«جنبش زنان ایران» در مسیر «جنبش نافرمانی مدنی» یا «جنبش مقاومت منفی»؟ - قسمت چهارم

 

اولاً در راستای بسیج همگانی و جذب «عدد بزرگتری» از توده‌های اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران باشد.

ثانیاً از آنجائیکه اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران صورت یکدست و یکپارچه ندارد و از لایه‌های متفاوتی تشکیل شده‌اند، لذا در این رابطه استراتژی و تاکتیک‌های تطبیقی و مشخص اتخاذی جهت به حرکت درآوردن «موتور بزرگ» نباید تکیه مطلق و منحصر به فرد صرف بر یک گروه بزرگ اجتماعی ایران مثل کارگران و یا زنان و یا دانشجویان و غیره بکنند، چرا که چه در مبارزه عدالت‌طلبانه و چه در مبارزه آزادی‌خواهانه و چه در مبارزه رهائی‌بخش لزوم بسیج همگانی و مشارکت لایه‌های مختلف اردوگاه مستضعفین ایران هم در عرصه قاعده اردوگاه و هم در عرصه بدنه اردوگاه مستضعفین ایران امری ضروری می‌باشند؛ که نادیده گرفتن این امر علاوه بر اینکه باعث سکتاریست آن طبقه یا گروه خاص اجتماعی می‌شود، خود به خود باعث شکست هر گونه حرکت تحول‌خواهانه در جامعه بزرگ ایران نیز می‌گردد.

یادمان باشد که در جامعه‌ای که به لحاظ کمی جمعیت حاشیه‌نشینان کلان‌شهرهایش بیش از 18 میلیون نفر می‌باشند و جمعیت طبقه کارگرش (در چارچوب تعریف کارگر به عنوان کسی که برای تأمین معیشت خود مجبور به فروش نیروی کار خود در برابر مزد می‌باشد) بیش از 13 میلیون نفر می‌باشد و جمعیت زنان آن بیش از 40 میلیون نفر است و جمعیت معلمان آن بیش از یک میلیون نفر است و جمعیت کودکان کار آن بیش از یک میلیون و هفتصد هزار نفر می‌باشند و جمعیت افراد زیر خط فقر آن بیش از 50 میلیون نفر می‌باشند و جمعیت دانشجویان آن بیش از چهار میلیون نفر است و جمعیت ارتش بیکاران آن بیش از ده میلیون نفر می‌باشد و جمعیت کارتن‌خواب‌های آن تنها در شهر تهران بیش از 20 هزار نفر می‌باشند و جمعیت افرادی که حتی نان خالی برای خوردن ندارند - طبق گفته سعید لیلاز کارشناس اقتصادی حزب کارگزاران رژیم مطلقه فقاهتی حاکم در چهلمین سال انقلاب بیش از سه میلیون و دویست هزار نفر می‌باشند - و قطب‌بندی اقتصادی در آن جامعه طبق گفته قالیباف شهردار اسبق تهران بین 96% محروم و 4% برخوردار می‌باشند و حقوق کارگران آن در چارچوب مصوبات شورایعالی کار رژیم مطلقه فقاهتی حاکم کمتر از یک پنجم خط فقر اعلام شده توسط نهادهای رسمی رژیم مطلقه فقاهتی می‌باشد و جمعیت تنها بیکاران تحصیل‌کرده بیش از هفت و نیم میلیون نفر می‌باشند و جمعیت مال‌باختگان (مولود ورشکستگی مؤسسات مالی و رانتی رژیم مطلقه فقاهتی حاکم که بیش از یک سوم کل نقدینگی کشور را در دست دارند) بیش از 12 میلیون نفر می‌باشند و جمعیت دانش‌آموزان آن بیش از 14 میلیون نفر است و این جامعه در 39 سال گذشته عمر رژیم مطلقه فقاهتی حاکم بیش از پنج برابر فقیرتر شده‌اند، بی‌شک در برابر چنین جامعه‌ای نباید در تعیین «استراتژی و تاکتیک‌های محوری تطبیقی و مشخص» بر دو قطبی شدن جامعه ایران (آنچنانکه نظریه‌پردازان سوسیالیسم کلاسیک نیمه دوم قرن نوزدهم اروپا در کتاب مانیفست کمونیستی خود تئوریزه کرده‌اند و البته پیش‌بینی دو قطبی شدن جامعه بین طبقه پرولتاریا و طبقه بورژوازی حتی برای خود جوامع اروپا هم تحقق پیدا نکرد)، تکیه کنند. بلکه برعکس باید اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران را در صورت چند قطبی مورد مطالعه قرار گیرند؛ و نباید «نیروی بالنده تاریخی» آن را فقط محدود به کارگران صنعتی بکنند و پدیده شوم استثمار در جامعه سرمایه‌داری فقط محدود به مؤلفه استثمار طبقه از طبقه بکنند و نباید مسیر سوسیالیسم در چنین جامعه‌ای از طریق راه رشد غیر سرمایه‌داری تبیین نمایند، بلکه برعکس باید با تکیه بر «دموکراسی سوسیالیستی» (نه سوسیال دموکراسی آغاز قرن بیستم اروپا که همان سرمایه‌داری بزک کرده می‌باشد) به عنوان نظام اجتماعی و سیاسی (نه شکل حکومتی) تنها مسیر رسیدن به سوسیالیسم (به معنای اجتماعی کردن تولید و توزیع و مصرف، آنچنانکه معلم کبیرمان شریعتی تعریف می‌نماید) توسط دموکراسی (سه مؤلفه‌ای دموکراسی سیاسی، دموکراسی اقتصادی، دموکراسی در معرفت) تعریف بشوند؛ و به این حقیقت ایمان پیدا کنند که در جامعه امروز ایران با خودویژگی‌های فرهنگی و ساختاری و طبقاتی و سیاسی و اجتماعی، «تنها موتور مبارزه طبقاتی نمی‌تواند به عنوان نیروی عامل تغییر دهنده جامعه امروز ایران باشد.»

ی – جنبش پیشگامان مستضعفین ایران در 41 سال گذشته حیات سیاسی خود (از خرداد 55 الی الان) پیوسته بر این باور بوده است که «عنصر آگاهی» و «عنصر خودسازماندهی» دو عاملی هستند که می‌توانند استمرار پروسس مبارزه اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران را گارانتی و بیمه و تضمین نمایند. لذا در این رابطه بوده است که در 41 سال گذشته جنبش پیشگامان مستضعفین ایران در عرصه تبیین استراتژی و تاکتیک‌های محوری تطبیقی و مشخص خود، وظیفه محوری خود را (در رابطه با اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران) در عرصه انتقال آگاهی به وجدان یا خودآگاهی لایه‌های مختلف اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران تعریف کنند؛ و در این رابطه برعکس رویکرد علامه محمد اقبال لاهوری و معلم کبیرمان شریعتی که «آگاهی را به صورت مجرد و تنها در چارچوب آگاهی دینی و مذهبی تعریف می‌کردند»، «جنبش پیشگامان مستضعفین ایران در 41 سال گذشته حیات درونی و برونی خود به جای برخورد تک مؤلفه‌ای به آگاهی و به جای محدود کردن آگاهی به «آگاهی عام و مجرد و فراتاریخی دینی و مذهبی» بر آگاهی کنکریت و مشخص در مؤلفه‌های مختلف: آگاهی طبقاتی، آگاهی سیاسی، آگاهی اجتماعی، آگاهی به ستم‌های موجود در اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران تکیه داشته است»؛ و در این رابطه معتقد بوده‌اند که آگاهی مذهبی و دینی زمانی می‌تواند در جامعه امروز ایران دارای فونکسیون مثبت باشد که در عرصه آگاهی‌های متعدد فوق بتوانند حضور فعال داشته باشند (نه حضور منفعل).

در این رابطه بوده است که جنبش پیشگامان مستضعفین ایران در 41 سال گذشته حیات درونی و برونی خود معتقد بوده‌اند «اگر عنصر آگاهی را در چارچوب وظایف پیشگامان مستضعفین ایران تعریف کنیم، عنصر خودسازماندهی متعلق به خود جنبش‌های خودانگیخته و خودجوش اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران می‌باشد که در عرصه پروسس مبارزاتی می‌توانند توسط ستاد درون‌جوش و رهبری دینامیک خود اردوگاه مستضعفین ایران حاصل بشود

لذا بدین ترتیب بوده است که جنبش پیشگامان مستضعفین ایران در 41 سال گذشته حیات درونی و برونی خود «با هر گونه تزریق سازماندهی هرمی و عمودی و مکانیکی و انطباقی و کپی - پیست شده و هدایت شده از بیرون از جنبش‌های پیشرو اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران مخالف بوده است؛ زیرا سازماندهی مکانیکی و عمودی و هرمی و تعیین رهبری غیر دینامیک و تزریق شکل مبارزه مکانیکی به اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران باعث اخته و سترون شدن پروسس جنبش دینامیک اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران می‌شوند

در این چارچوب بوده است که در 41 سال گذشته «جنبش پیشگامان مستضعفین ایران با تعریف وظایف خود در دو مؤلفه عمودی و افقی، مؤلفه‌های استراتژی خود را در سه مؤلفه: ترویج، تبلیغ و تهییج، سازمان‌گری تعریف کرده است» و هیچگاه وظیفه خودش «کسب قدرت سیاسی و یا رهبری جنبش‌های اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران تعریف نکرده است»؛ و پیوسته «خودسازماندهی و خودرهبری و خودرهائی وظیفه اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران و جنبش‌های پیشرو این اردوگاه می‌دانسته است»، تفرقه جنسیتی، تفرقه قومی، تفرقه نژادی، تفرقه زبانی، تفرقه مذهبی، تفرقه اجتماعی در عرصه اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران در 41 سال گذشته حیات درونی و برونی جنبش پیشگامان مستضعفین ایران، به عنوان سم مهلک وظایف خودسازماندهی و خودرهبری و خودرهائی اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران، اعلام شده است.

آزادی تشکل‌های مستقل از حکومت، آزادی مطبوعات، آزادی بیان، آزادی قلم و آزادی اعتراض و اعتصاب، حتی در چارچوب حداقل دموکراسی، می‌تواند توسط کاهش هزینه مبارزه و علنی شدن مبارزه و طولانی شدن عمر پرو سس مبارزه اردوگاه، بسترساز ظهور خودسازماندهی و خودرهبری و خودرهائی اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران بشود.

ک – جنبش پیشگامان مستضعفین ایران در 41 سال گذشته حیات درونی و برونی خود پیوسته بر این باور بوده است که «تحمیل طبقه کارگر ایران به عنوان تنها نیروی عامل و تغییر دهنده جامعه ایران (چه در مبارزه عدالت‌طلبانه و چه در مبارزه آزادی‌خواهانه و چه در مبارزه رهائی‌بخش) به اردوگاه چند لایه‌ای بزرگ مستضعفین ایران، امری غیر دموکراتیک می‌باشد». البته جنبش پیشگامان مستضعفین ایران در 41 سال گذشته حیات درونی و برونی خود پیوسته معتقد بوده است که «مبارزه طبقاتی در عرصه دینامیسم تاریخ بشر به عنوان موتور عامل حرکت تاریخ بشر بوده است و تا به امروز به عنوان یک عامل مهم و عمده (نه مطلق و نه تنها عامل) تعیین کننده موتور حرکت اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران می‌باشد

فراموش نکنیم که جنبش پیشگامان مستضعفین ایران (برعکس نظریه‌پردازان سوسیالیسم کلاسیک نیمه دوم قرن نوزدهم اروپا) طبقه کارگر ایران را محدود و محصور به پرولتاریای صنعتی نمی‌کند، بلکه تمامی افرادی که در چارچوب جبر ساختاری نظام سرمایه‌داری حاکم برای تأمین معاش و معیشت خود مجبور به فروش نیروی کار خود (به عنوان یک کالا در بازار سرمایه‌داری در برابر دریافت مزد) می‌شوند از معلمان تا کارگران خدماتی و توزیعی و تولیدی مشمول عنوان کارگر می‌شوند.

ل - جنبش پیشگامان مستضعفین ایران در 41 سال گذشته حیات درونی و برونی خود بر این باور بوده‌اند که رمز پیروزی جنبش‌های پیشرو اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران و رمز موفقیت خود اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران در عرصه مبارزات عدالت‌طلبانه و آزادی‌خواهانه و رهائی‌بخش «در گرو تکیه کردن بر دو اصل می‌باشد نخست توده‌ای کردن مبارزه و دوم طولانی شدن پروسس مبارزه است» که بی‌تردید دستیابی به هر دو اصل فوق در گرو اعتقاد به این اصول در مبارزه می‌باشد:

1 - تکیه کردن بر مبارزه علنی به جای مبارزه مخفی.

2 - تکیه کردن بر مبارزه افقی (توسط پیوند دادن مبارزه با زندگی عادی مردم) به جای مبارزه عمودی و حرفه‌ای پیشاهنگ.

3 - تکیه کردن بر خشونت‌زدائی در مبارزه با حاکمیت توسط اعتقاد به سه اصل مقاومت، مداومت ومسالمت.

4 - تکیه کردن بر کاهش هزینه سرانه مبارزه برای توده‌ها.

5 - تکیه کردن بر پیوند جنبش‌های مطالباتی و سیاسی و اعتراضی و دادخواهانه با جنبش‌های اعتصابی کارگران و کارمندان، چراکه تا زمانیکه جنبش‌های مطالباتی و اعتراضی و دادخواهانه و آکسیونی یا خیابانی به جنبش‌های اعتصابی کارگران و کارمندان اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران پیوند نخورند، صد در صد این مبارزات هر چند هم که بزرگ و فراگیر باشند، محکوم به شکست و رکود و سرکوب توسط دستگاه‌های چند لایه‌ای سرکوب‌گر رژیم مطلقه فقاهتی حاکم خواهند شد.

یادمان باشد که خامنه‌ای در دوران سی سال رهبری خود بر رژیم مطلقه فقاهتی حاکم توسط پادگانی کردن اقتصاد، مدیریت، سیاست در جامعه ایران استبداد سرکوب‌گرانه را جایگزین استبداد اختناق رژیم توتالیتر و کودتائی پهلوی کرده است و به همین دلیل جنبش‌های پیشرو اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران در عرصه مبارزات سه مؤلفه‌ای خود و در راستای پیوند جنبش‌های مطالباتی و دادخواهانه و آکسیونی و اعتراضی خود به جنبش اعتصابی و برای فراگیر و توده‌ای کردن دامنه جنبش‌های خود به خصوص در سه دهه گذشته عمر رژیم مطلقه فقاهتی حاکم مجبورند تا مبارزه خود را از فرایند «جنبش نافرمانی مدنی» و «جنبش مقاومت منفی» استارت بزنند و توسط جنبش اعتصابی می‌کوشند تا «جنبش نافرمانی مدنی» و «جنبش مقاومت منفی» به عنوان یک تاکتیک محوری در راستای استراتژی درازمدت خود بکار بگیرند.

بنابراین در این رابطه است که می‌توانیم داوری کنیم که «جنبش نافرمانی مدنی» و «جنبش مقاومت منفی» در جامعه‌ای و در شرایطی تکوین پیدا می‌کنند که در آن جوامع «سرکوب فراگیر مدنی» وجود داشته باشد و منظور از «سرکوب مدنی» در اینجا «نفی حقوق شهروندی و حقوق دموکراتیک همه افراد و گروه‌های اجتماعی به صورت علی السویه می‌باشد»؛ بنابراین تا زمانیکه در یک جامعه «سرکوب مدنی» وجود نداشته باشد، «جنبش نافرمانی مدنی» در آن جامعه فراگیر و توده‌ای نمی‌شود. فراموش نکنیم که بنیانگذار «جنبش نافرمانی مدنی» در تاریخ مهاتما گاندی بود که در نیمه اول قرن بیستم بر علیه استعمار مستقیم و هار انگلیس «جنبش نافرمانی مدنی» (از همان زمانی که در آفریقای جنوبی بود) بنیانگذاری کرد؛ و بالاخره در پروسس درازمدتی توانست توسط بسیج همگانی توده‌های شبه جزیره هندوستان، امپریالیسم هار انگلیس را به زانو در آورد.

ادامه دارد