به مناسبت بزرگداشت قیام 18 تیرماه 78 جنبش دانشجوئی

علل و دلایل کاهش مطالبات جنبش دانشجوئی ایران – قسمت دوم

 

باری، به دلیل این که بحران سیاسی و تئوریک جنبش دانشجویی در فرایند اول نتوانست توسط آسیب‌شناسی جدی نظریه‌پردازان این جنبش ریشه‌یابی و درمان بشود، همین بحران به شکل پیچیده‌تری در فرایندهای شش‌گانه بعدی پروسس حیات جنبش دانشجوئی ایران نمود پیدا کرد و همین امر باعث گردید تا به موازات تغییر در استراتژی پیشاهنگی جنبش دانشجوئی ایران، این جنبش به علت آفت استراتژی دنباله‌روی و رویکرد برون‌گرایانه خود، «گرفتار تله پیشاهنگی استراتژی چریک‌گرایی مدرن رژی دبره و ارتش خلقی مائوئیستی بشود». تا آنجا که دیدیم که در طول 24 سال فرایند دوم و سوم پروسس حیات جنبش دانشجوئی ایران (که از 28 مرداد 32 تا سال 56 ادامه داشت)، علاوه بر اینکه جنبش دانشجوئی ایران خواستگاه اصلی عضوگیری سازمان‌های چریک‌گرا مدرن و ارتش خلقی اعم از مذهبی و ملی و غیر مذهبی بود و علاوه بر اینکه تمامی نظریه‌پردازان سازمان‌های چریک‌گرا مدرن و ارتش خلقی اعم از مذهبی و غیر مذهبی و ملی یعنی از شهید مهندس محمد حنیف‌نژاد و سعید محسن گرفته تا امیر پرویز پویان و مسعود احمدزاده و حمید اشرف و غیره به نحو مستقیم و غیر مستقیم از جنبش دانشجوئی برخاستن، خود این جنبش در تمامی مدت 24 سال فرایند دوم و سوم، به عنوان بازوی سیاسی سازمان‌های چریک‌گرا و ارتش خلقی در آمده بود.

آنچنانکه در طول این 24 سال فرایند دوم و سوم پروسس حیات جنبش دانشجوئی ایران شاهد بودیم که به موازات هر گونه ضربه استراتژیک از طرف رژیم کودتایی و توتالیتر پهلوی بر سازمان‌های چریکی و ارتش خلقی ضربه‌ای فلج کننده بر جنبش دانشجویی نیز وارد می‌شد. تا آنجا که در سال 55 از بعد از ضربه حمید اشرف و دستگیری وحید افراخته و کودتای جریان اپورتونیستی تقی شهرام در تشکیلات مجاهدین خلق که به صورت مطلق سازمان‌های چریک‌گرا و ارتش خلقی به بن بست رسیده بودند، جنبش دانشجویی هم به موازات آنها در این زمان گرفتار رکود مطلق شد. تا آنجا که منهای چند اعتصاب پراکنده درون دانشگاهی در روز 16 آذر و کوه‌پیمائی روزهای جمعه، هیچگونه تحرک تعیین کننده‌ای از این جنبش دیده نمی‌شد.

به همین دلیل به موازات اعتلای جنبش ضد استبدادی مردم ایران از سال 56 همین آفت استراتژی دنباله‌روی و رویکرد برون‌گرایانه جنبش دانشجوئی ایران باعث گردید تا این جنبش با دنباله‌روی از جنبش حاشیه‌نشینان در سال 56 و 57 و در پروسس تکوین انقلاب ضد استبدادی 57 مردم ایران، مانند جنبش کارگری ایران، نتواند نقش تاریخی خود را ایفا نماید. تا آنجا که در خلأ نیروها و سازمان‌های پیشاهنگی اعم از تحزب‌گرایانه لنینیستی یا چریک‌گرائی مدرن رژی دبره‌ای یا ارتش خلقی مائوئیستی، در پروسس تکوین انقلاب ضد استبدادی 57 جنبش دانشجوئی ایران حتی نتوانست این خلاء را به عنوان یک «جنبش پیشرو» پر کند.

علیهذا، همین امر باعث گردید تا جنبش دانشجوئی ایران از بعد از انقلاب ضد استبدادی 57 مردم ایران به موازات بازتولید سازمان‌های استراتژی سه مؤلفه‌ای پیشاهنگی گذشته، در سه شکل تحزب‌گرایانه لنینیستی و چریک‌گرایانه مدرن رژی دبره‌ای و ارتش خلقی مائوئیستی، همان «بحران تئوریک در عرصه استراتژی و ایدئولوژی و تشکیلاتی و سازمان‌گرایانه و تعیین وظایف سیاسی از 22 بهمن 57 تا بهار 59 که کودتای فرهنگی رژیم مطلقه فقاهتی بر علیه جنبش دانشجوئی ایران شکل گرفت، این جنبش در طول این یکسال و نیم باز گرفتار همان استراتژی دنباله‌روی و رویکرد برون‌گرایانه در کادر فقدان استقلال تشکیلاتی و سازمان‌گرایانه و تئوریک شد که این امر باعث گردید تا در این دوران، به جای اینکه این «جنبش» یک «جنبش» باشد، به صورت یک «حزب» یا «جریان سیاسی» شد.

در نتیجه همین امر سبب شد تا جنبش دانشجوئی (در راستای استراتژی دنباله‌روی گذشته خود، به سبب احزاب سیاسی بازتولید شده سه مؤلفه‌ای پیشاهنگی بعد از انقلاب بهمن 57)، مانند جگر زولیخا پاره و پاره شود؛ و هر کدام از جریان‌ها و احزاب سیاسی از جناح‌های درون حکومت مطلقه فقاهتی گرفته تا جریان‌ها و احزاب سیاسی بازتولید شده چریکی و ارتش خلقی و تحزب‌گرایانه لنینیستی، جنبش دانشجوئی ایران را در راستای تعیین بازوی سیاسی و خواستگاه عضوگیری و سربازگیری خود به کار گرفت. تا آنجا که دیدیم که در خیمه شب‌بازی حکومتی اشغال سفارت آمریکا (در 13 آبان 58 یعنی نزدیک به 9 ماه بعد از انقلاب بهمن 57) که توسط دانشجویان به اصطلاح پیرو خط امام صورت گرفت، هسته سخت رژیم مطلقه فقاهتی حاکم در آن زمان توانست توسط «سناریوی مهندسی شده موسوی خوئینی‌ها» نه تنها توانست جنبش دانشجوئی ایران را شقه و شقه بکند و نه تنها توانست توسط این پروژه دولت انتقالی بازرگان را مانند دستمال کلینکس به زیر بکشد، حتی مهمتر از همه اینها اینکه توسط این پروژه مهندسی شده توانست تمامی سازمان‌ها و احزاب سیاسی سه مؤلفه‌ای پیشاهنگی ایران را گرفتار انشعاب و بحران تشکیلاتی و سیاسی بکند.

تا آنجا که شاهد بودیم که در رأس همه اینها سازمان مجاهدین خلق شبانه روز در کنار دیوار سفارت آمریکا بیتوته کرده بودند تا به اصطلاح خودشان بتوانند از نمد افتاده مبارزه ضد امپریالیستی رژیم مطلقه فقاهتی برای خود کلاهی بدوزند و به اصطلاح خودشان نگذارند که این مبارزه ضد امپریالیستی رژیم مطلقه فقاهتی به انحراف کشیده شود و به اصطلاح خودشان شرایط جهت اعتلای این مبارزه ضد امپریالیستی فراهم کنند و به اصطلاح خودشان این مبارزه ضد امپریالیستی رژیم مطلقه فقاهتی در خدمت مبارزه ضد استبدادی خود رژیم مطلقه فقاهتی درآورند. ای کاش جریان‌های سیاسی برای فهم بحران‌های سیاسی و تشکیلاتی خودشان و جنبش دانشجوئی ایران در دهه 60 یکبار به کالبد شکافی پروژه اشغال سفارت آمریکا توسط رژیم مطلقه فقاهتی تحت مدیریت موسوی خوئینی‌ها می‌پرداختند. چراکه هنوز که هنوز است پس از گذشت 38 سال از آن خیمه شب بازی رژیم مطلقه فقاهتی حاکم، یک تحلیل همه جانبه سیاسی مشخص از این واقعه و حادثه نداریم تا توسط آن دریابیم که این حادثه تا چه اندازه توانست در خدمت رژیم مطلقه فقاهتی باشد و تا چه اندازه توانست بسترها جهت تثبیت رژیم مطلقه فقاهتی فراهم کند و تا چه اندازه توانست تیر خلاصی بشود بر پیشانی جنبش دانشجوئی ایران (چراکه به قول عیسی مسیح و علامه اقبال لاهوری «تعرف الشجار بالاثمارها -  درخت‌ها را از میوه‌هایشان باید شناخت»).

فراموش نکنیم که اولین میوه درخت پروژه اشغال سفارت آمریکا توسط هسته سخت رژیم مطلقه فقاهتی تحت مدیریت موسوی خوئینی‌ها پس از سرنگون کردن دولت موقت بازرگان، کودتای فرهنگی بهار 59 (تحت مدیریت نرم‌افزاری حسین حاجی فرج دباغ - عبدالکریم سروش - و مدیریت سخت‌افزاری اکبر هاشمی رفسنجانی و هادی غفاری و احمد جنتی) بود، همان کودتای فرهنگی که باعث گردید تا هسته سخت رژیم مطلقه فقاهتی که در دهه 60 جناح خط 3 یا روحانیون (که امروزه معروف به جریان به اصطلاح اصلاح‌طلبان شده‌اند)، تشکیل می‌دادند، پروژه نابودی مطلق جنبش دانشجوئی را در دستور کار خود قرار دهند.

علی ایحال، با همه این تفاسیر شاید مهمترین پروژه‌ای تثبیت کننده رژیم مطلقه فقاهتی در طول 39 سال گذشته عمر این رژیم پروژه اشغال سفارت آمریکا بود؛ زیرا توسط این پروژه رژیم مطلقه فقاهتی هم توانست در حاکمیت با نفی دولت موقت بازرگان شرایط برای انتقال سیاسی قدرت به هسته سخت رژیم مطلقه فقاهتی در دهه 60 فراهم نماید و هم توانست تمامی سازمان‌ها و احزاب سیاسی را منفعل و پاسیف و دچار تشتت و تفرقه بکند و هم توانست جنبش دانشجوئی ایران را از درون متلاشی سازد و هم توانست از دل این پروژه کودتای فرهنگی بسازد که بالاخره آن کودتای فرهنگی به نوبه خود توانست به عنوان فرایند پنجم پروسس حیات جنبش دانشجوئی ایران برای مدت 17 سال (از بهار 59 تا خرداد 76) جنبش دانشجوئی ایران را به رکود مطلق بکشانند. همان رکود مطلقی که الی زماننا هذا، با اینکه 20 سال از بازتولید جنبش دانشجوئی می‌گذرد (از خرداد 76 تا سال 96) و با اینکه 38 سال از کودتای فرهنگی رژیم مطلقه فقاهتی بر علیه جنبش دانشجوئی سپری شده است، هنوز جنبش دانشجوئی ایران نتوانسته است قد راست کند. لذا اگر در این رابطه داوری کنیم که علت گرفتار شدن جنبش دانشجوئی ایران در چرخه کور تضاد جناح‌های درونی حکومت (در عرصه تقسیم باز تقسیم قدرت بین خود) در طول 20 سال گذشته (از انتخابات دولت هفتم در خرداد 76 الی یومنا هذا) همان کودتای سیاه حسین حاجی فرج دباغ بر علیه جنبش دانشجوئی ایران بوده است، سخنی به گزاف نگفته‌ایم.

باری، در چارچوب آسیب‌شناسی 76 ساله پروسس حیات جنبش دانشجوئی ایران، مهم‌ترین عاملی که باعث زمین‌گیر شدن این جنبش در تمامی فرایندهای هفت گانه آن شده است، عامل «بحران تئوریک» در عرصه ایدئولوژی و استراتژی و سازمان‌گری و تشکیلاتی و تعیین وظایف سیاسی خود بوده است؛ که مهمترین سنتز این «بحران تئوریک در پروسس حیات 76 ساله جنبش دانشجوئی ایران، استراتژی دنباله‌روی یا رویکرد برون‌گرایانه این جنبش می‌باشد»؛ که البته آفت دنباله‌روی و رویکرد برون‌گرایانه این جنبش در فرایند هفت‌گانه پروسس 76 ساله حیات آن، به صورت‌های مختلفی نمودار گشته است.

آنچنانکه در فرایند اول (شهریور 20 تا کودتای 28 مرداد 32) این آفت به صورت دنباله‌روی کورکورانه از حزب توده نمود پیدا کرد و در فرایند دوم (از 28 مرداد 32 تا 15 خرداد 42) این آفت به صورت نادیده انگاشتن پتانسیل درونی این جنبش مادیت پیدا کرد؛ و در فرایند سوم (15 خرداد 42 تا شروع قیام ضد استبدادی مردم ایران در سال 56) این آفت به صورت تکیه تمام عیار و یکطرفه بر استراتژی چریک‌گرائی مدرن وارداتی نمود پیدا کرد؛ و در فرایند چهارم (از سال 56 تا 22 بهمن 57) این آفت به صورت سرسپردگی یکطرفه به هژمونی روحانیت موج‌سوار از راه رسیده مادیت پیدا کرد؛ و در فرایند پنجم (از 22 بهمن 57 تا بهار 59) این آفت به صورت شقه شقه شدن و نمایندگی سیاسی جریان‌های سه مؤلفه‌ای پیشاهنگی بازتولید شده مادیت پیدا کرد؛ و در فرایند ششم (از بهار 59 تا خرداد 76) این آفت به صورت رکود مطلق جنبش دانشجوئی هویدا گردید و بالاخره در فرایند هفتم (از خرداد 76 الی الان) این آفت به صورت ایزوله شدن حرکت جنبش دانشجوئی ایران در چرخه تضادهای جناح‌های درونی حاکمیت مطلق فقاهتی، مادیت پیدا کرده است.

به عبارت دیگر استراتژی دنباله‌روی یا رویکرد برون‌گرایانه جنبش دانشجوئی ایران باعث گردیده است تا از خرداد 76 الی یومنا هذا، جنبش دانشجوئی در خدمت بالا بردن قدرت چانه‌زنی جناح‌های درونی حاکمیت مطلقه فقاهتی در عرصه صفحه شطرنج تقسیم باز تقسیم قدرت بین این جناح‌های درون حکومتی می‌باشد. در نتیجه همین «بحران تئوریک» و همین استراتژی «دنباله‌روی یا رویکرد برون‌گرایانه» جنبش دانشجوئی ایران باعث گردیده است تا این جنبش در طول 76 سال گذشته پروسس حیات خود، نتواند مطالبه دموکراسی‌خواهانه جنبش دانشجوئی ایران را در چارچوب تعیین وظایف دموکراتیک برای خود تبیین و تعریف علمی نماید.

در نتیجه، خلاء «تعیین وظایف دموکراتیک برای جنبش دانشجوئی ایران» باعث گردیده است تا این جنبش در طول مبارزه دموکراسی‌خواهانه خود گرفتار انحرافات فراوانی بشود؛ و نتواند «سراب را از آب تشخیص دهد» و نتواند به عنوان «جنبش پیشرو» در چارچوب جبهه نیروهای دموکراتیک جامعه ایران «نقش تاریخی» خود را ایفا نماید؛ و هکذا، همین خلاء باعث گردیده است تا از خرداد 76 الی زماننا هذا، جنبش دانشجوئی ایران «مطالبات دموکراسی‌خواهانه خود را در چارچوب تکیه بر تضادهای جناح‌های درونی حکومت مطلقه فقاهتی دنبال نماید.»

ماحصل آنچه که گفته شد:

1 - «اصل کلیدی» که جنبش دانشجوئی ایران در طول 76 سال پروسس حیات خود (از شهریور 20 الی الان) نتوانسته است به آن واقف بشود اینکه: یک «جنبش» می‌باشد نه یک «حزب سیاسی»؛ و دلیل «جنبش بودن» آن این است که در طول 76 سال گذشته دارای «مطالبات مشخص سیاسی» بوده است.

2 - جنبش دانشجوئی ایران یک «جنبش سیاسی» می‌باشد نه یک «جنبش صنفی»، چرا که «مطالبات جمعی این جنبش در 76 سال گذشته مطالبات سیاسی بوده است»؛ که این «مطالبات سیاسی» عبارت بوده است از «مطالبات دموکراسی‌خواهانه برای جامعه ایران.»

3 - جنبش دانشجوئی ایران برعکس جنبش کارگران و مزدبگیران، نمی‌تواند یک «جنبش صنفی» یا «صنفی – سیاسی» باشد، چرا که «مطالبه صنفی مشترکی» در طول میانگین 4 سال عمر دانشجوئی نمی‌تواند به صورت فراگیر و سراسری برای دانشجویان ایران شکل بگیرد. در صورتی که این امر می‌تواند برای مثلاً «طبقه کارگر ایران» که میانگین 30 سال کار کردن برای زندگی کردن دارد، اتقاق بیافتد. مثل «مطالبات حداقلی صنفی طبقه کارگر ایران» در شرایط امروز جامعه ایران که به صورت فراگیر و سراسری عبارتند از:

الف – افزایش دستمزد.

ب – امنیت شغلی.

ج – لغو قراردادهای موقت و قراردادهای سفید امضاء.

د - تشکیلات مستقل کارگری و غیره که در چارچوب این مطالبات مشترک حداقلی چهار مؤلفه‌ای طبقه کارگر امروز جامعه ایران، امکان تشکیل «جنبش صنفی طبقه کارگر ایران وجود دارد» و برای دستیابی به این جنبش صنفی تنها کافی است که این مطالبات مشترک طبقه کارگر ایران را به صورت یک «ضرورت حیاتی» برای طبقه کارگر ایران تبیین نمائیم تا این طبقه توسط «خودآگاهی طبقاتی» (نه خودآگاهی کارگاهی)، به صورت فراگیر و سراسری دریابد که «حیات فردی و گروهی و طبقاتی‌اش در گرو دستیابی به این مطالبات چهار مؤلفه‌ای می‌باشد»؛ و دریابد که او تنها توسط «اتحاد و تشکل و حرکت جمعی و مبارزه طبقاتی» می‌تواند به این مطالبات چهار مؤلفه‌ای حیاتی خود دست پیدا کند.

یادمان باشد که به موازات اینکه این مطالبات در جنبش کارگری از صورت کارگاهی خارج شود و شکل فراگیر و سراسری و طبقه‌ای پیدا کند، خود به خود جنبش صنفی کارگری، وارد فرایند سیاسی می‌شود.

ادامه دارد

 

  • آگاهی
  • آزادی
  • برابری