تحلیل رویدادهای سیاسی ایران در شرایط جاری در چارچوب سه مؤلفه

«حاکمیت»، «مردم» و «جنبش»

 

آنچه که باعث شده است که اوضاع داخلی ایران در این مقطع زمانی (در عرصه شرایط داخلی و منطقه‌ای و بین‌المللی) صورتی خودویژه و حساس پیدا کند و باعث گردیده است تا پیشگام و پیشگامان جنبش‌های عمودی (برابری‌طلبانه طبقه زحمتکشان شهر و روستا) و جنبش‌های افقی (آزادی‌خواهانه طبقه متوسط شهری) اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران در شرایط خودویژه و حساس امروز (جامعه بزرگ ایران) جهت دستیابی به «تحلیل مشخص از شرایط مشخص (امروز جامعه ایران) در راستای دستیابی به برخوردهای مشخص» نیازمند به تحلیل مستمر رویدادهای سیاسی ایران در سه مؤلفه «حاکمیت» و «مردم» و «جنبش» بشوند، فضای شبه جنگی حاکم بر کشور ایران و منطقه خاورمیانه می‌باشد که گرچه این فضای شبه جنگی از مدتها قبل در بستر تصادم سیاست‌های شبه فاشیستی جناح هار و جنگ‌طلب حاکم امپریالیست آمریکا با سیاست‌های برتری‌جویانه سیاسی و نظامی رژیم مطلقه فقاهتی حاکم بر ایران در منطقه خاورمیانه از خلیج فارس تا دریای مدیترانه (جهت کسب هژمونی هلال شیعه و رقابت با کشورهای ارتجاعی تسنن حکومتی منطقه) مادیت پیدا کرده بود، ولی به موازات «بحران نفت‌کش‌ها» که با راهزنی و توقیف نفت‌کش ایرانی توسط دولت خودمختار جبل الطارق به دستور امپریالیسم انگلیس (در حمایت از پروژه تحریم‌های اقتصادی و به صفر رساندن صادرات نفت ایران توسط ترامپ) آغاز شد، در ادامه آن با راهزنی و توقیف و گروگانگیری نفت‌کش بریتانیا توسط سپاه و مخالفت بوریس جانسون نخست وزیر جدید انگلیس فضای شبه جنگی گذشته حاکم بر منطقه را هر چه بیشتر پیچیده‌تر کرد، چراکه این موضوع باعث گردیده است تا امپریالیسم آمریکا با حمایت امپریالیسم بریتانیا فضای شبه جنگی را به خلیج فارس و دریای عمان و تنگه هرمز بکشانند.

تلاش حزب پادگانی خامنه‌ای جهت باز کردن پای روسیه و ناوهای جنگی آن کشور در منطقه خلیج فارس و صف‌آرائی ناوهای جنگی در منطقه خلیج فارس در این شرایط همه و همه از نتایج این فضای جدید شبه جنگی می‌باشد البته پر پیداست که استراتژی جناح هار جنگ‌طلب حاکم بر کاخ سفید (به علت مصوبه جدید مجلس نمایندگان آمریکا نسبت به کسب اجازه از مجلس جهت جنگ و حمله نظامی به ایران و شروع مبارزه انتخاباتی ریاست جمهوری در آمریکا و شکست امپریالیسم در چهار جنگ و تجاوز و اشغال نظامی افغانستان، عراق، سوریه و لیبی که تنها جنگ عراق بیش از 5 تریلیون دلار برای امپریالیسم آمریکا هزینه داشته است) حداقل در این شرایط امپریالیسم آمریکا قصد حمله نظامی و جنگ همه جانبه به ایران ندارد. در نتیجه همین امر باعث گردیده تا تضاد بین جنگ‌طلبان دولت ترامپ (نژادپرست و زن‌ستیز و مهاجرستیز و مخالف تمامی پیمان‌ها و مقرارت بین‌المللی از محیط زیست تا برجام و تا پیمان‌های سلاح‌های هسته‌ای با برد متوسط سالت 1 و 2 و پوپولیسم) رشد کند. به طوری که حتی احتمال برکناری بولتون و تسلیم شدن پمپئو در این رابطه مطرح می‌شود. ولی آنچه در این عرصه قابل توجه است اینکه بر خلاف دولت اوباما، دولت ترامپ تلاش می‌کنند تا (قبل از انتخابات 2020 آمریکا) توسط بی‌رحمانه‌ترین و خانمان‌سوزترین تحریم‌های اقتصادی تاریخ بر مردم نگون‌بخت ایران رژیم مطلقه فقاهتی را پای میز مذاکره بکشانند.

پر واضح است که در این شرایط توسط هژمونی جهانی دلار و هژمونی نظامی جهانی و هژمونی که بر نهادهای بین‌المللی امپریالیسم آمریکا دارد، توازن قوا صد در صد به سود امپریالیسم آمریکا می‌باشد و لذا مذاکره مستقیم رژیم مطلقه فقاهتی با امپریالیسم آمریکا و جناح هار ترامپیسم به معنای تسلیم همه جانبه پلاتفرم 12 ماده‌ای پمپئو می‌باشد. فراموش نکنیم که آنچنانکه ترامپ در مصاحبه با نخست وزیر ژاپن اعلام کرد نه تنها امپریالیسم آمریکا و دولت ترامپ خواهان سرنگونی رژیم مطلقه فقاهتی حاکم بر ایران نیست بلکه برعکس ترامپ معتقد است که کشور ایران می‌تواند با همین رژیم به رفاه و پیشرفت دست پیدا کند.

بدین خاطر این رویکرد تحریم‌گرایانه ترامپ برای به زانو در آوردن رژیم مطلقه فقاهتی از طریق تحریم‌های همه جانبه اقتصادی باعث گردیده است تا حزب پادگانی خامنه‌ای تحت هژمونی راست پادگانی سپاه در این شرایط «تنها راه برون رفت از این استراتژی ترامپیسم در نظامی کردن فضای منطقه و حتی جنگ ببینند»؛ بنابراین بدین ترتیب است که حزب پادگانی خامنه‌ای و راست پادگانی تحت هژمونی سپاه در این شرایط «استمرار حیات خود را در جنگی کردن فضای منطقه و ایران و حتی ورود در جنگ با امپریالیسم آمریکا می‌دانند» و لذا به همین دلیل است که جنبش پیشگامان مستضعفین ایران در این شرایط بر این باور می‌باشند که:

الف – هرگز و هرگز حتی در صورت جنگ فراگیر (و هر چند که این جنگ بتواند به فروپاشی کامل اقتصادی کشور ایران هم بیانجامد) تجاوز نظامی امپریالیسم آمریکا به ایران (آنچنانکه در سوریه اسد هم شاهد بودیم)، برعکس عراق، افغانستان و لیبی نمی‌تواند رژیم مطلقه فقاهتی حاکم را سرنگون سازد (بنابراین در این رابطه است که می‌توانیم داوری کنیم که تمامی جریان‌های اپوزیسیون برانداز و سرنگون‌طلب خارج‌نشین که برای تجاوز نظامی آمریکا به ایران فرش قرمز پهن کرده‌اند و خود را آلترناتیو رژیم مطلقه فقاهتی تعریف می‌کنند از مجاهدین خلق تا سلطنت‌طلبان و جریان‌های تجزیه‌طلب منطقه‌ای شیپور را از دهان گشادش می‌نوازند).

ب – جنبش پیشگامان مستضعفین ایران بر این باور است که تمامی کسانی که دل‌شان برای ایران آباد و آزاد می‌طپد باید با تمام توان خود از هر گونه تجاوز نظامی امپریالیسم آمریکا و هم‌پیمانان منطقه‌ای‌اش از بنیامین نتانیاهو گرفته تا بن سلمان و بن زائد و غیره مخالفت کنند، چراکه آنچنانکه در افغانستان، عراق، لیبی و سوریه شاهد بودیم، کمترین دستاورد جنگ‌های امپریالیستی و ارتجاعی منطقه بر مردم ایران نابودی تمامی زیرساخت‌های اقتصادی می‌باشد که حاصل آن برگشت کشور ایران به قبل از مشروطیت است.

ج - جنبش پیشگامان مستضعفین ایران بر این باور است که اولین فونکسیون منفی فضای شبه جنگ و یا خود جنگ (با امنیتی شدن فضای جامعه ایران توسط دستگاه‌های چند لایه‌ای سرکوب‌گر حزب پادگانی خامنه‌ای و راست پادگانی تحت هژمونی سپاه) نابود کردن و به رکود کشانیدن جنبش‌های مطالباتی خودبنیاد و خودگردان و خودسامان و خودسازمانده اجتماعی و اقتصادی و سیاسی جامعه ایران می‌باشد. به طوری که در این رابطه شاهد بودیم که آنچنانکه خمینی می‌گفت: «جنگ 8 ساله (رژیم مطلقه فقاهتی حاکم با حزب بعث عراق و صدام حسین برای رژیم مطلقه فقاهتی حاکم) یک نعمت است»، چراکه نخستین دستاورد آن جنگ خانمان‌سوز برای خمینی و رژیم مطلقه فقاهتی حاکم، نابود کردن تمامی مخالفین سیاسی و به راه انداختن جوی خون در دهه 60 و حاکم کردن فضای اختناق و سرکوب بر جامعه ایران و نابود کردن تمامی دستاوردهای سیاسی و اجتماعی انقلاب ضد استبدادی سال 57 بود.

د – رژیم مطلقه فقاهتی حاکم در 40 سال گذشته عمر خود نشان داده است که تنها «شرایط بحرانی و جنگی و نظامی است که می‌تواند نجات‌بخش این رژیم برای فرار از ابر بحران‌های اقتصادی و اجتماعی و زیست محیطی و سیاسی جامعه ایران بشود» وگرنه چه در دهه 60 خمینی و چه در سه دهه رهبری خامنه‌ای رژیم مطلقه فقاهتی نشان داده است که این رژیم هرگز و هرگز از حداقل پتانسیل مدیریتی (جهت مدیریت علمی در راستای حل این فرابحران‌های چهارگانه اقتصادی و اجتماعی و سیاسی و زیست محیطی) برخوردار نمی‌باشند.

ه – تحریم‌های همه جانبه اقتصادی امپریالیستی در هیچ زمانی و در هیچ مکانی تا کنون نتوانسته است باعث سرنگونی رژیم‌های توتالتیر آن کشورها بشود. بارزترین و آشکارترین نمونه آن کشور عراق می‌باشد که برای مدت ده سال (توسط امپریالیسم جهانی به سرکردگی امپریالیسم آمریکا) تحریم‌های همه جانبه اقتصادی بر آنها تحمیل گردید ولی خروجی نهائی آن تحریم‌های خانمان‌سوز اقتصادی نه تنها باعث سرنگونی حکومت صدام حسین نشد بلکه برعکس این توده‌های نگون‌بخت عراق بودند که تمامی هزینه آن تحریم‌های امپریالیستی پرداخت کردند بطوریکه طبق آمارهای بین‌المللی تنها 500 هزار کودک عراقی در آن رابطه مظلومانه مردند.

باری بدین ترتیب است که جنبش پیشگامان مستضعفین ایران حاصل نهائی تحریم‌های اقتصادی امپریالیستی تنها کاهش تولید ناخالص ملی و کوچک شدن اقتصاد ایران و افزایش فقر مطلق و فقر نسبی و بالاخره وابسته شدن گروه بزرگی از جامعه ایران به بسته‌های حمایتی رژیم مطلقه فقاهتی می‌داند. بدین خاطر از اینجاست که جنبش پیشگامان مستضعفین ایران آنچنانکه با هر گونه جنگ و تجاوز نظامی به کشور ایران مخالف می‌باشند با هر گونه تحریم‌های اقتصادی امپریالیستی نیز مخالف هستند، چرا که قتیل اصلی جنگ نظامی و اقتصادی امپریالیسم با ارتجاع مردم ایران می‌داند نه رژیم مطلقه فقاهتی حاکم. هر چند که امپریالیسم آمریکا توسط محدود و محصور کردن قدرت نظامی و سیاسی و اقتصادی رژیم مطلقه فقاهتی در سطح منطقه و خروج از قرارداد بین‌المللی برجام (که به تصویب شورای امنیت هم رسیده بود) و سترون و یکطرفه کردن این قرار داد بر علیه ایران و تحمیل بی‌رحمانه‌ترین تحریم‌های استخوان‌سوز اقتصادی تاریخ بر ملت مظلوم ایران و فروش صدها میلیارد دلاری تسلیحات نظامی به کشورهای مرتجع منطقه تلاش می‌نماید تا مانند دوران رژیم کودتائی و توتالیتر پهلوی هژمونی نظامی و سیاسی خودش در عرصه منطقه به رژیم مطلقه فقاهتی حاکم تحمیل نماید. بر این مطلب بیافزائیم که عامل اصلی استحاله رژیم مطلقه فقاهتی به عنوان یک قدرت بزرگ نظامی و سیاسی در منطقه خاورمیانه «خود امپریالیسم آمریکا می‌باشد که با تجاوزات نظامی‌اش در سال‌های 2001 و 2003 به افغانستان و عراق و سرنگون کردن دو دشمن بزرگ منطقه‌ای این رژیم یعنی طالبان و صدام حسین و حزب بعث عراق و تحویل دو دستی عراق به ایران شرایط برای ظهور رژیم مطلقه فقاهتی به عنوان قدرت بزرگ منطقه‌ای فراهم شد.»

یادمان باشد که 50% جمعیت خاورمیانه شیعه در شاخه‌های مختلف آن تشکیل می‌دهند که ظهور رژیم مطلقه فقاهتی به عنوان هژمون هلال شیعه در این منطقه از بعد از سقوط صدام حسین و ورود رژیم مطلقه فقاهتی در جنگ سوریه شرایط برای ظهور رژیم مطلقه فقاهتی به عنوان یک قدرت بزرگ در منطقه‌ای فراهم ساخت. نکته‌ای که در اینجا ضرورت دارد که در ادامه مطالب فوق در خصوص تأثیر معکوس تحریم‌های اقتصادی بر رژیم مطلقه فقاهتی و مردم ایران مطرح کنیم اینکه اگر چه کارل مارکس معتقد است که فقر در جامعه طبقاتی دارای پتانسیل انقلابی می‌باشد و اگر چه جریان‌های سیاسی خارج‌نشین (ترامپیسم ایرانی یا طرفداران رویکرد رژیم چنج جناح هار امپریالیسم آمریکا از مجاهدین خلق تا سلطنت‌طلبان) در چارچوب شورش‌های مولود فقر همه جانبه جامعه ایران (توسط تحریم‌های اقتصادی و یا تجاوز نظامی امپریالیستی به کشور ایران) استراتژی کسب قدرت سیاسی بادآورده برای خود ترسیم می‌کنند، ولی علیرغم داوری کارل مارکس در خصوص پتانسیل انقلابی فقر در جامعه طبقاتی و علیرغم رویکرد شورش‌گرایانه جریان‌های سیاسی خارج‌نشین (ترامپیسم ایرانی یا چلبی‌های ایرانی) ما بر این باوریم که «فونکسیون اجتماعی فقر با فونکسیون تبعیضات اجتماعی متفاوت می‌باشد»، چراکه تبعیضات اجتماعی در جوامع طبقاتی می‌توانند از پتانسیل انقلابی برخوردار باشند و به عبارت دیگر تبعیضات اقتصادی، نژادی، اجتماعی، سیاسی، فرهنگی و غیره می‌توانند به عنوان موتور حرکت گروه‌های اجتماعی در بستر جنبش‌های مطالباتی خودبنیاد و خودسامان و خودگردان و خودسازمانده درآیند، اما «پدیده فقر، چه فقر مطلق و چه فقر نسبی برعکس پدیده تبعیضات طبقاتی، اقتصادی، سیاسی، اجتماعی، نژادی، مذهبی و غیره نه تنها دارای پتانسیل انقلابی (آنچنانکه کارل مارکس می‌گوید) نیستند بلکه برعکس پدیده فقر بر جامعه و جنبش‌های مطالباتی خودبنیاد و خودگردان و خودسامان و خودسازمانده دارای فونکسیون منفی می‌باشد»، چراکه حداکثر سنتز جدید فونکسیون فقر در جوامع طبقاتی ایجاد شورش‌ها و خیزش‌ها اتمیزه شده بدون سر می‌باشد که آنچنانکه در خیزش دی‌ماه 96 شاهد بودیم اینگونه خیزش‌ها و شورش‌ها نه تنها به علت اتمیزه بودن آنها آبستن شرایط برای سرکوب همه جانبه توسط دستگاه‌های چند لایه سرکوب‌گر حزب پادگانی خامنه‌ای می‌باشند و نه تنها سرکوب همه جانبه این شورش‌ها و خیزش‌های اتمیزه و بی‌سر توسط رژیم مطلقه فقاهتی باعث امنیتی شدن فضای جامعه ایران و «بالا رفتن هزینه سرانه مبارزه» برای جنبش‌های خودبنیاد و خودسامان و خودگردان و خودسازمانده مطالباتی می‌شوند و نه تنها اعتلای این شورش‌ها و خیزش‌های اتمیزه و بی‌سر، شرایط برای ظهور هیولای پوپولیسم غارتگر و ستیزه‌گر از دل حزب پادگانی خامنه‌ای فراهم می‌سازد و نه تنها اینگونه خیزش‌ها و شورش‌های اتمیزه شده بی‌سر از دل هیولای فقر اجتماعی بسترساز حاکمیت گروه اجتماعی 19 میلیون نفری حاشیه‌نشینان کلان‌شهرهای ایران بر جنبش‌های مطالباتی اقتصادی و اجتماعی و سیاسی خودبنیاد و خودگردان و خودسامان و خودسازمانده جامعه بزرگ ایران می‌شوند و آنچنانکه در جنبش ضد استبدادی سال 57 مردم نگون‌بخت ایران تجربه کردیم، همین حاکمیت حاشیه‌نشینان اتمیزه کلان‌شهرهای ایران بر جنبش‌های مطالباتی خودبنیاد و خودگردان و خودسامان و خودسازمانده شرایط برای بازتولید موج‌سواری و هژمونی روحانیت و بازتولید هیولای ولایت فقیه به عنوان آلترناتیو ولایت سلطانی در جامعه ایران فراهم کرد و نه تنها فقر فراگیر و تحریم‌های استخوان‌سوز اقتصادی امپریالیستی بر جامعه بزرگ و رنگین کمان ایران باعث فروپاشی اقتصادی و کاهش تولید ناخالص ملی و رشد بیکاری و تورم و کاهش قدرت خرید توده‌ها می‌شود و نه تنها فقر فراگیر اجتماعی مولود تحریم‌های خانمان‌سوز اقتصادی جناح هار امپریالیسم آمریکا باعث شده است که به علت نیاز گروه‌های اجتماعی به کمک‌های حمایتی رژیم مطلقه فقاهتی حاکم جنبش‌های خودبنیاد و خودگردان و خودسازمانده مطالباتی جامعه ایران در طول 6 ماه گذشته (در فرایند پسا اعتلای جنبش کارگری کارگران نیشکر هفت تپه و فولاد اهواز) روندی تدافعی به خود بگیرند و نه تنها آنچنانکه ترامپیسم‌های ایرانی خارج‌نشین (از مجاهدین خلق تا سلطنت‌طلبان و تجزیه‌طلبان منطقه‌ای) می‌اندیشند این تحریم‌های اقتصادی جناح هار امپریالیسم آمریکا بر مردم ایران ایجاد شورش‌های فراگیر جهت بسترسازی کسب قدرت سیاسی آنها نکرده است بلکه برعکس توده‌های فقرزده ایران را محتاج بسته‌های حمایتی حزب پادگانی خامنه‌ای کرده است، علاوه بر همه اینها از همه این‌ها مهم‌تر اینکه این تحریم‌های اقتصادی تحمیلی جناح هار امپریالیسم آمریکا بر مردم نگون‌بخت ایران باعث گردیده است «تا مسیر دموکراتیک برای دستیابی به دموکراسی سه مؤلفه‌ای سوسیالیستی در جامعه امروز ایران روند قهقرائی و معکوس پیدا کند.»

یادمان باشد که بوش پسر در سال 2001 زمانیکه می‌خواست موتور ارتش امپریالیسم آمریکا جهت تجاوز و اشغال نظامی به کشورهای خاورمیانه روشن کند، شعارش این بود که: «ما برای کشورهای منطقه می‌خواهیم دموکراسی ببریم، چه بخواهند و چه نخواهند باید این دموکراسی ما را بپذیرند». البته قبول این داوری ما در گرو قبول این فرمول دموکراسی در جوامع مختلف می‌باشد که: «دموکراسی در جوامع تنها از مسیر دموکراتیک میسر می‌باشد نه از طریق جنگ و تجاوز و اشغال نظامی و تحریم‌های اقتصادی»؛ بنابراین عامل اصلی بحران جریان‌های «ترامپیسم ایرانی» یا جریان‌های سیاسی خارج‌نشین رژیم چنجی (از مجاهدین خلق تا سلطنت‌طلبان و تجزیه‌طلبان منطقه‌ای و غیره) این است که ترازوی «کسب قدرت سیاسی برای جریان خود» به جای ترازوی دستیابی به «دموکراسی در جامعه ایران که همان مسیر دموکراتیک می‌باشد» قرار داده‌اند و در چارچوب استراتژی کسب قدرت سیاسی از هر طریق که شده حتی با جنگ و اشغال نظامی و نابودی تمامی زیرساخت‌های اقتصادی و تحریم‌های خانمان‌سوز اقتصادی و کشتار مردم نگون‌بخت ایران (با حمایت جناح هار دولت ترامپ تحت هژمونی بولتون و حمایت رژیم‌های ارتجاعی منطقه از بن سلمان تا بن زائد و تا بنیامین نتانیاهو) تلاش می‌کنند تا از نمد افتاده برای خود کلاهی بدوزند، چرا که شعار کسب قدرت سیاسی در دیسکورس آن‌ها عبارت است از: «دیگی که برای ما نمی‌جوشد بگذار سر خلق ایران در آن بجوشد.»

بدین ترتیب است که تنها قتیل مسیر غیر دموکراتیک و رویکرد سرنگون‌طلبانه و رژیم چنج و کسب قدرت سیاسی برای این جریان‌های چلبی و ترامپیسم ایرانی، جنبش‌های خودبنیاد و خودگردان و خودسامان و خودسازمانده مطالباتی در سه مؤلفه اقتصادی و اجتماعی و سیاسی تکوین یافته از پائین مطالباتی در دو جبهه بزرگ آزادی‌خواهانه و برابری‌طلبانه اردوگاه بزرگ مستضعفین می‌باشد که وجه معامله و یا وجه المصالحه استراتژی کسب قدرت سیاسی آنها قرار می‌گیرند. آنچنان که در این رابطه اخبار موثقی از مذاکرات پنهانی چهار حزب سیاسی کردستان ایران (حزب دموکرات کردستان ایران و حزب کومله کردستان ایران و حزب دموکرات کردستان و کومله زحمتکشان) جهت مشارکت در قدرت سیاسی منطقه‌ای کردستان ایران با رژیم مطلقه فقاهتی حاکم بر ایران در طول چند ماه گذشته به گوش می‌رسد. یادمان باشد که همین احزاب سیاسی کردستان در فرایند قبل از مذاکره با رژیم مطلقه فقاهتی حاکم (در چارچوب استراتژی کسب قدرت سیاسی از هر طریق و روشی که شده) تا چندی پیش در راهروهای کاخ سفید با امثال بولتون در راستای تجزیه ایران و اشغال نظامی یا حمله نظامی و تحریم‌های اقتصادی تحمیلی بر ملت نگون‌بخت ایران برای امپریالیسم آمریکا و ارتجاع منطقه (از عربستان سعودی تا اسرائیل) فرش قرمز پهن می‌کردند و در جریان حمله نظامی امپریالیسم آمریکا به عراق همین آقای مصطفی هجری (از حزب کردستان ایران) پیام شاد باش برای بوش پسر فرستاد و تقاضای تمدید آن پروژه برای کشور ایران می‌کرد و همین بولتون (نماینده جناح هار دولت ترامپیسم) در میتنیگ سالانه سازمان مجاهدین خلق وعده داد که در چهلمین سال عمر رژیم مطلقه فقاهتی حاکم در ایران برای حکومت مجاهدین خلق سخنرانی کند.

آنچه آسیب‌شناسی کارنامه سیاسی این جریان‌های چلبی و ترامپیسم ایرانی خارج‌نشین برای ما مشخص می‌نماید عبارت است از اینکه: مسیر تحقق حقوق سیاسی و اجتماعی و اقتصادی و فرهنگی گروه‌های مختلف جامعه بزرگ ایران تنها و تنها از کانال دموکراسی قابل تحقق می‌باشد؛ و لذا هر گونه «دور زدن دموکراسی» جهت دستیابی به حقوق سیاسی و اجتماعی و اقتصادی و فرهنگی گروه‌های مختلف اجتماعی جامعه بزرگ و رنگین کمان ایران شیپور از دهان گشادش نواختن می‌باشد و باز در این رابطه است که باید داوری کنیم که منهای اینکه کلید قفل همه فرابحران‌های اقتصادی و سیاسی و اجتماعی و حتی زیست محیطی امروز جامعه ایران «دموکراسی» می‌باشد و بدون دموکراسی گروه‌های مختلف اجتماعی جامعه بزرگ و رنگین کمان ایران در دو جبهه آزادی‌خواهانه و برابری‌طلبانه نمی‌توانند به حقوق سیاسی و اجتماعی و فرهنگی و اقتصادی خود دست پیدا کنند البته باز هم تاکید می‌کنیم و از تکرار این مطلب خسته نمی‌شویم که مسیر دستیابی به دموکراسی در جامعه ایران از همان اهمیتی برخوردار می‌باشد که خود دموکراسی برخوردار است، چراکه جامعه ایران که یک قرن پیش نخستین انقلاب دموکراتیک قاره آسیا کرده است به این دلیل در طول صد سال پسا انقلاب مشروطیت گرفتار استبدادی وحشتناک‌تر از استبداد پسا انقلاب مشروطیت شده است که پیوسته از مسیر غیر دموکراتیک (در اشکال مختلف حزب - دولت لنینیستی و چریک‌گرائی مدرن و احزاب سیاسی خارج از جامعه مدنی جنبشی خودبنیاد و خودسامان و خودگردان و خودسازمانده تکوین یافته از پائین و هیولای روحانیت ارتجاعی و دگماتیست حوزه‌های فقاهتی) می‌خواسته است به دموکراسی دست پیدا کنند، به عبارت دیگر انحراف صد ساله جامعه ایران «انحراف در دموکراسی‌خواهی نبوده است بلکه برعکس انحراف در اشتباه راه رفتن‌ها و راه اشتباه رفتن‌ها در مسیر دموکراسی بوده است.»

لذا تا زمانیکه جامعه بزرگ ایران خود را مجبور و موظف به «عبور از مسیر دموکراتیک برای نیل به دموکراسی سه مؤلفه‌ای معرفتی و سیاسی و اقتصادی توسط اجتماعی کردن قدرت سه مؤلفه‌ای سیاسی و اقتصادی و معرفتی نبیند، نمی‌توانند به دموکراسی پایدار در جامعه ایران دست پیدا کنند». بدون تردید مسیر دموکراتیک در جامعه ایران برای نیل به «دموکراسی سه مؤلفه‌ای سیاسی و اقتصادی و معرفتی تنها در بستر جامعه مدنی جنبشی خودبنیاد و خودگردان و خودسامان و خودسازمانده مطالباتی تکوین یافته از پائین ممکن می‌باشد» و صد البته اینکه این مهم تنها در چارچوب «استراتژی جنبشی پیشگام» ممکن می‌باشد نه «استراتژی پیشاهنگی» (سه مؤلفه‌ای تحزب‌گرای لنینیستی و چریک‌گرای رژی دبره‌ای و ارتش خلقی مائوئیستی) جدای از توده‌ها که می‌خواهند توسط موتور کوچک خود که همان احزاب و سازمان‌ها و جریان‌های سیاسی و چریکی و ارتش خلقی می‌باشند، موتور بزرگ جامعه ایران را به حرکت درآورند. یادمان باشد که در استراتژی جنبشی پیشگامی (برعکس استراتژی سه مؤلفه‌ای پیشاهنگی) علاوه بر اینکه «موتور کوچکی» که می‌تواند «موتور بزرگ جامعه ایران» را به حرکت درآورد، همان جنبش‌های پیشرو مطالباتی خودبنیاد و خودگردان و خودسامان و خودسازمانده تکوین یافته از پائین در دو جبهه افقی آزادی‌خواهانه و عمودی برابری‌طلبانه می‌باشند (نه جریان‌های سیاسی برون از این جنبش‌ها) و علاوه بر اینکه احزاب سیاسی مقوم دموکراسی از دل همین جنبش‌های خودبنیاد سه مؤلفه‌ای اقتصادی و سیاسی و اجتماعی بیرون می‌آیند (برعکس رویکرد حزب دولت لنینیستی که حزب جایگزین جنبش‌های طبقاتی و سیاسی جامعه می‌شوند) در استراتژی جنبشی پیشگام تنها در فرایند پسا تکوین جامعه مدنی جنبشی خودبنیاد مطالباتی تکوین یافته از پائین است که «احزاب سیاسی» به عنوان نماینده این جنبش‌ها می‌توانند تکوین پیدا کنند (نه قبل از آن، آنچنانکه حزب توده از شهریور 20 الی الان به دنبال آن می‌باشد) بر این مطلب بیافزائیم که «در استراتژی جنبشی پیشگامی کسب قدرت سیاسی تنها و تنها و تنها حق جامعه می‌باشد نه حق جریان‌های سیاسی منفک از جامعه.»

باری بدین ترتیب است که در رابطه با تحلیل رویدادهای سیاسی جاری ایران (در سه مؤلفه مردم و جنبش و حکومت که موضوع سرمقاله این شماره نشر مستضعفین به عنوان ارگان عقیدتی سیاسی جنبش پیشگامان مستضعفین ایران می‌باشد) می‌توانیم از «حکومت» شروع کنیم، چراکه رژیم مطلقه فقاهتی حاکم در این شرایط تندپیچ تاریخ ایران (به خصوص به موازات نزدیک شدن به انتخابات مجلس یازدهم در اسفندماه جاری توسط ابربحران‌های سیاسی و اقتصادی و اجتماعی و زیست محیطی جامعه ایران) از «فرایند بحران‌های درونی سیاسی» (گذشته جناح‌های درونی قدرت در عرصه باز تقسیم قدرت بین خودشان) وارد «فرایند بحران ساختاری در درون خودشان شده است» و دلیل این امر همان است که بحران سیاسی تقسیم باز تقسیم قدرت بین جناح‌های درونی حکومت در 40 سال گذشته تنها دستاورد و فونکسیونی که برای حاکمیت مطلقه فقاهتی داشته است «ناتوانی در مدیریت مشکلات و فرابحران‌های چهار گانه جامعه ایران بوده است» که البته این «ناتوانی مدیریتی» و این ناکارآمدی نظام مطلقه فقاهتی (در 40 سال گذشته) اکنون باعث گردیده است تا جناح هار امپریالیسم آمریکا تحت مدیریت ترامپ و بولتون و پمپئو بتوانند پس از خروج یکطرفه از قرارداد بین‌المللی برجام (به علت هژمونی دلار و هژمونی نظامی و هژمونی بر نهادهای بین‌المللی امپریالیسم آمریکا) از موضع قدرت تحریم‌های جهان سرمایه‌داری بر جامعه نگون‌بخت ایران تحمیل کنند و گرچه رژیم مطلقه فقاهتی که در این شرایط به ناتوانی اتحادیه اروپا نسبت به مقاومت در برابر امپریالیسم آمریکا در خصوص قرارداد برجام واقف شده است تصمیم به عقب‌نشینی در باره تعهدات برجامی خودش (که عبارت بودند از حق غنی‌سازی پنج درصدی اورانیوم و حق نگهداری 100 کیلو اورانیوم غنی شده پنج درصدی و حق نگهداری 130 لیتر آب سنگین) گرفته است موضوع پیشنهاد مذاکره جناح هار امپریالیسم آمریکا (در این شرایط با توجه به نزدیک شدن انتخابات 2020 رئیس جمهوری در آمریکا و شکست ترامپ در مذاکره با کره شمالی و شکست ترامپ در سرنگون کردن دولت مادرو در ونزوئلا) مطرح شده است و لذا در این رابطه است که دستگاه دیپلماسی رژیم مطلقه فقاهتی از آنجائیکه در این شرایط به علت فشار همه جانبه تحریم‌های اقتصادی امپریالیسم آمریکا توازن قوا به سود امپریالیسم آمریکا می‌داند و حضور در پای میز مذاکره با دولت هار ترامپیسم به معنای تسلیم همه جانبه این رژیم می‌داند، در نتیجه در این شرایط نسبت به مذاکره مستقیم با دولت ترامپ پاسخ منفی داده است هر چند که به صورت غیر مستقیم توسط پادرمیانی عراق و عمان و ژاپن و اتحادیه اروپا تلاش می‌کند تا مانند گذشته از کانال مذاکره غیر مستقیم با کاخ سفید، دولت ترامپ را جهت مذاکره مستقیم به دایره برجام برگرداند.

به هر حال از آنجائیکه در طول 40 سال گذشته عمر رژیم مطلقه فقاهتی حاکم ساختار حکومتی و مدیریتی این رژیم بر مبنای «دو دولت» استوار بوده است که یکی «دولت اصلی» و دیگری «دولت رسمی» می‌باشد که «دولت اصلی» در طول 40 سال گذشته عمر رژیم مطلقه فقاهتی حاکم بر ایران توسط دستگاه ولایت و بیت رهبری اداره می‌شده است و نقش اصلی و تعیین کننده نهائی در تعیین سیاستگذاری اقتصادی و سیاسی و نظامی و اداری و اجتماعی جامعه ایران داشته است و «دولت رسمی» (که توسط صندوق‌های رأی مهندسی شده دولت اصلی وارد پاستور می‌شوند) در 40 سال گذشته (آنچنانکه سید محمد خاتمی در پایان دولت هشتم خود مطرح کرد) جز یک تدارکاتچی در خدمت دولت اصلی نبوده‌اند در نتیجه همین امر باعث گردیده است که در شرایط فعلی بر خلاف میل «دولت رسمی دولت اصلی» یعنی حزب پادگانی خامنه‌ای در برابر شعار مذاکره مستقیم کاخ سفید شعار «عدم مذاکره مستقیم» و «استراتژی صبر تا پایان دولت ترامپ» مطرح کند که همین امر باعث گردیده است تا در این شرایط یعنی در آستانه انتخابات مجلس یازدهم شرایط جدیدی برای جناح به اصطلاح اصلاح‌طلب درون حکومتی و برون حکومتی بوجود بیاید چراکه دولت اصلی (تحت هژمونی حزب پادگانی خامنه‌ای) در این شرایط رمز تثبیت رژیم مطلقه فقاهتی حاکم را در یک دست کردن قدرت رژیم (توسط کرسی‌های انتصابی مقام عظمای ولایت) می‌داند. در صورتی که جناح به اصطلاح اصلاح‌طلبان درون حکومتی و برون حکومتی و داخل و خارج از کشور (از همه جا رانده و از همه جا مانده) در این شرایط امکان حیات خود را مانند گذشته در مشارکت در انتخابات مجلس یازدهم (توسط عقب‌نشینی حزب پادگانی خامنه‌ای در فیلترینگ کردن شورای نگهبان و مهندسی کردن صندوق‌های رأی) می‌دانند.

پر پیداست که جناح (از همه جا رانده و از همه جا مانده) به اصطلاح اصلاح‌طلبان درون حکومتی و برون حکومتی و داخل و خارج از کشور از آنجائیکه خود واقفند که جز از مسیر صندوق‌های رأی مهندسی شده حزب پادگانی خامنه‌ای راهی برای ادامه حیات سیاسی آنها و ورود به صفحه شطرنج تقسیم باز تقسیم قدرت وجود ندارد و از آنجائیکه در فرایند انتخابات اردیبهشت 96 شیخ حسن روحانی در انتخابات دولت دوازدهم توانست با جذب شش دانگ حمایت جناح به اصطلاح اصلاح‌طلبان درون حکومتی و برون حکومتی داخل و خارج از کشور برای بار دوم وارد پاستور بشود، با عنایت به اینکه از بعد از ورود روحانی در مرحله دوم به ساختمان پاستور در اردیبهشت 96 پلاتفرم انتخاباتی او تغییر کرد چراکه روحانی در مرحله دوم ورود به پاستور دیگر خود را آماده کسب جانشینی خامنه‌ای و رهبری کرد و لذا در این رابطه است که شیخ حسن روحانی برای بسترسازی آینده جانشینی خامنه‌ای تلاش می‌کند تا با نادیده گرفتن وعده وعیدهایی که در انتخابات دولت دوازدهم به جامعه ایران و جناح به اصطلاح اصلاح‌طلبان درون و برون حکومتی و داخل و خارج از کشور داده بود جهت پیوند با حزب پادگانی خامنه‌ای بسترسازی نماید.

در نتیجه همین امر باعث گردیده است تا در این شرایط جناح به اصطلاح اصلاح‌طلبان درون و برون حکومتی و داخل و خارج از کشور در برابر جامعه ایران «چوب دو سر طلا بشوند» و همین شرایط خودویژه جناح به اصطلاح اصلاح‌طلبان باعث گردیده است که به موازات نزدیک شدن به انتخابات مجلس یازدهم «آب در خانه مورچه بیافتد» و آنچنانکه حزب پادگانی خامنه‌ای می‌خواهد «تضاد وارد خانه جناح به اصطلاح اصلاح‌طلبان بشود»، بطوریکه در این شرایط دسته‌ای از این باصطلاح اصلاح‌طلبان با سخنگوئی علی مطهری معتقد به مشارکت بدون قید شرط و همه جانبه در انتخابات اسفندماه جاری می‌باشند و دسته‌ای دیگر با سخنگوئی سعید حجاریان معتقد به ورود مشروط در این انتخابات هستند که البته این دسته دوم از آنجائیکه قبلاً در چارچوب «استراتژی فشار از پائین و چانه‌زنی در عرصه تقسیم باز تقسیم قدرت از بالا» صندوق‌های رأی مهندسی شده رژیم مطلقه فقاهتی حاکم را تائید می‌کردند، در این شرایط با برخورد تهدیدآمیز جهت مشارکت تلاش می‌کنند که حزب پادگانی خامنه‌ای را در عرصه فیلترینگ و مهندسی کردن صندوق‌های رأی وادار به عقب‌نشینی سازند تا از حذف فله‌ای شورای نگهبان مانند انتخابات مجلس هفتم و رأی‌سازی‌های نجومی انتخابات دولت دهم در امان بمانند.

بدین ترتیب است که مقاومت حزب پادگانی خامنه‌ای در این شرایط جهت یک دست کردن قدرت (تحت هژمونی راست پادگانی یا سپاه) از یکطرف و تلاش جناح به اصطلاح اصلاح‌طلبان درون و برون حکومتی و داخل و خارج از کشور جهت مجبور کردن حزب پادگانی به عقب‌نشینی در انتخابات مجلس یازدهم باعث گردیده تا «بحران سیاسی» درون حکومتی (که در گذشته در چارچوب تقسیم باز تقسیم قدرت بین جناح‌های درون حکومتی قابل تعریف بود) در این شرایط وارد «بحران ساختاری» بشود؛ بنابراین در رابطه با «بحران ساختاری» رژیم مطلقه فقاهتی در این شرایط است که دوباره بحث‌های (حیدر و نعمتی و خیمه شب‌بازی‌های) گذشته «ولایت» و یا «جمهوریت» کما فی السابق مطرح می‌شود اینکه آیا جمهوریت باید ولایت تعیین کند و یا برعکس (مانند 40 سال گذشته در چارچوب قانون اساسی و اصل 110 و 177 قانون اساسی) ولایت باید جمهوریت نظام را تعیین نماید؟

پر واضح است که تجربه 40 سال گذشته عمر رژیم مطلقه فقاهتی نشان داده است که این رژیم منهای قدرت مطلقه ولایت نمی‌تواند حتی برای یک روز بر اساس جمهوریت پایه‌های قدرت خود را ثابت نگه دارد. قابل ذکر است که در باب موضوع بحران ساختاری نظام و اصلاح قانون اساسی رژیم مطلقه فقاهتی از خودخامنه‌ای گرفته تا نمایندگان مجلس و جناح به اصطلاح اصلاح‌طلبان صحبت می‌کنند و هر کدام از زاویه دید خودش یا خودشان این بحران ساختاری رژیم مطلقه فقاهتی را آنالیز می‌نمایند. مثلاً خود خامنه‌ای بحران ساختاری را در چارچوب «دو گانگی ریاست جمهوری و نخست وزیری تحلیل می‌کند» و اصلاً وارد دایره قدرت مطلقه فقاهتی موضوع ماده 110 و 177 قانون اساسی ولایت‌مدار نمی‌شود. شیخ حسن روحانی این بحران ساختاری را در «دخالت قوا تعریف می‌نماید»، جناح به اصطلاح اصلاح‌طلبان این بحران ساختاری رژیم را در «سلطه ولایت بر جمهوریت تحلیل می‌نمایند.»

باری آنچه در این رابطه مهم است اینکه در 30 سال گذشته رهبری خامنه‌ای او نشان داده است که (بر خلاف خمینی) مسیر یکدست کردن نظام (در چارچوب راست پادگانی تحت هژمونی سپاه و راست بورکراتیک و راست روحانیت سنتی) تنها می‌تواند بسترساز تثبیت نظام مطلقه فقاهتی حاکم بشود و البته او در شرایطی تن به مشارکت در قدرت با جناح رقیب می‌دهد که:

اولاً او مانند انتخابات دولت یازدهم تحت فشار بحران‌های سیاسی لاینحل خارجی قرار داشته باشد.

ثانیاً او مانند دولت دست‌ساز دهم خودش گرفتار ورطه هولناک راست پوپولیسم ستیزه‌گر و غارت‌گر شده باشد و برای نجات از ورطه راست نیازمند به رقابت قدرت با جناح رقیب بشود.

ثالثاً او به علت ریزش فراگیر پایگاه اجتماعی نیازمند به بالماسکه و شعبده بازی انتخاباتی بشود.

باری نکته قابل توجهی که در این رابطه باید به آن عنایت ویژه داشته باشیم اینکه جریان‌های به اصطلاح اصلاح‌طلبانه درون و برون حکومتی و داخل و خارج از کشور که از خرداد 76 زیر بیرق سید محمد خاتمی شعار: «وا اصلاحات سر می‌دادند» و برای مدت 20 سال گفتمان به اصطلاح اصلاح‌طلبانه از طریق صندوق‌های رأی رژیم مطلقه فقاهتی به عنوان تنها مسیر تغییر در جامعه ایران تعریف می‌کردند و هر گونه حرکت خارج از صندوق‌های رأی رژیم مطلقه فقاهتی را ذنب لایغفر می‌دانستند، پس از اینکه از دی‌ماه 96 با شعار جنبش دانشجوئی تهران که: «اصلاح‌طلب و اصول‌گرا - دیگه تمامه ماجرا» روبرو شدند و این شعار جنبش دانشجوئی را عبور از جناح به اصطلاح اصلاح‌طلبان درون و برون حکومتی و داخل و خارج از کشور تعریف کردند:

اولاً این جریان‌های فرصت‌طلب و قدرت‌طلب ابتدا به محکومیت خیزش دی‌ماه تکوین یافته از پائین سال 96 پرداختند.

ثانیاً از آنجائیکه تمامی جریان‌های به اصطلاح اصلاح‌طلبانه درون و برون حکومتی و داخل و خارج از کشور معتقد به تغییر رژیم مطلقه فقاهتی حاکم از طریق صندوق‌های رأی خود این رژیم و به دست جناح‌های درون این رژیم بودند خیزش دی‌ماه 96 اعلام پایان پروژه 20 ساله خیمه شب بازی گذشته خود تعریف کردند؛ بنابراین تمامی آنها در راستای بازتولید هویت 20 ساله گذشته خود به جای «استراتژی فشار از پائین چانه‌زنی از بالا» (برای سهم‌خواهی قدرت از حزب پادگانی خامنه‌ای) به «استراتژی ترساندن مردم از پائین و التماس و عقب‌نشینی در بالا» روی آوردند.

ثالثاً از آنجائیکه جریان‌های به اصطلاح اصلاح‌طلبان درون و برون حکومتی و داخل و خارج کشور پس از 20 سال دریافتند که هیچ دستاوردی نه برای خود و نه برای جامعه ایران نداشته‌اند. لذا به همین دلیل از آنجائیکه در شرایط فعلی آنها دریافتند که «چوب دو سر طلا شده‌اند» به جای نقد گذشته 20 ساله کارنامه خود و عذرخواهی از مردم، این بار هم با فرار به جلو برای بازتولید هویت گذشته خود در چارچوب استحاله بحران سیاسی درون حاکمیت به بحران ساختاری نظام شعار فرصت‌طلبانه به اصطلاح «اصلاح‌طلبانه» 20 سال گذشته خود را بدل به شعار به اصطلاح «تحول‌خواهانه» کرده‌اند. یادمان باشد که «استراتژی تحول‌خواهانه» برای اولین بار در دیسکورس سیاسی به عنوان یک «مؤلفه تغییر در کنار رفرم و انقلاب» توسط معلمان کبیرمان محمد اقبال و شریعتی مطرح گردید، چراکه محمد اقبال از آنجائیکه در چارچوب پروژه بازسازی خود به دو مؤلفه بودن نظری و عملی آن پروژه اعتقاد داشت، از آنجائیکه او در عرصه «مؤلفه نظری» پروژه بازسازی معتقد به بازسازی کل دستگاه دینی از طریق «اجتهاد در اصول و فروع دین» بود، در بستر «مؤلفه عملی» پروژه بازسازی او معتقد به «پروژه تحول‌طلبانه سیاسی و اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی به جای رفرم و انقلاب بود». داستان اختلاف محمد اقبال با ماهاتما گاندی رهبر کاریزماتیک انقلاب هند در خصوص تحول سیاسی و اجتماعی و اقتصادی و فرهنگی جامعه بزرگ هندوستان در بستر همین اختلاف رویکرد تحول‌خواهانه اقبال با رویکرد پراگماتیستی و رفرم‌خواهانه گاندی شکل گرفت.

محمد اقبال در چارچوب پروژه بازسازی دو مؤلفه‌ای خودش به صورت همزمان دو پروژه مختلف بازسازی نظری و بازسازی عملی پیش می‌برد و در عرصه پروژه بازسازی عملی بود که محمد اقبال از ترم «تحول‌خواهانه» در برابر دو ترم «رفرم از بالا» و «انقلاب از پائین» دفاع می‌کرد و در ادامه این رویکرد محمد اقبال بود که معلم کبیرمان شریعتی در سال 48 در جریان همایش محمد اقبال در حسینیه ارشاد رسماً از ترم «تحول‌خواهانه اقبال در برابر دو ترم رفرم و انقلاب» حمایت کرد؛ بنابراین بدین ترتیب است که «استراتژی تغییر معلمان کبیرمان اقبال و شریعتی تنها در چارچوب حرکت تحول‌خواهانه نظری و عملی یا همان پروژه بازسازی نظری و عملی قابل تعریف می‌باشد» و البته در این رابطه بوده است که جنبش پیشگامان مستضعفین ایران در طول 43 سال گذشته (از سال 55 که سال تأسیس این حرکت می‌باشد الی الان) بی‌وقفه استراتژی جنبشی پیشگامی خود را (در دو فاز عمودی یا سازمانی آرمان مستضعفین و افقی یا جنبشی نشر مستضعفین) با تاسی از معلمان کبیرمان محمد اقبال و شریعتی با ترم «تحول‌خواهانه» اجتماعی و سیاسی و اقتصادی در چارچوب دموکراسی سوسیالیستی سه مؤلفه‌ای تعریف کرده است و در بستر همین «استراتژی تحول‌خواهانه» بوده است که جنبش پیشگامان مستضعفین ایران در 43 سال گذشته حیات درونی و برونی خود فرایندهای استراتژی تحول‌خواهانه خود را به صورت چهار مرحله‌ای «تحول فرهنگی، تحول اجتماعی، تحول سیاسی و اقتصادی» تعریف کرده است و از آغاز الی الان «تحول فرهنگی را به عنوان سنگ زیربنای تحول اجتماعی و تحول سیاسی و تحول اقتصادی تعریف کرده است.»

بنابراین من حیث المجموع نکته‌ای که در رابطه با جریان‌های فرصت‌طلب و قدرت‌طلب به اصطلاح اصلاح‌طلبان درون و برون حکومتی و داخل و خارج از کشوری قابل توجه است اینکه در این شرایط تندپیچ امروز جامعه بزرگ ایران جهت بازتولید حرکت انحرافی گذشته خود تلاش می‌کنند تا فرصت‌طلبانه ماسک به اصلاح «تحول‌خواهانه» جایگزین ماسک به اصطلاح «اصلاح‌طلبانه» گذشته خود بکنند؛ که البته «از کوزه همان برون تراود که در اوست» و بدون تردید این بار هم مانند 20 سال گذشته «حنای آنها رنگی پیدا نخواهد کرد» چراکه با «حلوا حلوا کردن دهان شیرین نمی‌شود.»

باری در این شرایط تندپیچ امروز جامعه ایران پس از فرابحران‌های حاکمیت مطلقه فقاهتی و پس از فرابحران‌های جریان‌های به اصطلاح اصلاح‌طلبانه درون و برون حکومت و داخل و خارج از کشور، بحران‌خیزترین منطقه سیاسی منطقه اپوزیسیون داخل و به خصوص خارج از کشور می‌باشد که به صورت مجمع الجزایری مبارزه و حرکت می‌کنند. در خصوص بحران‌های امروز مجمع الجزایر اپوزیسیون به خصوص خارج از کشور آنچه که حائز اهمیت می‌باشد اینکه:

اولاً تقریباً تمامی مجمع الجزایر اپوزیسیون خارج از کشور بر مسیر «استراتژی کسب قدرت سیاسی» حرکت می‌کنند و بالطبع در این رابطه است که هر کدام از این جریان‌ها «قدرت سیاسی تنها برای جریان خاص خود می‌خواهد» و در رقابت با جریان‌های سیاسی دیگر خارج از کشور پیوسته شعار «من مصیبم و خصمم مخطی» سر می‌دهند و از صبح تا شب (توسط امپراطوری خبری دو جبهه اصلاح‌طلبانه بی بی سی و رژیم چنج امپریالیسم آمریکا) بر گوش مردم نگون‌بخت ایران می‌دمند که این «مائیم طاووس علیین شده» و هم انقلاب و اصلاحات در جامعه ایران تنها توسط ما ممکن می‌باشد و هم تنها با حضور جریان ما است که مملکت ایران گل و بلبل می‌گردد.

ثانیاً هیچکدام از این جریان‌های سیاسی به علت دوری از مملکت خود و به علت حل شدن در زیست کشورهای گل و بلبل خارجی تحلیل مشخصی نه از مردم ایران دارند و نه از جنبش‌های پیشرو مطالباتی سیاسی و مدنی و اقتصادی جامعه ایران دارند و نه از رژیم مطلقه فقاهتی حاکم تحلیل مشخص دارند. لذا به همین دلیل هر از مدتی برای اعلام زنده بودن خودشان یک اعلامیه می‌دهند که تنها به درد امپراطوری خبری دو امپریالیسم بزرگ جهانی یعنی امپریالیسم انگلستان و آمریکا می‌خورد.

ثالثاً این جریان‌ها از آنجائیکه در چارچوب کسب قدرت سیاسی برای جریان خود تلاش می‌کنند و از آنجائیکه بیگانه با مردم و جنبش‌های خودبنیاد جامعه ایران هستند، از هر طریق تلاش می‌کنند تا به قدرت سیاسی در داخل دست پیدا کنند که نمونه آشکار آنها استراتژی رژیم چنج و سرنگون‌طلبانه مجاهدین خلق و سلطنت‌طلبان و حزب دموکرات کردستان ایران و حزب کومله کردستان ایران و حزب دموکرات کردستان و حزب کومله زحمتکشان و دیگر جریان‌های تجزیه‌طلب خارج‌نشین می‌باشد که در راستای دستیابی به قدرت سیاسی برای جریان خود یک روز فرش قرمز برای حمله نظامی و تحریم‌های استخوان‌سوز اقتصادی امپریالیسم آمریکا پهن می‌کنند و دیگر روز با اسرائیل و عربستان سعودی و غیره وارد مذاکره می‌شوند و البته در همان زمان به صورت مخفیانه توسط پا در میانی دیپلمات‌های نروژی در حال مذاکره با جناح هار رژیم مطلقه فقاهتی حاکم هم هستند.

رابعاً به علت رویکرد پیشاهنگی به ارث برده از دوران چریک‌گرائی و دیسکورس حزب - دولت لنینیستی برخورد این جریان‌ها با جنبش‌های مطالباتی در سه شاخه اقتصادی و مدنی و سیاسی تنها در چارچوب یارگیری و سربازگیری و جذب مهره‌ها می‌باشد. لذا به همین دلیل شاهدیم که به مجرد اینکه در جنبش خودبنیاد مطالباتی داخل کشور فردی و یا افرادی از این جنبش‌ها دارای پتانسیل هدایت‌گری و سازمان‌گری می‌شوند توسط همین جریان‌های پیشاهنگی به خارج از کشور برده می‌شوند و دیگر در آنجا به جای پراتیک اجتماعی در جامعه خودش، بدل به وسیله تبلیغاتی این جریان‌های سکتاریستی در بوق‌های امپریالیسم خبری بی بی سی و آمریکا و غیره می‌گردند و البته در آنجا می‌مانند پاسیف و نابود می‌شوند. یادمان باشد که برای رژیم مطلقه فقاهتی در طول دو دهه گذشته بزرگترین بستر جهت پاسیف کردن نیروهای فعال داخلی فراهم کردن شرایط برای خروج آنها از کشور بوده است و متاسفانه این مصیبتی است که جریان‌های اپوزیسیون خارج از کشور به آن توجه ندارند و نمی‌دانند در رویکرد دستگاه‌های چند لایه‌ای امنیتی رژیم مطلقه فقاهتی حاکم هر نیروئی که در طول دو دهه گذشته کشور را ترک کرده است و در کشورهای خارج مقیم شده‌اند جزء مردگان می‌باشند.

خامسا جریان‌های سیاسی خارج‌نشین در خلاء تحلیل مشخص از شرایط داخلی ایران و رژیم مطلقه فقاهتی حاکم و جنبش‌های مطالباتی سه مؤلفه‌ای مدنی و صنفی و سیاسی در چارچوب همان رویکرد چریک‌گرائی و پیشاهنگی و حزب - دولت لنینیستی و کسب قدرت سیاسی برای جریان خود از آنجائیکه جایگاه سرخطی در رابطه با جنبش‌های خودبنیاد داخل کشور برای خود قائل هستند، همین امر باعث گردیده است که دخالت از راه دور این جریان‌ها باعث شقه شدن و سکتاریست جنبش‌های مطالباتی داخل کشور بشود.

باری در خصوص وضعیت جنبش‌های مطالباتی خودبنیاد در سه مؤلفه جنبش‌های اجتماعی و صنفی و سیاسی و در دو جبهه بزرگ آزادی‌خواهانه و برابری‌طلبانه در شرایط تندپیچ امروز جامعه ایران آنچه که قابل توجه است اینکه: بزرگ‌ترین آفت و آسیب این جنبش‌ها در شرایطی فعلی بیگانگی آنها نسبت به یکدیگر می‌باشد. بطوریکه با اینکه بیش از دو سال از فرایند اعتلای این جنبش‌های خودبنیاد و خودسامان و خودگردان و خودسازمانده می‌گذرد (از تابستان 96 الی الان) هنوز جنبش‌های مطالباتی صنفی جامعه ایران صورت کارگاهی دارند و از بعد از جنبش موفق کامیونداران (که اولین و آخرین جنبش گروهی و موفق در این مرحله بوده است) حتی در مرحله جنبش کارگران نیشکر هفت تپه و فولاد اهواز هم ما با جنبش فراگیر گروه اجتماعی روبرو نشدیم. پر واضح است که جنبش معلمان که فراگیرترین جنبش گروه اجتماعی جامعه ایران در شرایط فعلی می‌باشد این جنبش هم متاسفانه از این آفت بی‌نصیب نیست که برای فهم این مهم تنها کافی است که به تحلیل بی‌تفاوتی جنبش معلمان در کلان شهر تهران در مقایسه با جنبش معلمان در شهرهای کوچک بپردازیم. یادمان باشد که مهمترین کار پیشگام و جنبش پیشگامان به به و چه چه زدن تبلیغاتی برای جنبش‌های مطالباتی خودبنیاد نیست، وظیفه اصلی پیشگام و جنبش پیشگامان نسبت به جنبش‌های خودبنیاد مطالباتی «نقادی و بنائی کردن مستمر آنها است»، به عبارت دیگر پیشگام و جنبش پیشگامان باید از یکطرف پیوسته در عرصه سلبی به نقد نظری و عملی جنبش‌های مطالباتی خودبنیاد بپردازند و از طرف دیگر در عرصه ایجابی توسط ارائه آلترناتیو در هدایت‌گری بنائی این جنبش‌ها اقدام کنند.

عنایت داشته باشیم که بزرگترین فونکسیون سکتاریست جنبش‌های خودبنیاد سه مؤلفه‌ای مطالباتی «تغییر توازن قوای میدانی به سود دستگاه‌های چند لایه‌ای سرکوب‌گر رژیم مطلقه فقاهتی می‌باشد». همین موضوعی که در طول 6 ماه گذشته (از بعد از اعتلای جنبش کارگران نیشکر هفت تپه و فولاد اهواز) باعث شده است تا با تغییر توازن قوا به سود حاکمیت مطلقه فقاهتی نه تنها شرایط برای سرکوب جنبش‌های سه مؤلفه‌ای خودبنیاد مطالباتی فراهم بشود بلکه مهمتر از آن اینکه جنبش‌های خودبنیاد سه مؤلفه‌ای مطالباتی در طول 6 ماه گذشته «از حالت اعتلائی افول کرده و موضع تدافعی پیدا کرده‌اند». بدون تردید مهمترین اصلی که جنبش‌های سه مؤلفه‌ای خودبنیاد مطالباتی باید به آن عنایت داشته باشند اینکه «شاخص اعتلا و تدافع و رکود این جنبش‌ها در توازن قوا در عرصه میدانی نهفته است» و این مهم به سود جنبش‌های سه مؤلفه‌ای خودبنیاد مطالباتی هرگز حاصل نمی‌شود مگر اینکه این جنبش‌ها بتوانند در عرصه میدانی با فراگیر کردن حرکت افقی و عمودی خود، از «فاز جنبش کارگاهی» وارد فرایند «جنش طبقه‌ای و گروه بزرگ اجتماعی خود بشوند». منظور ما از حرکت افقی پیوند جنبش‌ها در سه مؤلفه اجتماعی و سیاسی و اقتصادی می‌باشد آنچنانکه منظور ما از حرکت عمودی فراگیر کردن حرکت در گروه یا طبقه خاص خود است. برای فهم این مهم تنها کافی است که به علل و دلایل موفقیت جنبش کامیونداران در سال 96 - 97 در مقایسه با دیگر جنبش‌های سه مؤلفه‌ای مطالباتی بپردازیم.

پر واضح است که تنها عاملی که باعث گردید تا جنبش کامیونداران به موفقیت دست پیدا کنند «تغییر توازن قوا در عرصه میدانی به سود خود بود» که البته این تغییر توازن قوای آنها سنتز حرکت عمودی آنها در بسیج کامیونداران کشور بود و همین فراگیر کردن جنبش اعتصابی کامیونداران بود که باعث گردید تا توازن قوا در عرصه میدانی به سود آنها تغییر بکند و لذا بدین ترتیب بود که رژیم مطلقه و فقاهتی و دستگاه‌های چند لایه‌ای سرکوب‌گر این رژیم در برابر خواسته‌های آنها مجبور به عقب‌نشینی شدند. امنیتی کردن فضای کارگاه‌ها و دانشگاه‌ها و ادارات و جامعه ایران همراه با دستگیری نیروهای هدایت‌گر این جنبش‌ها و تحت فشار قرار دادن آنها و اخراج آنها از کارگاه‌ها و اعتراف‌گیری از آنها در زندان‌ها و حاکم کردن فضای رعب وحشت بر زندان‌های سیاسی کشور توسط «خودکشاندن‌ها» و یا «دیگر کشاندن‌ها» در راستای همین تغییر توازن قوای میدانی به سود حاکمیت می‌باشد.

به این ترتیب است که داوری نهائی ما بر این امر قرار دارد که رمز موفقیت جنبش‌های سه مؤلفه‌ای خودبنیاد مطالباتی در «پیوند افقی و عمودی آنها جهت تغییر قوای میدانی به سود خود می‌باشد.»

پایان