جنبش «خودبنیاد» کارگری ایران – قسمت ششم
در شرایط امروز جامعه بزرگ ایران با کدامین مکانیزم در عرصه «خودسازماندهی» حرکت میکند؟
الف - از آنجائیکه مارکس با رویکرد ذاتگرایانه معتقد به طبقه کارگر به عنوان واقعیتی تکوین یافته در بیرون بود و وظیفه نخبگان کمونیست از نظر مارکس تنها کشف واقعیت طبقه کارگر در خارج میباشد در صورتی که شریعتی (از آنجائیکه برعکس رویکرد ذاتگرایانه مارکس به طبقه با رویکرد تاریخی طبقه را تعریف میکند) طبقه و از جمله طبقه کارگر را به عنوان یک واقعیت خارج از ذهن که وظیفه ما تنها کشف آن طبقه میباشد نمیشناسد، بلکه بالعکس شریعتی معتقد است که «طبقه» باید توسط ایجاد «خودآگاهی طبقاتی» در کارگران تکوین پیدا کند؛ بنابراین در رویکرد شریعتی برعکس رویکرد کارل مارکس، طبقه کارگر به عنوان یک واقعیت مشخص بیرونی در جامعه سرمایهداری وجود ندارد. این طبقه توسط پیشگام و جنبش پیشگامان با ایجاد خودآگاهی طبقاتی به وسیله انتقال آگاهی از واقعیت جامعه به وجود آن کارگران جامعه به وجود میآید به عبارت دیگر از نگاه شریعتی طبقه مولود و سنتز خودآگاهی طبقاتی در وجدان کارگران میباشد؛ و از اینجا است که شریعتی برعکس مارکس برای سازماندهی طبقه کارگر هر چند که بر جنبش افقی طبقه کارگر تکیه میکند اما در چارچوب آگاهی مشخص طبقاتی و خودآگاهی آن تعریف مینماید.
در رویکرد شریعتی از آنجائیکه آگاهی مشخص طبقاتی بسترساز سازماندهی کارگران و جنبش کارگری میباشد در نتیجه مکانیزم سازماندهی (هم چون ریشه در آگاهی مشخص برخاسته از جنبش مشخص کارگری دارد) صورت مشخص دارد. بنابراین در این رابطه است که شریعتی هم مانند کارل مارکس اعتقادی به سازماندهی طبقه کارگر توسط حزب و از بالا ندارد. لذا تنها لنین و در چارچوب رویکرد حزب – دولت اوست که او معتقد به سازماندهی طبقه کارگر از طریق حزب طراز نوین میباشد؛ و به همین دلیل است که در رویکرد حزب – دولت لنین راهی جز این وجود ندارد مگر اینکه آنچنانکه در شوروی سابق شاهد بودیم سیستم تک حزبی جایگزین طبقه در عرصه مدیریت بشوند.
ب - شریعتی برعکس کارل مارکس (که به جامعه دو قطبی در مناسبات سرمایهداری اعتقاد داشت و از نظر مارکس همین دو قطبی شدن جامعه به صورت جبری این شرایط را برای طبقه کارگر فراهم میکند تا طبقه کارگر تنها خودش بتواند خودش را نجات بدهد) از آنجائیکه شریعتی «جامعه» را کنشگر اصلی گذار از سرمایهداری به سوسیالیسم تعریف مینماید (نه صرف طبقه کارگر آنچنانکه کارل مارکس میگوید) و از آنجائیکه شریعتی برعکس کارل مارکس که (تاریخ جهان را تاریخ جنگ طبقاتی میداند) معتقد است که جنگهای طبقاتی تنها بخشی از جنگهای تاریخ هستند نه همه آنها، همین امر باعث میگردد تا شریعتی بر پایه کنشگری «کل جامعه» منهای سازماندهی عمودی درون طبقه به سازماندهی افقی طبقه کارگر یا جامعه عنایت داشته باشد.
بر این مطلب بیافزائیم که گرچه مهمترین دستاورد کارل مارکس «کشف طبقه کارگر به عنوان یک نیروی عظیم بوده است» این درست است که کارل مارکس توانست سوسیالیسم طبقه کارگر که همان سوسیالیستی میباشد که علاوه بر اینکه متعلق به طبقه کارگر است تنها توسط خود طبقه کارگر (آنچنانکه کارل مارکس در «نقد برنامه گوتا» میگوید) توسط دیکتاتوری پرولتاریا در جامعه دو قطبی شیوه تولید سرمایهداری و در عرصه مبارزه طبقاتی بین طبقه عظیم پرولتاریا با طبقه بورژوازی حاکم تعریف نماید. البته در این رابطه نباید فراموش کنیم که تفاوت رویکرد شریعتی با کارل مارکس بدین ترتیب میباشد که:
اولاً شریعتی برعکس کارل مارکس (که سوسیالیسم مال طبقه کارگر میدانست) سوسیالیسم مال جامعه میداند به عبارت دیگر در رویکرد کارل مارکس کنشگر اصلی مبارزه طبقاتی در راستای تحقق سوسیالیسم فقط و فقط طبقه کارگر میباشد در صورتی که در رویکرد شریعتی کنشگر اصلی در راستای مبارزه برای تحقق سوسیالیسم جامعه است؛ که البته در چارچوب این جامعه طبقه کارگر همه جامعه نیست بلکه تنها بخشی از جامعه طبقه کارگر میباشند. پر پیداست که در رویکرد شریعتی جامعه به عنوان کنشگر اصلی مبارزه دستیابی به دموکراسی سه مؤلفهای سوسیالیستی میباشد که شامل اردوگاه بزرگ مستضعفین در دو جبهه بزرگ طبقه متوسط آزادیخواهانه و جبهه برابریطلبانه طبقه زحمتکشان شهر و روستا میباشند.
ثانیاً در رویکرد کارل مارکس طبقه کارگر یا پرولتاریا صنعتی به عنوان موتور حرکت اجتماعی سوسیالیستی در عرصه مبارزه طبقاتی میباشد در صورتی که در رویکرد شریعتی مستضعفین جامعه در فرایندهای مختلف تاریخی به عنوان بزرگترین گروه اجتماعی بالنده جامعه به عنوان موتور حرکت جامعه در راستای دموکراسی سوسیالیستی سه مؤلفهای اقتصادی و سیاسی و اجتماعی در دو جبهه آزادیخواهانه و برابریطلبانه میباشند، بنابراین در این رابطه است که در چارچوب رویکرد شریعتی یکی از وظایف محوری پیشگام یا جنبش پیشگامان مستضعفین ایران این است که در چارچوب تحلیل مشخص از شرایط مشخص خاص تاریخی و اجتماعی و اقتصادی و سیاسی جامعه خود به بازتعریف مستضعفین به عنوان تنها نیروی بالنده و جامعهساز و تاریخساز بپردازند.
ثالثاً در رویکرد کارل مارکس سوسیالیسم یک امر اجباری میباشد که در بستر رشد ابزار تولید و تضاد با شیوه تولید حاصل میشود. در صورتی که در رویکرد شریعتی سوسیالیسم یک امر انتخابی است (نه جبری) که توسط خودآگاهی طبقاتی و اجتماعی و فرهنگی و سیاسی و در چارچوب مدل دموکراسی سوسیالیستی توسط گروههای بالنده اردوگاه بزرگ مستضعفین در دو جبهه طبقه متوسط شهری آزادیخواهانه و جبهه برابریطلبانه طبقه فراگیر زحمتکشان شهر و روستا واقعیت و مادیت اجتماعی پیدا میکند.
رابعاً در سوسیالیسم کارل مارکس طبقه پرولتاریا در چارچوب استثمار بر پایه ارزش اضافی در مناسبات سرمایهداری به عنوان تنها نیروی بالنده در مبارزه طبقاتی و در جامعه دو قطبی سرمایهداری و در راستای تحقق جبری سوسیالیست تعریف میگردد در صورتی که در رویکرد شریعتی مستضعفین به عنوان نیروی بالنده تاریخی جهت رهائی انسان و جهت نابودی مناسبات سرمایهداری در چارچوب سه مؤلفه استثمار و استحمار و استبداد تعریف میگردد و لذا بدین ترتیب است که مبارزه رهائیبخش شریعتی (بر خلاف مبارزه رهائیبخش تک مؤلفهای ضد استثماری کارل مارکس) صورت سه مؤلفهای ضد استثماری و ضد استبدادی و ضد استحماری دارد. مضافاً بر اینکه در رویکرد شریعتی خود مبارزه ضد استثماری هم سه مؤلفهای میباشد چراکه شریعتی به سه مؤلفه استثمار در تاریخ معتقد بود که شامل:
1 - استثمار فرد از فرد.
2 - استثمار طبقه از طبقه.
3 - استثمار ملت از ملت، میباشد بنابراین گرچه هم کارل مارکس و هم شریعتی معتقد به «رهائی انسان» به عنوان اولویت اول آرمانی خود هستند و هر دو به مبارزه رهائیبخش انسان در تاریخ اعتقاد کامل داشتند و هر دو در چارچوب مبارزه رهائیبخش انسان بوده است که به سوسیالیسم و دموکراسی سوسیالیستی رسیدهاند و «سوسیالیسم» و «دموکراسی سوسیالیستی» به عنوان تنها مسیر رهائی انسان تعریف کردهاند اما در عرصه فرموله کردن مسیر رهائی انسان بین آنها تفاوت وجود دارد چراکه کارل مارکس مسیر رهائی انسان در سوسیالیسم و نفی استثمار انسان از انسان را فرموله میکند در صورتی که شریعتی مسیر رهائی انسان در دموکراسی سه مؤلفهای اقتصادی و سیاسی و اجتماعی در عرصه ایجابی و در عرصه سلبی توسط مبارزه سه مؤلفهای با «زر و زور و تزویر» یا «استثمار و استحمار و استبداد» و یا «تیغ و طلا و تسبیح» و «فرعون و قارون و بلعم باعورا» تبیین مینماید، بنابراین بین مدل سوسیالیستی کارل مارکس و مدل دموکراسی سوسیالیستی سه مؤلفهای شریعتی در مسیر رهائی انسان تفاوت وجود دارد چراکه در مدل سوسیالیستی کارل مارکس رهائی انسان از مسیر تک مؤلفه ای سوسیالیستی ممکن میباشد هر چند که خود کارل مارکس در مانیفست کمونیستی خود را دموکراتیک و طرفدار دموکراسی میداند ولی در تحلیل نهائی چه در عرصه نظری و چه در عرصه عملی برای کارل مارکس راهی جز این باقی نماند که مسیر سوسیالیسم در عرصه رهائی انسان در برابر مسیر دموکراسی مطلق نماید و دو اصل سوسیالیسم و دیکتاتوری پرولتاریا در «نقد برنامه گوتا» به هم پیوند دهد و دموکراسی را در رویکرد خودش به حاشیه ببرد. همان واقعیتی که در قرن بیستم در غیاب کارل مارکس با انقلاب اکتبر روسیه و پیشنهاد پلخانوف و حمایت لنین در کنگره دوم سوسیال دموکراتهای روسیه در راستای تعیین دیکتاتوری پرولتاریا به عنوان شکل دولت در اتحاد جماهیر شوری مادیت پیدا کرد در صورتی که برعکس در مدل دموکراسی سوسیالیستی سه مؤلفه ای شریعتی علاوه بر اینکه (برعکس رویکرد کارل مارکس) سوسیالیسم از مسیر دموکراسی (نه دموکراسی از مسیر سوسیالیسم آنچنانکه مارکس میگفت) مادیت پیدا میکند خود دموکراسی (در رویکرد شریعتی) سه مؤلفهای میباشد که شامل:
1 - دموکراسی سیاسی.
2 - دموکراسی اقتصادی.
3 - دموکراسی اجتماعی، هستند، بنابراین بدین ترتیب است که در دموکراسی سوسیالیستی سه مؤلفهای شریعتی توسط اجتماعی کردن سیاست و اقتصاد و معرفت است که دموکراسی سوسیالیستی میتواند در جامعه مادیت و واقعیت پیدا کند.
یادمان باشد که بین دموکراسی سوسیالیستی سه مؤلفهای شریعتی یا سوسیال دموکراسی یا دولت رفاه اروپائی از فرش تا عرش تفاوت وجود دارد چراکه در سوسیال دموکراسی دولت رفاه که در چارچوب اقتصاد سرمایهداری کینزی قابل فرموله میباشد رویکرد سوسیال دموکراسی در چارچوب مناسبات سرمایهداری و بر مبنای حفظ مالکیت خصوصی و بازار و تکیه بر تأمین اجتماعی دولت رفاه سوسیال دموکراسی که امروز در کشورهای اسکاندیناوی شاهد آن میباشیم، قابل تعریف میباشد در صورتی که در مدل دموکراسی سوسیالیستی سه مؤلفهای شریعتی (نه تنها در این مدل بین دموکراسی و لیبرالیسم مرزبندی شده است و شریعتی دموکراسی آزادی برای اجتماع تعریف مینماید در صورتی که لیبرالیسم آزادی برای فرد میباشد و نه تنها شریعتی در مدل دموکراسی سه مؤلفه ای سوسیالیستی خود معتقد به سوسیالیسم از مسیر دموکراسی است نه برعکس) مهمتر از آن اینکه شریعتی در مدل دموکراسی سوسیالیستی خود مناسبات سرمایهداری را (برعکس مدل سوسیال دموکراسی) شر بزرگ میداند و معتقد است که در عرصه مبارزه با سرمایهداری رقابت بین دو تا طبیب با مارکسیسم دارد.
بدین ترتیب آنچنانکه سوسیالیسم کارل مارکس به عنوان آلترناتیو مناسبات سرمایهداری قابل تعریف میباشد دموکراسی سوسیالیسم سه مؤلفهای شریعتی نیز در چارچوب همان آلترناتیو مناسبات سرمایهداری نیز قابل تعریف میباشد. لذا بدین ترتیب است که اصلاً و ابداً دموکراسی سوسیالیستی سه مؤلفهای شریعتی به عنوان آلترناتیو مناسبات سرمایهداری قابل مقایسه با سوسیال دموکراسی (برنشتاینی) دولت رفاه اروپا نمیباشد، چرا که در عرصه شیوه تولید و مناسبات سوسیال دموکراسی دولت رفاه بر مناسبات سرمایهداری استوار میباشد در صورتی که دموکراسی سه مؤلفهای شریعتی به عنوان آلترناتیو مناسبات سرمایهداری بر مناسبات سوسیالیستی توسط اجتماعی کردن تولید و توزیع و مصرف استوار میباشد.
باری در چارچوب دو مدل سوسیالیسم کلاسیک کارل مارکس و مدل دموکراسی سوسیالیستی سه مؤلفهای شریعتی است که ما در عرصه سازمانیابی و یا سازماندهی گروههای بالنده اجتماعی اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران در شرایط تندپیچ امروز جامعه ایران میتوانیم مکانیزمهای سازماندهی و سازمانیابی گروههای بالنده اجتماعی اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران را در دو مدل:
1 - مدل سوسیالیستی سازماندهی.
2 – مدل دموکراتیک سازماندهی، خلاصه نمائیم.
در مدل سوسیالیستی سازماندهی از آنجائیکه این مدل بر مبارزه صرف طبقاتی استوار میباشد و تنها مبارزه طبقاتی به عنوان مبارزه برای تغییر انقلابی و تحولی قبول دارد و هر گونه مبارزه غیر طبقاتی در این رویکرد انحرافی میباشد لذا همین مطلق کردن مبارزه در مدل سوسیالیستی به مبارزه طبقاتی باعث میگردد که از آنجائیکه در این مدل سمت و سوی مبارزه باید در راستای مقابله آلترناتیوی با بورژوازی و سرمایهداری حاکم باشد همین امر باعث میگردد تا در مدل سوسیالیستی سازماندهی جنبش کارگری در استراتژی رویکرد سرنگونطلبانه داشته باشد و در چارچوب همین رویکرد سرنگونطلبانه است که در مدل سوسیالیستی سازماندهی جنبش کارگری باید دولتمحور عمل شود (نه جامعهمحور) و البته بدون تردید تنها مکانیزمی که میتواند در کادر مدل سوسیالیستی جهت سازماندهی جنبش کارگری به کار گرفته شود مدل سازماندهی شورائی است.
ادامه دارد