تیتر اول:
بازگشت به کدام «شرایط عادی کرونا؟»
در مرحله کنونی که اکثر کشورهای جهان یا «به طور کامل محدودیتهای کرونائی را لغو کردهاند» و یا به سمت «لغو محدودیتها» گام برداشتهاند (و همین امر باعث گردیده است تا در این مرحله همزبان با بازگشائیها و رشد آمار مبتلایان و قربانیهای ویروس کرونابی) نگرانیها در مورد «غیر قابل کنترل شدن ویروس کرونا در سطح جهانی دامن زده است»، روند کلی «تصمیمگیری دولتها در سطح جهان به سمت پایان دادن به تعطیلیها و قرنطینهها، در راستای مصونیت گلهای و آموزش دادن مردم برای زندگی کردن با ویروس کرونا با هر قیمت و بهائی میباشد» لذا همین امر باعث گردیده است که تنها طی 6 روز گذشته شماره مبتلایان به ویروس کرونا به بیش از دو برابر گذشته برسد. آنچنانکه با اینکه نزدیک به شش ماه از شیوع ویروس کرونا میگذرد، این ویروس سخت جان با نفوذ به 188 کشور بیش از 15 میلیون نفر را مبتلا ساخته است و بیش از 600 هزار نفر را به مرگ و میر گرفته است؛ و همین امر عاملی است تا «ویروس کرونا به یکی از مرگبارترین ویروسها در تاریخ تبدیل بشود» که در این میان «کشور آمریکا با بیش از 3 میلیون مبتلا و بیش از 150 هزار نفر قربانی» بدترین وضعیت در میان کشورهای جهان داشته است، آنچنانکه میتوان داوری کرد که «یک چهارم کل مبتلایان و یک چهارم کل قربانیان کرونا در جهان مربوط به کشور آمریکا میباشد»؛ و طبق اعلام سازمان بهداشت جهانی، اکنون «نیمی از مبتلایان به ویروس کرونا در اروپا و آمریکا زندگی میکنند» که برای فهم تنها حجم آمار کشته و مبتلایان به ویروس کرونا در کشور آمریکا، کافی است که عنایت داشته باشیم که در آمریکا در «جنگ ویتنام (که نزدیک به 20 سال طول کشید) تنها پنجاه و هشت هزار و دویست و بیست نفر کشته شدند.»
آنچه در این رابطه قابل توجه میباشد و به عنوان یک سؤال تاریخی در برابر ما قرار میگیرد اینکه چرا در این شرایط خودویژه و حساس همه جا صحبت از بازگشت به شرایط عادی کرونا است؟ بطوریکه میتوان گفت در میان همه این کشورها که منادی شعار: «بازگشت به شرایط عادی کرونا» هستند، بیش از همه دو کشور «آمریکا و برزیل» قابل توجه میباشند که هر چند از آغاز شیوع ویروس کرونا «منکر خطر هلاکتبار ویروس کرونا بودند» و شیوع این ویروس را به شوخی و بازی میگرفتند، در این شرایط (که این دو کشور پیشکسوت در ابتلا و قربانی ویروس کرونا میباشند) «بیش از همه کشورهای جهان اصرار به بازگشت به شرایط عادی کرونا دارند» بطوریکه بولسونارو رئیس جمهوری راست برزیل (که برادر خوانده ترامپ میباشد) نعره می زند که: «برای پرهیز از هرج و مرج اجتماعی، باید به هر قیمت کشور را دوباره به راه انداخت» و آنچنان شتابزده در این رابطه عمل میکند که لولا، رئیس جمهور پیشین برزیل، بولسونارو را متهم به نسلکشی میکند.
باری، برای پاسخ به این سؤال فربه نباید فراموش کنیم که «کشور آمریکا که اکنون با بیش از سه میلیون مبتلا به ویروس کرونا و بیش از 150 هزار نفر قربانی بدترین وضعیت در میان کشورهای جهان دارد» و در آمریکا بیش از 40 میلیون نفر در این رابطه کار خود را از دست دادهاند و بیش از 50 میلیون نفر فاقد بیمه درمانی میباشند، سیاه پوستان آمریکا با جمعیت 43 میلیون نفر که 14% از جمعیت 320 میلیون نفری کشور آمریکا میباشند، بیش از دو سوم مبتلایان و قربانیان کرونا در آمریکا را سهم خود کردهاند و در کشور لهستان دو سوم مبتلایان ویروس کرونا کارگرانی هستند که در معادن ذغال سنگ کار میکنند که خود این آمار نشان دهنده این امر است که بر خلاف ادعاهای بلندگوهای بورژوازی جهانی (که پیوسته فریاد میزنند که ویروس کرونا ویروس دموکراتیک و غیر طبقاتی میباشد) «کرونا خود دشمنی است که بازتولید شده همین جهان سرمایهداری حاکم میباشد» که طبق اعلام موسسه سیپری در سوئد (که یکی از زمینههای تحقیقاتیاش در مورد تولید سلاحهای جنگی است) در این رابطه در آخرین آمار خود اعلام کرده است که در «سال 2018 میلادی مجموعه بودجه رسمی نظامی کشورهای جهان معادل یک هزار و هشتصد میلیارد دلار» (دو و یک دهم تولید ناخالص جهان در سال 2018) بوده است، اما «بودجه جهانی بهداشت حدود یک صدم هزینههای نظامی بوده است» که باز خود این آمار تکان دهنده نشان دهنده ان است که در «نظامهای استوار بر بهرهکشی فرد از فرد هرگز امکان برابری حقوق شهروندی و سلامت و ایمنی و کار برای همه افراد جامعه وجود ندارد» و لذا در همین رابطه بود که مرکل در سرآغاز شیوع ویروس کرونا در آلمان (با اشاره به ویروس کرونا) «سخن از جنگ به میان آورد» چراکه ویروس کرونا در طول شش ماه که از شیوع آن میگذرد و در 188 کشور در طول این شش ماه سیر و سیاحت کرده است، نشان داده است که «نظام سرمایهداری جهانی آنچنان ناکارآمد است و آنچنان غرق در رقابت است که حتی زمانی که به اصطلاح مورد تهاجم یک ویروس و یا یک دشمن مشترک قرار میگیرند، رقابتها بر سر این آغاز میشود که کدام دولت بیشترین ماسکها و بیشترین دستکشها و بیشترین مواد ضد عفونی را راهزنانه در اختیار دارد.»
بدون تردید در این چارچوب است که باید داوری کنیم که تنها «درد مشترک همه این صاحبان سرمایههای جهانی در این شرایط تندپیچ تاریخ کره زمین، بر این امر قرار دارد که تنها و تنها و تنها کمترین آسیب برای گردش سرمایه (در جهان گلوبال شده برای سرمایههای سرمایهداران) به خاطر ویروس کرونا به وجود بیاید» بنابراین، به این علت است که از منظر صاحبان سرمایه، مرگ و میر سالمندان کشور انگلیس و یا سیاه پوستان آمریکا و یا کارگران معدن ذغال سنگ لهستان چندان اهمیت ندارد. چه باک اگر در قدرتمندترین کشور سرمایهداری جهان رنگین پوستان قربانیان اصلی کرونا باشند و چه باک اگر در انگلستان، سالمندان که دیگر چرخ تولید را نمیتوانند بگردانند و فقط به اصطلاح هزینهبردار هستند، قربانیان اصلی کرونا باشند و چه باک اگر کارگران اینجا و آنجا در معادن ذغال سنگ قربانی ویروس کرونا بشوند. آنچه «مهم است اینکه به گردش سرمایه آسیب وارد نشود». در طول شش ماه گذشته کرونا نشان داده است که ترامپ فاشیست و نژادپرست و زنستیز و مهاجرستیز و دموکراسیستیز یک تاجر است که در چارچوب نظام سرمایهداری حاکم بر جامعه آمریکا تلاش میکند تا با کرونای ویروسی مانند یک کالای تجاری در بازار سرمایهداری برخورد نماید و مسئله ترامپ در برخورد با ویروس کرونا «انتخابات 2020 رئیس جمهوری آمریکا است» نه نجات مردم بحرانزده آمریکا؛ و نه سلاخی شدن سیاه پوستان آمریکا توسط ویروس کرونا.
در طول شش ماه گذشته کرونا نشان داده است که در «فرایند جهانی شدن سرمایهداری» آنچنانکه ویروس کرونا رهآورد به «چالش کشیدن کل طبیعت توسط سرمایهداری» در راستای «کسب سود بیشتر» و «تفاله کردن طبیعت» میباشد، تنها راه زیرساختی برای مقابله کردن با بحران ویروسی کرونا و بحرانهای ویروسی آینده، مقابله کردن و به «چالش کشیدن سرمایهداری جهانی توسط دموکراسی سوسیالیستی سه مؤلفهای، به عنوان یک نظام اجتماعی و یک نظام سیاسی و یک نظام اقتصادی توسط اجتماعی کردن سه قدرت اقتصادی و سیاسی و معرفتی در چارچوب جامعه مدنی جنبشی خودبنیاد تکوین یافته از پائین در دو جبهه بزرگ آزادیخواهانه و برابریطلبانه میباشد.»
در طول شش ماه گذشته کرونا نشان داده است که «سرمایهداری بربریتی بیش نیست» و تنها دموکراسی سوسیالیستی سه مؤلفهای میتواند بسترساز آشتی انسان با طبیعت بشود و تنها دموکراسی سوسیالیستی سه مؤلفهای «بدیل رهائی انسان در قرن بیست و یکم میباشد.»
در شش ماه گذشته کرونا نشان داده است که برعکس آنچه که فوکو یاما تئوریسین سرمایهداری میگوید، «فروپاشی شوروی و رهبری واحد آمریکا و لیبرال دموکراسی سرمایهداری پایان تاریخ نیست.»
در شش ماه گذشته کرونا نشان داده است که «بحران کرونای ویروسی بر تمامی جنبشهای اجتماعی و اعتراضی و مدنی و طبقاتی جوامع بشری در عرصه میدانی و عینی و واقعی تأثیر منفی گذاشته است» و تقریباً تمامی آنها را به صورت موقت به رکود کشانیده است؛ و این نشان دهنده ان است که کرونا آنچنانکه برای طبقه حاکمه سرمایهداری جهانی یک آزمایش بزرگ بوده است، برای جنبشهای اجتماعی و اعتراضی و طبقاتی و سیاسی «جامعه یزرگ جهانی هم یک آزمایش بوده است.»
در شش ماه گذشته کرونا نشان داده است که «دنیا دیگر نمیتواند به جهان پیشا کرونا برگردد.»
در شش ماه گذشته کرونا نشان داده است که در عرصه معرفت و شناخت و آگاهی، «مرجعیت به علم است نه خرافات مذهبی و سنتی و غیره.»
در شش ماه گذشته کرونا نشان داده است که اگر «سرمایهداری به عنوان یک نظام جهانی باقی بماند، جهان پسا کرونا جهانی نابرابرتر از جهان پیشا کرونا خواهد بود» و سرمایهداری پسا کرونا با سرمایهداری گلوبال پیشا کرونا فرق خواهد کرد، چراکه «سرمایهداری پسا کرونا سرمایهداری ناسیونالیسم پوپولیسم خواهد بود». همچنین در سرمایهداری پسا کرونا «دخالت دولت در جامعه نظاممند میشود» و جهان پیش از کرونا دیگر به گذشته خود بر نمیگردد.
در شش ماه گذشته کرونا نشان داده است که «جهان سرمایهداری گلوبال با همه قدرت و ادعائی که دارد، توسط یک ویروس میتواند به چالش کشیده شود» و توسط یک ویروس میتواند فلج بشود؛ و ویروس کرونا میتواند نظام جهانی را مختل نماید؛ و صد البته کرونا آخرین ویروسی نیست که جهان سرمایهداری گلوبال شده را به چالش میکشد.
در شش ماه گذشته کرونا نشان داده است که چیزی که بیش از هر چیز بشریت کره زمین را تهدید میکند «سلاحهای اتمی نیست، بلکه ویروسهای اپیدمی و پاندمی است که کره زمین را تهدید میکند و جنگ ویروسهای اپیدمی و پاندمی بسیار خطرناکتر از جنگهای نظامی میباشند.»
در شش ماه گذشته کرونا نشان داده است که «کرونا آئینه نمایش تمام قد اختلافات طبقاتی و اجتماعی و سیاسی در جوامع مختلف کشورهای کره زمین میباشد.»
در شش ماه گذشته کرونا نشان داده است که کرونا باعث «افزایش مطالبات مردم در جوامع مختلف شده است.»
در شش ماه گذشته کرونا نشان داده است که آنچنانکه هابر ماس میگوید: «کرونا باعث شده است که نادانی انسان نسبت به خودش آشکار و هویدا بشود.»
در شش ماه گذشته کرونا نشان داده است که در «نظام سرمایهداری اصل برابری درمانی پزشکی برای همه افراد جامعه در هر کشوری یک دروغ بزرگ است.»
در شش ماه گذشته کرونا نشان داده است که خروجی پاندمی جهانی کرونا به لحاظ معرفتی برای بشریت پسا کرونا رشد دو گفتمان میباشد:
الف – گفتمان انتقادی ضد سرمایهداری.
ب – گفتمان ناسیونالیستی با دو رویکرد متفاوت:
1 - گفتمان ناسیونالیستی منفی واکنشی بین طبقه حاکمه سرمایهداری جهانی.
2 - گفتمان تدافعی جوامع مختلف بر علیه رویکرد سرمایهداری گلوبال شده میباشد.
در شش ماه گذشته کرونا نشان داده است که «بحران کرونای ویروسی یک بحران بیولوژیک نیست، بلکه بحران اقتصادی و سیاسی و اجتماعی نظام سرمایهداری جهانی میباشد.»
در شش ماه گذشته کرونا نشان داده است که «کرونا درد مشترکی برای بشریت ایجاد کرد» که در چارچوب آن درد مشترک بشریت به این آگاهی رسید که:
الف – در تحلیل نهائی منشاء تکوین کرونا ریشه در همان خصیصههای مناسبات سرمایهداری دارد که عبارتند از:
1 - کالا کردن همه چیز.
2 - همه چیز و از جمله خود انسان هم در خدمت سود میباشد.
3 - سرمایهداری بدون رقابت امکانپذیر نمیباشد.
4 - جهانی کردن یا گلوبالیزاسیون بخشی از وجود سرمایهداری است.
5 - کالا برای مبادله تولید میشود نه برای مصرف.
6 - جهانی شدن سرمایهداری در خدمت سرمایه میباشد.
7 – در سرمایهداری نیروی کار هم به صورت کالا در میآید و در پروسه تولید نیروی کار تبدیل به کالا میشود و نیروی کار ارزش افزوده تولید میکند.
8 - حیات سرمایهداری در گرو این دیالکتیک است که بخشی طبقه برخوردار باشند و اکثریت بشریت طبقه محروم باشند.
در شش ماه گذشته کرونا نشان داده است که «جهان سرمایهداری اکنون با بحرانی بزرگتر از تمام بحرانهای تاریخ خود روبروست» چرا که:
اولاً بحران کرونا امروز کلیت جهان سرمایهداری را به چالش کشیده است و در هم پیچیده است و از پای درآورده است.
ثانیاً هم اقتصاد آنها را در مرز فروپاشی قرار داده است و هم ظرفیت سیستم بهداشتی آنها را به پایان رسانیده است.
ثالثاً نشان داده است که انسان در نظم و نظام سرمایهداری تا جائی ارزش دارد که آفریننده ارزش اضافی و سود باشد.
رابعاً نشان داده است که سلامت انسان در نظام سرمایهداری فرع است نه اصل.
خامسا نشان داده است که انسان در نظم و نظام سرمایهداری تا جائی اهمیت دارد که ضرورت نیاز این نظام را تأمین میکند.
در شش ماه گذشته کرونا نشان داده است که کرونا حتی «نظم جهانی سرمایهداری راهم به چالش کشیده است.»
در شش ماه گذشته کرونا نشان داده است که هیچ جامعه و کشوری «نمیتواند از بحران کرونا در پشت مرزهای اجتماعی و مرزهای سیاسی و مرزهای ایدئولوژیک ایمنی پیدا کند.»
در شش ماه گذشته کرونا نشان داده است که در یک مقایسه کلی در جهان (در رابطه با توان برخورد با بحران کرونای ویروسی) میتوان گفت که به میزانی که جوامع ان کشورها از «سرمایه اجتماعی بیشتری برخوردار بودهاند، بهتر توانستهاند با بحران ویروس کرونا برخورد کنند» و بر عکس جوامعی که از «سرمایه اجتماعی کمتری برخوردار بودهاند شکست خوردهاند»؛ و لذا در این رابطه است که میتوان داوری کرد که «تاثیرات تجریی ویروس کرونا بر سرمایه اجتماعی مردم ایران بیشتر از تاثیرات تخریبی ویروس کرونا بر نظام سلامت و فیزیولوژی و بیولوژی مردم ایران بوده است.» یادمان باشد که بحران کرونا در جامعه ایران در شرایطی اتفاق افتاد که به علت حوادث کشتار آبانماه 98 توسط رژیم مطلقه فقاهتی و سرنگونی هواپیمای اوکراینی توسط سپاه و کتمان آغازین آن توسط این رژیم، سرمایه اجتماعی جامعه ایران دچار فروپاشی شده بود و مع الوصف، به همین دلیل است که میتوانیم داوری کنیم که «کرونا بحران سرمایه اجتماعی ایران را آفتابی کرد.»
در شش ماه گذشته کرونا نشان داده است که «در جهان گلوبال شده، همه چیز آن گلوبال است، هم شادیهای آن گلوبال است و هم غمهای آن گلوبال است و هم ویروس و بیماریهای آن گلوبال میباشد.»
در شش ماه گذشته کرونا نشان داده است که «سرمایهداری بر پایه مانیفست خودش که کسب سود هر بیشتر میباشد، امروز به پایان خط رسیده است، چرا که محیط زیست کره زمین و بشریت را به چالش کشیده است.»
در شش ماه گذشته کرونا نشان داده است که «بشریت با همه قدرتی که در طول هزاران سال به دست آورده است، چقدر ضعیف میباشد.»
در شش ماه گذشته کرونا نشان داده است که این «بحران کرونائی نخستین تجربه پاندمی تاریخ بشر بوده است». یادمان باشد که قبل از این «تجربه ویروسی برای بشر صورت اپیدمی داشته است، نه صورت پاندمی.»
در شش ماه گذشته کرونا نشان داده است که این بحران ویروسی برای اولین بار «تکبر انسان را در هم شکسته است.»
در شش ماه گذشته کرونا نشان داده است که کرونا علاوه بر «قدرت سیستم بهداشتی در آمریکا، قدرت نظامی و قدرت سیاسی و قدرت مالی آمریکا را هم به چالش کشیده است» و همین امر نشان دهنده آن است که «دوره تازهای از روابط بینالملل در راه خواهد بود.»
در شش ماه گذشته کرونا نشان داده است که عوارض منفی اجتماعی کرونا برای بشریت عبارت است از:
الف – اندوه.
ب – تنهائی.
ج – یاس.
د – وحشت.
ه – فردگرائی، بنابراین به همین دلیل است که میتوان داوری کرد که «عوارض اجتماعی کرونا از عوارض طبیعی آن بیشتر میباشد.»
در شش ماه گذشته کرونا نشان داده است که تنها با «بازتولید همبستگی اجتماعی و سیاسی است که میتوان با عوارض اجتماعی کرونا مقابله کرد.»
در شش ماه گذشته کرونا نشان داده است که «گلوبال شدن سرمایهداری باعث بیدفاع شدن انسان در برابر عوارض طبیعی و عوارض اجتماعی شده است.»
در شش ماه گذشته کرونا نشان داده است که «بحران کرونا یک بار دیگر در زمان حاکمیت نئولیبرالیسم، بحثهای بازار آزاد و مداخله دولت در بازار به میان کشیده است.»
در شش ماه گذشته کرونا نشان داده است که مسئله «سازماندهی تأمین اجتماعی در اولویت قرار دارد» چرا که آنچنانکه مکرون رئیس جمهور فرانسه میگوید: «این پاندمی کرونا نشان داد که نباید تمامی مراکز تولید و توزیع و دولت رفاه به بازار واگذار نمائیم و دیوانگی محض است که دولت کنترل بخشهای مربوط به رفاه عمومی و تغذیه و بهداشت و درمان و امنیت به بخش خصوصی واگذار نماید.»
در شش ماه گذشته کرونا نشان داده است که «کرونا یک بیماری نیست، بلکه یک حادثه جهانی است که در دنیای سرمایهداری قابل تحقق میباشد.»
نباید فراموش کنیم که «جهانی شدن یا گلوبالیزاسیون سرمایهداری، در خدمت سرمایه، بسترساز و آبشخور تکوین کرونا شده است.»
در شش ماه گذشته کرونا نشان داده است که «سرمایهداری نئولیبرالیسم در خیلی از مسائل اجتماعی مثل مسکن و بهداشت و آموزش جواب نمیدهد» و به بیان دیگر تا اینجا این بیماری وحشتناک و این پاندمی نشان داده است که «راه حل سرمایهداری نمیتواند برای اینگونه بحرانها جواب بدهد.»
در شش ماه گذشته کرونا نشان داده است که آنچنانکه چامسکی میگوید: «ویروس کرونا بزرگترین بحران قرن بیست یکم است» چرا که کرونا امروز در ابعاد بزرگ و در وسعت کره زمین از ما قربانی میگیرد و «کرونا نه تنها جان ما بلکه سیاست و اقتصاد و جامعه و روان ما را هم به چالش کشیده است» و به همین دلیل کرونا تأثیر غیر قابل باور و جبرانناپذیر بر نسل بشر میگذارد، اما البته نخواهد توانست نسل بشر را به چالش بکشد.
در شش ماه گذشته کرونا نشان داده است که «خلق دنیای بهتر در آینده، در گرو نقد جهان سرمایهداری و در برخورد با کرونا، زیر سؤال بردن سیستم بهداشت جهانی و نقد فقر و نابرابری جهان سرمایهداری و نقد نابودی محیط زیست توسط سرمایهداری و نقد اقتصادهای متمرکز و اقتصادهای مهار گسیخته ممکن میباشد». نباید فراموش بکنیم که آنچنانکه چامسکی میگوید: «پاندمی کرونا محصول تخریب سیستم بهداشت و درمان توسط نئولیبرالیسم است.»
در شش ماه گذشته کرونا نشان داده است که «کرونا خودش به خودی خود نمیتواند نئولیبرالیسم سرمایهداری جهان را کنار بگذارد، بلکه باید بازار را کنار گذاشت.»
در شش ماه گذشته کرونا نشان داده است که تاثیری که بحران کرونا تا این زمان بر اقتصاد جهانی گذشته است، «بالاتر از بحران 2008 - 2009 بوده است». یادمان باشد که وزیر اقتصاد فرانسه گفت: «که بحران اقتصادی کرونا تاثیراتی مخربتر از بحران 1929 - 1930 خواهد داشت.»
ماحصل اینکه، در شش ماه گذشته کرونا نشان داده است که «کرونا بیش از آنکه بلای طبیعی باشد بلای اجتماعی – اقتصادی است.»
پایان