چگونه «جنبش دانشجوئی ایران» می‌تواند در این شرایط «وزن خودش» را در عرصه «دموکراتیک کردن جامعه ایران» افزایش دهد؟ - قسمت پنجم

 

2 - اشتباه دوم جنبش دانشجوئی ایران در سال 56 - 57 در عرصه خروج از رکود و خمود ذهنی و عینی این بود که کنش‌گران اصلی جنبش دانشجوئی بدون آسیب‌شناسی حرکت 36 ساله گذشته خود، به صورت خودبخودی به اعتلای این جنبش در حرکت اعتراضی به انتقال دانشگاه صنعتی آریامهر پرداختند که همین آفت باعث گردید تا جنبش دانشجوئی در فرایند جدید حرکت خود در سال‌های 56 و 57 از چاله بیرون بیاید و داخل چاه بیفتند و گرفتار ورطه پراگماتیسم و روزمرگی و دنباله‌روی در حرکت بشوند.

3 - اشتباه سوم جنبش دانشجوئی در سال 56 - 57 این بود که این جنبش در شرایطی به عنوان موتور جنبش ضد استبدادی مردم ایران به جنبش اعتراضی حاشیه‌نشینان تهران بزرگ پیوست که خود جنبش دانشجوئی فاقد سازماندهی و رهبری درون جوش بود. در نتیجه از آنجائیکه جنبش حاشیه‌نشینان تهران بزرگ هم در آن شرایط از همین خلاء خودسازماندهی و خودرهبری برخوردار بودند، این همه باعث گردید تا در خلاء جریان‌های سیاسی چریک‌گرا و تحزب‌گرا و ارتش خلقی و در خلاء جنبش سازمان‌گرایانه جنبشی ارشاد شریعتی، شرایط برای دنباله‌روی جنبش دانشجوئی و جنبش حاشیه‌نشینان تهران از روحانیت حوزه‌های فقاهتی تابع خمینی فراهم بشود.

4 - اشتباه دیگر جنبش دانشجوئی ایران در سال 56 - 57 در روند خروج از رکود و خمود گذشته خود این بود که برعکس 36 سال گذشته این جنبش که «حرکت و ایده‌ها و آرمان جنبش دانشجوئی در چارچوب روایت‌های بزرگ (از جمله اسلام انطباقی بازرگان و حنیف‌نژاد و مارکسیست در اشکال مختلف لنینیستی و مائوئیستی آن و اسلام تطبیقی ارشاد شریعتی و غیره) تکوین پیدا کرده بود»، در سال‌های 56 - 57 و در فرایند خروج از رکود گذشته، جنبش دانشجوئی ایران بدون عنایت به روایت‌های بزرگ گذشته خود تنها در چارچوب انگیزه سیاسی ضد رژیم توتالیتر و کودتائی پهلوی وارد مبارزه سیاسی ضد استبدادی با رژیم توتالیتر و کودتائی پهلوی شد که این بی‌تفاوتی نسبت به روایت‌های بزرگ گذشته خود به عنوان «ایدئولوژی بسیج‌گر» باعث گردید تا جنبش دانشجوئی در سال 56 در خلاء ایدئولوژی بسیج‌گر اعتقادی گذشته خود، «آمادگی ذهنی جهت پذیرش و اعتقاد به اسلام فقاهتی و ولایت فقیه خمینی پیدا کند.»

البته این آفت در فرایند پسا انقلاب 57 به علت آزاد شدن کنش‌گران اصلی جریان‌های سه مؤلفه‌ای سیاسی گذشته از زندان شاه تغییر کرد، چراکه بزرگترین محصول آزاد شدن کنش‌گران اصلی از زندان شاه برای جنبش دانشجوئی ایران این بود که آزادشدگان از زندان‌های شاه توانستند در فرایند پسا انقلاب 57 آن «ایدئولوژی و روایت‌های بزرگ گذشته خود را به صورت مدون شده از بالا به جنبش دانشجوئی تزریق کنند» که البته سنتز این امر آن شد که جنبش دانشجوئی در فرایند پسا انقلاب 57 هم به لحاظ عینی و عملی و میدانی و هم به لحاظ ذهنی و نظری دچار آشفتگی و تعدد در رویکرد بشوند.

5 - اشتباه دیگر جنبش دانشجوئی در سال‌های 56 - 57 در روند خروج از رکود گذشته خود این بود که در عرصه سازماندهی و سازمان‌گری به جای تکیه بر خودسازماندهی درون‌جوش تکوین یافته از پائین، به تاسی از رویکرد 36 سال گذشته خود، کنش‌گران اصلی جنبش دانشجوئی تلاش کردند تا در چارچوب همان سازماندهی تحزب‌گرایانه لنینیستی و چریک‌گرائی مدرن رژی دبره‌ای و ارتش خلقی مائوئیستی بر سازماندهی متمرکز از بالا تکیه کنند؛ که البته خود این امر باعث گردید تا تلاش کنش‌گران جنبش دانشجوئی در راستای استحاله جنبش دانشجوئی از حالت جنبشی دینامیک خارج بشود.

6 - اشتباه دیگر جنبش دانشجوئی در سال 56 در روند خروج از رکود گذشته خود این بود که «به علت رکود جنبش کارگری در سال 56 (جنبش دانشجوئی به جای پیوند با جنبش کارگری که باعث می‌گردید تا خلاء خودسازماندهی و خودرهبری دینامیک جنبش دانشجوئی ترمیم پیدا کند) جنبش دانشجوئی در سال 56 وارد پیوند با جنبش حاشیه‌نشینان تهران (که در سال 56 وارد مبارزه با شهرداری تهران به خاطر تخریب خانه‌های آنها در مناطق زورآباد تهران شده بودند) شدند»؛ که این امر نه تنها نتوانست خلاء خودسازماندهی و رهبری درون‌جوش جنبش دانشجوئی ایران را بر طرف سازد، بلکه برعکس باعث مزید بر علت شد؛ زیرا جنبش حاشیه‌نشینان تهران هم در سال 56 گرفتار همین آفت خلاء خودسازماندهی و خلاء رهبری درون‌جوش بودند.

یادمان باشد که در سال 57 به موازات ورود روحانیت موج‌سوار حوزه‌های فقاهتی تابع خمینی به جنبش ضد استبدادی دانشجویان و حاشیه‌نشینان، روحانیت حوزه‌های فقاهتی تابع خمینی جهت پر کردن خلاء تشکیلاتی و رهبری دو جنبش فوق بر 50 هزار حسینیه و مساجد کشور و روحانیت سنتی مستقر در این مساجد تکیه کردند؛ و توسط همین مساجد و روحانیت سنتی بود که توانستند به صورت آکسیونی جنبش ضد استبدادی سال 56 - 57 را تحت هژمونی خمینی سازماندهی نمایند.

فراموش نکنیم که بزرگترین آفت مشترک همه فرایندهای جنبش دانشجوئی ایران در 77 سال گذشته این بوده است که جنبش دانشجوئی ایران در تمام 77 سال گذشته عمر خود «به صورت دنباله‌رو جریان‌ها و جناح‌ها و جنبش‌های دیگر حرکت کرده است و هرگز جز در مدت استثنائی کوتاهی (مثل قیام 18 تیرماه 78) هژمونی جنبش‌های دیگر در دست نداشته است»، لذا همین جوهر دنباله‌روی جنبش دانشجوئی از جریان‌ها سیاسی باعث شده تا این جنبش نتواند در 77 سال گذشته به جنبش خودسازمانده و رهبری درون‌جوش دست پیدا کند و نتوانسته است در خلاء رهبری بسیج‌گر و ایدئولوژی بسیج‌گر و سازماندهی درون مستقل خود به هژمونی دیگر جنبش‌های پیشرو اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران دست پیدا کند؛ و همین جوهر دنباله‌روی جنبش دانشجوئی در 77 سال گذشته عمر و حیات سیاسی خود باعث شده است تا این جنبش از خرداد 76 به دنباله‌روی از جناح‌های درونی حکومت به عنوان نماینده سیاسی خود بپردازد و در عرصه تقسیم باز تقسیم قدرت بین جناح‌های درونی حکومت به عنوان اهرمی در دست جناح‌های درونی قدرت جهت بالا بردن قدرت چانه‌زنی این جناح‌ها درآید. حاصل اینکه جنبش دانشجوئی ایران از خرداد 76 الی الان پیوسته تلاش کرده است که:

اولاً از طریق جناح‌های درونی حکومت به اصلاح رژیم مطلقه فقاهتی دست پیدا کنند.

ثانیاً توسط صندوق‌های رأی مهندسی شده خود رژیم مطلقه فقاهتی به این مهم دست بزنند.

ثالثاً به نفی هر گونه آلترناتیو برون از حکومت اعتقاد پیدا کنند.

رابعاً حرکت خود را تنها در چارچوب اصلاحات سیاسی و مبارزه آزادی‌خواهانه خارج از دایره مبارزه سوسیالیستی برابری‌طلبانه خلاصه کنند. همچنین همین رویکرد دنباله‌روانه جنبش دانشجوئی باعث گردید تا بخشی از این جنبش در فرایند پسا انقلاب بهمن ماه 57 در چارچوب پروژه موسوی خوئینی‌ها جهت تسویه حساب با جناح لیبرالیسم سیاسی درون حکومتی تحت عنوان دولت موقت مهندس مهدی بازرگان در 13 آبان 58 توسط اشغال سفارت آمریکا در بستر استراتژی نظامی خمینی و رژیم مطلقه فقاهتی بیش از 18 میلیارد دلار ضرر و زیان اقتصادی بر مردم نگون‌بخت ایران وارد کنند؛ و باز به علت همین خصوصیت دنباله‌روانه جنبش دانشجوئی بود که از خرداد 60 با آنتاگونیست شدن تضاد بین سازمان مجاهدین خلق و رژیم مطلقه فقاهتی حاکم، «بخشی از جنبش دانشجوئی تحت هژمونی سازمان مجاهدین خلق در یک شرایطی که توازن قوا به سود رژیم مطلقه فقاهتی حاکم بود»، مانند دهه 40 و 50 توسط استراتژی چریک‌گرایانه و ارتش خلقی، وارد یک جنگ نابرابر با رژیم مطلقه فقاهتی حاکم بشوند؛ که حاصل آن نابودی یک نسل بزرگ سیاسی جوان جامعه ایران شد.

البته ادامه این رویکرد غلط توسط مجاهدین خلق در فرایند پسا 30 خرداد 60 و در مدت نزدیک به 40 سال گذشته هنوز هم ادامه دارد و باز به علت همین خصوصیت دنباله‌روانه جنبش دانشجوئی ایران بوده است که در فرایند پسا انقلاب 57 بخش بزرگی از جنبش دانشجوئی ایران با دنباله‌روی از جریان‌های سیاسی مارکسیستی در انواع مختلف لنینیستی و مائوئیستی و حتی تروتسکیستی آن به صورت عمله آماتور این جریان‌های مارکسیستی در حمله به یکدیگر درآمدند؛ که تا زمان فروپاشی شوروی و بلوک شرق در دهه آخر قرن بیستم این جدال زرگری بین شاخه مختلف سیاسی – مارکسیستی جنبش دانشجوئی چه در داخل و چه در خارج ادامه داشت؛ که البته حاصل نهائی آن برای جامعه ایران هیچ در هیچ بود؛ و باز به علت همین جوهر دنباله‌روانه جنبش دانشجوئی بود که در جریان کودتای 28 مرداد 32 به دلیل تبلیغات سوء حزب توده بر علیه دولت دموکراتیک دکتر محمد مصدق، جنبش دانشجوئی در روز 28 مرداد 32 نتوانست در راستای حمایت از تنها دولت دموکراتیک تاریخ ایران وارد صحنه بشود؛ و به صورت اجتماعی با کودتاگران برخورد نمایند؛ که البته همین غیبت جنبش دانشجوئی در روز 28 مرداد 32 بود که باعث گردید تا کودتای دست‌ساز مشترک امپریالیسم آمریکا و ارتجاع مذهبی حوزه‌های فقاهتی و دربار توتالیتر پهلوی توانست توسط چند تا لومپن و نوچه‌هایش به پیروزی برسد.

باز به علت همین خصوصیت دنباله‌روانه جنبش دانشجوئی بود که باعث گردید که در فرایند پسا بسته شدن حسینیه ارشاد در آبان‌ماه سال 51 بخشی از جنبش دانشجوئی که پایه اصلی تکوین جنبش ارشاد شریعتی در سال‌های بین 47 تا 51 بودند، در غیبت شریعتی و بسته شدن ارشاد نتوانستند جنبش ارشاد شریعتی را حتی برای یک روز بعد از خاموش کردن چراغ‌های حسینیه ارشاد به وسیله ساواک رژیم توتالیتر و کودتائی پهلوی و در غیبت شریعتی بر پا نگه دارند. بطوریکه در این رابطه می‌توان داوری کرد که حاصل یکسال و نیم کلاس‌های چند هزار نفری «تاریخ ادیان» و «اسلام‌شناسی» شریعتی برای جوانان دانشجوی این جنبش تقریباً هیچ بود. آنچنانکه خود شریعتی در مقدمه درس چهلم اسلامشناسی گفت «حتی به اندازه انگشتان یک دست در این 40 جلسه اسلام‌شناسی نتوانسته افرادی بسازد که توانائی تولید فکر کردن داشته باشند» و باز به علت همین خصوصیت دنباله‌روانه و یکطرفه جنبش دانشجوئی ایران در 77 سال گذشته بوده است که باعث گردید تا در جریان جنبش سبز در سال 88 از آنجائیکه رهبری این جنبش نه توان سازماندهی و نه توان برنامه‌ریزی درازمدت و نه توان ارائه بدیل دموکراتیک در برابر رژیم مطلقه فقاهتی داشت و «تنها ایده و آرمانش بازگشت به دوران طلائی دهه شصت خمینی بود» و تا 29 خرداد سال 88 (که خامنه‌ای در نماز جمعه تهران شمشیر را در برابر آنها از رو بست) رهبری جنبش سبز تلاش می‌کرد تا توسط جنبش آکسیونی و خیابانی حزب پادگانی خامنه‌ای را وادار به عقب‌نشینی در عرصه کودتای انتخاباتی خرداد 88 بکند و البته همین تکیه محوری رهبری جنبش سبز بر جنبش خیابانی و آکسیونی بسترساز شکست این جنبش هم گردید.

ادامه دارد

  • آگاهی
  • آزادی
  • برابری