اقبال پیام – آوری برای عصر ما که از نو باید او را شناخت – قسمت چهل و نه

«عرفان نوین»، «کلام نوین»، «فقه نوین» و «فلسفه نوین» بازسازی شده اقبال و شریعتی

بر پایه «تجربه دینی» (دو مؤلفه‌ای انفسی و آفاقی)، «خدای خالق»، «انسان مختار»، «عقل برهانی استقرائی» و «پیامبر خاتم»

 

و همین عشق (وارداتی و انطباقی) برعکس عشق عرفان تطبیقی اقبال و شریعتی (که علاوه بر اینکه سنتز تجربه دینی درونی و برونی و یا انفسی و آفاقی عارف دینامیک می‌باشد، خود در فاز دیگر بسترساز آن است که در عرصه تجربه دینی دو مؤلفه‌ای انفسی و آفاقی که بنده خدائی می‌شود و بنده خدا را در وجود خود ظاهر می‌کند، در عرفان وارداتی و انطباقی) عاملی است که با صفر کردن وجودی انسان و «کشتن خودی» در عاشق، عارف انطباقی را می‌تواند در بستر فناء فی الله به معشوق و به خدا برساند

سایه معشوق اگر افتاد بر عاشق چه باک / ما به او محتاج بودیم او به ما مشتاق بود

و همین عشق برعکس عشق عرفان دینامیک و تطبیقی اقبالی و شریعتی که «عاملی است که خدا را به انسان می‌رساند نه انسان را به خدا» در عرفان وارداتی و انطباقی کلاسیک (افلاطونی و نئوافلاطونی) با نابود کردن انسان و کشتن خودی در بستر فناء فی الله (به جای رساندن خدا به انسان) عامل ذبح انسان در پای خدایان می‌شود

حافظ کسی که عشق نورزید وصل خواست / احرام طواف کعبه دل بی‌وضو ببست

و همین عشق (برعکس عشق دینامیک و تطبیقی عرفان نوین اقبالی و شریعتی که سنتز تجربه دینی دو مؤلفه‌ای انفسی و آفاقی و یا درونی و برونی می‌باشد) در عرفان وارداتی و انطباقی (افلاطونی و نئوافلاطونی) خودش فی نفسه عامل سازندگی وجودی عارف به صورت فردی توسط تجربه باطنی و جدای از تجربه آفاقی و اجتماعی و انسانی می‌گردد

اگر چه مستی عشقم خراب کرد ولی / اساس هستی من زان خرابی آباد است

و همین عشق برعکس عشق عرفان دینامیک و تطبیقی اقبالی و شریعتی که در عرصه پراکسیس سه مؤلفه‌ای نفسانی و اجتماعی و طبیعی معنی پیدا می‌کند

«بنابراین خودسازی در هر سه بعد باید هماهنگ با هم ادامه یابد، به این معنی که انسان پیشرفت در هر بعد را با کار دو بعد دیگر قابل تحقق تلقی کند، چنانکه پیش از آن نیز باید بداند که نمی‌تواند خودسازی را به عنوان مرحله‌ای جدا از شرکت در ساختمان زمان خویش تعبیر کند. چنانکه احکام اسلامی نشان می‌دهد انسانی که به سن تکلیف رسید بی‌درنگ مسئولیت‌های فردی که مرحله خودسازی او را در بردارد، با مسئولیت‌های جمعی که رسالت اجتماعی و سیاسی او را تشکیل می‌دهد، همانند با هم به وی خطاب می‌شود. نماز و روزه در همان حال تکلیف آدمی می‌شود که امر به معروف و نهی از منکر، بنابراین سه بعد اساسی ساختمان خویش مشخص است، اکنون باید شیوه پرورش هماهنگ این سه بعد را مشخص کرد، بطور خلاصه این سه بعد را باید مداوم و همزمان با: 1 - عبادت، 2 - کار، 3 - مبارزه اجتماعی، تبلور بخشید و تقویت کرد» (م. آ - ج 2 - ص 150 و 151 - س 23 به بعد).

در عشق وارداتی و انطباقی کلاسیک گذشته، تنها در عرصه خراب‌آباد حاصل می‌شود نه در عرصه پراکسیس تجربه دینی و اجتماعی

ملامتم بخرابی مکن که مرشد عشق / حوالتم بخرابات کرد روز نخست

و همین عشق عرفان انطباقی است (که برعکس عرفان تطبیقی اقبال و شریعتی) به صورت تقلیدی و انطباقی «توسط مریدی کورکورانه فرد نسبت به مراد حاصل می‌شود.»

به می سجاده رنگین کن گرت پیر مغان گوید / که سالک بی‌خبر نبود زراه و رسم منزل‌ها

به کوی عشق منه بی‌دلیل راه قدم / که من به خویش نمودم صد اهتمام نشد

و همین عشق عرفان وارداتی و انطباقی (افلاطونی و نئوافلاطونی) است که در مرحله «سیر الی الحق فی الحق» متوقف می‌گردد. برعکس عرفان دینامیک و تطبیقی اقبال و شریعتی که در ادامه «سیر من الخلق الی الحق به سیر فی الحق من الخلق» دست پیدا می‌کند.

«حضرت محمد (ص) به معراج رفت و بازگشت، یکی از شیوخ بزرگ طریقت، عبدالقدوس گنگهی کلامی است بدین مضمون: سوگند به خدا که اگر من به آن نقطه رسیده بودم، هرگز به زمین باز نمی‌گشتم، شاید در سراسر ادبیات صوفیانه نتوان چند کلمه معدود پیدا کرد که در یک جمله، اختلاف روانشناختی میان دو نوع خودآگاهی پیامبرانه و صوفیانه را به این خوبی آشکارسازد. مرد باطنی نمی‌خواهد که پس از آرامش و اطمینانی که با تجربه اتحادی پیدا می‌کند، به زندگی این جهانی باز گردد، بازگشت او برای تمام بشریت سود چندانی ندارد، ولی بازگشت پیغمبر جنبه خلاقیت و ثمربخشی دارد. چراکه پیغمبر (از معراج به سوی خلق) باز می‌گردد و در جریان زمان وارد می‌شود، به این قصد که جریان تاریخ را تحت ضبط درآورد و از این راه جهان تازه‌ای از کمال مطلوب‌ها خلق کند. برای مرد صوفی آرامش حاصل از تجربه اتحادی مرحله نهایی است، اما برای پیغمبر بیدار شدن نیروی روانشناختی او است که جهان را تکان می‌دهد و این نیروها چنان حساب شده است که کاملاً جهان بشری را تغییر می‌دهد، در پیغمبر آرزوی این که ببیند تجربه دینی به صورت یک نیروی جهانی زنده در آمده، به حد اعلی وجود دارد، بنابراین بدین ترتیب است که پیامبر (از معراج به سمت خلق بر می‌گردد) چراکه بازگشت او نوعی از آزمون عملی ارزش تجربه دینی او به شمار می‌رود، پیغمبر در فعل خلاق خود، هم در باره خود داوری می‌کند و هم در باره جهان واقعیت‌های عینی که می‌کوشد تا به خود در آن جنبه عینیت بدهد و با نفوذ کردن در آنچه نفوذناپذیر است، خود را برای خود یابد و در برابر تاریخ نقاب از چهره خویش بردارد» (بازسازی فکر دینی در اسلام – فصل پنجم – روح فرهنگ و تمدن اسلامی – ص 135 – سطر 1 به بعد).

و همین عشق در عرفان وارداتی و انطباقی پس از رفتن به معراج باطنی درونی خویش (و مجرد از برون و جامعه و انسان‌ها) دیگر هدف خود را تمام شده می‌داند و هرگز رسالتی برای برگشت خویش از معراج وجودی به سمت مردم تعریف نمی‌کند

از در خویش خدایا به بهشتم مفرست / که بر کوی تو از کون مکان ما را بس

و همین عشق انطباقی و وارداتی است که برعکس عرفان دینامیک تطبیقی اقبال و شریعتی که از طریق تجربه دینی دو مؤلفه‌ای انفسی و آفاقی پیامبرانه حاصل می‌شود

«...رَبَّنَا إِنَّنَا سَمِعْنَا مُنَادِیا ینَادِی لِلْإِیمَانِ أَنْ آمِنُوا بِرَبِّکمْ فَآمَنَّا... - پروردگار ما ندای منادیی (پیامبر اسلام) شنیدیم که خلق را به ایمان (و تجربه دینی خودش) دعوت می‌کرد، پس به دعوت او ایمان پیدا کردیم» (سوره آل عمران – آیه 193).

در عرفان وارداتی و انطباقی و کلاسیک افلاطونی و نئوافلاطونی، عارف از مسیری غیر از تجربه دینی یعنی توسط تجربه باطنی خودش سلک سلوک می‌نماید

عشقت رسد به فریاد آر خود بسان حافظ / قرآن زبر بخوانی با چهارده روایت

و همین عشق عرفان انطباقی و وارداتی افلاطونی و نئوافلاطونی است که اساساً از مسیری غیر از مسیر عشق دینامیک تطبیقی اقبال و شریعتی حاصل می‌شود، چرا که در عرفان تطبیقی و دینامیک اقبال و شریعتی، اساس عشق بر پایه هسته مرکزی «خودی» استوار می‌باشد و بر پایه اعتلای «خودی» است که عارف می‌تواند «خدا را به خود برساند» نه «خود را به خدا» و نه با «کشتن و نابود کردن خودی در مسیر فناء فی الله» و عارف می‌تواند «خودش به صورت دینامیک جهان عشق مستی را بیافریند» و «خودش خالق جهان عشق مستی بشود» نه اینکه عشق در مرحله‌ای از سلک و سلوک از بیرون به او تزریق بشود.

چو خود را در کنار خود کشیدم / به نور تو مقام خویش دیدم

درین دیر از نوای صبحگاهی / جهان عشق و مستی آفریدم

(کلیات دیوان اشعار فارسی اقبال – فصل ارمغان حجاز - ص 449 – سطر 12)

اما در عرفان انطباقی و وارداتی افلاطونی و نئوافلاطونی، عارف در عرصه «راز و سر و حیرت و سیر مقامات به دنبال منزل عشق در آن مسیر می‌باشد.»

با مدعی مگوئید اسرار عشق و مستی / تا بی‌خبر بماند از درد خودپرستی

عاشق شو آر نه روزی کار جهان سر آید / ناخوانده درس مقصود از کارگاه هستی

طفیل هستی عشقند آدمی و پری / ارادتی بنما تا سعادتی ببری

شب تاریک و بیم موج و گردابی چنین هائل / کجا دانند حال ما سبکباران ساحل‌ها

و همین عشق عرفان انطباقی و وارداتی افلاطونی و نئوافلاطونی است که در عرصه ستیز بین عقل و عشق شکل می‌گیرد، برعکس عرفان دینامیک و تطبیقی اقبال و شریعتی که عشق و عقل در پیوند با هم رشد می‌کنند.

سپاه تازه برانگیزم از ولایت عشق / که در حرم خطری از بغاوت خرد است

زمانه هیچ نداند حقیقت او را / جنون قباست که موزون بقامت خرد است

بان مقام رسیدم چو در برش کردم / طواف بام و در من سعادت خرد است

گمان مبر که خرد را حساب و میزان نیست / نگاه بندهٔ مؤمن قیامت خرد است

و همین عشق در عرفان انطباقی و وارداتی در تحلیل نهائی سنتز ستیز عشق و عقل می‌باشد.

عاقلان نقطه پرگار وجودند ولی / عشق داند که در این دایره سرگردانند

وصف رخساره خورشید زخفاش مپرس / که در این آینه صاحب‌نظران حیرانند

(کلیات اشعار فارسی اقبال – فصل پس چه باید کرد - ای اقوام شرق – ص 388 – سطر 1 به بعد)

و همین عشق که در عرفان انطباقی و وارداتی صورتی غیر اکتسابی و جبری دارد، در عرفان دینامیک تطبیقی اقبال و شریعتی، محصول و سنتر تجربه دینی دو مؤلفه‌ای انفسی و آفاقی بر پایه اختیار و اراده و انتخاب عارف مختار می‌باشد.

جلوه حق چشم من تنها نخواست / حسن را بی‌انجمن دیدن خطا است

چیست خلوت؟ درد و سوز و آرزوست / انجمن دید است و خلوت جستجو است

عشق در خلوت کلیم اللهی است / چون به جلوت می‌خرامد شاهی است

خلوت و جلوت کمال سوز و ساز / هر دو حالات و مقامات نیاز

چیستان؟ بگذشتن از دیر و کنشت / چیست این؟ تنها نرفتن در بهشت

گرچه اندر خلوت و جلوت خداست / خلوت آغازست و جلوت انتهاست

گفته پیغمبری درد سر است / عشق چون کامل شود آدم گر است

راه حق با کاروان رفتن خوش است / همچو جان اندر جهان رفتن خوش است

(کلیات اشعار فارسی اقبال – فصل جاوید نامه – ص 298 – سطر 11 به بعد)

ادامه دارد