به مناسبت بزرگداشت قیام 18 تیرماه 78 جنبش دانشجوئی – قسمت اول
علل و دلایل کاهش مطالبات جنبش دانشجوئی ایران
قبلاً در یکی از نوشتههای «بزرگداشت قیام 18 تیرماه 78 جنبش دانشجوئی ایران» در نشر مستضعفین ارگان عقیدتی، سیاسی جنبش پیشگامان مستضعفین ایران مطرح کردیم که «اگر جایگاه قیام 16 آذر 32 جنبش دانشجویی ایران در چارچوب مبارزه ضد امپریالیستی تعریف کنیم، قطعاً باید قیام جنبش دانشجویی ایران در 18 تیرماه 78 به مثابه مبارزه ضد استبدادی جنبش دانشجویی ایران تعریف نمائیم»؛ زیرا قیام 16 آذر 32 جنبش دانشجویی ایران نخستین واکنش سیاسی جامعه ایران بر علیه کودتای 28 مرداد 32 بود که در شرایطی اتفاق افتاد که نیکسون (معاون رئیس جمهور وقت آمریکا) جهت برداشت محصول کودتای 28 مرداد 32 به ایران آمده بود (و در دانشگاه تهران در حال اخذ دکترای افتخاری بود). بنابراین قیام 16 آذر 32 جنبش دانشجویی ایران، «مبارزه با حکومت کودتایی و توتالیتر پهلوی در چارچوب مبارزه با امپریالیسم جهانی بود»؛ اما برعکس در قیام 18 تیرماه 78 جنبش دانشجوئی ایران، «این جنبش در عرصه مبارزه دموکراسیخواهانه خود به مبارزه با استبداد رژیم مطلقه فقاهتی پرداخت.»
یادمان باشد که در جریان پیروزی دوم خرداد 76، جریان به اصطلاح اصلاحطلب درون حاکمیت بر علیه هسته سخت رژیم مطلقه فقاهتی (که نامزد هسته سخت رژیم در رقابت انتخاباتی دولت هفتم اکبر ناطق نوری بود) این جنبش دانشجویی ایران بود که برای اولین بار از بعد از «کودتای فرهنگی بهار سال 59» (رژیم مطلقه فقاهتی بر علیه جنبش دانشجویی ایران) توانست به بازتولید خود بپردازد و مانند ققنوس، از خاکستر کودتای فرهنگی بهار 59 دوبارهروند اعتلائی خود را آغاز کند و بدین ترتیب بود که جریان به اصطلاح اصلاحطلب درون حاکمیت مطلقه فقاهتی، در راستای «بالا بردن قدرت چانه خود» (در عرصه صفحه شطرنج تقسیم باز تقسیم قدرت بین جناحهای درونی حکومت) از فرصت بازتولید جنبش دانشجویی ایران استفاده کرد و بر شانه این جنبش سوار شد و وارد ساختمان پاستور گردید.
البته ناگفته نماند که همین جریان به اصطلاح اصلاحطلب درون حاکمیت پس از اینکه توانست توسط نردبان جنبش دانشجوئی ایران وارد ساختمان پاستور بشود، (آنچنانکه ماکیاول به آنها درس داده بود که با همان نردبانی که به قدرت میرسید، نمیتوانید قدرت را مدیریت کنید) و بعد از سوار شدن بر خر مراد قدرت، نردبان جنبش دانشجوئی را رها کرد؛ و به جای آن به نردبان ولایت تکیه زد و در کنار مقام عظمای ولایت، به سرکوب جنبش دانشجویی ایران پرداختند و لذا در همین رابطه بود که در همان زمان سیدمحمد خاتمی در سخنرانی خود در همدان اعلام کرد: «من و رهبر انقلاب افتخار میکنیم که توانستیم این فتنه (قیام تیر ماه 78 جنبش دانشجوئی) را سرکوب نمائیم.»
علی ایحال میتوانیم در مقایسه «بین دو روز 16 آذر و 18 تیر» به عنوان دو یادمان تاریخی 76 سال مبارزه جنبش دانشجوئی ایران، 16 آذر نماد مبارزه ضد استبدادی در بستر مبارزه ضد امپریالیستی جنبش دانشجوئی ایران تعریف کنیم و 18 تیر نماد مبارزه ضد استبدادی در بستر مبارزه ضد استحماری یا ضد ارتجاعی جنبش دانشجوئی ایران بخوانیم». البته هر دو مؤلفه مبارزه 76 ساله جنبش دانشجوئی ایران به لحاظ مضمون و جوهر، «محتوای دموکراسیخواهانه دارند». بنابراین در این رابطه است که میتوانیم بگوئیم «جنبش مطالباتی 76 ساله دانشجوئی ایران بر محور مطالبه دموکراسی استوار بوده است؛ و در چارچوب همین خصیصه دموکراسیطلبانه جنبش مطالباتی 76 ساله دانشجوئی ایران بوده است که در طول 76 سال گذشته، وظایف دموکراتیک تعیین کننده استراتژی و مانیفست مبارزه جنبش دانشجویی ایران بوده است.»
علیهذا، در این رابطه است که در طول 76 سال گذشته، هرگز جنبش دانشجوئی ایران حول «جنبش مطالباتی صنفی» شکل نگرفته است. به عبارت دیگر از آنجائیکه خصیصه و خودویژگی جنبش دانشجویی ایران (در طول 76 سالی که از عمر این جنبش میگذرد) همان «جوهر و مضمون دموکراسیطلبانه » میباشد، همین امر باعث گردیده است که در طول 76 سال گذشته عمر جنبش دانشجویی ایران (از شهریور 20 الی الان)، این جنبش یک «جنبش سیاسی» باشد (نه جنبش صنفی) و پیوسته در چارچوب «مطالبات سیاسی» حرکت نماید؛ و همین خصیصه و خودویژگی (مطالبات سیاسی)، جنبش 76 ساله دانشجوئی ایران است که تعیین کننده مرز بین این جنبش با جنبش کارگران و زحمتکشان و مزدبگیران ایران، در عرصه اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران و در چارچوب دو فرایند «مبارزه دموکراتیک و مبارزه سوسیالیستی» میباشد.
چراکه جنبش محرومین و زحمتکشان ایران که در رأس آنها جنبش کارگران ایران قرار دارند، میتوانند و باید از «جنبش مطالباتی صنفی» استارت بزنند؛ و پس از اتحاد و فراگیر و سراسری شدن مطالبات صنفی آنها است که جنبش مطالباتی آنها میتوانند از «فرایند صنفی» وارد «فرایند سیاسی» بشوند و این موضوع عیناً تعیین کننده «علت افقی و موازی بودن شکل سازمانگری جنبشی اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران میباشد». البته جنبش دانشجوئی برعکس جنبشهای دیگر اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران، هرگز نمیتوانند به صورت یک «جنبش صنفی» حرکت کنند؛ و بر پایه «مطالبات صنفی» (مانند طبقه کارگر یا زحمتکشان شهر و روستاهای ایران) شکل بگیرند؛ و اگر به فرض چنین چرخشی در حرکت جنبش دانشجوئی ایران اتفاق بیافتد، قطعاً این جنبش، گرفتار رکود و پراگماتیست و بحران میشوند. در نتیجه همین امر باعث میگردد که به موازات اعتلای جنبش دانشجوئی ایران، این جنبش از لحظه استارت تا پایان «داری مضمون و جوهر سیاسی» باشد.
بنابراین در خصوص داوری در باب جنبش دانشجویی ایران باید:
اولاً قبل از هر امری مشخص سازیم که «مطالبات 76 ساله جنبش دانشجویی ایران به صورت مشخص چه مطالباتی بوده است؟» آیا در 76 سال گذشته، جنبش دانشجوئی ایران «مطالبه صنفی» داشته است؟ یا اینکه (اگر شهریور 20 سرآغاز شروع جنبش دانشجویی ایران بدانیم الی یومنا هذا) این جنبش پیوسته دارای «مطالبه سیاسی» بوده است؟ پر پیداست که اگر منحنی مطالبات سیاسی 76 ساله عمر جنبش دانشجویی ایران را (از شهریور 20 الی الان) بخواهیم ترسیم نمائیم و دو روز 16 آذر 32 و 18 تیر 78 به عنوان نمودار این منحنی تعریف کنیم، بی شک جوهر و مضمون مطالبات سیاسی جنبش دانشجوئی ایران در 76 سال گذشته، «مطالبات دموکراسیخواهانه بوده است، نه سوسیالیستطلبانه»؛ و دلیل این امر هم واضح است، چراکه «در ایران استبدادزده و فقهزده و تصوفزده، همیشه مبارزه با استبداد، جوهر مبارزه سیاسی حرکت تحولخواهانه بوده است.»
ثانیاً از آنجائیکه «مطالبه دموکراسیخواهانه» در طول 76 سال گذشته عمر جنبش دانشجوئی ایران (از شهریور 20 الی زماننا هذا) به صورت مشخص توسط نظریهپردازان خود جنبش دانشجویی مورد «پردازش تئوریک» قرار نگرفته است، همین فقدان مبنای تئوریک مطالبات دموکراسیخواهانه جنبش دانشجویی ایران باعث گردیده است تا علاوه بر اینکه این جنبش در عرصه «تعریف و تبیین وظایف دموکراتیک خود» در فرازهای مختلف تاریخ حرکت تحولخواهانه مردم ایران، «دچار چپرویها و راسترویهای کودکانه بشوند» و به صورت سطحی و احساسی و کم عمق، مبارزه دموکراسیطلبانه خود را به پیش ببرند.
در راستای «تعیین استراتژی و سازمانگری و برنامهریزی» پیوسته این جنبش در 76 سال گذشته عمر خود، به دنبالهروی از احزاب و سازمانها و جریانهای سیاسی بیرون از جنبش دانشجوئی پرداخته است؛ که همین دنبالهروی از احزاب و جریانهای سیاسی بیرون از جنبش دانشجوئی، باعث گردیده است تا (در طول 76 سال عمر جنبش دانشجویی ایران) مانند یک سرطان بدخیم، جنبش دانشجویی ایران را زمینگیر سازد و به رکود و شکست بکشاند؛ و باز همین عادت دنبالهروی از احزاب سیاسی و جریانهای سیاسی بوده است که باعث گردیده است تا از خرداد 76 (به خاطر تغییر چهره خشنترین جناح درونی حاکمیت مطلقه فقاهتی که در دهه 60 عامل اصلی همه خشونتها و سرکوبهای رژیم مطلقه فقاهتی بودهاند، به صورت به اصطلاح جریان اصلاحطلب، تحت هژمونی سیدمحمد خاتمی، در عرصه صفحه شطرنج تقسیم باز تقسیم قدرت بین جناحهای درونی حکومت) جنبش دانشجوئی ایران، در کادر «رقابت جناحهای درونی حکومت ایزوله بشود». به طوری که در 20 سال گذشته (از خرداد 76 الی زماننا هذا) این جنبش تنها عملکرد و فونکسیونی که داشته است «همین حمایت از جناحهای درونی حکومت، جهت بالا بردن قدرت چانهزنی آنها در عرصه تقسیم قدرت بین خود بوده است.»
پر واضح است که این دنبالهروی جنبش دانشجویی ایران در 20 سال گذشته، دارای فرایندهای مختلفی بوده است و از حمایت جریان به اصطلاح اصلاحطلب تا جنبش سبز تغییر کرده است، یعنی زمانی به دنبالهروی سیدمحمد خاتمی پرداختهاند و بعداً دنبال شیخ مهدی کروبی و سپس دنبالهرو میرحسین موسوی و البته 4 سال است که دنبالهرو شیخ حسن روحانی میباشند، همه این فرایندهای دنبالهروانه جنبش دانشجوئی ایران در 20 سال گذشته، سنتز همان استراتژی دنبالروانه جنبش دانشجوئی ایران میباشد که این همه باعث گردیده است تا تنها فونکسیون مبارزاتی این جنبش در 20 سال گذشته، «فقط و فقط در خدمت بالا بردن قدرت چانهزنی جناحهای درونی حکومت، در عرصه صفحه شطرنج تقسیم باز تقسیم قدرت بین خود باشد و هیچگونه دستاورد سیاسی دیگری در این رابطه برای جامعه ایران و حرکت تحولخواهانه اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران نداشته باشد.»
یادمان باشد که حتی استارت اولیه قیام تیرماه 78 جنبش دانشجویی ایران، با اعتراض این جنبش به تعطیلی روزنامه سلام، ارگان سیاسی جریان به اصطلاح اصلاحطلب حاکم زده شد. فراموش نکنیم که همین جریان به اصطلاح اصلاحطلب تحت هژمونی سیدمحمد خاتمی در جریان سرکوب قیام تیرماه 78 جنبش دانشجویی ایران در کنار هسته سخت حزب پادگانی خامنهای قرار داشت. نمیبخشیم و فراموش نمیکنیم که همین شیخ حسن روحانی که در انتخابات دولت دوازدهم و یازدهم لیدر جنبش دانشجویی ایران بود، همان مهره کلیدی و امنیتی 18 ساله شورای امنیت ملی رژیم مطلقه فقاهتی است که در تیرماه 78 در پست دبیر شورای امنیت ملی رژیم مطلقه فقاهتی حاکم، پروژه سرکوب گاز انبری جنبش دانشجوئی ایران با همکاری محمدباقر قالیباف فرمانده وقت نیروی انتظامی رژیم مطلقه فقاهتی به اجرا درآورند.
بنابراین مهمترین آفتی که در طول 20 سال گذشته (عمر 76 ساله)، جنبش دانشجویی ایران را زمینگیر کرده است، «استراتژی دنبالهروی این جنبش از سیاست جناحهای درونی قدرت حاکم میباشد»؛ که البته خود این استراتژی 20 ساله »دنبالهروی» جنبش دانشجوئی ایران از جناحهای درون حکومت، مولود «رویکرد برونگرانه 76 ساله جنبش دانشجوئی ایران» میباشد؛ که همین رویکرد برونگرانه 76 ساله جنبش دانشجوئی بسترساز ظهور «استراتژی دنبالهروی» جنبش دانشجویی ایران، از احزاب و جریانها و سازمانهای سیاسی برون از جنبش دانشجوئی در 76 سال گذشته شده است؛ که در نهایت خروجی این استراتژی 76 ساله همین دنبالهروی 20 سال گذشته جنبش دانشجوئی ایران از جناحهای درونی رژیم مطلقه فقاهتی حاکم میباشد که علی الدوام این دنبالهروی در دولت دوازدهم شیخ حسن روحانی ادامه دارد.
قابل ذکر است که خود این رویکرد برونگرایانه و استراتژی دنبالهروی جنبش دانشجویی ایران از احزاب و جریانهای سیاسی و جناحهای درونی حکومت به علت «بحران 76 ساله تئوریک» در عرصه ایدئولوژی و استراتژی و تاکتیکمحوری و برنامه حداقلی و حداکثری و تبیین وظایف سیاسی جنبش دانشجوئی ایران در 76 سال گذشته میباشد. چراکه خلاء تئوریک جنبش دانشجویی ایران در این عرصهها باعث گردیده است تا این جنبش نتواند در کادر «سازمانگری و تشکیلاتی» خودش را به صورت یک «جنبش، نه یک حزب و سازمان سیاسی» تعریف نماید.
لذا تا زمانیکه جنبش دانشجوئی ایران نتواند «بحران تئوریک خود را در عرصه استراتژی و ایدئولوژی و تاکتیکمحوری و برنامه کوتاهمدت و درازمدت و تعیین وظایف سیاسی توسط خود نظریهپردازان این جنبش حل نماید، رویکرد برونگرایانه و دنبالهروی جنبش دانشجویی از احزاب و جریانهای سیاسی برون این جنبش و جناحهای درونی حاکمیت امری محتوم میباشد» و همین آفت «استقلالسوز» جنبش دانشجویی ایران در طول 76 سال گذشته، باعث گردیده تا این جنبش نتواند جایگاه تاریخی خود را که همان «جایگاه پیشروئی» (نه جایگاه پیشاهنگی و نه جایگاه پیشگامی) میباشد، در پیوند با جنبشهای اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران حاصل نماید. چراکه عدم استقلال تشکیلاتی و سازمانگرایانه این جنبش، باعث گردیده است تا در چارچوب همان رویکرد برونگرایانه و استراتژی دنبالهروی 76 ساله عمر این جنبش، مثلاً در فرایند اول حرکت خود (که از شهریور 20 تا کودتای 28 مرداد 32 ادامه داشت) این جنبش در این فرایند به صورت شاخه دانشجویی حزب توده و شاخه جوانان جبهه ملی درآمده بود و در شکل بازوی سیاسی حزب توده و جبهه ملی عمل میکرد؛ و همین دنبالهرویهای جنبش دانشجویی در فرایند اول حرکت خود بود که باعث گردید تا درست در تندپیچ حساس تاریخ ایران، یعنی روز 28 مرداد 32 غایب بزرگ باشد، چراکه تشکیلات حزب توده و جبهه ملی نتوانستند جهت برخورد با کودتای سیاه 28 مرداد 32 برای جنبش دانشجوئی تصمیمگیری فوری کنند.
البته در فرایند دوم (از 28 مرداد 32 تا 15 خرداد 42) پروسس حیات جنبش دانشجوئی ایران، باز به علت عدم آسیبشناسی جدی توسط نظریهپردازان، گرچه این جنبش در عرصه عمل (به علت سرکوب احزاب و جریانهای سیاسی توسط رژیم کودتائی و توتالیتر پهلوی) توانست به صورت مستقل وارد میدان مبارزه ضد استبدادی بشود، ولی به صورت نظری، جنبش دانشجوئی ایران در فرایند دوم پروسس حیات خود نتوانست «تکلیف خود را با ذهنیت عمومی فرایند اول خود مشخص کند». در نتیجه در طول ده سال فرایند دوم پروسس حیات جنبش دانشجوئی ایران، «ذهنیت دو قطبی» (حزب توده و جبهه ملی) بر جنبش دانشجوئی ایران حاکم بود؛ و همین دوگانگی و پارادوکس عین و ذهن در فرایند دوم بود که سنتز آن در فرایند سوم پروسس حیات جنبش دانشجوئی ایران (که از 15 خرداد 42 تا سال 56 ادامه داشت) به صورت «هیولای جنبش چریکگرائی و ارتش خلقی» ظهور پیدا کرد؛ و در فرایند چهارم پروسس حیات جنبش دانشجوئی ایران (از سال 56 تا 22 بهمن 57) این رویکرد برونگرایانه و استراتژی دنبالهروی جنبش دانشجوئی ایران باعث گردید تا این جنبش به صورت سکوئی جهت کسب قدرت روحانیت تحت هژمونی خمینی درآید.
آنچنانکه این آفت در فرایند پنجم پروسس 76 ساله حیات جنبش دانشجوئی ایران (که از 22 بهمن 57 تا بهار 59 و کودتای فرهنگی رژیم مطلقه فقاهتی ادامه داشت) باعث گردید تا باز جنبش دانشجوئی ایران به صورت جگر زولیخا، در خدمت حکومت و جریانهای سیاسی چریکگرا و ارتش خلقی و تحزبگرایانه لنینیستی در سه مؤلفه مذهبی و غیر مذهبی و ملی درآید؛ و در فرایند ششم (که از کودتای فرهنگی بهار 59 تا خرداد 76 ادامه داشت) صورت حساب جنبش دانشجوئی کاملاً توسط رژیم مطلقه فقاهتی پاک شد، آنچنانکه دیگر «نه از تاک نشان ماند و نه از تاک نشان». البته در فرایند هفتم پروسس حیات جنبش دانشجوئی ایران (که از خرداد 76 الی یومنا هذا ادامه دارد)، آفت رویکرد برونگرایانه و استراتژی دنبالهروی جنبش دانشجوئی باعث گردید تا دیگر جنبش دانشجوئی ایران «جایگاه اپوزیسیون» گذشته خود را فراموش کند و مبارزه خود را محدود به رقابت جناحهای درون قدرت بکند.
ادامه دارد