سلسله درس‌هائی از نهج‌البلاغه – قسمت اول

چگونه می‌توانیم «جهان» و «جامعه» را «تغییر» دهیم؟

تغییر «گفتمان فردگرایانه» به «گفتمان جامعه‌گرایانه» در رویکرد امام علی

اگر باور داریم که اسلام پیامبر اسلام در 23 سال دو فرایند مکی و مدنی «دین تغییر بوده است نه دین تسلیم.»

اگر باور داریم که پیامبر اسلام، در قرآن («لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَینَاتِ وَأَنْزَلْنَا مَعَهُمُ الْکتَابَ وَالْمِیزَانَ لِیقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ وَأَنْزَلْنَا الْحَدِیدَ فِیهِ بَأْسٌ شَدِیدٌ وَمَنَافِعُ لِلنَّاسِ وَلِیعْلَمَ اللَّهُ مَنْ ینْصُرُهُ وَرُسُلَهُ بِالْغَیبِ إِنَّ اللَّهَ قَوِی عَزِیزٌ - همانا فرستادیم پیامبران خود را با کتاب و میزان و بینه تا توده‌های مردم در هر شرایطی قیام به قسط در جامعه خود کنند و آهن را که در آن سختی وجود دارد، در خدمت این تغییر قرار دادیم، چرا که منافع ناس و مردم در آن می‌باشد و همه اینها برای آن است تا خداوند بداند که در غیاب پیامبران الهی، چگونه توده‌های مردم یا ناس خداوند را یاری می‌رسانند. البته خداوند خود قوی و عزت‌مند می‌باشد» (سوره حدید - آیه 25))، هدف رسالت و بعثت پیامبران ابراهیمی را «برپائی قسط و عدالت» در جامعه بشری به دست «توده‌های مردم» تعریف می‌نماید.

اگر باور داریم که پیامبر اسلام در قرآن «تغییر جامعه» به صورت «دینامیزم درونی اجتماع» مورد تائید قرار می‌دهد («...إِنَّ اللَّهَ لَا یغَیرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّی یغَیرُوا مَا بِأَنْفُسِهِمْ... - خداوند اوضاع و احوال قوم و اجتماعی را تغییر نمی‌دهد مگر آنکه خود آن قوم و اجتماع از «درون خود را تغییر» دهند» (سوره رعد – آیه 11)).

اگر باور داریم که پیامبر اسلام در قرآن هدف خلقت جهان قرار گرفتن آنها در خدمت انسان جهت «تسخیر و تغییر» تعریف می‌کند («أَلَمْ تَرَوْا أَنَّ اللَّهَ سَخَّرَ لَکمْ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الْأَرْضِ وَأَسْبَغَ عَلَیکمْ نِعَمَهُ ظَاهِرَةً وَبَاطِنَةً... - آیا نمی‌بینید که خداوند آنچه را در آسمان‌ها و زمین وجود دارد برای تسخیر انسان قرار داده است و بدین ترتیب نعمت‌های آشکار و نهان این جهان به انسان ارزانی کرده است» (سوره لقمان - آیه 20)).

اگر باور داریم که پیامبر اسلام در قرآن «خود انسان» را به عنوان «معمار و خالق اگزیستانسی وجود خود» می‌داند («لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسَانَ فِی أَحْسَنِ تَقْوِیمٍ - ثُمَّ رَدَدْنَاهُ أَسْفَلَ سَافِلِینَ - انسان را در بهترین ساختمان و مرحله تکامل وجودی آفریدیم و سپس به پائین‌ترین پستی‌ها آوردیم» (سوره تین - آیه‌های 4 و 5)).

اگر باور داریم که «تغییر انسان» در رویکرد قرآن محصول و سنتز «انتخاب خود انسان» می‌باشد نه جبر حاکم بر او («إِنْ أَحْسَنْتُمْ أَحْسَنْتُمْ لِأَنْفُسِکمْ وَإِنْ أَسَأْتُمْ فَلَهَا... - اگر کار نیک کنید برای خود کرده‌اید و اگر کار بد کنید باز هم برای خود کرده‌اید» (سوره اسری - آیه 7)).

اگر باور داریم که به لحاظ «اگزیستانسی و تکامل وجودی» از نظر قرآن «انسان مولود انتخاب‌های آگاهانه خود می‌باشد» («وَقُلِ الْحَقُّ مِنْ رَبِّکمْ فَمَنْ شَاءَ فَلْیؤْمِنْ وَمَنْ شَاءَ فَلْیکفُرْ... - و بگو که حق و حقیقت از پروردگار شما است، پس هر که خواهد بگرود و هر که خواهد نگرود» (سوره کهف - آیه 29)).

اگر باور داریم که در رویکرد قرآن «قیامت هر کس محصول عمل خود او در همین دنیا می‌باشد نه بیشتر از آن و قیامت هر کس متفاوت از قیامت دیگری می‌باشد» («فَمَنْ یعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ خَیرًا یرَهُ - وَمَنْ یعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ شَرًّا یرَهُ - قیامت هر کس عمل تجسم یافته خیر و شر خود او است» (سوره زلزال - آیه‌های 7 و 8)).

اگر باور داریم که امام علی در تعریف نهائی از اسلام «اسلام را عمل تغییر دهنده» تعریف می‌نماید («لَأَنْسُبَنَّ الْإِسْلَامَ نِسْبَةً لَمْ ینْسُبْهَا أَحَدٌ قَبْلِی الْإِسْلَامُ...هُوَ الْعَمَلُ - من اسلام را چنان تعریف نمایم که کسی پیش از من اینچنین تعریف نکرده باشد، اسلام در نهایت عبارت است از عمل تغییر دهنده» (نهج‌البلاغه صبحی الصالح - حکمت 125 – ص 491 – س 2)).

اگر باور داریم که خود پیامبر اسلام بزرگ‌ترین جهاد «مبارزه عدالت‌طلبانه با حاکمین جائر» تعریف می‌نماید («افضل الْجِهَادِ کلِمَةَ عَدْلٍ عِنْدَ امام جَائِرٍ - بالاترین جهاد کلمه عدل در برابر امام جائر می‌باشد» (اصول کافی – ج 5 – ص 60)).

اگر باور داریم که پیامبر اسلام عامل فروپاشی نظام‌های باطل حکومتی «عمل ظالمانه آنها نسبت به مردم» می‌داند («الملک یبقی مع الکفر و لایبقی مع الظلم - حکومت‌ها با کفر باقی می‌مانند، اما با عمل ظالمانه باقی نمی‌مانند»).

اگر بپذیریم که در دیسکورس پیامبران ابراهیمی و پیامبر اسلام و به تاسی از پیامبر اسلام و امام علی، اعتقاد به «انسان تغییرگرا» داشته است (نه انسان «تفسیرگرای» ارسطوئی و «انسان درون‌گرای» صوفیانه افلاطونی و نئوافلاطونی) و پیامبر اسلام در مدت 13 ساله فرایند مکی، حیات 23 ساله نبوی خویش تمام تلاشش در جهت پرورش «انسان‌های تغییرگرا» بوده است و توسط همان انسان‌های تغییرگرای 13 سال دوران مکی حرکت خویش بود که علاوه بر اینکه پیامبر اسلام توانست در مدت ده سال دوران مدنی حیات نبوی خود، «مدینی النبی» یا به قول شاه ولی الله دهلوی «مدل اجتماعی» جامعه مورد ادعای خود را توسط این دست‌پروردگان دوران مکی بر پا سازد، آنچنانکه جواهر لعل نهرو می‌گوید «پیامبر اسلام در عرض کمتر از 25 سال توانست توسط همین دست‌پروردگان دوران مکی خویش جهان و تاریخ بشر را زیر و زبر نماید»؛ و آنچنان این دست‌پروردگان «تغییرگرای» پیامبر اسلام دارای پتانسیل عظیم اگزیستانسی و وجودی بودند که تا امروز که بیش از 14 قرن از بعثت پیامبر اسلام می‌گذرد، هنوز آن دست‌پروردگان پیامبر اسلام برای بشریت الگو و نمونه می‌باشند.

باز توسط همین دست‌پرودگان مکی بود که پیامبر اسلام توانست در کمتر از 20 سال «تمدن بزرگ اسلامی» را که بیش از 500 سال دوام پیدا کرد برای بشریت به ارمغان بیاورد؛ که صد البته یکی از این دست‌پروردگان دوران مکی پیامبر اسلام، خود امام علی است که توانست به عنوان یک «مدل انسانی» تمامی دستاوردهای نبوی پیامبر اسلام را در خود مادیت ببخشد؛ که در یک تعریف کلی از شخصیت امام علی می‌توانیم آنچنانکه خود امام علی در تعریف اسلام گفته است، «امام علی را به عنوان یک انسان تغییرگرا تعریف نمائیم» تا آنجا که پیامبر اسلام در تعریف شخصیت امام علی فرمود: «عَلِی مَعَ الْحَقِّ وَ الْحَقُّ مَعَ عَلِی  - علی تجسم حق است و حق تنها معیار شناخت امام علی می‌باشد.»

حال اگر امام علی به عنوان یک دست‌پرورده پیامبر اسلام بشناسیم و امام علی را در چارچوب «انسان تغییرگرا» تعریف نمائیم، نخستین سوالی که در این رابطه مطرح می‌شود اینکه «مشخصات خودویژه این انسان تغییرگرا کدامین است؟»

برای تبیین مشخصات «انسان تغییرگرا» یا تعریف مشخصات امام علی به عنوان یک مدل و الگوی «انسان تغییرگرا» باید قبل از هر چیز به مدل «دیالکتیکی» یا متضاد مدل «انسان‌گرا» توجه نمائیم تا به مصداق «تعرف الاشیاء باضدادها» بتوانیم به فهم مشخصات وجودی امام علی به عنوان «انسان تغییرگرا» دست پیدا کنیم.

بی‌شک یکی از مدل‌های متضاد «انسان تغییرگرا»، مدل «انسان تفسیرگرای» ارسطوئی می‌باشد (و دیگری مدل «انسان درون‌گرای» صوفیانه افلاطونی و نئوافلاطونی و تصوف هند شرقی است) که توسط اعتقاد به «ذهن آئینه‌ای» ارسطو تنها به «تفسیر خدا و جهان و جامعه و انسان بسنده می‌کند و هرگز برای انسان اعتقادی به تغییر در چارچوب تفسیرهای خود از جهان و جامعه و انسان ندارد؛ و اصل تفسیر برای تفسیر (برعکس رویکرد پیامبر اسلام و قرآن که «تفسیر برای تغییر» می‌باشد) توسط ذهن آئینه‌ای، مانیفست فلسفی انسان تفسیرگرای ارسطوئی می‌باشد

در نتیجه، در رویکرد «انسان تفسیرگرای» ارسطوئی برعکس «انسان تغییرگرای» پیامبر اسلام و قرآن، «شناخت ذهنی انسان از جهان و جامعه و خود» در مسیر استحاله جهت نیل به سنتز «پراکسیس» قرار نمی‌گیرد و اصلاً تئوری و تفسیر (در رویکرد «انسان تفسیرگرای» ارسطوئی) بدل به «پراکسیس» نمی‌شود؛ و البته علت سترون بودن و سترون شدن چرخه ذهنیت «انسان تفسیرگرا» در این است که خود «انسان تفسیرگرا» شناخت ذهنی خودش را از مسیر پراکسیس و عمل تغییرساز به دست نمی‌آورد، بلکه برعکس شناخت او محصول فعالیت صرف ذهنی می‌باشد.

باری، برای فهم جایگاه تاریخی مدل «انسان تغییرگرای» قرن هفتم میلادی که پیامبر اسلام در دوران 13 ساله فرایند مکی، پروسس 23 ساله حیات نبوی خود به خلق آنها پرداخت، باید مدل «انسان تغییرگرای» پیامبر اسلام را در مقایسه با مدل‌های انسان‌های قرن هفتم میلادی قرار دهیم. برای تشریح انواع مدل‌های موجود انسان در قرن هفتم میلادی باید عنایت داشته باشیم که در قرن هفتم میلادی سه نوع مدل «انسان» در جهان آن روز وجود داشت که عبارت بودند از:

1 - مدل «انسان درون‌گرا» که توسط سه رویکرد تصوف هند شرقی و رهبانیت مسیحیت تحریف شده و رویکرد افلاطونی و نئوافلاطونی بر طبل آن کوبیده می‌شد.

2 - مدل «انسان تفسیرگرا» بود که مولود رویکرد فلسفی 1200 ساله فلاسفه یونان و در رأس آنها رویکرد ارسطو بود.

3 - مدل «انسان تغییرگرا»بود که توسط پیامبر اسلام در دوران 13 ساله فرایند مکی، پروسس 23 ساله حیات نبوی‌اش، به بشریت عرضه گردید.

در مدل «انسان درون‌گرای» تصوف هند شرقی و رهبانیه مسیحیت و رویکرد افلاطونی و نئوافلاطونی تحریف شده مشخصات «انسان درون‌گرا» عبارتند از:

الف – جامعه‌گریزی همراه با زندگی فردگرایانه و جدای از جامعه در غار و کوه و کنج خلوت و مقام امن.

مقام امن و می‌بی‌غش و رفیق شفیق / گرت مدام میسر شود زهی توفیق

جهان و کار جهان جمله هیچ در هیچست / هزار بار من این نکته کرده‌ام

کلیات حافظ – یحیی قریب – ص 267 - سطر 1

ب – مسئولیت‌گریزی نسبت به جامعه و جهان و انسان.

ای شهان کشتیم ما خصم برون / ماند خصمی زو بتر در اندرون

مولوی

ج - اعتقاد به درون‌گرائی به عنوان تنها راه سعادت بشر.

آیینه دل چون شود صافی و پاک / نقش‌ها بینی برون از آب و خاک

هم ببینی نقش و هم نقاش را / فرش دولت را و هم فراش را

مولوی – دفتر دوم – ص 80 – سطر 10

د - دنیاگریزی و بی‌مقدار و بی‌ارزش دانستن حیات و زندگی این جهان.

شهوت دنیا مثال گلخن است / که از او حمام تقوی روشن است

لیک قسم متقی زین تو صفاست / زان که در گرمابه است و در تقاست

اغنیا ماننده سرگین کشان / بهر آتش کردن گرمابه‌دان

اندر ایشان حرص بنهاده خدا / تا بود گرمابه گرم و با نوا

ترک این تون گیر و در گرمابه ران / ترک تون را عین آن گرمابه دان

هر که در تون است او چون خادم است / مرو را کاو صابر است و خادم است

تو نیان را نیز سیما آشکار / از لباس و از دخان و از غبار

پیش عقل این زر چو سرگین ناخوش است  /گرچه چون سرگین فروغ آتش است

مولوی - مثنوی – دفتر چهارم – ص 219 – سطر 35

ادامه دارد 

  • آگاهی
  • آزادی
  • برابری