سلسله دروس از نهجالبلاغه
تبیین «فلسفه مرگ انسان» در رویکرد امام علی – قسمت هشتم
پر پیداست که در این داوری امام علی در باب عبادت خداوند یک نکته محوری نهفته است و آن اینکه انگیزه عبادت خداوند اگر عوامل برونی فرد باشد، عبادت جنبه منفی دارد ولی اگر انگیزه عبادت پروردگار به صورت دینامیک و درونجوش و وجودی باشد چنین عبادتی «وجودی و اگزیستانسی و مثبت میباشد.»
بمیرید، بمیرید، در ین عشق بمیرید / در ین عشق چو مردید همه روح پذیرید
بمیرید، بمیرید و زین مرگ مترسید / کزین خاک برآیید، سماوات بگیرید
بمیرید بمیرید و زین نفس ببرید / که این نفس چو بندست و شما همچو اسیرید
یکی تیشه بگیرید پی حفره زندان / چو زندان بشکستید همه شاه و امیرید
بمیرید بمیرید بپیش شه زیبا / بر شاه چو مردید همه شاه شهیرید
بمیرید بمیرید و زاین ابر برآیید / چو زین ابر برآیید همه بدر منیرید
خموشید خموشید خموشی دم مرگست / هم از زندگیست اینک زخاموش نفرید
کلیات شمس تبریزی – مولوی - غزل 636 – ص 269 - س – 28
البته در همین چارچوب رویکرد امام علی به عبادت خداوند میتوانیم به داوری در باب فلسفه مرگ در رویکرد امام علی بپردازیم و داوری کنیم که آنچنانکه محمد اقبال لاهوری میگوید:
نشان مرد حق دیگر چه گویم / چو مرگ آید تبسم بر لب اوست
کلیات اقبال لاهوری – ارمغان حجاز – ص 474 - س 16
رویکرد مثبت امام علی به مرگ نه از زاویه بیزنسی و تجارت به خاطر ورود به بهشت است، بلکه بالعکس از زاویه اگزیستانسی و وجودی است. همان وجود تکامل یافته علی که آنچنان هستی آفاقی برای او تنگ شده بود که در دل شبها تنها در نخلستانهای مدینه سر در چاه میکرد و نالههای تنهائی انفسی و وجودیاش با چاه در میان میگذاشت.
کلیات شمس تبریزی – مولوی – غزل 638 – ص 270 - س 25
ملولان همه رفتند در خانه ببندید / بر آن عقل ملولانه همه جمع بخندید
بمعراج بر آیید چو از آل رسولید / رخ ماه ببوسید چو بر بام بلندید
چو او ماه شکافید شما ابر چرایید / چو او چست و ظریفست شما چون هلپندید
ملولان بچه رفتید که مردانه در ین راه / چو فرهاد و چو شداد دمی کوه نکندید
علی همان وجود تکامل یافتهای است که پیامبر مربی و معلم و مراد او خطاب به او فرمود: «یا علی اذا رایت الناس یتقربون الی خالقهم بانواع آلبر تقربانت الیه بانواع العقل تسبقهم - ای علی آن زمانیکه اکثریت مردم با عبادت به خداوند نزدیک میشوند، تو با تفکر خود را به خداوند نزدیک کن.»
علی همان وجود تکامل یافتهای است که خود او در باب رابطهاش با خداوند میگوید: «لَوْ کشِفَ الْغِطَاءُ مَا ازْدَدْتُ یقِینًا - اگر همه پردهها هم برداشته شود بر یقین علی نسبت به خداوند ذرهای افزوده نمیشود.»
علی همان وجود تکامل یافتهای است که خطاب به ابن ملجم قاتل خود فرمود: «ارید حیاته و یرید قتلی - عذیرک من خلیلک من مرادی - من میخواهم او زنده بماند و سعادت او را دوست دارم اما او میخواهد مرا بکشد تو عذر این نیتش را بپرس.»
علی همان وجود تکامل یافتهای است که خودش در باب خودش فرمود: «ما رَأیتُ شَیئاً إلّا و رَأیتُ اللَهَ قَبلَهُ و مَعَهُ و بَعدَهُ - در جهان چیزی را نمیبینم، مگر اینکه قبل و بعد و همراهان خدا را میبینم.»
علی همان وجود تکامل یافتهای است که خودش در خطبه 197 در باب خودش میفرماید: «...فَوَالَّذِی لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ إِنِّی لَعَلَی جَادَّةِ الْحَقِّ... - سوگند به خداوندی که جز او خدائی نیست، من در جاده حق قدم برمیدارم.»
علی همان وجود تکامل یافتهای است که خودش در باره خودش در خطبه 97 میفرماید: «...وَ إِنِّی لَعَلَی بَینَةٍ مِنْ رَبِّی وَ مِنْهَاجٍ مِنْ نَبِیی وَ إِنِّی لَعَلَی الطَّرِیقِ الْوَاضِحِ... - و من قطعاً بر مسیر پروردگارم و روش پیامبرم حرکت میکنم و یقیناً در مسیر روشن گام برمیدارم.»
علی همان وجود تکامل یافتهای است که در دعاهایش میفرماید: «إلهی ما عبدتک خوفا من عقابک ولا طمعا فی ثوابک، ولکن وجدتک أهل للعبادة فعبدتک - خدایا من تو را نه برای ترس از عذابت عبادت میکنم و نه کسب پاداشت، تنها تو را به خاطر اینکه شایسته عبادت میدانم عبادت میکنم.»
علی همان وجود تکامل یافتهای است که در باب دنیا میفرماید: «...إِنَّ الدُّنْیا دَارُ صِدْقٍ لِمَنْ صدقها وَ دَارُ عَافِیةٍ لِمَنْ فَهِمَ عَنْهَا وَ دَارُ غِنًی لِمَنْ تَزَوَّدَ مِنْهَا وَ دَارُ مَوْعِظَةٍ لِمَنِ اتَّعَظَ بِهَا... - این دنیا جایگاه صدق و واقعیابی است برای کسانی که واقعیت آن را دریابند همچنین دنیا جایگاه زندگی سالم و منطقی است برای کسانی که آن را بشناسند و جایگاه استغنای تکاملی است برای کسانی که از امتیازاتش بهرهبرداری نمایند» (نهجالبلاغه صبحی الصالح – کلمات قصار – شماره 131 – ص 493 – س 4).
علی همان وجود تکامل یافتهای است که در باب فهم اجتماعی و سیاسی خودش میگوید: «وَ اللَّهِ مَا مُعَاوِیةُ بِأَدْهَی مِنِّی وَ لَکنَّهُ یغْدِرُ وَ یفْجُرُ وَ لَوْ لَا کرَاهِیةُ الْغَدْرِ لَکنْتُ مِنْ أَدْهَی النَّاسِ وَ لَکنْ کلُّ غُدَرَةٍ فُجَرَةٌ... - سوگند به خدا، معاویه سیاستمدارتر از من نیست، ولی او به حیلهگری دست می زند و اگر حیلهگری کار پستی نمیبود من از سیاستمدارترین مردم بودم» (نهجالبلاغه صبحی الصالح – خطبه 200 – ص 318 - س 8).
علی همان وجود تکامل یافتهای است که در باب عمل به اعتقادات خود میگوید: «...أَیهَا النَّاسُ إِنِّی وَ اللَّهِ مَا أَحُثُّکمْ عَلَی طَاعَةٍ إِلَّا وَ أَسْبِقُکمْ إِلَیهَا وَ لَا أَنْهَاکمْ عَنْ مَعْصِیةٍ إِلَّا وَ أَتَنَاهَی قَبْلَکمْ عَنْهَا - ای مردم، سوگند به خدا من شما را دعوت به هیچ وظیفهای نکردم مگر اینکه قبل از شما در عمل به آن از شما سبقت گرفته بودم» (نهجالبلاغه صبحی الصالح – خطبه 175 – ص 250 - س 14).
علی همان وجود تکامل یافتهای است که در برابر ستایش مداحان از خودش فرمود: «...فَلَا تُثْنُوا عَلَی بِجَمِیلِ ثَنَاءٍ لِإِخْرَاجِی نَفْسِی إِلَی اللَّهِ سُبْحَانَهُ وَ إِلَیکمْ مِنَ التَّقِیةِ فِی حُقُوقٍ لَمْ أَفْرُغْ مِنْ أَدَائِهَا وَ فَرَائِضَ لَا بُدَّ مِنْ إِمْضَائِهَا فَلَا تُکلِّمُونِی بِمَا تُکلَّمُ بِهِ الْجَبَابِرَةُ وَ لَا تَتَحَفَّظُوا مِنِّی بِمَا یتَحَفَّظُ بِهِ عِنْدَ أَهْلِ الْبَادِرَةِ وَ لَا تُخَالِطُونِی بِالْمُصَانَعَةِ وَ لَا تَظُنُّوا بِی اسْتِثْقَالًا فِی حَقٍّ قِیلَ لِی وَ لَا الْتِمَاسَ إِعْظَامٍ لِنَفْسِی فَإِنَّهُ مَنِ اسْتَثْقَلَ الْحَقَّ أَنْ یقَالَ لَهُ أَوِ الْعَدْلَ أَنْ یعْرَضَ عَلَیهِ کانَ الْعَمَلُ بِهِمَا أَثْقَلَ عَلَیهِ فَلَا تَکفُّوا عَنْ مَقَالَةٍ بِحَقٍّ أَوْ مَشُورَةٍ بِعَدْلٍ فَإِنِّی لَسْتُ فِی نَفْسِی بِفَوْقِ أَنْ أُخْطِئَ وَ لَا آمَنُ ذَلِک مِنْ فِعْلِی إِلَّا أَنْ یکفِی اللَّهُ مِنْ نَفْسِی مَا هُوَ أَمْلَک بِهِ مِنِّی فَإِنَّمَا أَنَا وَ أَنْتُمْ عَبِیدٌ مَمْلُوکونَ لِرَبٍّ لَا رَبَّ غَیرُهُ یمْلِک مِنَّا مَا لَا نَمْلِک مِنْ أَنْفُسِنَا وَ أَخْرَجَنَا مِمَّا کنَّا فِیهِ إِلَی مَا صَلَحْنَا عَلَیهِ فَأَبْدَلَنَا بَعْدَ الضَّلَالَةِ بِالْهُدَی وَ أَعْطَانَا الْبَصِیرَةَ بَعْدَ الْعَمَی - مرا در مقابل وظیفه و مسئولیتی که انجام دادهام مداحی و سپاس نکنید تا از عهده وظایفی که بر گردن من باقی مانده است برآیم، مانند جباران، با ترس و چاپلوسی در برابر من قرار نگیرید و مانند ستمکاران و جلادان از من نترسید و از من دوری نکنید. با ظاهرسازی و ریاکاری با من آمیزش نکنید. چنین فکر نکنید که نقد و انتقادات شما از من بر من گران میآید. فکر نکنید که من خودم را فوق حق و قانون و اخلاق می دانم. بدانید که کسانی که شنیدن سخن حق و عدالت بر آنها سنگین باشد، برای آنها عمل به حق و عدالت سنگینتر خواهد بود. با مشورت دادن به عمل حق و عدالت مرا یاری کنید، چراکه منهم در کار خویش از خطا مصون نیستم. شاید که خداوند مرا در تسلط بر نفسم یاری کند. جز این نیست که ما و شما همه بندگان خداوند هستیم، اوست که ما را از مراحل پائین حیات به مراتب عالی آن حرکت میدهد. گمراهی ما را به هدایت و نابینائی ما را به بینائی مبدل میسازد» (نهجالبلاغه صبحی الصالح – خطبه 216 – ص 335 – س 5).
علی همان وجود تکامل یافتهای است که خطاب به مردم میفرمود مرا نصیحت کنید: «...فَأَعِینُونِی بِمُنَاصَحَةٍ خَلِیةٍ مِنَ الْغِشِّ سَلِیمَةٍ مِنَ الرَّیبِ فَوَاللَّهِ إِنِّی لَأَوْلَی النَّاسِ بِالنَّاسِ - با نصیحتهای خالی از فریبکاری و ریاکاری به من مرا یاری کنید. سوگند به خدا من از مردمان بر مردم سزاوارترم» (نهجالبلاغه صبحی الصالح – خطبه 117 – ص 175 – س 3).
علی همان وجود تکامل یافتهای که خود در باب مسئولیتپذیری خودش میفرماید: «أَقْنَعُ مِنْ نَفْسِی بِأَنْ یقَالَ هَذَا أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ وَ لَا أُشَارِکهُمْ فِی مَکارِهِ الدَّهْرِ... - آیا امکانپذیر است که بدون مشارکت در سختیهای مردم، خودم را قانع کنم که مردم به من بگویند امیرالمؤمنین» (نهجالبلاغه صبحی الصالح – نامه 45 – ص 418 – س 7).
علی همان وجود تکامل یافتهای است که در برابر مرگ میفرمود: «...فَوَاللَّهِ مَا أُبَالِی دَخَلْتُ إِلَی الْمَوْتِ أَوْ خَرَجَ الْمَوْتُ إِلَی... - سوگند به خدا هراسی ندارم که من وارد مرگ بشوم یا مرگ به سراغ من بیاید» (نهجالبلاغه صبحی الصالح – خطبه 54 – ص 91 – س 6).
رو سر بنه ببالین تنها مرا رها کن / ترک من خراب شب گرد مبتلا
ماییم و موج سودا شب تا بروز تنها / خواهی بیا ببخشا خواهی برو جفا کن
از من گریز تا تو هم در بلا نیفتی / بگزین ره سلامت ترک ره بلا کن
ماییم و آب دیده در کنج غم خزیده / بر آب دیده ما صد جای آسیا کن
بر شاه خوب رویان واجب وفا نباشد / ای زرد روی عاشق تو صبر کن وفا کن
دردی است غیر مردن آن را دوا نباشد /پس من چگونه گویم کین درد را دوا کن
در خواب دوش پیری در کوی عشق دیدم / با دست اشارتم کرد که عزم سوی ما کن
گر اژدهاست بر ره عشقیست چون زمرد / از برق این زمرد هین دفع اژدها کن
کلیات شمس تبریزی – مولوی – غزل 2039 – ص 764 - س 21
علی همان وجود تکامل یافتهای است که در برابر کسب قدرت سیاسی اعلام کرد: «...اللَّهُمَّ إِنَّک تَعْلَمُ أَنَّهُ لَمْ یکنِ الَّذِی کانَ مِنَّا مُنَافَسَةً فِی سُلْطَانٍ وَ لَا الْتِمَاسَ شَیءٍ مِنْ فُضُولِ الْحُطَامِ وَ لَکنْ لِنَرِدَ الْمَعَالِمَ مِنْ دِینِک وَ نُظْهِرَ الْإِصْلَاحَ فِی بِلَادِک فَیأْمَنَ الْمَظْلُومُونَ مِنْ عِبَادِک وَ تُقَامَ الْمُعَطَّلَةُ مِنْ حُدُودِک... - پروردگارا تو میدانی که مشارکت من برای کسب قدرت سیاسی نبوده است بلکه برای اصلاح دین تو و اصلاح شهرها تا بندگان ستم دیدهات در امن و امان قرار بگیرند» (نهجالبلاغه صبحی الصالح – خطبه 131 – ص 189 – س 2).
علی همان وجود تکامل یافتهای است که کسب قدرت سیاسی برای مردم میخواست نه برای خودش و خانوادهاش: «لَقَدْ عَلِمْتُمْ أَنِّی أَحَقُّ النَّاسِ بِهَا مِنْ غَیرِی وَ وَ اللَّهِ لَأُسْلِمَنَّ مَا سَلِمَتْ أُمُورُ الْمُسْلِمِینَ وَ لَمْ یکنْ فیها جَوْرٌ إِلَّا عَلَی خَاصَّةً الْتِمَاساً لِأَجْرِ ذَلِک وَ فَضْلِهِ وَ زُهْداً فِیمَا تَنَافَسْتُمُوهُ مِنْ زُخْرُفِهِ وَ زِبْرِجِهِ - اگر چه میدانید شایستگی زمامداری شما را دارم ولی سوگند به خدا مادامی که امور سیاسی مسلمین روند طبیعی خود را طی میکند و تعدی و تجاوز به حقوق مردم نمیشود سکوت میکنم» (نهجالبلاغه صبحی الصالح – خطبه 73 – ص 102 - س 9).
علی همان وجود تکامل یافتهای است که در باب رویکرد و داوری مردم نسبت به خودش فرمود: «...وَ سَیهْلِک فِی صِنْفَانِ مُحِبٌّ مُفْرِطٌ یذْهَبُ بِهِ الْحُبُّ إِلَی غَیرِ الْحَقِّ وَ مُبْغِضٌ مُفْرِطٌ یذْهَبُ بِهِ الْبُغْضُ إِلَی غَیرِ الْحَقِّ وَ خَیرُ النَّاسِ فِی حَالًا النَّمَطُ الْأَوْسَطُ فَالْزَمُوهُ... - دو گروه در باب داوری نسبت به من به هلاکت میافتند. گروه اول شیعیان غالی که در باب شخصیت من افراط و غلو میکنند و با این افراطگری خود از جاده حق و اعتدال خارج میشوند، گروه دوم آنهائی هستند که در بغض و خصومت نسبت به من تفریط میکنند و به جاده باطل می افتند. بهترین مردم مسلمان آنهائی هستند که در داوری نسبت به شخصیت من راه اعتدال در پیش میگیرند. پس شما مردم با این گروه سوم موافقت کنید» (نهجالبلاغه صبحی الصالح – خطبه 127 – ص 184 – س 11).
علی همان وجود تکامل یافتهای است که مولوی در دفتر اول مثنوی اینچنین شخصیت او را ترسیم مینماید:
ای علی که جمله عقل و دیدهای / شمهای واگو از آنچه دیدهای
در شجاعت شیر ربا نیستی / در مروت خود که داند کیستی
تیغ حلمت جان ما را چاک کرد / آب علمت خاک ما را پاک کرد
بازگو دانم که این اسرار هوست / زانک بیشمشیر کشتن کار اوست
باز گو ای باز عرش خوش شکار / تا چه دیدی این زمان از کردگار
چشم تو ادراک غیب آموخته / چشمهای حاضران بر دوخته
از تو بر من تافت چون داری نهان / میفشانی نور چون مه بیزبان
چون تو با بیان مدینه علم را / چون شعاعی آفتاب حلم را
باز باش ای باب بر جویای باب / تا رسد از تو قشور اندر لبلب
باز باش ای باب رحمت تا ابد / بارگاه ما له کفوا احد
تو ترازوی احد خو بودهای / بل زبانه هر ترازو بودهای
زین سبب پیغمبر با اجتهاد / نام خود و آن علی مولا نهاد
گفت هر کاو را منم مولا دوست / ابن عم من علی مولای اوست
کیست مولا آنکه آزادت کند / بند رقیت زپایت واکند
چون به آزادی نبوت هادی است / مومنان را ز انبیا آزادی است
پایان