سخن روز:
«بحران مدیریت مقابله با کرونا» در جامعه امروز ایران در چرخه «بحران سه مؤلفهای» کاهش سرمایههای اجتماعی اعماق جامعه ایران
بدون تردید در ترسیم هیرارشیک ابربحرانهای امروز جامعه بزرگ ایران، «بحران مدیریت مقابله با ویروس کرونا» در رأس همه ابربحرانهای موجود جامعه ایران قرار دارد، چراکه ویروس کرونا در قالب یک اپیدمی ظهور کرده است و بر اساس گزارش سازمان بهداشت جهانی به عنوان یک پدیده بدون مرز و فراگیر در حال رشد و انتشار میباشد و بعید به نظر میرسد که به این زودیها زنجیره ابتلا به این بیماری در کشور ایران قطع گردد؛ و در کشور ایران از آغاز اسفند ماه 98 که رژیم مطلقه فقاهتی حاکم مجبور به اعلام این مهمان ناخوانده در کشور ایران شده تا به امروز به علت بحران مدیریتی رژیم مطلقه فقاهتی حاکم در مقابله با هجمه این ویروس خطرناک «منهای ضرر و زیان» غیر قابل جبران انسانی که داشته است (و توانسته است در این کوتاهمدت، صدها نفر از جانهای عزیزی ایرانی یا نابود کند و یا گرفتار بیمارستانها نماید، مضافاً) تاثیرات همه جانبهای در عرصههای اجتماعی و حوزههای مختلف اقتصادی (از مباحث تجارت خارجی و واردات و صادرات گرفته تا کسب و کارهای خرد و خدماتی) داشته است. بطوریکه در آستانه عید نوروز که جشن ملی مردم ایران میباشد، بهار 1399 و نوروز 99 پشت درهای شهرها و روستاهای ایران منجمد شده است؛ و «کوی و برزن شهر و روستاهای کشور ایران بیرونق کرده است» و تودههای اعماق جامعه ایران را در خانه در قرنطینه کرونا زمینگیر کرده است؛ و سرنوشت زندگی میلیونها نفر از جامعه ایران «به علت بحران مدیریت رژیم مطلقه فقاهتی در مقابله با کرونا» به دست لشکر ویروس کورنا افتاده است؛ و به علت خوف و هراس و احتیاط مردم ایران، کشور ایران در باتلاق سکوت و ایستائی محض فرو رفته است و البته این ریزش میتواند دومینووار بخش قابل توجه از عرصه اجتماعی و اقتصادی تودههای جامعه ایران را به چالش همه جانبه هم بکشد. بطوریکه در این رابطه میتوان داوری کرد که در طول بیش از یک قرن گذشته هیچ بیماری مسری به اندازه ویروس کرونا تا این اندازه نتوانسته است پائینیها و بالائیهای جامعه بزرگ ایران را دچار بحران و سرگردانی و ترس و هراس بکند.
اگر بپذیریم که کرونا امروز بدون مرز میباشد، بدون تردید گرچه منشاء بیماری کرونا از کشور چین آغاز شده است، ولی در فرایند جهانی شدن این ویروس «هر کشوری و هر جامعهای مجبور و موظف است که در مهار این ویروس توسط رصد کردن و تناسب مبتلایان و تلفات موضوع را مدیریت نماید» و به عبارت دیگر، نه تنها در عرصه داخل کشور و منطقه و همسایگان، بلکه حتی در عرصه جهانی همه جوامع و کشورها موظفند «در مهار این بلای طبیعی اقتدار مدیریت و حکمرانی و کارآمدی خود را به نمایش بگذارند» و بالعکس هر کشوری که نتواند در مدیریت مهار این بلای طبیعی نقشی سازنده داشته باشد و بیماری را به دقت رصد کند و تناسب آمار موارد مشکوک، مبتلایان و تلفات را به صورت دقیق و متعادل ارائه و آن را در کالبد اجتماع جامعه خود و جامعه جهانی عرضه نماید، نه فقط از سوی تودههای جامعه خود، بلکه حتی توسط همسایگان و جامعه جهانی طرد میشود و عملاً به عنوان حاکمیت ناکارآمد و عنصر غیر مسئول جامعه جهانی معرفی میگردد؛ که عواقب سنگین و بلندمدت برای وجهه آن کشور نزد جامعه جهانی خواهد داشت.
باری، با نگاهی گذرا به پروسه اعلام ظهور میهمان ناخوانده ویروس کرونا در کشور ایران توسط بوقهای تبلیغاتی رژیم مطلقه فقاهتی حاکم که یک روز قبل از انتخابات کاملاً مهندسی شده مجلس یازدهم صورت گرفت (در روز پنجشنبه مورخ اول اسفندماه 98 پس از اینکه رژیم مطلقه فقاهتی دریافت که در انتخابات مجلس یازدهم به علت عدم رقابت و منوپل شدن و مهندسی شدن آن توسط حزب پادگانی خامنهای و هسته سخت یا راست پادگانی سپاه) برای اولین بار در تاریخ 41 ساله عمر رژیم مطلقه فقاهتی حاکم، بیش از 75% جمعیت دارای حق رأی کشور ایران شرکت نمیکنند، حزب پادگانی خامنهای، پس از اینکه تمامی ترفندهای تبلیغاتی او (از تشییع جنازه قاسم سلیمانی تا التماس خامنهای از مردم ایران که اگر منهم قبول ندارید به خاطر ایران پای صندوقهای رأی بیائید، شکست خورد) رژیم مطلقه فقاهتی حاکم، با فرار به جلو، توسط اعلام ورود ویروس کرونا به شهر قم (پس از هفتهها کتمان کردن) تلاش کرد که از روز قبل از انتخابات مجلس یازدهم، موضوع عدم مشارکت 75 درصدی مردم ایران را به دم ویروس کرونا وصل نماید (نه به چالش کشیدن تاریخی مشروعیت رژیم مطلقه فقاهتی توسط مردم ایران) و در ادامه این سناریوی حزب پادگانی خامنهای بود که فرایندهای بعدی بحران مدیریتی رژیم مطلقه فقاهتی حاکم، در مهار رشد ویروس کرونا به عنوان یک اپیدمی در کشور ایران (که ابتدا در شهر قم مادیت پیدا کرد و به علت ناتوانی رژیم مطلقه فقاهتی حاکم در قرنطینه کردن شهر قم، رشد ویروس کرونا به صورت یک اپیدمی تقریباً کل کشور را درگرفت) این همه باعث گردید تا شرایط برای بالا رفتن آمار فوتیها فراهم بشود (که طبق گزارش سازمان بهداشت جهانی تا این زمان کشور ایران دومین کشور بعد از چین میباشد که البته در مقایسه با جمعیت کشور چین، بدون تردید کشور ایران تا این زمان بیشترین فوتیها و تلفات و مبتلا به این بیماری داشته است) که البته به ضرس قاطع میتوان داوری کرد که بالا رفتن آمار فوتیها و تلفات و ابتلا به این بیماری در کشور ایران همه و همه معلول همان بحران مدیریتی و سیاسی و امنیتی کردن موضوع، توسط رژیم مطلقه فقاهتی حاکم در عرصه مهار این ویروس بوده است. مع الوصف در رابطه با بحران مدیریتی رژیم مطلقه فقاهتی حاکم در مقابله با شیوع ویروس کرونا از اول اسفند ماه 98 الی الان میتوان داوری کرد که:
اولاً رژیم مطلقه فقاهتی حاکم مانند رویدادهای گذشته زیست محیطی و بلاهای طبیعی، مثل سیل و زلزله و ریزگردها و هوای آلوده کلان شهرهای ایران در برابر شیوع ویروس کرونا به صورت یک اپیدمی در کشور ایران هم تلاش کرد تا با امنیتی و سیاسی و کتمان کردن موضوع و انکار صورت مسئله، «از آغاز با پاک کردن صورت مساله کل موضوع شیوع ویروس و بیماری کرونا را در کشور ایران انکار کند» و در شرایطی از اول اسفندماه سال 98 مجبور به اعلام موضوع شیوع ویروس کرونا در قم و کشور ایران شد که دیگر شیوع ویروس کرونا در کشور به صورت یک اپیدمی درآمده بود، یادمان باشد که هفتهها پس از ظهور ویروس کرونا در چین و پس از اعلام نگرانی سازمان بهداشت جهانی از شیوع بیماری کرونا در کشورهایی (مثل کشور ایران) که حاکمیت مطلوب و مدیریت اجتماعی مناسب ندارند، «رژیم مطلقه فقاهتی حاکم پیوسته اعلام میکرد که هیچگونه ابتلاء به ویروس کرونا در کشور ایران وجود ندارد» و توسط این انکار واقعیت و اصرار در پاک کردن صورت مساله تلاش میکردند تا علاوه بر حفظ رابطه سیاسی و اقتصادی خود با کشور چین، اهداف سیاسی خودشان را از مراسم چندین هفتهای قاسم سلیمانی تا راهپیمائی 22 بهمن تا انتخابات صد در صد مهندسی شده مجلس یازدهم و خبرگان رهبری به انجام برسانند؛ و لذا به علت اپیدمی شدن بیماری در شهر قم بود که رژیم مطلقه فقاهتی مجبور شد تا به موضوع شیوع ویروس کرونا اعتراف نماید، به عبارت دیگر اظهارات احمد امیر آبادی فراهانی نماینده قم در مجلس دهم که طی دو هفته آغازین حدود 50 نفر از مردم بر اثر ویروس کرونا در قم جان خود را از دست دادهاند و انکار آن توسط دکتر ایرج حریرچی معاون وزیر بهداشت و رئیس ستاد مبارزه با کرونا و مبتلا شدن خود ایرج حریرچی در فردای انکار او به بیماری کرونا و فوت سید هادی خسروشاهی و ابتلای محمد رضا قدیر رئیس دانشگاه علوم پزشکی قم و مجتبی ذوالنوری نماینده قم در مجلس دهم به بیماری کرونا و اعلام لیست 50 نفر فوت شدگان مردم قم توسط بیماری کرونا به وسیله احمد امیر آبادی فراهانی نماینده قم در مجلس دهم همه و همه باعث گردید تا رژیم مطلقه فقاهتی حاکم مجبور بشود تا در اول اسفندماه 98 پس از هفتهها نوشدارو را بعد از مرگ سهراب بنوشد و با اعلام فوت دو نفر در قم موضوع شیوع ویروس کرونا و مهمان ناخوانده وارد شده از چین توسط طلاب چینی در قم و هواپیمای ماهان وابسته به سپاه پاسداران آفتابی کنند.
ثانیاً کتمان و پنهانکاری و امنیتی کردن و سیاسی کردن موضوعات از سقوط هواپیمای اوکراینی توسط پدافند هوائی سپاه پاسداران تا ورود میهمان ناخوانده ویروس کرونا به کشور همه و همه نشان دهنده آن است که رژیم مطلقه فقاهتی حاکم در طول 41 سال گذشته عمر خود، «ذهنیت و درک روشنی از نقش و عملکرد سیستمهای اجتماعی در مواجه با بحرانها و رویدادهای زیست محیطی و طبیعی ندارند» و همین امر باعث شده است تا این رویدادها در کشور ایران از رویداد سیل و زلزله گرفته تا رویدادهای ریزگردها و آلودگی هوا و شیوع ویروس کرونا و غیره در کشور ایران در طول 41 سال گذشته عمر رژیم مطلقه فقاهتی، «صورت ابربحرانی پیدا کنند» و به همین دلیل است که موضوع شیوع بیماری کرونا در این شرایط بیش از هر اتفاق دیگری، «نارسائی و ناکارآمدی و از کار افتادگی رژیم مطلقه فقاهتی حاکم در مواجه با مشکلات اجتماعی مردم ایران آشکار کرد» و نشان داد که در عرصه مقابله با موضوع شیوع ویروس کرونا در شرایط امروز کشور ایران، بیش از آنکه محتاج به تجهیزات پیشرفته پزشکی داشته باشیم، نیازمند به:
الف – تحول در مدیریت حکومتی.
ب - ایجاد اعتماد بین مردم و حاکمیت تحول یافته.
ج – همبستگی و انسجام اجتماعی توسط تحول فرهنگی و اجتماعی و سیاسی همه جانبه در جامعه بزرگ و متکثر و رنگین کمان ایران.
د - شفافیت و دقت در اطلاع رسانی به مردم توسط آزادی بیان و آزادی مطبوعات و آزادی احزاب تکوین یافته از پائین، در جامعه مدنی جنبشی خودبنیاد و خودسازمانده افقی تکوین یافته از پائین هستیم.
ثالثاً در قیاس دو نوع مدیریت (مهار موضوع شیوع ویروس کرونا) بین رژیم مطلقه فقاهتی حاکم با رژیم اقتدارگرایانه سرمایهداری چین میتوانیم داوری کنیم که کشور چین در مدیریت مهار شیوع ویروس کرونا نشان داد که «توان مدیریت مهار بیماری کرونا در سطح انبوه و میلیونی آن را دارند» و در جریان مهار شیوع این ویروس توانست علاوه بر اینکه توان تکنولوژیک و پزشکی خود را در شرایط بحرانی به تماشای جهانیان بگذارند، «نقش مردم چین و همبستگی و انسجام اجتماعی و شفافیت در اطلاع رسانی داخلی و خارجی و بسیج آنها در مبارزه با ویروس کرونا به نمایش بگذارند» برعکس رژیم مطلقه فقاهتی حاکم در شرایطی موضوع شیوع بیماری کرونا به کشور ایران اعلام کرد که علاوه بر اینکه دیگر بیماری کرونا در کشور ایران به صورت یک اپیدمی در سطح کشور درآمده بود، «به علت کشتار و سرکوب آبانماه 98 و حوادث پسا آبانماه از سرنگونی هواپیمای اوکراینی توسط پدافند هوائی سپاه پاسداران و پنهانکاری سه روزه موضوع آن در برابر مردم ایران گرفته تا سرکوب جنبش دانشجوئی در دیماه 98 و غیره، رژیم مطلقه فقاهتی حاکم از حداقل اعتماد مردم ایران نسبت به خود هم برخوردار نبودند» لذا در این رابطه بود که رژیم مطلقه فقاهتی حاکم از همان آغاز جهت مقابله با موضوع شیوع بیماری کرونا تلاش کردند تا منهای پنهانکاری و منهای پاک کردن صورت مساله، «مبارزه با شیوع بیماری کرونا را در عرصه درمانی و سطح پزشکی فردی مردم ایران خلاصه نمایند» در صورتی که باید عنایت داشته باشیم که «مقابله با اپیدمی کرونا بدون سطح اجتماعی حاکمیتی در هیچ کشوری ممکن نمیباشد» به عبارت دیگر بدون پتانسیل اجتماعی حاکمیتی، تنها توسط سطح پزشکی فردی نمیتوان با شیوع ویروس مرگبار مسری مثل کرونا که در اندک مدتی با سرعت زیاد کره زمین را به چالش کشیده است مقابله کرد.
به هر حال مقابله با موضوع شیوع کرونا به صورت منحصر کردن آن به یک امر فنی و پزشکی غیر ممکن میباشد، چراکه مقابله با شیوع این ویروس موضوعی است مرتبط با شیوه اداره جامعه و نحوه حکمرانی حاکمیت در عرصه ایجاد همبستگی و انسجام اجتماعی و ایجاد شفافیت در اطلاع رسانی مردم میباشد.
رابعاً در سیستمهائی مثل رژیم مطلقه فقاهتی حاکم که اصل بر پوشاندن واقعیت و پاک کردن صورت مساله و زیر برف کردن سر کبک در برابر شکارچی میباشد، قطعاً سیستمهای فنی و کارشناسانه تخصصی هم نمیتوانند به صورت مؤثر عمل کنند و اگر رویدادی مثل شیوع ویروس کرونا پیش بیاید، این رویداد در چرخه مدیریت بحرانزده چنین رژیمی بدل به ابربحران فلج کننده جامعه بزرگ ایران میشود.
خامسا از آنجائیکه پنهانکاری و امنیتی کردن رویدادها در طول 41 سال گذشته عمر رژیم مطلقه فقاهتی حاکم به صورت یک نُرم درآمده است، بطوریکه امروز شاهدیم پس از چهار ماه که از سرکوب مرگبار خیزش آبانماه 98 توسط دستگاههای چند لایهای سرکوبگر رژیم مطلقه فقاهتی حاکم میگذرد، این رژیم هنوز توان اعلام رقم کشتار آبانماه 98 (که طبق اعلام خبرگزاری رویتر بیش از 1500 نفر بوده است) ندارند و هنوز نهادهای مسئول حاکم جهت اعلام رقم کشتار آبانماه 98 به یکدیگر پاس میدهند، در نتیجه در این رابطه است که میتوان داوری کرد که همین امر باعث گردیده است تا فونکسیون این اعمال رژیم مطلقه فقاهتی بر جامعه بزرگ و متکثر و رنگین کمان ایران باعث شود که ظرفیت برای مقابله با این رویدادهای فراگیر مثل شیوع ویروس کرونا به میزان چشمگیری کاهش پیدا کنند. استرس و هراس و وحشتی که امروز جامعه بزرگ ایران در مقابل با شیوع ویرس کرونا فرا گرفته است، همه و همه معلول «کاهش ظرفیت جامعه بزرگ ایران در مقابله با مشکلات میباشد» که صد البته در تحلیل نهائی، فونکسیون نهائی این امر آن میشود که حاکمیت مطلقه فقاهتی در برابر رویدادهای زیست محیطی (آنچنانکه در 41 سال گذشته عمر رژیم مطلقه فقاهتی حاکم شاهد بودهایم) توسط «راه حلهای کوتاهمدت و سریع و نمایشی و ابزاری سر مردم نگونبخت ایران را شیره بمالند.»
سادساً شیوع ویروس کرونا در صورت یک اپیدمی به کشور ایران در آخرین ماه سال 98 و ظاهر شدن آن به صورت یک اپیدمی در چارچوب مدیریت امنیتی و ناکارآمدی این رژیم در مهار آن و اعلام کشور ایران توسط سازمان بهداشت جهانی به عنوان دومین کشور قربانی این ویروس پس از چین، خود در طول دهه اول اسفندماه 98 بحران اعماق جامعه ایران را به نمایش گذاشت، چراکه نشان داد که بحران اعماق جامعه امروز ایران به سه دسته قابل تقسیم میباشند:
1 - بحران اعتماد.
2 - بحران اقتدار.
3 - بحران ایدهآل.
در عرصه «بحران اعتماد»، جامعه امروز ایران در بیاعتمادی عمومی قرار دارد که البته بحران اعتماد عمومی امروز جامعه ایران ریشه در «دروغگوئی و دزدی یا فساد مالی و رانت بازی بالائیهای قدرت در طول 41 سال حاکمیت رژیم مطلقه فقاهتی دارد». بطوریکه در این رابطه میتوان داوری کرد که دو کار مهم و بزرگی که رژیم مطلقه فقاهتی در طول 41 سال گذشته کرده است عبارتند از: «نهادینه کردن فرهنگی و سیاسی و اجتماعی دو امر دروغ و دزدی در جامعه ایران بوده است» و دلیل این امر هم آن است که رژیم مطلقه فقاهتی حاکم (در طول 41 سال گذشته) در چارچوب اسلام فقاهتی مورد اعتقاد خود، توانسته است برای دروغها و دزدیهای خود حجت شرعی ایجاد نماید.
پر پیداست که کمترین فونکسیون این انحراف حکومتی در طول 41 سال گذشته در جامعه بزرگ ایران «بی اعتمادی عمومی میباشد» که البته خود این بیاعتمادی عمومی سنتز جدیدی در اعماق جامعه امروز ایران ایجاد کرده است که عبارت از «عدم همبستگی و عدم انسجام اجتماعی در زیرساخت جامعه ایران میباشد» و در ادامه این سنتز جدید «فروپاشی اجتماعی و فرهنگی به عنوان یک امر طبیعی میباشد». پر واضح است که علت توان مدیریت مقابله با شیوع بیماری کرونا در کشور چین، آن هم در سطح انبوه و میلیونی، «نه تنها به خاطر توان تکنولوژیک و پزشکی این کشور میباشد، بلکه مهمتر از آن همبستگی و انسجام اجتماعی جامعه چین است» که حتی جامعه بزرگ به دولت چین این اجازه را دادند که استان 12 میلیون نفری هابی را قرنطینه کنند، در صورتی که رژیم مطلقه فقاهتی حاکم با اینکه میدانست منشاء کرونا در کشور ایران شهر قم است اما به علت رانت روحانیت در عرصه حاکمیت نه تنها نتوانست شهر قم را قرنطینه کند، حتی بعد از فراگیر شدن این ویروس در سطح کشور هم نتوانست جلو ورود و خروج به شهر قم را سد کند.
در این رابطه است که «بحران اعتماد جامعه ایران در این شرایط در رأس سه بحران اعتماد و اقتدار و آرمان و ایدهآل قرار دارد» چراکه خود این تنها بحران اعتماد میتواند از مسیر به «چالش کشیدن همبستگی و انسجام اجتماعی باعث فروپاشی اجتماعی و فرهنگی جامعه بزرگ ایران بشود» و بدون تردید در جامعهای که زیرساخت اجتماعی آن دچار فرو پاشیدگی شده باشد، نه تنها امکان مقابله با بلاهای طبیعی از سیل و زلزله و اپیدمیها وجود ندارد، بلکه در عرصه «مقابله با بلاهای سیاسی و اقتصادی حاکمیت هم این جامعه دچار بیتفاوتی میشوند» بدون تردید بیتفاوتی تودهها نسبت به تعیین سرنوشت خود آفتی درمانناپذیر میباشد.
اما در خصوص «بحران اقتدار و مرجعیت» این بحران هم مانند بحران اعتماد (که مولود دروغ و دزدی یا فساد نظری و عملی با پشتوانه حجت شرعی و فقهی رژیم مطلقه فقاهتی در طول 41 سال گذشته عمر رژیم مطلقه فقاهتی میباشد) مولود و سنتز آلترناتیوکشی رژیم مطلقه فقاهتی در طول 41 سال گذشته میباشد. قابل ذکر است که مهمترین خصیصه روحانیت در طول هزار سال گذشته پروسه تاریخیاش «آلترناتیوناپذیر بودن این گروه دگماتیست اجتماعی میباشد» بطوریکه تضاد این جریان با معلم کبیرمان شریعتی در فرایند پساورود شریعتی به حسینیه ارشاد (و خلعید از شیخ مرتضی مطهری در حسینیه ارشاد توسط مرحوم همایون و تثبیت جنبش روشنگری ارشاد شریعتی از فروردین 50) همه و همه معلول همین «آلترناتیوناپذیری روحانیت حوزههای فقاهتی بوده است» که شیخ مرتضی مطهری به نمایندگی از این روحانیت دگماتیست حوزههای فقاهتی، علمدار مبارزه با شریعتی در تمامی جبههها از سال 49 بود.
بر این مطلب بیافزائیم که «خندق پر نشدنی بین دانشجو و روحانیت» در طول 41 سال گذشته عمر رژیم مطلقه فقاهتی حاکم (با اینکه رژیم مطلقه فقاهتی از آغاز تکوین خود در این رابطه تمامی تلاش خود را به کار برده است و هرگز حتی بعد از کودتای فرهنگی بهار 59 هم نتوانسته است این خندق پر نشدنی بین دانشجو و حوزههای فقاهتی را پر کند) به خاطر همین «آلترناتیوناپذیری روحانیت حوزههای فقاهتی از صدر تا ذیل بوده است» چراکه روحانیت حوزههای فقاهتی تنها در شرایطی حاضر به وحدت با دانشجو و دانشگاه میباشند که دانشجو و دانشگاه زیر بیرق و علم و کتل آنها قرار بگیرند و از آلترناتیوی آنها حمایت کنند؛ و عکس روحانیت در سطح کره ماه قرار دهند؛ و باز در همین رابطه است که «کینه تاریخی خمینی نسبت به مصدق قابل تعریف میباشد» چراکه مصدق هر گز حاضر نشد از قیام ارتجاعی 15 خرداد تحت هژمونی خمینی حتی حداقل حمایت صوری و لفظی هم بکند و لذا به همین دلیل بود که خمینی پس از به قدرت رسیدن، این کینه تاریخی خودش از مصدق در تکفیر استخوانهای مصدق و ارتداد جبهه ملی در شهریور ماه سال 59 به نمایش بگذارد.
یادمان باشد که روحانیت حوزههای فقاهتی از بروجردی تا کاشانی و بهبهانی و فلسفی و تا خمینی و فدائیان اسلام هرگز از شهریور 20 تا کودتای 28 مرداد 32 حاضر نشدن حتی برای یک روز آلترناتیوی دکتر محمد مصدق در عرصه جنبش ملی کردن صنعت نفت و عمر دو ساله دولت او بپذیرند. حمایت روحانیت حوزههای فقاهتی از بروجردی تا کاشانی از کودتای 32 بر علیه دولت دکتر محمد مصدق و در دفاع از رژیم توتالیتر پهلوی همه و همه به خاطر آلترناتیوناپذیری روحانیت دگماتیست حوزههای فقاهتی بوده است. باری، به دلیل همین آلترناتیوناپذیری و آلترناتیوکشی رژیم مطلقه فقاهتی در طول 41 سال عمر این رژیم بوده است که باعث گردیده است که حتی پس از 41 سال گذشته «جامعه امروز ایران توان شناخت آلترناتیو این رژیم نه در داخل و نه در خارج از کشور نداشته باشد» و بدون تردید موفقترین پروژه رژیم مطلقه فقاهتی در طول 41 سال گذشته (برای این رژیم مطلقه سیاسی) همین پروژه آلترناتیوناپذیری و یا پروژه آلترناتیوکشی روحانیت حوزههای فقاهتی و رژیم مطلقه فقاهتی حاکم بوده است، چراکه در عرصه اجتماعی توسط به چالش کشیدن سه رکن جامعه مدنی (که عبارتند از 1 - پارلمان مستقل از حاکمیت، 2 - احزاب مستقل از حاکمیت، 3 - مطبوعات و رسانههای مستقل از حاکمیت) امکان هر گونه آلترناتیوسازی اجتماعی در برابر رژیم مطلقه فقاهتی حاکم از جامعه ایران سلب کنند؛ و در عرصه مبارزه با آلترناتیوهای بالقوه و بالفعل دموکراتیک و مردمی بوده است که رژیم مطلقه فقاهتی در طول 41 سال گذشته از مسیرهای ترور و اعدام و زندان و کشتار و اعترافگیری و غیره پیوسته تلاش کرده است تا هر گونه «آلترناتیوی از سر راه خود حذف نماید» بطوریکه امروز به صراحت میتوانیم داوری کنیم که «تودههای اعماق جامعه ایران امروز هیچ آگاهی نسبت به فرد و یا جریان آلترناتیوی رژیم مطلقه فقاهتی ندارند» و البته همین امر باعث «تکوین بحران اقتدار و مرجعیت در اعماق جامعه امروز ایران شده است.»
فراموش نکنیم که تا زمانیکه «بحران اقتدار و مرجعیت تودههای ایران در عرصه آلترناتیویابی در برابر رژیم مطلقه فقاهتی حل نشود، امکان حل بحران اعتماد تودهها جهت دستیابی به همبستگی و انسجام اجتماعی وجود ندارد». بدین دلیل در این رابطه است که از «وظایف فوری و کوتاهمدت جنبش پیشگامان مستضعفین ایران، گفتمانسازی و تودهای کردن گفتمان در راستای تکوین آلترناتیو اجتماعی توسط جامعه مدنی جنبشی تکوین یافته از پائین جامعه ایران میباشد.»
در خصوص سومین بحران امروز اعماق جامعه ایران، یعنی «بحران ایدهآل و آرمانی» باید بگوئیم، از آنجائیکه رژیم مطلقه فقاهتی حاکم در طول 41 ساله عمر خود جهت نهادینه کردن آسمانی مشروعیت خود از آغاز الی الان پیوسته تلاش کرده است تا در چارچوب اسلام دگماتیست فقاهتی، پایه نظری مشروعیت آسمانی رژیم خودش را با ذبح اسلام و قرآن به انجام برساند. در نتیجه همین امر باعث گردیده است که اعماق تودههای جامعه ایران که دارای فرهنگ مذهبی میباشند، تمامی ایده آلهای هزاران ساله مذهبی خود را توسط رژیم مطلقه فقاهتی حاکم قربانی شده ببینند. مع الوصف، تکوین بحران ایدهآل و آرمانی اعماق تودههای جامعه ایران مولود و سنتز استحمار مذهبی رژیم مطلقه فقاهتی حاکم در 41 سال گذشته میباشد؛ زیرا برای اعماق جامعه ایران زمانی «علی» نماد عدالت و «حسین» نماد حریت و آزادگی و «پیامبر اسلام» نماد رهائی انسان از غلها و زنجیر بندگی و استحمار و استبداد و استثمار بوده است؛ اما همین اعماق جامعه ایران امروز شاهدند که در طول 41 سال گذشته رژیم مطلقه فقاهتی حاکم تمامی این نمادهای مذهبی توسط اسلام روایتی و اسلام زیارتی و اسلام مداحیگری و اسلام فقاهتی و اسلام ولایتی بر «پایه مشروعیت بخشیدن آسمانی قدرت خود ذبح کرده است.»
طبیعی است که این «بحران ایدهآل و آرمانی اعماق جامعه ایران» در این شرایط باعث فروپاشی فرهنگی اعماق جامعه ایران شده است. پر واضح است که تا زمانیکه این بحران ایده آل و آرمانی اعماق جامعه ایران حل نشود، امکان حل بحران اقتدار و مرجعیت و در ادامه آن حل بحران اعتمادی اعماق جامعه ایران وجود ندارد.
باری در این رابطه است که در طول 40 سال گذشته، جنبش پیشگامان مستضعفین ایران چه در فاز عمودی آرمان مستضعفین و چه در فاز افقی نشر مستضعفین پیوسته در ادامه جنبش روشنگری ارشاد معلم کبیرمان شریعتی بر این باور بوده است که استراتژی روشنگرانه جنبش پیشگامان مستضعفین ایران در راستای «تحول فرهنگی میبایست توسط پروژه بازسازی اسلام تطبیقی خود، ابتدا با بازسازی نمادهای آغازین اسلام از پیامبر تا علی و تا حسین و اسلام تطبیقی به جنگ با بحران ایدهآل و آرمانی تودههای ایران برود» و در چارچوب نجات اسلام تطبیقی پیامبر و علی و حسین، در عرصه جنگ مذهب علیه مذهب، پس از شکست بحران ایدهآل و آرمانی توده، به جنگ بحران اقتدار و مرجعیت و در ادامه ان به جنگ بحران اعتماد جامعه ایران جهت دستیابی به همبستگی و انسجام اجتماعی بود.
پایان