ششمین فرایند «بازسازی سیاسی» رژیم مطلقه فقاهتی حاکم همراه با «سلاخی اقتصاد ملی» در بازار بورس تهران (سرمقاله)
آنچنانکه در شمارههای قبلی نشر مستضعفین (ارگان عقیدتی و سیاسی جنبش پیشگامان مستضعفین ایران) مطرح کردهایم «انتخابات مهندسی شده مجلس یازدهم» رژیم مطلقه فقاهتی حاکم یک «سرفصل جدید دیگر در بازسازی سیاسی این رژیم» (در طول 41 سال گذشته عمر این رژیم) میباشد، چراکه در انتخابات مجلس یازدهم:
اولاً حزب پادگانی خامنهای (همان هسته سخت این رژیم) برای اولین بار (در طول 41 سال عمر رژیم مطلقه فقاهتی حاکم) توسط فیلترینگ استصوابی شورای نگهبان (در چارچوب مدیریت مستقیم خامنهای) اقدام به حذف کامل سه جناح به اصطلاح اصلاحطلب و اعتدالی و راست بوروکراسی (اصولگرایان معتدل) درون حاکمیت کرد.
ثانیاً حزب پادگانی خامنهای در چارچوب «یک دست و یکپارچه کردن کل سه قوه رژیم مطلقه فقاهتی در فرایند بازسازی سیاسی جدید» (در خدمت مقام عظمای ولایت) است که قبل از تسخیر قوه مقننه، با انتصاب ابراهیم رئیسی در رأس قوه قضائیه (با تسخیر قوه قضائیه) پروژه یکدست کردن سه قوه را از قوه قضائیه شروع کرده بود و قطعاً در انتخابات دولت سیزدهم، خامنهای تلاش خواهد کرد تا با مهندسی کردن آن انتخابات قوه مجریه را هم تحت تیول کامل خود درآورد.
ثالثاً خامنهای در فرایند جدید بازسازی سیاسی قدرت حکومت، در شرایطی که حاکمیت مطلقه فقاهتی از «درون گرفتار سه ابربحران مشروعیت و موجودیت و اقتدار میباشد» تلاش میکند تا با «مطلق کردن جایگاه آسمانی و امام زمانی مقام عظمای ولایت خویش» نقش «مشروعیت و مقبولیت زمینی را کم رنگ و یا بیرنگ نماید». البته قبل از خامنهای، خمینی در دهه اول عمر این رژیم با اعلام اینکه مقام عظمای ولایت، قدرت خدا و قدرت مطلقه و قدرت حتی تعطیل کردن نماز و روزه و حج مردم مسلمان را دارد و حفظ این رژیم از اوجب الواجبات میباشد و این قدرتی که در ماده 110 قانون اساسی برای مقام عظمای ولایت تعریف شده است، حداقل قدرت برای مقام عظمای ولایت میباشد، بسترها برای فرایند بازسازی قدرت امروز خامنهای آماده کرده است.
رابعاً رژیم مطلقه فقاهتی در طول 41 سال عمر گذشته خود (از آغاز الی الان) شش مرحله بازسازی سیاسی درونی قدرت داشته است که عبارتند از:
1 - فرایند اول بازسازی سیاسی درونی قدرت حاکم در جریان اشغال سفارت آمریکا (در آبانماه 58) به انجام رسید که مطابق آن با اشغال سفارت آمریکا (در چارچوب سناریوی موسوی خوئینیها) منهای آنچه که خود خمینی گفت (که «تا تنور داغ است، من میخواهم دو تا انتخابات مجلس اول و رئیس جمهوری توسط این تنور داغ به انجام برسانم») از همه مهمتر اینکه توسط فضای ضد امپریالیستی و ضد آمریکائی زمان اشغال سفارت آمریکا (توسط دانشجویان وابسته به موسوی خوئینیها) «خمینی توانست نخستین بازسازی سیاسی درونی قدرت حاکم را به انجام برساند» و توسط این بازسازی سیاسی درونی قدرت حاکم بود که «خمینی توانست با تصفیه مهندس مهدی بازرگان و دولت موقت او و جریانهای سیاسی همسو با دولت موقت و بازرگان، اولین فرایند بازسازی سیاسی درونی قدرت حاکم را به انجام برساند.»
2 - فرایند دوم بازسازی سیاسی درونی قدرت حاکم در جریان 30 خرداد سال 60 توسط خمینی به انجام رسید که مطابق آن، خمینی با تصفیه بنی صدر و همراهان او و کشانیدن مجاهدین خلق به ورطه آنتاگونیسم و حاکم کردن فضای رعب و وحشت بر جامعه ایران و حذف کردن تمام آزادیهای مولود انقلاب ضد استبدادی 57 شرایط برای مادیت بخشیدن قدرت مطلقه ولایت خود بر جامعه نگونبخت ایران و تمرکز قدرت سیاسی و قدرت اقتصادی و قدرت معرفتی در زیر چتر ولایت مطلقه خود فراهم نماید.
3 - فرایند سوم بازسازی سیاسی درونی قدرت حاکم در جریان قبول قطعنامه و پایان جنگ 8 ساله با عراق و خوردن جام زهر (اواخر سال 67 تا خرداد ماه 68) توسط خمینی به انجام رسید که مطابق آن خمینی منهای حذف حسینعلی منتظری از رأس قدرت، توانست با بسترسازی جهت تغییر قانون اساسی (توسط متمم قانون اساسی) و نهادینه کردن حقوقی و تقنینی «قدرت مطلقه مقام عظمای ولایت» توسط متمم قانون اساسی، شرایط برای گارانتی شدن جانشینی خودش در میان حواریون خودش (که در رأس آنها علی خامنهای و اکبر هاشمی رفسنجانی قرار داشتند) فراهم نماید.
4 - فرایند چهارم بازسازی سیاسی درونی قدرت حاکم در جریان فوت خمینی اتفاق افتاد که مطابق آن در چارچوب بسترسازی قبلی خود خمینی، با ظهور خامنهای و هاشمی رفسنجانی در رأس قدرت، منهای حذف میر حسین موسوی و جریانهای تابع او و منهای جایگزین کردن «نئولیبرالیسم اقتصادی» به جای «سرمایه داری دولتی قبلی میر حسین موسوی» خامنهای و هاشمی رفسنجانی در فرایند چهارم بازسازی سیاسی درونی قدرت حاکم، توانستند (از آنجائیکه فرایند چهارم بازسازی سیاسی درونی قدرت حاکم در دوران پساجنگ هشت ساله رژیم مطلقه فقاهتی حاکم با حزب بعث عراق صورت گرفت، در نتیجه همین امر باعث گردید تا خامنهای و هاشمی رفسنجانی) در این فرایند در کادر رویکرد نئولیبرالیسم اقتصادی، توسط خصوصیسازیها، یا به عبارت بهتر خصولتیسازیهای رانتی، سرمایههای دولتی و ملی کشور «الیگارشی نظامی تحت هژمونی سپاه و نیرویهای اطلاعاتی و آقازادهها از بالا سازماندهی کنند» که البته همین الیگارشی نظامی (دستساز هاشمی رفسنجانی و خامنهای توسط خصولتی کردن سرمایه دولتی و ملی مردم نگونبخت ایران) بسترساز تکوین بورژوازی بزرگ امروز جامعه ایران تحت رهبری سپاه گردید که اوج اقتدار مالی و سیاسی و نظامی بورژوازی بزرگ نظامی – امنیتی سپاه، دوران هشت ساله دولت نهم و دهم احمدی نژاد بوده است که بورژوازی بزرگ سپاه توانست مراکز بزرگ اقتصادی مثل راه آهن و مخابرات، هواپیمایی، پالایشگاهها، کارخانههای بزرگ، بانکها و کشتیها و اسکلهها و غیره با ثمن بخس جزء تیول خود درآورد، بطوریکه امروز این بورژوازی بزرگ سپاه، صاحب بیش از نیمی از کل سرمایههای تجاری و صنعتی و نفتی و مالی – بانکی و غیره کشور میباشند که تنها حجم قاچاق وارداتی سالانه آنها بیش از 20 میلیارد دلار است که برای فهم عظمت موضوع در این رابطه تنها کافی است که به نقل قولی از خانم جلودارزاده، (نماینده اسبق مجلس رژیم مطلقه فقاهتی) در خصوص خصولتی کردن مجتمع نیشکر هفت تپه (که یکی از بزرگترین مجتمعهای اقتصادی خاورمیانه میباشد) اشاره کنیم که میگوید: «آقای اسدبیگی، کل مجتمع نیشکر هفت تپه، با قیمت یک آپارتمان خرید و در آخر حتی همان مبلغ آپارتمان هم پرداخت نکرد.»
5 - فرایند پنجم بازسازی سیاسی درونی قدرت حاکم در جریان انتخابات خرداد 76 (دولت هفتم سید محمد خاتمی) اتفاق افتاد، چرا که انتخابات دوم خرداد 76 آژیر خطری برای هسته سخت رژیم مطلقه فقاهتی یا حزب پادگانی خامنهای بود؛ که البته حضور بخش خاکستری جامعه بزرگ ایران در انتخابات دولت هفتم در دوم خرداد ماه 76 «معلول واکنش اعتراضی این بخش عظیم خاکستری، نسبت به دو دهه اختناق و سرکوب و خفقان رژیم مطلقه فقاهتی بود، نه انتخاب کنشی بر پایه آگاهی به طبل تو خالی جوهر شعارهای سید محمد خاتمی و جناح به اصطلاح اصلاحطلبان درون حکومتی» که به دنبال آن بودند تا با فشار از پائین و چانهزنی در بالا، هسته سخت رژیم مطلقه فقاهتی را وادار به عقبنشینی در برابر آنها (نسبت به مشارکت در قدرت با آنها) بکنند. یادمان باشد که سال 76 یک دهه پسارهبری مشترک خامنهای و هاشمی رفسنجانی بود که بزرگترین سنتز حاکمیت مشترک این دو بر جامعه نگونبخت ایران «حاکمیت بورژوازی بزرگ سپاه (راست پادگانی تحت هژمونی سپاه) بر نظام اقتصادی و سیاسی و اداری و نظامی و انتظامی و امنیتی کشور بود» که (با خصولتیسازیهای رانتی وسیع ثروتهای ملی، در چارچوب رویکرد نئولیبرالیستی دولت پنجم و ششم هاشمی رفسنجانی – خامنهای، بین نهادهای قدرت اعم از سپاه و نیروهای اطلاعاتی و آقآزادهها تکوین پیدا کرده بودند) همراه با رویکرد انقباضی سیاسی خامنهای – هاشمی رفسنجانی (در ادامه رویکرد انقباض سیاسی دهه 60 خمینی) در فرایند پساوفات خمینی تا سال 76 و حاکمیت فضای اختناق و سرکوب و تورم سه رقمی و سقوط قدرت خرید و سقوط آزاد ارزش پول کشور (در طول یک دهه بین 68 تا 76) همه و همه باعث شده بود تا طبقه متوسط شهری به یک مرتبه (در خرداد 76) در چارچوب شعار «توسعه سیاسی» سید محمد خاتمی ) به صورت واکنشی (نه کنشی) در برابر هسته سخت رژیم (حزب پادگانی خامنهای) قیام سیاسی و اعتراضی و مدنی بکنند، به عبارت دیگر رأی مردم ایران در دوم خرداد 76 «رأی نه به رویکرد حزب پادگانی خامنهای بود، نه رأی آری به طبل تو خالی شعارهای توسعه سیاسی و جامعه مدنی و آزادی سید محمد خاتمی». (که در سخنرانی سید محمد خاتمی در کنفرانس سران کشورهای اسلامی دیدیم، او با گفتن اینکه مقصود من از شعار جامعه مدنی، همان مدینه النبی پیامبر اسلام میباشد، فهمیدیم که خود سید محمد خاتمی نگونبخت هم معنی شعار جامعه مدنیاش نمیدانست چی است).
باری، در نتیجه همین سیاست اعتراضی طبقه متوسط شهری ایران به صورت فراگیر در انتخابات دوم خرداد 76 بود که هسته سخت رژیم مطلقه فقاهتی حاکم (حزب پادگانی خامنهای) تحت رهبری مشترک خامنهای و هاشمی رفسنجانی از خرداد 76 (تن به مشارکت قدرت) با جناح به اصطلاح اصلاحطلبان درون حکومتی (که طبق گفته کیسنجر وزیر خارجه اسبق آمریکا همان آدمکشان دهه 60 بودند که دیگر در فرایند پسا وفات خمینی گلولههای آنها تمام شده بود) دادند، لذا بدین ترتیب بود که از «دوم خرداد 76 تا دیماه 96» به مدت دو دهه «گفتمان به اصطلاح اصلاحطلبان درون حکومتی به عنوان گفتمان مسلط طبقه متوسط شهری، جلودار جنبشهای دموکراسیخواهانه طبقه متوسط شهری ایران شد»؛ که البته در واپسین روزهای خیزش (بدون برنامه و بدون سر و بدون گفتمان و بدون سازماندهی و اتمیزه و فقرستیزانه حاشیه تولید) دیماه 96 با ورود جنبش دانشجویی به این خیزش و شعار جنبش دانشجوئی دانشگاه تهران که «اصلاحطلب، اصولگرا - دیگه تمامه ماجرا» طشت اصلاحطلبان درون حکومتی از بام افتاد. آنچه در خصوص فرایند پسا دوم خرداد 76 قابل توجه بود اینکه هسته سخت رژیم مطلقه فقاهتی، تحت رهبری مشترک خامنهای – هاشمی رفسنجانی دریافتند که «بدون مشارکت قدرت با جریان سوم تحت رهبری روحانیون» (از موسوی خوئینیها تا سید محمد خاتمی و شیخ مهدی کروبی که بعداً حزب مشارکت هم در همین راستا شکل گرفت) امکان ادامه حکومت برای آنها (هسته سخت رژیم) وجود ندارد؛ و لذا بدین ترتیب بود که «بازسازی سیاسی درونی قدرت حاکم در فرایند پنجم» پس از دولت هفتم به مجلس ششم هم رسید و جریان به اصطلاح اصلاحطلبان درون حکومتی توانستند دو قوه از سه قوه قدرت را تصاحب کنند (هر چند که سید محمد خاتمی نگونبخت مدعی بود که هاشمی شاهرودی و قوه قضائیه هم وابسته به آنها میباشد و هاشمی شاهرودی را خلف خود معرفی میکرد) بدون آنکه بتوانند حداقل خواسته سیاسی و اقتصادی برای طبقه متوسط شهری و زحمتکشان کار و زحمت و شهر و روستا به انجام برسانند که البته نمایش فرصتطلبی و نون به نرخ روز خوردن و ناتوانی جریان به اصطلاح اصلاحطلبان درون حکومتی، از «همان قیام 18 تیر ماه 78 جنبش دانشجوئی آشکار گردید.»
فراموش نکنیم که قیام 18 تیرماه 78 جنبش دانشجویی (تحت هژمونی جنبش دانشجویی کلان شهر تهران) بر علیه هسته سخت رژیم مطلقه فقاهتی (و در رأس آنها مستقیم بر علیه خود خامنهای) بازتولید شده بود، ولی آنچه در جریان سرکوب «قیام 18 تیرماه 78» حائز اهمیت بود «پیوند و همبستگی دو جناح به اصطلاح راست نظامی و اصلاحطلبان درون حکومتی (تحت رهبری دولت هفتم سید محمد خاتمی) بود». قابل ذکر است که پیروزی جناح به اصطلاح اصلاحطلبان درون قدرت در خرداد 76 معلول «حمایت همه جانبه جنبش دانشجوئی از آن جناح، در برابر هسته سخت قدرت تحت رهبری خامنهای – هاشمی رفسنجانی بود»؛ و از همه مهمتر اینکه عامل اولیه تکوین «قیام 18 تیرماه 78 جنبش دانشجوئی» حمایت جنبش دانشجوئی از جناح به اصطلاح اصلاحطلبان درون حکومتی در اعتراض به تعطیلی روزنامه سلام (ارگان خبری اصلاحطلبان درون حکومتی) بود؛ که البته در پروسس میدانی قیام 18 تیرماه 78 (با پشتیبانی جناح به اصطلاح اصلاحطلبان درون حکومتی تحت رهبری دولت هفتم سید محمد خاتمی از هسته سخت رژیم مطلقه فقاهتی و بازوی سرکوب حزب پادگانی خامنهای که شامل راست به اصطلاح اعتدالی با رنگ بنفش تحت رهبری شیخ حسن روحانی در شورای امنیت ملی و محمد باقر قالیباف فرمانده وقت نیروهای انتظامی میشدند) به قول محمد باقر قالیباف فرمانده وقت نیروهای انتظامی رژیم مطلقه فقاهتی به صورت گاز انبری قلع و قمع شدند؛ و از آنجا بود که اولین فونکسیون قیام 18 تیر 78 جنبش دانشجویی، این بود که جنبش دانشجوئی (تحت هژمونی جنبش دانشجوئی کلان شهر تهران) با خودآگاهی نسبت به جوهر و ماهیت جناح به اصطلاح اصلاحطلبان درون حکومتی، «رفته رفته بین جنبش دانشجویی و جناح به اصطلاح اصلاحطلبان درون حکومتی فاصلهگذاری سیاسی و اجتماعی و تشکیلاتی کردند» که البته قله این کوه یخ فاصلهگذاری بین جنبش دانشجوئی و جناح به اصطلاح اصلاحطلبان درون حکومتی، «در خرداد 88 و در جریان انتخابات دهم هویدا شد» چرا که جنبش دانشجویی، توسط «حمایت ترویجی و تبلیغی و تهییجی» (در جریان انتخابات دولت دهم) از شیخ مهدی کروبی و میر حسین موسوی تلاش کردند تا جنبش به اصطلاح اصلاحطلبان درون حکومتی تحت رهبری سید محمد خاتمی و موسوی خوئینیها را رادیکالیزه نمایند که البته به علت عدم پتانسیل برنامهای و عدم توان سازماندهی و عدم توان بسیج همگانی و عدم توان مدیریتی میر حسین موسوی و شیخ مهدی کروبی، «این تیر جنبش دانشجوئی هم به سنگ خورد» (یادمان باشد که در تحلیل نهائی در جریان جنبش سبز سال 88 جوهر برنامه میر حسین موسوی و شیخ مهدی کروبی بازگشت به دهه 60 و دوران طلائی خمینی بود).
بدین ترتیب همین شکست جنبش دانشجوئی در دو جنبش به اصطلاح اصلاحطلبی درون حکومتی انتخابات دولت هفتم و دولت دهم بود (که دو دهه بعد یعنی در جریان خیزش بیگفتمان و بیبرنامه و بیسر و اتمیزه دیماه 96 حاشیه تولید) جنبش دانشجوئی دانشگاه تهران در واپسین روزهای خیزش دیماه 96 به نمایندگی از جنبش دانشجوئی کشور به میدان آمدند و با شعار استراتژیک «اصلاحطلب، اصولگرا - دیگه تمامه ماجرا» کل پرونده دو دهه جناح به اصطلاح اصلاحطلبان درون حکومتی را درهم پیچیدند، لذا همین امر باعث گردید تا هسته سخت رژیم مطلقه فقاهتی تحت هژمونی حزب پادگانی خامنهای و راست پادگانی یا سپاه، در فرایند پسا خیزش فقرستیزانه حاشیه تولید دیماه 96 به دنبال فرایند ششم بازسازی سیاسی درونی قدرت حاکم، توسط کاهش قدرت مشارکت جناح به اصطلاح اصلاحطلبان درون حکومتی بروند؛ که البته حرکت حلزونی خیزش فقرستیزانه حاشیه تولید از «دیماه 96 تا آبانماه 98» باعث تشدید و سرعتگیری در این تصمیم هسته سخت رژیم مطلقه فقاهتی حاکم (حزب پادگانی خامنهای و راست پادگانی تحت هژمونی سپاه) شد؛ و لذا به همین دلیل بود که خامنهای قبل از انتخابات مجلس یازدهم توسط ایجاد شورای هماهنگی سران سه قوه (و واگذاری وظایف مجلس به این نهاد غیر قانونی و دستساز خودش، از مصوبه افزایش 300 درصدی بنزین تا تصویب بودجه سال 99) و واگذاری قوه قضائیه به ابراهیم رئیسی، بسترسازی پروژه یکپارچگی قدرت در دست خودش به اجرا گذاشت که همراه با ترور قاسم سلیمانی و تشییع جنازه میلیونی دو کشور ایران و عراق (آنچنانکه در نماز جمعه 27 دیماه 98 خامنهای شاهد بودیم) این توهم غلط برای خامنهای پیدا شده بود که نکند با ترور قاسم سلیمانی و تشییع جنازه میلیونی مردم، شرایط برای بازتولید حداقل پایگاه اجتماعی رژیم مطلقه فقاهتی (که در جریان کشتار و سرکوب خیزش آبانماه 98 مردم ایران توسط هسته سخت رژیم و حزب پادگانی خامنهای آن حداقل پایگاه اجتماعی هم به چالش کشیده شده بود) آماده شده باشد، بنابراین، به همین دلیل بود که خامنهای در چارچوب فرایند ششم بازسازی سیاسی درونی قدرت حاکم، آماده جراحی بزرگ یا بازسازی سیاسی قدرت حاکم شد که گرچه استارت آن با انتخاب ابراهیم رئیسی به سرفرماندهی قوه قضائیه رژیم قبلاً زده شده بود، ولی در تکوین مجلس یازدهم، این بازسازی سیاسی درونی قدرت حاکم به شدت آفتابی شد، بنابراین از اینجا بود که فرایند ششم بازسازی سیاسی درونی قدرت حاکم رسمیت پیدا کرد.
باری، مطابق آنچه که فوقا مطرح کردیم که در فرایند ششم بازسازی سیاسی درونی قدرت حاکم، خامنهای:
اولاً دیگر از نسخه کلینکسی از مصرف افتاده جناح به اصطلاح اصلاحطلب و اعتدالی و راست بوروکراتیک در رنگهای مختلف خبری نیست.
ثانیاً دیگر از برگ انجیر 41 سال گذشته «جمهوری برای پوشانیدن مشروعیت از قبل تعیین شده آسمانی قدرت مطلقه ولایت خیری نیست.»
ثالثاً دیگر سخن دهان پر کن «مجلس در رأس امور است» خبری نیست.
رابعاً دیگر سخن از شکستن حصر سران جنبش سبز خبری نیست.
خامسا آنچنانکه خامنهای در توئیت 15 رمضان خود نوشت (که «امام حسن شجاعترین چهره تاریخ اسلام است»، به عبارت دیگر امام حسن حتی شجاعتر از پیامبر اسلام و امام علی و امام حسین هم میباشد) در این فرایند رفته رفته «شرایط برای نرمش قهرمانانه دیگری در فرایند پسا انتخابات 2020 آمریکا فراهم میشود.»
سادساً در فرایند ششم بازسازی سیاسی قدرت درونی حاکم، سخن از سرکوب نارضایتی گسترده تودههای اعماق جامعه ایران (آنچنانکه معاون نیرویهای انتظامی حزب پادگانی خامنهای گفت) و سخن از آمادگی حزب پادگانی خامنهای جهت سرکوب همه جانبه خیزشهای حلزونی است.
سابعاً در فرایند ششم بازسازی سیاسی درونی قدرت حاکم (آنچنانکه خامنهای در نشست با دانشجویان مطرح کرد) سخن از «دولت حزب اللهی و جوان است.»
ثامناً در فرایند ششم بازسازی سیاسی درونی قدرت، سخن از نهادینه کردن جانشینی خامنهای در عرصه راست پادگانی سپاه و راست داعشی مصباح یزدی و راست روحانیت سنتی تابع حاکمیت میباشد.
تاسعا در فرایند ششم بازسازی سیاسی درونی قدرت حاکم، سخن از بازسازی سیاست نظامی – سیاسی حزب پادگانی خامنهای در منطقه در راستای تثبیت هژمونی این رژیم بر هلال شیعه و بازسازی عمق استراتژیک رژیم در منطقه، در فرایند پسا ترور قاسم سلیمانی میباشد.
عاشرا در فرایند ششم بازسازی سیاسی درونی قدرت حاکم، سخن از «واگذاری بنگاههای اقتصادی بزرگ دولتی به بخش خصوصی رانتی، در چارچوب رویکرد نئولیبرالیستی سه دهه گذشته رژیم مطلقه فقاهتی حاکم» و یا به عبارت دیگر سلاخی نهائی اقتصاد ملی در بازار بورس تهران است تا با انجام آن بتوانند:
الف – مقابله با خالی شدن خزانه حکومتی، همراه با سقوط آزاد درآمد نفتی و تأمین هزینههای کوتاهمدت حکومت و دولت و مقابله با کسری بودجه نجومی دولت بکنند.
ب – همچنین مقابله با خطر از هم پاشیدگی شیرازه اقتصاد کشور و مقابله کوتاهمدت با فروپاشی اقتصادی به خصوص در فرایند کرونای اقتصادی (به علت قطع درآمد نفتی و فشار استخوانسوز اقتصادی تحریمهای امپریالیسم جهانی و بالا رفتن هزینههای نظامی و امنیتی رژیم در داخل و منطقه) بکنند.
ج – و مقابله مقطعی و کوتاهمدت با وضعیت فلاکت بار اقتصاد کشور و سیر نزولی دائمی وضع معیشت اکثر مردم و مقابله با سونامی تورم و سقوط آزاد ارزش پول ملی کشور و کاهش قدرت خرید و افزایش بیکاری بکنند.
د – همچنین شاید بتوانند با آن به دفع کوتاهمدت خطر خیزشهای حلزونی و فقرستیزانه اعماق جامعه ایران (توسط حراج ثروت و هستی مادی جامعه ایران در میدان بازار بورس تهران) دست پیدا کنند و شاید بتوانند با آن فروپاشی اقتصادی و سیاسی و اجتماعی کشور را به تعویق بیاندازد. لذا در این رابطه است که دولت شیخ حسن روحانی با حمایت و پشتیبانی خامنهای، جهت انجام این مقصود در این شرایط اقدام به انجام این امور کرده است:
1 - دولت روحانی در آغاز جهت جمعآوری سونامی نقدینگی کشور در بازار بورس تهران با حراج گذاشتن ابرهلدینگ شستا (که 187 شرکت زیرمجموعه از کشتیسازی تا مخابرات و سیمان و داروسازی و پتروشیمی و کاشیسازی و غیره دارد و وابسته به صندوق تأمین اجتماعی میباشد و مالکان 46 میلیون نفر حق بیمهده و 3 میلیون نفر بازنشسته و مستمریبگیر سازمان تأمین اجتماعی، یعنی کارگران و بازنشستگان کشور میباشند) «شرایط برای داغ شدن بازار بورس تهران و جهش شاخص کلان فراهم کرد». عنایت داشته باشیم که «واقعیت امر آن است که بورس تهران عامدانه به وسیله دولت و حکومت به سوی رشد حبابی سوق پیدا کرده است» بنابراین در این رابطه است که میتوان داوری کرد که «یکی از ارکان رویکردهای دولت شیخ حسن روحانی و حزب پادگانی خامنهای در مسیر مدیریت کوتاهمدت اقتصاد فرو پاشیده دوران کرونای اقتصادی»، خصوصیسازی و واگذاری سهام نهادهای متعلق به مردم به منظور جذب سرمایهها و پساندازها و انتقال آنها از بانکها به بازار بورس تهران میباشد.
2 - خامنهای در این شرایط فرابحرانی رژیم مطلقه فقاهتی «توسط آزادسازی سهام عدالت» جهت دفع کوتاهمدت خطر خیزشهای فقرستیزانه اعماق جامعه بزرگ ایران، «مستقیماً وارد بازی در گود بورس تهران شد.»
3 - پس از «آزادسازی سهام عدالت توسط خامنهای» طبق گزارش ایرنا در 17 اردیبهشت 99 سهام عدالت جهشی 1600 درصدی پیدا کرد.
4 - حزب پادگانی خامنهای جهت بسترسازی «ششمین برنامه توسعه پنج ساله رژیم مطلقه فقاهتی» در چارچوب رویکرد اقتصادی نئولیبرالیستی در ادامه پنج برنامه پنج ساله گذشته تلاش میکند تا توسط واگذاری خصوصی اموال ملی کشور به صورت رانتی که اجرای اول و بخشی از برنامه دوم پنج ساله در چارچوب همین رویکرد نئولیبرالیستی توسط دولت پنجم و ششم هاشمی رفسنجانی انجام گرفته است و از سال 1384 خامنهای با ابلاغ طرح خصوصیسازی زیر لوای اصل 44 قانون اساسی مستقیماً پس از هاشمی رفسنجانی وارد گود بازسازی اقتصادی نئولیبرالیستی شده است و در این رابطه در دوره محمود احمدی نژاد در دولت نهم و دهم (که نخستین دولت مورد حمایت راست پادگانی تحت هژمونی سپاه بود) واگذاری اموال دولتی به صورت خصولتی به آقآزادهها و سپاه و نهادهای وابسته به رهبری به اوج خود رسید، یعنی در دوره احمدی نژاد بود که با حمایت خامنهای مراکز بزرگ اقتصاد کشور مثل راه آهن و هواپیمائی و پتروشیمی و کارخانههای بزرگ و مخابرات و بانکها به سپاه و بنیادهای وابسته به رهبری و نیروهای نظامی و انتظامی و امنیتی و روحانیت و آقآزادهها واگذار گردید. البته هر چند برنامه چهارم پنج ساله رسماً اعلام شد ه بود که واگذاری همه بنگاهها دولتی به خصولتیها باید تا سال 1393 پایان یابد، ولی شرایط بحرانی کشور مانع از انجام آن شد، لذا بخش اعظمی از این واگذاریها نصیب دولت یازده و دوازده شیخ حسن روحانی شد که در این شرایط فرابحرانی اقتصادی و سیاسی کشور حسن روحانی تلاش میکند تا توسط حراج و سلاخی آنها در بازار بورس تهران این پروژه را به پایان برساند.
5 - اموال نهادهای حکومتی و در رأس آنها سپاه نه بر مبنای رقابت در تولید و کسب سود حاصل شده است بلکه بر اساس تصرف اموال دولتی با استفاده از قدرت و نفوذ سیاسی و بهرهگیری از رانت و دزدیهای کلان و واگذاریهای بزرگ خصولتی از دولت پنجم هاشمی رفسنجانی تا دولت دوازدهم شیخ حسن روحانی و به خصوص در دو دولت نهم و دهم محمود احمدی نژاد حاصل شده است، همان دولتی که با اینکه تنها 700 میلیارد دلار بابت فروش نفت (که برابر میباشد با کل فروش نفت در طول بیش از یک قرن گذشته) به دست آورد، طبق گفته دولت یازدهم در طول 8 سال دولت احمدی نژاد میانگین رشد تولید ناخالص ملی ایران صفر بوده است «فَبِأَیِّ آلَاءِ رَبِّکُمَا تُکَذِّبَانِ.»
6 - با عنایت به اینکه حجم نقدینگی امروز کشور به 3 تریلیون تومان رسیده است، طبیعی است که برای دولت در این شرایط رکود تورمی، تکیه کردن بر استقراض از بانکها و چاپ اسکناس جهت پر کردن کسری بودجه تیر خلاص زدن به نظام اقتصادی و در ادامه آن به نظام سیاسی و نظام اجتماعی کشور میباشد. پر واضح است که تجربه افزایش 300 درصدی قیمت بنزین در یک شب (آنچنانکه در آبانماه 98 شاهد بودیم) همراه با هزینه پرداخت شده توسط حزب پادگانی خامنهای در جریان کشتار آبانماه 98 هم نمیتواند برای حکومت و دولت راهی دیگر برای کسب درآمد قفل شده باشد. توجه داشته باشیم که سلاخی اقتصاد ملی در بازار بورس تهران کوتاهمدت میباشد. بدین ترتیب است که در تحلیل نهائی برای حزب پادگانی خامنهای و رژیم مطلقه فقاهتی حاکم راهی جز نرمش قهرمانانه دیگر (مانند دوره اوباما) در برابر امپریالیسم آمریکا، در ششمین فرایند بازسازی سیاسی درونی قدرت باقی نمیماند.
ماحصل آنچه که گفته شد.
الف – از آنجائیکه رژیم مطلقه فقاهتی حاکم و بالطبع هسته سخت رژیم و یا حزب پادگانی خامنه در این شرایط در عرصه درونی قدرت همزمان گرفتار سه ابر بحران (ابر بحران مشروعیت رژیم، ابر بحران موجودیت رژیم و ابر بحران اقتدار حاکمیت) میباشد، همین تداخل سه ابر بحران فوق باعث گردیده است تا خامنهای در این شرایط تصمیم به حذف جریانهای درونی قدرت و یکپارچه کردن قوا در چارچوب رویکرد هسته سخت رژیم بگیرد.
ب – آرایش جدید جناحهای قدرت درون حاکمیت در فرایند ششم بازسازی سیاسی درونی قدرت حاکم «بسترسازی برای نرمش قهرمانانه در برابر امپریالیسم آمریکا در فرایند پسا انتخابات 2020 آمریکا میباشد» و همچنین بسترسازی برای حل بحران جانشینی خامنهای میباشد و از همه مهمتر اینکه نشان دهنده بسترسازی جهت سرکوب خونین داخلی در شرایط اعتلای خیزشهای معیشتی و جنبشهای مطالباتی صنفی و مدنی و سیاسی میباشد. در این رابطه است که بر خلاف باور جریانهای سیاسی که در راستای کسب قدرت سیاسی برای خود، به دنبال منابع قدرت خارجی و یا به دنبال مشارکت از طریق صندوقهای رأی مهندسی شده با حاکمیت هستند، باید اذعان کرد که عبور جنبشهای خودبنیاد تکوین یافته از پائین جامعه مدنی جنبشی ایران هم در جبهه بزرگ آزادیخواهانه طبقه متوسط شهری و هم در جبهه عدالتطلبانه کار و زحمت شهر و روستا «از مرحله فعلی بسیار سختتر از مرحلههای قبلی میباشد» چرا که تجربه چهار دهه عمر رژیم مطلقه فقاهتی حاکم نشان داده است که «این رژیم هر چند در برابر قدرتهای امپریالیستی در تندپیچ بحران حکومتی خود حاضر به عقبنشینی و خوردن زهر و نرمش قهرمانانه میباشد، هرگز حاضر به عقبنشینی در برابر مطالبات مردمی جامعه بزرگ ایران تا دقیقه 90 نمیباشد». تنها باید به مرگ گرفته شود تا به تب رضایت بدهد.
ج – حذف جریانهای به اصطلاح اصلاحطلب و اعتدالگرا و راست بوروکراتیک یا بخشی از اصولگرایان منتقد درون حکومتی در ششمین فرایند بازسازی سیاسی درونی قدرت حاکم در این شرایط، توسط خامنهای (که از پروسه انتخابات مهندسی شده مجلس یازدهم آغاز شده است) و باعث به حاشیه رفتن و آلت دست شدن مجلس شده است این پروژه یکدستسازی تنها محدود به مجلس نخواهد شد، بلکه در آینده تمامی قوای حاکمیت در برخواهد گرفت.
د – خامنهای توسط ششمین فرایند بازسازی سیاسی درونی قدرت حاکم، نشان میدهد که در برابر تکانهای بزرگ جنبشها و خیزشهای مطالباتی صنفی و سیاسی و مدنی در آینده تنها با مشت آهنین بدون پوشش مخملی و بدون برگ انجیر صوری و بدون جمهوریت میخواهد برخورد کند. در نتیجه همین استراتژی خامنهای شرایط جدیدی در برابر جنبشهای خودبنیاد سه مؤلفهای صنفی و سیاسی و مدنی هم در جبهه آزادیخواهانه طبقه متوسط شهری و هم در جبهه کار و زحمت پائینیهای جامعه ایران قرار داده است که مطابق آن تنها رمز موفقیت این جنبشها در راستای «عبور از این مرحله سازماندهی درونی و تشکل فراگیر و پیوند عمودی و افقی بین این جنبشها میباشد» (چاره رنجبران وحدت و تشکیلات است – ابوالقاسم لاهوتی) و قطعاً و جزما بدون وحدت و تشکیلات در این فرایند سخت، جنبشهای فوق نخواهند توانست عبور کنند و شکست در این مرحله برای آنها امری محتوم میباشد، به عبارت دیگر تنها منبع قدرت برای رهائی جنبشهای خودبنیاد مطالباتی تکوین یافته از پائین در این شرایط «تکیه بر قدرت و پتانسیل دینامیک درونی خود در چارچوب سازماندهی و وحدت افقی و عمودی این جنبشها میباشد» فقط و فقط و فقط همین.
ه – بدون تردید ششمین فرایند بازسازی سیاسی درونی قدرت حاکم در این شرایط توسط خامنهای «باعث سونامی ریزش نیروهای درونی حاکمیت میگردد که البته در ادامه آن باعث سونامی ریزش در حداقل پایگاه اجتماعی رژیم مطلقه فقاهتی حاکم هم میگردد». لذا همین کوچک شدن قاعده و بدنه رژیم مطلقه فقاهتی در این مرحله بدون تردید باعث میگردد که دیگر رژیم مطلقه فقاهتی و حزب پادگانی خامنهای مانند گذشته نتوانند در راستای سرکوب جامعه مدنی جنبشی تکوین یافته از پائین (آنچنانکه در سرکوب جنبش سبز سال 88 شاهد بودیم) «یکپارچگی عمودی و افقی جنبشهای جامعه مدنی جنبشی سه مؤلفهای مطالباتی و صنفی و سیاسی ایران را به چالش بکشند.»
و – ورود 49 میلیون نفر سهام عدالت به بازار بورس تهران که همراه با جهش 1600 درصدی قیمت آنها شده است برای کوتاهمدت میتواند یک «حرکت ضد انگیزهای، مبارزاتی برای بخش عظیمی از جامعه ایران بشود» که خود این امر بسترساز «بازتولید ظهور هیولای پوپولیسم در این فرایند نیز میباشد» که بدون تردید حزب پادگانی خامنهای در این شرایط بیشترین تکیه خود را بر پایه این بازتولید پروژههای پوپولیستی استوار ساخته است.
پایان