به مناسبت بزرگداشت قیام 18 تیرماه 78 جنبش دانشجوئی

علل و دلایل کاهش مطالبات جنبش دانشجوئی ایران – قسمت پنجم

 

پر پیداست که دلیل اصلی ذبح شدن مطالبات دموکراتیک و سیاسی جنبش دانشجوئی در پای تقسیم قدرت بین جناح‌های درونی حکومت، «اعتقاد جنبش دانشجوئی به صندوق‌های رأی رژیم مطلقه فقاهتی می‌باشد»؛ و اعتقاد این جنبش به اینکه «راه دستیابی به مطالبات دموکراتیک در جامعه امروز ایران نه از طریق جامعه مدنی جنبشی تکوین یافته از پائین، بلکه تنها از طریق ورود به شکاف جناح‌های درونی حکومت، توسط صندوق‌های رأی ممکن می‌باشد»؛ که خروجی نهائی این اعتقادات جنبش دانشجوئی ایران این می‌شود که «بایکوت کردن صندوق‌های رأی توسط جنبش دانشجوئی، به معنای مرگ و بی‌حرکتی و پاسیف شدن این جنبش می‌باشد.»

بنابراین، در این رابطه است که می‌توانیم نتیجه‌گیری کنیم که یکی دیگر از آفت‌های قیام تیرماه 78 جنبش دانشجوئی ایران، نداشتن نماینده سیاسی در قدرت است. با اینکه این جنبش در جریان انتخابات دولت هفتم در خرداد 76 نردبان اصلی صعود جناح به اصطلاح اصلاح‌طلب درون حکومتی بود و با اینکه آبشخور نظری و عملی این جنبش در جریان قیام تیرماه 78 همان آبشخور نظری و عملی جریان به اصطلاح اصلاح‌طلب بود و با اینکه استارت اولیه این قیام توسط تعطیلی روزنامه سلام، ارگان سیاسی جریان به اصطلاح اصلاح‌طلب زده شد، با همه این تفاسیر، جناح فرصت‌طلب به اصطلاح اصلاح‌طلب، پس از ورود به ساختمان پاستور و صعود بر کرسی‌های قدرت تمامی وعده و وعیدهای گذشته خود را وجه المعامله با پیوند با حزب پادگانی خامنه‌ای قرار دادند. تا آنجا که دیدیم، در پایان کار پس از رسیدن وقت ترک ساختمان پاستور، همین سیدمحمد خاتمی با چشمان گریان در برابر مردم ایران اعتراف کرد که در طول 8 سال دولت هفتم و هشتم خود، «جز یک تدارکاتچی در خدمت رژیم مطلقه فقاهتی نبوده است

علی ایحال این همه باعث گردید تا در جریان قیام تیرماه 78 جنبش دانشجوئی ایران به علت همین فقدان نماینده سیاسی در قدرت، شرایط جهت سرکوب این جنبش توسط مشارکت جناح‌های درونی قدرت تحت مدیریت هسته سخت رژیم مطلقه فقاهتی که همان حزب پادگانی خامنه‌ای می‌باشد، فراهم گردد.

10 - از آنجائیکه در تحلیل نهائی «جنبش دانشجوئی ایران جزء جنبش‌های دموکراتیک ایران می‌باشد» با عنایت به اینکه «کلاً  جنبش‌های دموکراتیک، پتانسیل آن را دارند تا بستری برای اعتلای دیگر جنبش‌ها از جمله جنبش‌های سوسیالیستی که در رأس آنها جنبش طبقه کارگر ایران قرار دارد، بشوند»، از آنجائیکه در جامعه استبدادزده و فقه‌زده و تصوف‌زده و جنگ‌زده امروز ایران، «وظایف دموکراتیک، اعم از آزادی‌های مدنی و آزادهای اجتماعی و آزادی‌های سیاسی، دارای الویت می‌باشند» و «بدون بسترسازی توسط وظایف دموکراتیک، امکان دستیابی به وظایف سوسیالیستی وجود ندارد»، در نتیجه همین پیوند بین وظایف دموکراتیک و وظایف سوسیالیستی در جامعه امروز ایران باعث گردیده است تا جنبش دانشجوئی ایران در شرایط خودویژه امروز جامعه ایران، نه تنها از پتانسیل به حرکت درآوردن شاخه‌های دیگر جنبش‌های دموکراتیک ایران، اعم از شاخه زنان و شاخه پرستاران و شاخه معلمان و شاخه کارمندان و شاخه بازنشستگان و شاخه دانش‌آموزان و غیره برخوردار می‌باشد، بلکه مهمتر از آن، از آنچنان پتانسیلی برخوردار است که حتی توانایی آن را دارد که شاخه‌های جنبش سوسیالیستی ایران، اعم از شاخه جنبش کارگری و شاخه جنبش مزدبگیران و شاخه جنبش زحمتکشان شهر و روستا و شاخه جنبش حاشیه‌نشینان کلان شهرهای ایران را به حرکت در آورد؛ و حلقه اتصال بین شاخه بزرگ جنبش‌های دموکراتیک با شاخه جنبش‌های سوسیالیستی اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران بشود.

در نتیجه همین امر باعث گردیده است تا در شرایط امروز جامعه ایران که توازن قوا به سود حاکمیت مطلقه فقاهتی می‌باشد و رژیم مطلقه فقاهتی حاکم در چارچوب برتری توازن قوا به نفع خود می‌کوشد تا چتر اختناق و سرکوب بر جامعه ایران حاکم کند و در راستای تثبیت برتری خود در این توازن قوا تلاش می‌کند تا امکان هر گونه «تشکیلات مستقل از جنبش‌های اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران بگیرد» و از آنجائیکه تا زمانیکه توازن قوا بین جنبش‌های اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران، با رژیم مطلقه فقاهتی حاصل نشود، امکان دستیابی به فضای باز و کار علنی و توسعه سیاسی و تشکیلات مستقل برای زحمتکشان و محرومین ایران وجود ندارد، برای «دستیابی به این توازن قوا» در این شرایط تندپیچ تاریخ جامعه ایران، جنبش دانشجویی ایران می‌تواند به عنوان یک عامل تعیین کننده، مطرح شود.

شاید بهتر باشد که در این رابطه اینچنین داوری کنیم که تا زمانیکه جنبش دانشجویی ایران در کنار جنبش‌های دموکراتیک و سوسیالیستی جامعه ایران قرار نگیرد، امکان دستیابی به توازن قوا بین جنبش‌های اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران و رژیم مطلقه فقاهتی وجود ندارد. مضافاً اینکه برای فهم حساسیت جایگاه جنبش دانشجویی ایران، می‌توانیم به نقش جایگاه این جنبش در عرصه بالا بردن قدرت چانه‌زنی جناح‌های درونی رژیم مطلقه فقاهتی نیز توجه کنیم، چراکه از خرداد 76 الی الان، جناح‌های درونی رژیم مطلقه فقاهتی حاکم، جهت بالا بردن قدرت چانه‌زنی در عرصه صفحه شطرنج تقسیم باز تقسیم قدرت بین خود، نیاز وافر به جنبش دانشجویی پیدا کرده‌اند. لذا در این رابطه می‌توان داوری کرد که جناح رقیب هسته سخت رژیم مطلقه فقاهتی هرگز بدون حمایت جنبش دانشجوئی ایران نمی‌توانند وارد ساختمان پاستور بشوند و یا توازن نمایندگان مجلس را به سود خود تغییر دهند.

همچنین، آنچنانکه جنبش کارگری ایران جهت دستیابی به تشکیلات مستقل کارگری نیازمند به حمایت و پیشروئی حرکت کارگران صنعت نفت ایران می‌باشند و آنچنانکه در جریان مبارزه سندیکاهای مستقل کارگری شرکت هفت تپه و شرکت واحد اتوبوسرانی تجربه کردیم، بدون حضور و حمایت سندیکاهای مستقل کارگران صنعت نفت ایران (به علت اینکه توازن قوا بین رژیم مطلقه فقاهتی و جنبش‌های اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران در شرایط موجود به نفع رژیم مطلقه فقاهتی می‌باشد و رژیم مطلقه فقاهتی توان سرکوب جنبش کارگری را دارد)، جنبش‌های اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران نمی‌توانند بدون حضور جنبش دانشجویی ایران چه در عرصه مبارزه صنفی و چه در عرصه مبارزه سیاسی، به اهداف خود دست پیدا کنند. البته بطوریکه در قیام تیرماه 78 جنبش دانشجوئی ایران مشاهده کردیم، با عنایت به اینکه جوهر حرکت جنبش دانشجویی ایران سیاسی می‌باشد و جنبش دانشجویی ایران هر گز نمی‌توانند در چارچوب مطالبات جمعی و سراسری و فراگیر و پایدار صنفی حرکت کنند، همین مضمون سیاسی جنبش دانشجویی ایران باعث گردید تا با عنایت به مضمون صنفی یا مضمون صنفی سیاسی جنبش مطالبات دیگر گروه‌های اجتماعی اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران، این جنبش نقش پیشرویی نیز برای جنبش مطالباتی اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران داشته باشد.

البته داوری ما در اینجا در رابطه با جایگاه پیشرو جنبش دانشجویی در عرصه فرایند سیاسی جنبش‌های اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران نیست، بلکه این داوری فقط مشمول فرایند صنفی و صنفی – سیاسی جنبش‌های اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران می‌باشد. جا دارد در همین جا به نکته دیگری هم اشاره کنیم و آن اینکه به علت همین جوهر سیاسی مبارزه جنبش دانشجویی ایران در شرایطی که (مثل جامعه امروز ایران) جنبش‌های اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران هنوز در بحران 38 ساله تشکیلاتی به سر می‌برند و هنوز جنبش‌های اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران به مرحله اتحاد و مبارزه فراکارگاهی و مبارزه سندیکایی مستقل دست پیدا نکرده‌اند و تشکیلات زرد حکومتی، قدرت هژمونی زحمتکشان شهر و روستاهای ایران را در دست دارند، جنبش دانشجویی ایران به محض ظهور، به جای پیوند با جنبش‌های اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران، یا در پیوند با احزاب و سازمان‌های جنبش سیاسی ایران قرار می‌گیرند و یا اینکه در پیوند با جناح‌های درونی رژیم مطلقه فقاهتی برای بالا بردن قدرت چانه‌زنی آنها در عرصه صفحه شطرنج تقسیم باز تقسیم قدرت بین خود، با آنها متحد می‌شوند و این موضوع از آفت‌های استراتژیک جنبش دانشجویی ایران است؛ که جنبش‌های اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران هم در عرصه قیام تیرماه 78 و هم در جریان قیام سال 88 جنبش دانشجویی ایران تجربه کرده‌اند. طبیعی است که علت ضعف جنبش دانشجویی ایران در این رابطه به علت سیاسی بودن جوهر جنبش مطالباتی دانشجوئی و عدم پراتیک صنفی مبارزه سیاسی دانشجویان می‌باشد.

یادمان باشد که در جریان قیام تیرماه 78 جنبش دانشجویی ایران که این جنبش در طول عمر رژیم مطلقه فقاهتی، برای اولین بار توانست با جنبش اجتماعی ایران پیوند ایجاد نماید، به علت عدم تجربه و پراتیک مشترک با جنبش اجتماعی، جنبش دانشجویی ایران نتوانست در جریان قیام تیرماه 78 هژمونی جنبش اجتماعی ایران را مدیریت نماید. در نتیجه همین عدم توان جنبش دانشجویی ایران در مدیریت و هدایت‌گری و هژمونی و سازمان‌گری جنبش اجتماعی در جریان قیام فوق، باعث گردید تا رژیم مطلقه فقاهتی توسط پروژه گاز انبری حزب پادگانی خامنه‌ای، تحت مدیریت شیخ حسن روحانی دبیر شورای امنیت ملی رژیم و محمدباقر قالیباف فرمانده وقت نیروهای انتظامی، کل قیام را تار و مار نماید و صورت حساب را پاک کند.

البته در مرحله سرکوب، به علت عقب‌نشینی جنبش اجتماعی ایران، هیچگونه حمایتی از طرف جنبش‌های اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران نصیب جنبش دانشجوئی ایران نشد؛ و همین امر عامل موفقیت حزب پادگانی خامنه‌ای، جهت سرکوب قیام تیرماه 78 گردید، بر این مطلب بیافزائیم که عین همین آفت باعث سرکوب جنبش سبز در سال 88 شد، چراکه در جریان قیام جنبش سبز در سال 88 هم هیچکونه حمایتی از جانب جنبش کارگری و زحمتکشان از جنبش اجتماعی و جنبش دانشجوئی حاضر در صحنه نشد؛ و همین موضوع عامل موفقیت حزب پادگانی خامنه‌ای جهت سرکوب قیام جنبش سبز در سال 88 گردید.

البته، آنچنانکه در آسیب‌شناسی قیام تیرماه 78 جنبش دانشجویی ایران مطرح کردیم، یکی از آفت‌های دیگر قیام تیرماه 78 جنبش دانشجویی ایران که بسترساز شکست جنبش دانشجویی ایران در برابر حمله گاز انبری حزب پادگانی خامنه‌ای شد، «محدود بودن قیام تیرماه 78 به تهران بود». هر چند که در بعضی از کلان شهرها مثل شیراز یا تبریز حمایت‌های حاشیه‌ای از این قیام جنبش دانشجویی گردید، ولی نباید فراموش کنیم که این حمایت‌ها، صورت پراکنده و غیر متمرکز و غیر سازماندهی شده داشت. لذا اگر جنبش دانشجویی ایران در جریان قیام تیرماه 78 می‌توانست به صورت فراگیر و سراسری و سازماندهی شده، جنبش دانشجوئی ایران را در سطح کشور مدیریت نماید، همراه با پیوند با جنبش اجتماعی ایران، توازن قوا و شرایط کاملاً به سود جنبش دانشجوئی ایران تغییر می‌کرد. در نتیجه دیگر حزب پادگانی خامنه‌ای توان سرکوب «گاز انبری» یا «لوله کردم» پیدا نمی‌کرد.

عین همین آفت در جریان قیام جنبش سبز در سال 88 گریبانگیر جنبش سبز شد، چراکه هر چند جنبش سبز در تحلیل نهائی توانست توسط فراخوانی و تجمع بیش از چهار میلیون نفر در روز 25 خرداد سال 88 (طبق آمار محمدباقر قالیباف شهردار تهران)، خود را از فرایند جنبش سیاسی و دایره جناح‌های درونی قدرت خارج کند و در پیوند با جنبش اجتماعی قرار بگیرد و جنبش دانشجویی ایران را (که تا آن زمان در پیوند با شیخ مهدی کروبی قرار داشت و رأی این جنبش در انتخابات 22 خرداد 88 به صندوق حزب اعتماد شیخ مهدی کروبی ریخته شده بود)، جذب جنبش سبز بکنند و با جذب جنبش دانشجویی حتی شیخ مهدی کروبی و حزب اعتماد او را جذب جنبش سبز نمایند، با همه این احوال از آنجائیکه جنبش سبز و هسته سخت آن تحت مدیریت و هژمونی میرحسین موسوی، تجربه قبلی مدیریت و هژمونی جنبش اجتماعی نداشت و حداکثر تجربه تشکیلاتی میرحسین موسوی بازگشت پیدا می‌کرد، به دوران حضور او در پست قائم مقامی سیدمحمد بهشتی در حزب جمهوری اسلامی در سال‌های 58 تا 64، از آنجائیکه آن تجربه میرحسین موسوی در رابطه با یک حزب صد در صد حکومتی و در خدمت خمینی بود، طبیعی بود که میرحسین موسوی و جنبش سبز در قیام سال 88 نمی‌توانست از پتانسیل سازماندهی جنبش‌ها و به خصوص جنبش کارگری ایران برخوردار باشد.

در نتیجه همین فقدان تجربه باعث گردید تا میرحسین موسوی از 25 خرداد 88 که جنبش سبز توانست چهره جنبش اجتماعی به خود بگیرد و از «فرایند جنبش سیاسی درون رژیم مطلقه فقاهتی، وارد فرایند جنبش اجتماعی بشود»، نتواند جنبش‌های اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران را جهت تغییر قوا به نفع خود هدایت نماید و یا آنچنانکه خود او در تجمع بیش از چهار میلیون نفری روز 25 خرداد در خیابان آزادی تهران با بلندگوی دستی وعده داد (و توسط آن هسته سخت رژیم مطلقه فقاهتی را تهدید کرد)، نتوانست جنبش کارگری ایران را مانند 18 شهریور ماه 57 به جنبش اجتماعی و جنبش سبز پیوند دهد، تا توسط آن شرایط برای اعتصاب فراگیر کارگران فراهم سازد. چراکه جنبش کارگری ایران در آن زمان در حصار جنبش حداقلی مطالبات صنفی خود (مثل افزایش حداقل دستمزد یا امنیت شغلی یا استحاله کارگران قراردادی و یا امکان دستیابی به تشکیلات مستقل سندیکایی و اتحادیه‌ای و غیره)، زمین‌گیر شده بود و اصلاً در باب این مطالبات حداقل صنفی خود، در برنامه‌ها و بیانیه‌های موسوی و جنبش سبز جایگاهی نمی‌دید.

در نتیجه جنبش کارگری ایران هرگز حاضر نشد در سال 88 میرحسین موسوی و جنبش سبز را به عنوان نماینده سیاسی خود در برابر رژیم مطلقه فقاهتی بپذیرد؛ زیرا در دوران 8 ساله نخست وزیری میرحسین موسوی، جنبش کارگری ایران با گوشت و پوشت خود احساس کرده بودند که میرحسین موسوی بیش از آنکه مدافع حقوق طبقه کارگر ایران باشد، مدافع حفظ قدرت رژیم مطلقه فقاهتی است، البته همین خلاء طبقه کارگر در قیام جنبش سبز در سال 88 عامل اصلی شکست این جنبش را فراهم کرد، آنچنانکه در سال 57 عامل اصلی پیروزی انقلاب ضد استبدادی مردم ایران پیوند جنبش کارگری از بعد از 18 شهریور 57 به جنبش اجتماعی ایران بود؛ که باعث گردید تا با پیوند جنبش کارگری به جنبش اجتماعی، توازن قوا بر علیه رژیم کودتائی و توتالیتر پهلوی تغییر نماید.

ادامه دارد