدف از طرح مثال فوق برای مقایسه کردن خیزش کمون پاریس با خیزش دی‌ماه 96 یا وضعیت جنبش‌های پیشرو اردوگاه بزرگ مستضعفین در جامعه امروز ایران می‌باشد. فراموش نکنیم که آنچنانکه خیزش مردم پاریس (در سال 1848 در برابر ارتش بیسمارک آلمان) یک خیزش تعیین کننده و سرنوشت‌ساز بود (هر چند که در مدتی کوتاه توسط پاسداران نظام سرمایه‌داری سرکوب شد) ولی با اینکه 170 سال از کمون پاریس می‌گذرد، هنوز برای طرفداران «دموکراسی و سوسیالیست جنبشی» (نه سوسیالیسم حزب – دولت قرن بیستم لنینیستی) «کمون پاریس یک مدل می‌باشد» که نظریه‌پردازان این عرصه معتقدند که کمون پاریس نشان داد که سوسیالیسم جنبشی تنها در چارچوب جامعه مدنی جنبشی تکوین یافته از پائین ممکن شدنی می‌باشد. در نگاه اینها علت شکست سوسیالیسم حزب – دولت لنینیستی در قرن بیستم، «جدائی مدل حزب – دولت از مدل جامعه مدنی جنبشی تکوین یافته از پائین بوده است.»

حال سوالی که در اینجا در مقایسه بین خیزش دی‌ماه 96 جامعه ایران و کمون پاریس قابل طرح است، اینکه چرا خیزش دی‌ماه 96 نتوانست بیش از 9 روز دوام پیدا کند تا در بستر استمرار، آن خیزش بتواند توسط جنبش‌های خودجوش و خودسازمانده و خودرهبر و خودمدیریتی مانند کمون پاریس نمودار و مدلی برای مدیریت دموکراسی – سوسیالیستی در چارچوب جامعه مدنی جنبشی تکوین یافته از پائین در جامعه ایران بشود؟

در پاسخ به این سؤال باید به تفاوت دو جامعه امروز ایران با جامعه نیمه دوم قرن نوزدهم شهر دو میلیون نفری پاریس بپردازیم، چراکه در خیزش دی‌ماه 96 جامعه ایران که در بیش از 90 شهر بزرگ و کوچک ایران (از 1600 شهر ایران) این خیزش جاری و ساری شد.

اولاً برعکس خیزش کمون پاریس، جنبش کارگری ایران در این خیزش شرکت نکردند و همین عدم مشارکت جنبش کارگری در خیزش دی‌ماه 96 علاوه بر اینکه باعث گردید تا خیزش دی‌ماه 96 نتواند مانند کمون پاریس وارد فرایند اعتلای جنبش‌های خودجوش و خودسازمانده و خودرهبر و خودمدیریتی بشود، عدم مشارکت جنبش کارگری در خیزش دی‌ماه 96 باعث شد تا خیزش دی‌ماه نتواند «از فرایند اعتراضی وارد فرایند اعتصابی کارگران بشوند». قابل ذکر است که آنچه که باعث می‌گردد تا خیزش‌های اعتراضی استمرار پیدا کنند و باعث می‌گردد که خیزش‌های اعتراضی وارد خشونت‌گرائی و آنتاگونیست (که بسترساز سرکوب آنها توسط حاکمیت می‌گردد) نشوند، «ورود خیزش‌ها به جنبش اعتصابی است» که البته این مهم زمانی اتفاق می‌افتد که جنبش کارگری به صورت فراگیر و همه جانبه وارد مبارزه اعتراضی بشوند.

طبیعی است که اگر در دی‌ماه 96 جنبش کارگری ایران به صورت فراگیر می‌توانستند در آن خیزش اعتراضی شرکت کنند، بدون تردید علاوه بر اینکه دیگر دستگاه‌های چند لایه‌ای سرکوبگر حاکمیت نمی‌توانستند خیزش دی‌ماه را سرکوب کنند، «با تغییر توازن قوا در عرصه میدانی به سود کنشگران آن خیزش، شرایط برای استحاله خیزش اعتراضی به جنبش اعتصابی فراهم می‌گردید»؛ و همین امر بسترساز استمرار آن خیزش و اعتلای جنبش‌های خودجوش و خودسازمانده و خودرهبر و دینامیک و خودمدیریتی در راستای تکوین جامعه مدنی جنبشی تکوین یافته از پائین می‌شد؛ و این تفاوت کلیدی بین خیزش دی‌ماه 96 با خیزش کمون پاریس در سال 1848 بود؛ زیرا در کمون پاریس اگر چه کل جامعه دو میلیون نفری پاریس به عنوان کنشگران اصلی آن خیزش بزرگ در آمدند، ولی فراموش نباید کرد که «جنبش کارگری شهر پاریس در آن خیزش نقش محوری داشتند» و همین امر باعث گردید تا خیزش اعتراضی مردم پاریس وارد فرایند جنبش اعتصابی نیز بشود و کارگران صنعتی شهر پاریس در کنار سربازان در سنگرهای شهر پاریس مدافع این خیزش بشوند.

ثانیاً در خیزش دی‌ماه 96 اقشار میانی شهری ایران به علت اینکه هنوز در توهم شعار رویکرد به اصطلاح اصلاح‌طلبانه درون حکومتی بودند و معتقد به اصلاح رژیم مطلقه فقاهتی حاکم از طریق صندوق‌های رأی مهندسی شده این رژیم در چارچوب قانون اساسی ولایتمدار رژیم مطلقه فقاهتی در جنگ جناح‌های درونی حکومت و در عرصه تقسیم باز تقسیم قدرت بودند، همین امر باعث گردید تا اقشار میانی شهری نتوانند در خیزش دی‌ماه 96 شرکت کنند.

پر واضح است که غیبت اقشار میانی و طبقه کارگر در خیزش دی‌ماه 96 شرایط برای جوشش خواستگاه این خیزش از قاعده جامعه ایران و حاشیه‌نشینان 19 میلیون نفری شهرهای ایران فراهم کرد. البته محدود شدن خواستگاه کنشگران خیزش دی‌ماه 96 به مستضعفین تحتانی جامعه ایران خود بسترساز ظهور آفت‌هائی برای خیزش دی‌ماه 96 شد، چراکه مشخصه بزرگ اقشار تحتانی و حاشیه‌نشینان شهری در عدم تشکل‌پذیری و عدم تکوین جنبش‌های خودجوش و خودسازمانده و خودرهبر است. برعکس خیزش‌های کارگری و اقشار میانی شهری که شرایط برای استحاله آنها به جنبش‌های خودجوش و خودسازمانده و خودرهبر بیشتر فراهم می‌باشد. بر این مطلب بیافزائیم که همین خودویژگی اقشار تحتانی و حاشیه تولید بسترساز آن شد که در پروسه تکوین جنبش ضد استبدادی 57 نیروی اصلی آن جنبش که همین اقشار تحتانی و حاشیه تولید بودند، رهبری آن جنبش را دو دستی تقدیم روحانیت سنتی تحت هژمونی خمینی بکنند.

باری بدین ترتیب است که از دیگر تفاوت‌های مهم خیزش اعتراضی دی‌ماه 96 با خیزش کمون پاریس همین عدم مشارکت اقشار میانی شهری ایران در خیزش دی‌ماه 96 بود که باعث گردید تا خیزش دی‌ماه نتواند به صورت فراگیر و همگانی 1600 شهر کشور را در بر بگیرد. مضافاً اینکه خود غیبت اقشار میانی باعث گردید که شعار «نان» به عنوان تنها شعار خیزش دی‌ماه مطرح بشود و از شعار «آزادی» در خیزش دی‌ماه خبری نباشد. البته خلاء شعار «آزادی» در خیزش دی‌ماه 96 بسترساز شکاف بین دو جبهه «آزادی‌خواهانه و برابری‌طلبانه اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران» در آن شرایط نیز گردید. یادمان باشد که طرح شعار «اصلاح‌طلب، اصول‌گرا - دیگه تمامه ماجرا» در خیزش دی‌ماه 96 در فرایند پایانی آن زمانی مطرح شد که جنبش دانشجوئی ایران وارد این خیزش گردید؛ و این شعار که معرف عبور جامعه ایران از رویکرد به اصطلاح اصلاح‌طلبانه درون حکومتی بود از طریق جنبش دانشجوئی وارد خیزش دی‌ماه 96 شد.

بدین ترتیب است که برعکس کمون پاریس که در عرصه خیزش شهری بین دو جبهه «آزادی‌خواهانه و برابری‌طلبانه» همبستگی وجود داشت، در خیزش دی‌ماه 96 متاسفانه به علت غیبت اقشار میانی شهری این همبستگی حاصل نشد؛ که همین افتراق بین دو جبهه فوق باعث گردید تا برعکس کمون پاریس این خیزش نتواند نمودار و مدل جنبشی جهت دستیابی به «دموکراسی مستقیم و شورائی» در جامعه ایران بشود.

ثالثاً برعکس کمون پاریس که در یک شهر یعنی شهر پاریس شکل گرفت، خیزش دی‌ماه 96 در بیش از 90 شهر ایران (از 1600 شهر) جاری و ساری شد که همین گستردگی جغرافیائی در خیزش دی‌ماه 96 باعث گردید تا برعکس کمون پاریس شرایط برای مدیریت متمرکز آنها فراهم نگردد. فراموش نکنیم که دستگاه چند لایه‌ای سرکوبگر رژیم مطلقه فقاهتی جهت مهار کردن خیزش دی‌ماه 96 اولین کاری که کرد، قطع اینترنت و رابطه بین نیروهای هدایت کننده آن خیزش بود که از طریق فضای مجازی صورت می‌گرفت؛ و البته این تاکتیک رژیم بسیار مؤثر واقع شد، چراکه تنها کانال ارتباطی آنها از طریق فضای مجازی و تلفن همراه بود؛ و البته قطع ارتباط و پیوند بین کنشگران خیزش دی‌ماه 96 اولین تاثیری که داشت عدم مدیریت جمعی این خیزش بود که بسترساز بن بست و شکست آن گردید. در خیزش کمون پاریس به علت اینکه خیزش در یک شهر دو میلیون نفری پاریس صورت گرفت شرایط برای مدیریت متمرکز آن شورش فراهم بود و همین مدیریت متمرکز باعث گردید تا جنبش‌های خودجوش بتوانند فرایندهای بعدی مبارزه به صورت هدایت شده به پیش ببرند.

بنابراین در این رابطه است که خیزش دی‌ماه 96 نتوانست مانند کمون پاریس به صورت یک مدل جامعه مدنی جنبشی تکوین یافته از پائین در آید و بدین ترتیب است که در فرایند پسا فروپاشی اردوگاه شرق و سوسیالیسم دولتی یا سوسیالیسم حزب – دولت لنینیستی، مارکسیست‌ها تلاش می‌کنند تا در این شرایط برعکس قرن بیستم که مدل سوسیالیستی آنها حزب – دولت لنین بود، مدل کمون پاریس را به عنوان مدل عملی سوسیالیستی خود مطرح نمایند زیرا کارل مارکس توسط تجربه کمون پاریس بود که رویکرد خودش از دموکراسی نیابتی و پارلمانی سرمایه‌داری به دموکراسی مستقیم و شورائی تغییر داد.

نتیجتاً اینکه در کمون پاریس منهای اینکه «فرایند جنبشی خودجوش جایگزین فرایند حزبی از بالا شد و منهای اینکه خیزش جای انقلاب را گرفت و منهای اینکه جامعه جای طبقه منحصر کارگر شد، مهم‌تر از همه اینها اینکه برای اولین بار دموکراسی شورائی یا دموکراسی مستقیم جایگزین دموکراسی نیابتی و دموکراسی پارلمانی گردید.»

پایان

 

  • آگاهی
  • آزادی
  • برابری