در فرایند پسا 18 تیرماه 78 – قسمت چهارم
امروز، زیر پوست جامعه دانشگاهی ایران چه میگذرد؟
در نتیجه همین امر باعث میگردد تا جنبش دانشجوئی بتوانند یک حرکت فراگیر روشنگری در جامعه ایران ایجاد کنند که البته از آنجائیکه جنبش دانشجوئی نتوانستند در این مرحله هم از حصار آسیبهای ثلاثه نجات پیدا کنند، این همه باعث گردید تا در سال 92 که با انتخابات دولت یازدهم، جنبش دانشجویی توانست حصار رکود خود را بشکند، دوباره تمامی حرکت این جنبش در خدمت ورود شیخ حسن روحانی (کهنه کارترین مهره امنیتی رژیم مطلقه فقاهتی) به ساختمان پاستور درآمد. بطوریکه در این رابطه میتوانیم داوری کنیم که آنچنانکه دولت هفتم سیدمحمد خاتمی توسط جنبش دانشجویی توانست به ساختمان پاستور راه پیدا کند، دولت یازدهم شیخ حسن روحانی هم توسط جنبش دانشجویی بود که توانست بر اریکه دولت یازدهم و دوازدهم سوار بشود؛ که البته این خوشبینی جنبش دانشجویی به دولت یازدهم و دوازدهم شیخ حسن روحانی تا نیمه دوم سال 96 ادامه داشت، ولی از نیمه اول سال 96 (فرایند پسا انتخابات دولت دوازدهم در اردیبهشت ماه 96) به موازات اعتلای جنبش مالباختگان شرایط جدیدی در عرصه جنبشهای اجتماعی جامعه ایران بوجود آمد.
به این ترتیب که جنبش مالباختگان برعکس دیگر جنبشهای اجتماعی علاوه بر جمعیت بیش از دو میلیون نفری آنها در حداقل زمان ممکن با فراگیر کردن حرکت اعتراضی خود در شهرهای بزرگ و کوچک کشور به سرعت رادیکالیزه و سیاسی شدند و در جریان حرکت خود کل رژیم مطلقه فقاهتی حاکم را به چالش کشیدند. در نتیجه همین به چالش کشیده شدن کل حاکمیت مطلقه فقاهتی توسط جنبش مالباختگان باعث گردید تا جنبشهای مطالباتی به موازات شکسته شدن ترس و وحشت آنها از دستگاههای سرکوبگر حاکمیت مطلقه فقاهتی روندی رو به اعتلا پیدا کنند؛ که البته سنتز نهائی آن اعتلای خیزش دیماه حاشیهنشینان کشور بود؛ و با ورود و پیوند جنبش دانشجوئی به خیزش دیماه 96 بود که با شعار: «اصلاحطلب و اصولگرا - دیگه تمام ماجرا» جنبش دانشجوئی دوران سلطه گفتمان به اصطلاح اصلاحطلبی از درون حاکمیت مطلقه فقاهتی به پایان رسید؛ و فصلی نو توسط جنبش دانشجوئی در حرکت تحولخواهانه جامعه ایران بوجود آمد.
پایان دو دهه سلطه گفتمان به اصطلاح اصلاحات از بالا و توسط جناحهای درونی حکومت توسط جنبش دانشجوئی در پایان خیزش دیماه 96 باعث گردید که:
اولاً هر دو جناح درون حاکمیت در قلع و قمع خیزش دیماه 96 هم دست و هم داستان بشوند.
ثانیاً جناح به اصطلاح اصلاحطلبان درون حکومتی جهت بازتولید گفتمان ورشکسته اصلاحطلبی (از درون حکومت توسط حکومت و از مسیر صندوقهای رأی مهندسی شده حزب پادگانی خامنهای را) تلاش کردند که در فرایند پسا سرکوب خیزش دیماه 96 توسط نامههای سر گشاده و مصاحبه و مناظرهها، در قامت اپوزیسیون رژیم مطلقه فقاهتی حاکم ظاهر بشوند که البته یخ آنها نگرفت، چراکه دیگر حزب پادگانی خامنهای جهت تثبیت و نهادینه کردن قدرت متزلزل شده خود تصمیم به تک پایهای کردن کل نظام در چارچوب رویکرد هسته سخت رژیم و جریان هزار تکه به اصطلاح اصولگرا گرفته بود.
باری بدین ترتیب بود که از سال 96 یعنی در فرایند پسا انتخابات دولت دوازده با اعتلای جنبش مالباختگان شرایط جدیدی بر جامعه ایران و جنبشهای مطالباتی و جنبش دانشجویی حاکم گردید؛ بنابراین جنبش دانشجوئی در مرحله پسا انتخابات اردیبهشت 96 دولت دوازدهم به موازات اعتلای جنبشهای اجتماعی مطالباتی جامعه بزرگ و رنگین کمان ایران (از جنبش کارگری گرفته تا جنبش معلمان و بازنشستگان و زنان و غیره) وارد فرایند نوینی از حرکت خود شد که از مشخصات و خودویژگیهای فرایند جدید جنبش دانشجوئی ایران در مرحله پسا انتخابات دولت دوازدهم عبارتند از اینکه:
اولاً جنبش دانشجوئی ایران در فرایند جدید حرکت خود برعکس (چهل سال گذشته دوران عمر رژیم مطلقه فقاهتی) با شعار: «اصلاحطلب و اصولگرا - دیگه تمام ماجرا» هویت مستقل دیسکورسی و سیاسی و جنبشی خود را اعلام کردند و با جدا کردن پیوند خود با جناحهای درونی قدرت حاکم به دوران دو دهه سلطه گفتمان به اصطلاح اصلاحطلبی توسط جناح درونی قدرت حاکم (در چارچوب قانون اساسی ولایتمدار و صندوقهای رأی رژیم مطلقه فقاهتی حاکم) پایان دادند. همان گفتمان به اصطلاح اصلاحطلبانهای که از خرداد 76 توسط همین جنبش دانشجوئی به بار نشست و سید محمد خاتمی توانست بر دوش همین جنبش دانشجویی سوار بشود و برای 8 سال وارد ساختمان پاستور بشود؛ که بالاخره در پایان 8 سال، خروجی نهائی حرکت سید محمد خاتمی آن شد که وقت رفتن از ساختمان پاستور خطاب به جنبش دانشجوئی یعنی ولی نعمتان خودش گفت: «من در دستگاه حاکمیت مطلقه فقاهتی جز یک تدارکاتچی بیشتر نبودم.»
ثانیاً جنبش دانشجویی ایران در فرایند جدید حرکت خود پس از قطع پیوند خود با قطبهای قدرت و پس از پشت کردن به گفتمان جناح به اصطلاح اصلاحطلبان درون حکومتی با تغییر رویکرد گذشته خود، پیوند با جنبشهای اجتماعی مطالباتی جامعه بزرگ و رنگین کمان ایران در دستور کار خود قرار دادند که شعار: «فرزندان کارگرانیم - کنارتان میمانیم» جنبش دانشجویی ایران در این رابطه قابل تحلیل و تفسیر میباشد. فراموش نکنیم که جنبش دانشجوئی ایران در عرصه اعتلای جنبش کارگران نیشکر هفت تپه و فولاد اهواز بود که شعار: «فرزندان کارگرانیم - کنارتان میمانیم» مطرح کرد.
ثالثاً جنبش دانشجویی ایران در فرایند جدید حرکت خود پس از تغییر رویکرد گذشتهاش (اصلاحات از بالا و از طریق جناحهای درونی قدرت و توسط صندوقهای رأی مهندسی شده رژیم مطلقه فقاهتی حاکم و در چار چوب قانون اساسی ولایتمدار رژیم مطلقه فقاهتی حاکم) به رویکرد جنبشی خودجوش و خودسازمانده و خودرهبر تکوین یافته اجتماعی و مطالباتی در دو جبهه بزرگ آزادیخواهانه و برابریطلبانه و رویکرد جامعه مدنی جنبشی تکوین یافته از پائین روی آورد؛ و لذا بدین ترتیب است که جنبش دانشجوئی ایران در فرایند جدید خود تلاش مینماید تا «در قامت جنبش، جنبشهای مطالباتی جامعه رنگین کمان سیاسی و اجتماعی و اعتقادی و فرهنگی و قومی ایران و موتور محرکه جنبشهای خودجوش و خودسازمانده و خودرهبر دینامیک و مستقل تکوین یافته از پائین جامعه ایران، ظاهر بشود.»
بنابراین بدین تردید جنبش دانشجویی در فرایند جدید حرکت خود برای اینکه بتواند نقش هدایتگری و سازماندهی و تئوریپردازی جنبشهای مطالباتی جامعه ایران را در دست بگیرد، لازم است که پیش از آن خلاء 70 ساله گفتمان جنبشی خودش را مورد بازسازی و واسازی و بهسازی و نوسازی قرار بدهد، چرا که تا زمانیکه جنبش دانشجویی ایران مانند گذشته بخواهند در چارچوب گفتمانهای خارج از جنبش خود حرکت کنند، آنچنانکه در 70 سال گذشته عمر حرکت این جنبش شاهد بودهایم، برای این جنبش راهی جز دنبالهروی از جریانهای سیاسی و جناحهای درونی حکومت باقی نمیگذارد.
رابعاً جنبش دانشجویی ایران برعکس گذشته که تنها در چارچوب رویکرد آزادیخواهانه خود (بدون تکیه و پیوند با جبهه برابریطلبانه) بر طبقه متوسط شهری تکیه میکردند، در فرایند جدید حرکت خود باید در کنار تکیه بر جبهه آزادیخواهانه طبقه متوسط شهری جامعه بزرگ ایران بر جبهه برابریطلبانه یا عدالتخواهانه نیز تکیه داشته باشند. بدون تردید تنها در این رابطه است که جنبش دانشجوئی ایران میتوانند به جایگاه تاریخی خود در جامعه بزرگ ایران که سر پل اتصال بین دو جبهه آزادیخواهانه و برابریطلبانه اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران میباشد و همچنین سر پل بین طبقه متوسط شهری با طبقه زحمتکشان و پائینیهای جامعه ایران است، دست پیدا کنند.
خامسا جنبش دانشجویی ایران در فرایند جدید حرکت خود میبایست برعکس 70 سال گذشته که حرکت خود را محدود به دانشگاهها میکرد، با عنایت به جمعیت 5/4 میلیون نفری دانشجویان دانشگاههای ایران در شرایط فعلی (که خود معرف توان پیوند با حداقل 5/4 میلیون خانواده شهر و روستاهای ایران میباشد) لازم و ضروری است که این جنبش حرکت خودشان را در این فاز از جامعه بزرگ ایران شروع بکنند. طبیعی است که با چنین تغییری در رویکرد جنبش دانشجوئی دیگر امکان سرکوب این جنبش توسط دستگاههای چند لایهای سرکوبگر رژیم مطلقه فقاهتی حاکم وجود ندارد. پر واضح است که در همین رابطه سیاست گذشته حزب پادگانی خامنهای جهت پادگانی کردن نرمافزاری و سختافزاری فضای دانشگاههای ایران نمیتواند آنچنانکه در 20 سال گذشته شاهد بودیم باعث سرکوب جنبش دانشجویی ایران بشود.
سادساً جنبش دانشجوئی ایران در فرایند جدید حرکت خود باید برعکس گذشته 70 ساله عمر خود پیوسته هویت جنبشی خود را حفظ نمایند و هرگز حرکت جنبشی خودجوش و خودسازمانده و خودرهبر و دینامیک تکوین یافته از پائین خود را در چارچوب احزاب سیاسی برون از این جنبش یا حرکتهای چریکگرا و ارتش خلقی و غیره و یا تشکیلات حکومتی تزریق شده از بالای رژیم مطلقه فقاهتی در دانشگاههای ایران قالبریزی و دنبالهروی و نهادینه نکنند به عبارت دیگر جنبش دانشجویی ایران باید پیوسته بداند که «جنبش دانشجویی ایران یک جنبش است نه یک حزب و انجمن و ارتش خلقی و غیره.»
لذا بدین ترتیب است که جنبش دانشجویی دیگر مانند گذشته 70 سال عمر حرکت خود نمیتوانند بستر آماده برای یارگیری و سربازگیری جریانهای سیاسی یا جناحهای درونی حکومت جهت فشار از پائین برای بالا بردن قدرت چانهزنی خود، در عرصه تقسیم باز تقسیم بین جناح درونی حکومت بشوند.
سابعاً جنبش دانشجویی در فرایند جدید خود باید وظیفه اصلی خود را در چارچوب «پیشگامی» جنبشهای مطالباتی جامعه بزرگ ایران در دو جبهه بزرگ آزادیخواهانه و برابریطلبانه اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران تعریف نمایند. لذا در این رابطه است که دنبالهروی از خیزشهای اتمیزه و جنبشهای آکسیونی و خیابانی برای جنبش دانشجویی ایران به عنوان سم قاتل میباشد چراکه حداقل فونکسیون این رویکرد دنبالهروانه جنبش دانشجویی ایران گرفتار شدن در ورطه پوپولیسم میباشد. تجربه جنبش دانشجوئی در مشارکت در خیزش دیماه 96 به عنوان یک نیروی دنبالهرو آن خیزش عظیم، خود مصداقی است و مشتی است نمونه خروار، چرا که خیزش دیماه 96 دارای این خودویژگیها بود:
الف – هر چند خیزش دیماه 96 یک حرکت خودجوش تکوین یافته از پائین و یک حرکت فقرستیزانه بود، ولی نباید فراموش کنیم که آبشخور اجتماعی آن خیزش حاشیهنشینان شهرهای ایران بودند که بارزترین مشخصه حرکت حاشیهنشینان اتمیزه بودن حرکت آنها است، به عبارت دیگر در حرکت حاشیهنشینان وحدت درونی و سازماندهی یا تشکیلات نه به صورت عمودی و نه به صورت افقی وجود ندارد. در نتیجه همین آفت و آسیب اتمیزه مهمترین بستری است جهت نفوذ نیروهای بیرونی در راستای انحراف حرکت آنها که پوپولیسم بارزترین این نیروها میباشد.
ب - خیزش دیماه 96 که از شهر مشهد آغاز شد و در ادامه آن بیش از 110 شهر بزرگ و کوچک ایران را در برگرفت، به علت فقدان سازماندهی خودجوش و فقدان رهبری درونجوش در اندک مدتی توسط دخالت دستگاههای چند لایهای سرکوبگر رژیم مطلقه فقاهتی و دخالت جریانهای خارجنشین برانداز پیرو رویکرد رژیم چنج مثلث ترامپ – نتانیاهو- بن سلمان از مسیر خیزش فقرستیزانه مطالباتی خارج شد و مسیر غیر قابل کنترل آنتاگونیستی در پیش گرفت که همان مسیر آنتاگونیستی باعث گردید تا در اندک مدتی شرایط و بسترها برای سرکوب این خیزش عظیم توسط حزب پادگانی خامنهای فراهم بشود.
ج - خیزش دیماه 96 به علت اینکه هیچگونه پیوندی با جنبشهای مطالباتی دو جبهه بزرگ آزادیخواهانه و برابریطلبانه جامعه بزرگ ایران نداشت، این خیزش عظیم نتوانست از جوهر اعتراضی خود وارد فرایند اعتصابی جهت تغییر توازن قوا میدانی با دستگاههای سرکوبگر حزب پادگانی خامنهای بشوند.
د - خیزش دیماه 96 به علت عدم مدیریت و خودسازماندهی و غیبت رهبری درونجوش و دینامیک نتوانست با طبقه متوسط شهری (جبهه آزادیخواهانه اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران جهت جذب حمایت آنها) پیوند ایجاد نماید، در نتیجه همین امر باعث گردید تا خیزش فوق در محدوده حرکت صرف سلبی (نه ایجابی) فقرستیزانه باقی بماند.
ه – خیزش دیماه 96 گرچه به علت خواستگاه حاشیهتولیدی آن حرکتی از پائین داشت، ولی به علت فقدان برنامه و فقدان مدیریت و غیبت سازماندهی و خلاء رهبری این خیزش نتوانست با طبقه کارگر ایران پیوند میدانی پیدا کند. پر واضح است که اگر کنشگران خیزش دیماه 96 میتوانستند در عرصه میدانی با طبقه کارگر ایران پیوند پیدا کنند، بدون تردید این خیزش میتوانست بدل به جنبش خودجوش و خودسازمانده و خودرهبر فراگیر در سطح کشور بشود؛ که هرگز دیگر امکان سرکوب این خیزش توسط حزب پادگانی خامنهای وجود نمیداشت.
و - پراکندگی در شعارها که معلول خلاء مدیریت و رهبری و سازماندهی بود، از دیگر خودویژگیهای خیزش دیماه 96 بود که البته همین پراکندی در شعارها باعث گردید تا شرایط برای نفوذ جریانهای خارجنشین و تبلیغات جریانهای طرفدار رژیم چنج خارجی فراهم بشود و آنچنان این آش شور شده بود که حتی سلطنتطلبان خارجنشین هم توسط آدمهای اجارهای خود توانستند در حاشیه تظاهرات مشهد شعار «رضا شاه روحت شاد» بدهند؛ و از آن آدمهای اجارهای خود هم برای بوقهای امپریالیسم خبری فیلم و صدا بگیرند.
ادامه دارد