«جنبش زنان ایران» در مسیر «رهائی» - قسمت چهارم
بزرگترین مشخصه بعثت پیامبر اسلام این بود که تمامی امور هستی، از جهان گرفته تا انسان و جامعه و تاریخ، به صورت تاریخی (به معنای شدن دیالکتیکی تدریجی) تعریف میکرد، به عبارت دیگر، پیامبر اسلام و بالطبع قرآن هرگز در تبیین واقعیتهای وجود، به صورت فرازمانی و فراتاریخی و ارادهگرایانه بر خورد نمیکرد. بزرگترین فاجعه و تحریف و انحراف در فهم قرآن و اسلام زمانی تکوین پیدا کرد (که با وفات پیامبر اسلام، بخصوص از قرن چهارم هجری به بعد) توسط جایگزینی اسلام سراسر تحریف شده روایتی به جای اسلام قرآنی، بستر و عامل ظهور اسلام فقاهتی و اسلام کلامی اشاعره و معتزله و تکوین اسلام فلسفی یونانیزده ارسطوئی و افلاطونی، توسط فارابی و ابن سینا و اسلام صوفیانه غزالی و مولوی و غیره، فراهم گردید و با «تثبیت اسلام سراسر تحریف شده روایتی به جای اسلام قرآنی پیامبر اسلام بود که رویکرد تطبیقی و تاریخی پیامبر اسلام، به جهان و قرآن و انسان و اجتماع و تاریخ، به رویکرد انطباقی و دگماتیسم مسلمانان به جهان و قرآن و انسان و اجتماع و تاریخ بدل گردید.
لذا در چارچوب این استحاله رویکرد تطبیقی پیامبر اسلام به رویکرد انطباقی و دگماتیسم مسلمانان بود که بزرگترین فاجعه در تاریخ اسلام اتفاق افتاد. چراکه هر چند این استحاله شوم باعث شکلگیری و تکوین اسلام فقاهتی و اسلام فلسفی یونانیزده و اسلام صوفیانه مولوی و غزالی و اسلام متکلمانه اشاعره و معتزله شد، «ولی حقیقت بزرگی که قربانی این استحاله شوم گردید، همان جوهر دینامیکی و تاریخی رویکرد تطبیقی پیامبر اسلام به انسان و اجتماع و تاریخ بشر بود»؛ که این امر باعث شده تا تبعیضات طبقاتی و تبعیضات جنسیتی و تبعیضات مذهبی (که به صورت موقت توسط پیامبر اسلام در آیات فقهی قرآن که کمتر از 3% آیات میباشند) و جهت نفی و مبارزه با آنها به صورت موقت تائید شده بودند، در اسلام دگماتیسم روایتی و فقاهتی و کلامی و صوفیانه، آیات فقهی و حقوقی فوق صورتی فرازمانی و فراتاریخی پیدا کنند که به موازات ظهور هیولای اسلام سرطانی و دگماتیسم فقاهتی در دو شاخه تسنن و تشیع آن باعث شد تا این دو جریان شوم و انحرافی در شیعه و سنی، به موارد موقتی و تاریخی فوق، صورتی فراتاریخی و فیکس شده بدهند و لذا در این چارچوب بود که اسلام فقاهتی شیعه و سنی توسط همان رویکرد دگماتیسمی خود، به نهادینه کردن تبعیضات موقتی فوق به صورت فرازمانی و فراتاریخی بپردازند.
از اینجا بود که «بزرگترین قتیل این فاجعه شوم در تاریخ اسلام زن مسلمان شد» که در چارچوب اسلام تحریف شده روایتی قرن چهارم به بعد، فاجعه «تبعیض جنسیتی» بر او تحمیل گردید. لذا از قرن چهارم هجری الی یومنا هذا، اسلام فقاهتی فراتاریخی شیعه و سنی، با تکیه بر اسلام دگم تحریف شده روایتی و با جایگزین کردن اسلام روایتی دگم به جای اسلام دینامیک قرآنی پیامبر اسلام، «تبعیض جنسیتی بر زن مسلمان» نهادینه گردید"؛ و اوج فاجعه آنجا بود که در راستای انقلاب ضد استبدادی بهمن ماه 57 با حاکمیت اسلام فقاهتی دگم شیعه، توسط روحانیت موجسوار از را رسیده، این اسلام فقاهتی دگم فرازمانی و فراتاریخی، به عنوان برنامه سیاسی و قضایی و حکومتی و اجتماعی روحانیت (سوار بر قدرت شده که فاقد هر گونه برنامه سیاسی و اقتصادی و اجتماعی و حکومتی بود) درآمد.
لذا از اینجا بود که اولین و بزرگترین قتیل این حاکمیت (اسلام فقاهتی و روحانیت از راه رسیده و موجسوار بر انقلاب ضد استبدادی مردم ایران) «زن ایرانی» بود. چراکه سردمداران اسلام فقاهتی حاکم در 38 سال گذشته عمر رژیم مطلقه فقاهتی پیوسته تلاش کردهاند تا در خلاء و ناتوانی خود جهت ارائه مدیریت و برنامه مترقیانه سیاسی و اجتماعی و اقتصادی، با تحمیل تبعیضات نهادینه شدن جنسیتی بر زن ایرانی از تبعیض اجتماعی، توسط تحمیل حجاب اجباری و سرنیزهای بر زن ایرانی گرفته تا تبعیض سیاسی و تبعیض حقوقی و تبعیض اقتصادی «زن ایرانی را به بردگی جنسیتی بکشانند»؛ و آنچنانکه ملاصدرا و ملاهادی سبزواری معتقد بودند، «زن ایرانی را به صورت حیوان تولید کننده نسل» قرار دهند.
باری از اینجا بود که برعکس مبارزه سیاسی با رژیم کودتائی و توتالیتر پهلوی، مبارزه با رژیم مطلقه فقاهتی حاکم بر جامعه ایران در 38 سال گذشته، مضمون و جوهری متفاوت پیدا کرد. چراکه «مبارزه رهائیبخش زن ایرانی در 38 سال گذشته در برابر رژیم مطلقه فقاهتی حاکم، جوهر ایدئولوژیک پیدا کرده است». آنچنانکه در این رابطه شعار «تساوی حقوق زن و مرد» جنبش زنان ایران در 38 گذشته، بر علیه «تبعیض جنسیتی زن و مرد اسلام فقاهتی» به مثابه فرو ریختن کل دستگاه فقاهتی رژیم مطلقه فقاهتی میباشد تا آنجائیکه، در این رابطه میتوان داوری نهائی کرد که شعار «تساوی حقوق زن و مرد جنبش زنان ایران» در طول 38 عمر رژیم مطلقه فقاهتی آنچنان دارای تأثیر استراتژیک میباشد که «هر گونه عقبنشینی رژیم مطلقه فقاهتی در این رابطه، به مثابه فرو ریختن کل اسلام فقاهتی و کل خیمه نظام اعتقادی فقاهتی حاکم و کل دستگاه حاکمیت مطلقه فقاهتی میباشد.»
به همین دلیل در 38 سال گذشته عمر رژیم مطلقه فقاهتی، این رژیم اگر چه جهت حفظ حکومت خود حتی مجبور شده است از خط قرمزهای اعتقادی خود مثل تحریم موسیقی و تحریم بازی شطرنج و حتی تحریم ربا و غیره، عبور نماید، تاکنون نتوانسته است حتی یک گام در جهت نفی تحریم تبعیض جنسیتی زنان ایران عقبنشینی نماید. چراکه به خوبی سردمداران اسلام فقاهتی میدانند که هر گونه عقبنشینی در برابر تبعیض جنسیتی زن و مرد و قبول اصل تساوی حقوق زن و مرد به مثابه فرو ریختن ستون خیمه سیاه اسلام فقاهتی میباشد.
علی هذا به این دلیل است که حتی اگر یکساعت هم به عمر رژیم مطلقه فقاهتی باقی مانده باشد، این رژیم هرگز نمیتواند تحت هیچ عنوانی «تن به تساوی حقوق زن و مرد ایرانی» بدهد. لذا این همه باعث گردیده است تا شعار «تساوی حقوق زن و مرد جنبش زنان ایران» در طول 38 گذشته بر علیه آپارتاید جنسیتی، صورت شعار «استراتژیک برای کل جنبش اردوگاه مستضعفین ایران در شاخه مختلف آن، اعم از شاخه جنبش کارگران و زحمتکشان شهر و روستا و شاخه جنبش حاشیهنشینان و شاخه جنبش معلمان و شاخه جنبش مزدبگیران و حتی شاخه جنبش اقلیتهای قومی و مذهبی پیدا کند.»
در نتیجه همین جایگاه استراتژیک شعار تساوی حقوق زن و مرد ایرانی جنبش زنان ایران، باعث گردیده است تا جنبش زنان ایران در طول 38 سال گذشته عمر رژیم مطلقه فقاهتی به عنوان «جنبش پیشرو» (نه «جنبش پیشاهنگ» و «جنبش پیشگام») مطرح شوند. فهم جایگاه پیشرو بودن جنبش زنان ایران (در 38 گذشته عمر رژیم مطلقه فقاهتی حاکم) بر جنبش مطالباتی مردم نگونبخت ایران، ضرورت پیدا میکند تا در مقایسه جنبش امروز زنان ایران به عنوان جنبش پیشرو با جنبش زنان ایران به عنوان جنبش پیشاهنگ، در چهار دهه (از شهریور 20 تا بهمن ماه 57) به داوری بپردازیم. چراکه در چهل سال بین شهریور 20 تا بهمن ماه 57 هر چند زن ایرانی به عنوان جنبش پیشاهنگی در عرصه حرکت تحولخواهانه جامعه ایران حضور داشت، اما به علت اینکه زن ایرانی در عرصه جنبش پیشاهنگی نتوانست جایگاه تاریخی خودش را در چارچوب مبارزه رهائیبخش تاریخی مردم ایران پیدا کند، همین امر باعث گردید تا مبارزه زن ایرانی پیشاهنگ در عرصه جنبش پیشاهنگی دهه 20 و 03 و 40 و حتی 50 به عنوان دنبالهرو استراتژی قدرتطلبانه جنبش پیشاهنگی تحزبگرانه لنینیستی و ارتش خلقی مائوئیستی و جنبش چریکگرائی مدرن رژی دبره درآید.
لذا همین جایگاه غلط زن پیشاهنگ ایرانی در چهار دهه (از شهریور 20 تا بهمن ماه 57) باعث گردید تا مبارزه چهل ساله زن پیشاهنگ نتواند حداقل دستاورد تاریخی و اجتماعی برای جنبش زنان ایران به بار آورد؛ و به همین دلیل جنبش زنان ایران به عنوان جنبش پیشرو (نه جنبش پیشاهنگ) از زمانی متولد شد که شعار «تساوی حقوق زن مرد» در عرصه حاکمیت رژیم مطلقه فقاهتی در دستور کار خود قرار داد؛ و شاید بهتر آن باشد که این چنین مطرح کنیم که جنبش زنان ایران به عنوان جنبش پیشرو (نه جنبش پیشاهنگ) از زمانی در تاریخ 150 ساله حرکت تحولخواهانه اجتماعی و تاریخی مردم ایران هویت پیدا کرد که شعار «تساوی حقوق زن و مرد» در دستور کار خود قرار داد.
پر واضح است که به علت حاکمیت اسلام فقاهتی «این استحاله جنبش زنان ایران از فرایند جنبش پیشاهنگی به جنبش پیشروئی در دوران رژیم مطلقه فقاهتی حاکم بر مردم نگونبخت ایران صورت گرفت». فراموش نکنیم که طرح شعار استراتژیک «تساوی حقوق زن و مرد» توسط جنبش زنان ایران، نه تنها باعث استحاله این جنبش از فرایند پیشاهنگی به فرایند پیشروئی شد بلکه مهمتر از آن اینکه، طرح این شعار باعث گردید تا (به علت جوهر ضد اسلام فقاهتی این شعار) جنبش زنان ایران در فرایندی پیشروئی حرکت خود در این زمان، جایگاه پیشروئی بالقوه و بالفعل تمامی شاخههای اردوگاه مستضعفین ایران، اعم از شاخه جنبش کارگران و شاخه جنبش مزدبگیران و شاخه جنبش حاشیهنشیان و شاخه جنبش معلمان و شاخه جنبش اجتماعی و شاخه جنبش دانشجویان و شاخه جنبش دانشآموزان به خود تخصیص دهد.
صد البته همین شعار استراتژیک «تساوی حقوق زن و مرد» جنبش زنان ایران در طول 38 سال عمر رژیم مطلقه فقاهتی باعث گردیده است تا «جوهر مبارزه جنبش زنان ایران مضمون رهائیبخش پیدا کند». زیر شعار «تساوی حقوق زن و مرد» جنبش زنان ایران دلالت بر مطالبات تاریخی زن تاریخی میکند؛ که در تمامی فرایندهای طبقاتی تاریخ بشر گرفتار ستم مضاعف جنسیتی و طبقاتی و اجتماعی و اقتصادی بوده است. به همین دلیل شعار تساوی «حقوق زن و مرد» جنبش پیشرو زنان ایران دلالت بر شعار جنبش مطالباتی زن تاریخی به صورت مطلق میکند.
بنابراین، همین «جایگاه تاریخی شعار تساوی حقوق زن و مرد» است که باعث گردیده شده است تا جنبش زنان ایران «دارای مضمون و جوهر رهائیبخش بشود» و زنان ایران در زیر چتر این شعار استراتژیک مسیر رهائی خود را دنبال کنند. از همه مهمتر اینکه شعار استراتژیک تساوی «حقوق زن و مرد» جنبش زنان ایران به علت جوهر ضد تبعیضی جنسیتی آن، یک شعار نفی کننده اسلام فقاهتی میباشد. لذا در میان تمامی شعارهای مطالباتی شاخههای مختلف اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران، تنها شعار «تساوی حقوق زن و مرد» جنبش زنان ایران است که میتواند در عرصه مبارزه دموکراسیخواهانه و عدالتطلبانه اردوگاه مستضعفین ایران به عنوان شعار نفی کننده ساختار حاکمیت مطلقه فقاهتی به کار گرفته شود. بطوریکه امروز تمامی شاخههای اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران میتوانند در زیر پرچم شعار «تساوی حقوق زن و مرد» جنبش زنان ایران جنبش مطالبات سیاسی و اقتصادی و اجتماعی و طبقاتی خود را در مبارزه با رژیم مطلقه فقاهتی «از فاز صنفی، وارد فاز سیاسی بکنند» چراکه شعار «تساوی حقوق زن و مرد جنبش زنان ایران، پیش از آنکه یک شعار صنفی و گروه اجتماعی باشد یک شعار صد در صد سیاسی است» زیرا فونکسیون این شعار فقط باعث به چالش کشیدن رژیم مطلقه فقاهتی حاکم میشود.