«جنبش کارگری» در برابر دو آوردگاه:
مقابله با «لایحه اصلاح قانون کار» جهت دستیابی به حقوق از دست رفته،
«تعیین حداقل دستمزد سال 96» - قسمت سوم
لذا بدین ترتیب بود که از همان آغاز تکوین و تثبیت و نهادینه شدن رژیم مطلقه فقاهتی در سال 58 به موازات مبارزه این رژیم، با ورود و نفوذ تشکیلات سیاسی گروههای مختلف مذهبی و غیر مذهبی جنبش سیاسی ایران با هر گونه بازتولید و بازسازی تشکیلات مستقل کارگری، خارج از تشکیلات زرد کارگری حکومتی بسیج و شوراهای کارگری و انجمنهای اسلامی کارگری و خانه کارگر، توسط سرپل قرار دادن همین تشکیلات زرد کارگری مقابله سرسختانه کرد. علیهذا در این رابطه است که جنبش کارگری ایران از همان فردای انقلاب 57 دریافت که در سال 57، حمال رژیمی بوده است که تنها از او جهت به زانو در آوردن شاه استفاده کرده. به همین دلیل خیلی زود بعد از انقلاب فقاهتی 57، جنبش کارگری ایران دریافت که رژیم مطلقه فقاهتی رژیمی نیست که بخواهد یا بتواند در عرصه نظام استثمارگرایانه سرمایهداری وابسته و رانتی و نفتی حاکم بر ایران، از منافع او دفاع کند.
صد البته این باور جنبش کارگری ایران زمانی بدل به ایمان و یقین شد که به یکباره دریافتند که «با تولد بورژوازی پادگانی از بعد از پایان جنگ هشت ساله رژیم مطلقه فقاهتی با رژیم بعث عراق و صدام حسین، این بورژوازی پادگانی تحت هژمونی سپاه مانند شب بر همه نهادهای اقتصادی این مملکت از جمله نهادهای تولیدی و صنعتی و در رأس آنها صنایع پتروشیمی و نفت خیمه زد.» لذا از اینجا بود که جنبش کارگری فریاد برآورد که:
شنیدم گوسفندی را بزرگی / رهانید از دهان و چنگ گرگی
شبانگاه کارد بر حلقومش بمالید / روان گوسفند از وی بنالید
که از چنگال و گرگم در ربودی / چو دیدم عاقبت گرگم تو بودی
علی ایحال، در شرایطی جنبش کارگری ایران دریافت که رژیمی که خود (از روز 18 شهریور 57 با اعتصاب سراسری کارگران ایران و در رأس آنها کارگران صنعت توانست بر دوش خود گرفت و با سرنگون کردن رژیم کودتائی و توتالیتر پهلوی، بر کرسی قدرت نشاند، اکنون بدل به ضد او شده است و مدافع سرسخت منافع طبقه حاکمه از بورژوازی بازار تا بورژوازی پادگانی میباشد) حاکم بر خود کرده است، نمیتواند و نمیخواهد از منافع او حمایت نماید، به علت تثبیت و نهادینه شدن رژیم مطلقه فقاهتی و بازوی سرکوب این رژیم، دیگر امکان حرکت تشکیلاتی مستقلانه برای طبقه کارگر وجود ندارد؛ و تمامی بازوی مستقل قبلی خود را هم از دست داده است.
لذا از اینجا بود که جنبش کارگری برعکس نیمه دوم سال 57 کوشید تا از هر گونه حمایت از جنگ جناحهای داخلی رژیم در عرصه صفحه شطرنج تقسیم باز تقسیم قدرت خودداری ورزد و با شعار «سگ زرد برادر شغال است» بیتفاوتی خود را در رابطه با جنگ جناحهای درونی حکومت در عرصه باز تقسیم قدرت در 38 سال گذشته کاملاً به نمایش بگذارد. در نتیجه در راستای این استراتژی جنبش کارگری در 38 سال گذشته بوده است که باعث گردیده است تا طبقه کارگر ایران از وقتی که دریافت که دیگر در رژیم مطلقه فقاهتی برای او امکان طبقهای برای خود بودن توسط تشکیلات مستقل کارگری و مبارزه پیگیر و مستمر طبقاتی با استثمارگران دسترنج او وجود ندارد، کوشید تا مانند جنبش دانشجوئی ایران با نفوذ در بدنه و قاعده تشکیلات زرد حکومتی کارگری، اعم از خانه کارگر و شوراهای اسلامی کار و انجمنهای صنفی وابسته به رژیم مطلقه فقاهتی امکانات نرمافزاری و سختافزاری نهادهای زرد کارگری را به استخدام خود درآورد.
در نتیجه از این مرحله بود که به موازات نفوذ کارگران مستقل به بدنه و قاعده تشکیلات زرد حکومتی، «رفته رفته دو گانگی ساختاری بین بدنه و قاعده، با گردانندگان این تشکلهای زرد حکومتی به وجود آمد». لذا در همین راستا است که با اجرای قانون هدفمندی یارانه توسط دولت نهم و دهم احمدی نژاد، جهت آزادسازی اقتصاد و تلاش حکومت در راه تصویب لایحه به اصطلاح «اصلاح قانون کار» (که از دولت دهم احمدی نژاد آغاز گردید و توسط دولت یازدهم شیخ حسن روحانی) به منظور آزادسازی نیروی کار و روابط کار جهت جذب سرمایههای امپریالیستی و پیوند با سرمایهداری جهانی و از آنجائیکه همراه با اجرای قانون هدفمندی یارانهها با افزایش قیمتهای حاملهای انرژی، شرایط جهت ظهور رکود – تورمی اقتصادی از دوران دولت دهم احمدی نژاد که بسترساز تعطیلی واحدهای صنفی شد، علاوه بر افزایش نرخ بیکاری تا حد 15 میلیون نفر بیکار امروز، بسترساز افزایش فقر و تبعیض و غارت سرمایههای این مملکت توسط بورژوازی پادگانی حاکم گردید.
همین فقر روزافزون به همراه فشارهای معیشتی ناشی از سیاستهای ضد کارگری در طی سه سال نیم گذشته دولت یازدهم، بسترساز نارضایتی همه جانبه طبقه کارگر ایران گردید؛ و در این شرایط تلخ بود که دولت یازدهم با فرستادن لایحه به اصطلاح «اصلاح قانون کار» به مجلس دهم، با چراغ خاموش جهت آزادسازی نیروی کار ارزان و روابط کار آزاد برای جذب سرمایههای خارجی «کبریتی بر انبار باروت خاموش طبقه کارگر ایران انداخت». در نتیجه این امر باعث گردید تا بخشی از طبقه کارگر ایران که در خلاء تشکیلات مستقل کارگری جهت مبارزه صنفی خود را مجبور به نفوذ در قاعده و بدنه تشکیلات زرد حکومتی دیده بودند، با فشار بر گردانندگان این تشکلهای زرد، «عکسالعملهای اعتراضی سران این تشکلها در برابر این سیاستهای ضد کارگری رژیم در راستای حفظ هژمونی خود بر این تشکلها شوند.»
خروجی نهائی این پارادوکس، تظاهرات مشترک تشکلهای زرد حکومتی و آبی مستقل کارگری در 25 آبان 95 در برابر مجلس بود. توجه به شعار و خواسته مشترک تشکلهای زرد و آبی در تظاهرات 25 آبان 95 در برابر مجلس، حامل بسی پیامهایی برای پیشگامان مستضعفین ایران میباشد.
اصول محوری خواستههای مشترک تظاهرات 25 آبان 95 عبارتند بودند از:
الف - اعتراض به لایحه اصلاح قانون کار.
ب – اعتراض به طرح ادغام بخش درمان سازمان تأمین اجتماعی در وزارت بهداشت.
ج – اعتراض به قانون توسعه مناطق آزاد اقتصادی.
د - درخواست جهت افزایش دستمزدها.
ه – تقاضا جهت اجرای مقاوله نامههای 87 و 98 سازمان بینالمللی کار.
و - طلب حق تشکل در تشکیلات مستقل کارگری.
ز - تقاضا جهت لغو قراردادهای موقت کار.
ح – تقاضا جهت احیاء استخدام رسمی.
ط - تقاضا جهت انحلال شرکتهای پیمانکار.
ی – تقاضا جهت آزادسازی رهبران سندیکا به زندان افتاده.
ک – تقاضا جهت آزادی فعالیت سندیکائی.
نگاهی هر چند اجمالی به خواستههای مشترک تظاهرات مشترک 25 آبان 95 کارگران ایران در برابر مجلس حاوی این نکات محوری بود:
1 - تظاهرات مشترک 25 آبان 95 نشان داد که تشکلهای مستقل کارگری میتوانند در راستای خواستههای خود اعم از آزادی فعالیتهای سندیکلئی مستقل و آزادی رهبران سندیکائی زندانی حمایت بدنه و قاعده تشکلهای زرد را جذب نمایند. هر چند که گردانندگان تشکلهای زرد به علت سرسپردگی به حکومت با این خواستههای بر حق کارگری مخالف باشند. ولی تجربه تظاهرات مشترک 25 آبان 95 که اولین تجربه تشکلهای مستقل کارگری در راستای جذب حمایت بدنه تشکلهای زرد حکومتی است، نشان داد که در صورتی که شعار و برنامه و خواستههای تشکلهای مستقل کارگری، جنبه عمومی برای همه کارگران ایران داشته باشد، نه تنها میتوانند کارگران منفرد و بیتفاوت را جذب نمایند، مهمتر از آن میتوانند با جذب حمایت قاعده و بدنه تشکلهای زرد حکومتی، گردانندگان وابسته این تشکلها را هم آچمز نمایند.
یادمان باشد که در جریان ملی شدن صنعت نفت، توسط دکتر محمد مصدق و نهضت مقاومت ملی ایران شعار «ملی کردن صنعت نفت» که از طرف دکتر محمد مصدق (در دوران بعد از جنگ بینالملل دوم که دوران اعتلای نهضتهای رهائیبخش کشورهای پیرامونی بود) مطرح شد، آنچنان از پتانسیل ملی و بینالمللی برخوردار بود که نه تنها این شعار در عرصه بینالمللی باعث گردید تا مصدق به عنوان سرسلسله جنبان نهضت رهائیبخش خلقهای کشورهای پیرامونی مطرح شود و نه تنها این شعار باعث گردید تا استارتی جهت ملی کردن کانال سوئز و مس شیلی و غیره بشود، (آنچنانکه استقبال مردم مصر از دکتر محمد مصدق در زمان سفر به مصر استقبال از یک قهرمان تاریخی بود) مهمتر از همه اینکه، دکتر محمد مصدق با شعار «ملی کردن صنعت نفت» در عرصه داخلی، توانست حمایت تمام گروههای اجتماعی را جلب نماید و بسیج تمام گروههای اجتماعی ایران را برای اولین بار در ایران ممکن بسازد، مهمتر از آن اینکه حتی توانست حمایت ارتجاع مذهبی تحت رهبری کاشانی و حوزههای فقاهتی را هم در خصوص ملی کردن صنعت نفت جذب نماید؛ و آنچنان این شعار مصدق طوفانی بود که حتی دربار هم سرانجام از موضع ناچاری به حمایت از شعار «ملی کردن صنعت نفت» مصدق پرداخت.
بنابراین در این رابطه است که اگر داوری کنیم که عامل موفقیت دکتر محمد مصدق در فرایند اول حرکتش همان شعار «ملی کردن صنعت نفت بود» سخنی بیربط نگفتهایم، آنچنانکه دیدیم که مصدق در فرایند دوم حرکتش که شعارش «شاه باید سلطنت کند، نه حکومت» بود با مخالفت ارتجاع مذهبی به رهبری کاشانی و حوزه فقاهتی شکست خورد و همین شکست مصدق در فرایند دوم بسترساز کودتای 28 مرداد گردید.
البته بیان این موضوع دلالت بر این امر نمیکند که شعار دوم مصدق که یک شعار دموکراسیخواهانه بود، نسبت به شعار اول او که یک شعار رهائیبخش و ضد امپریالیستی بود، کم ارزشتر بوده است. بلکه بالعکس منظور از این مقایسه بین دو شعار دکتر محمد مصدق، در دو فرایند حرکتشان است که توجه داشته باشیم که «طرح شعار و خواسته اگر خواسته و مطالبات همگانی باشد، میتواند بسترساز بسیج و عامل جذب حمایت حتی ارتجاع مذهبی و دربار و حوزههای فقاهتی هم بشود و جذب حمایت نیروهای ارتجاعی در آخرین خاکریز هرگز دلالت بر ارتجاعی بودن شعار و حرکت نمیکند»، بلکه بالعکس مشخص کننده این حقیقت خواهد بود، که نیروهای ارتجاعی در برابر پتانسیل آن شعارها و خواستهها آچمز شدهاند» و در مرحله استیصال تن به تسلیم و حمایت از آن شعارها دادهاند.
به همین دلیل درسی که تشکلهای مستقل کارگری باید از تظاهرات مشترک 25 آبان بگیرند این است که اگر تشکلهای مستقل کارگری بتوانند «شعار و مطالبات خود را از صورت گروهی و جریانی و کارگاهی خارج کنند و صورت طبقهای به آن بدهند و مطالبات عام امروز طبقه کارگر ایران که عبارت است از:
1 – مخالفت با اصلاح «قانون کار».
2 - مبارزه در راه افزایش دستمزدها.
3 - لغو قراردادهای موقت.
4 - امنیت شغلی.
5 - حق تشکل، سرلوحه حرکت و شعار خود قرار دهند، آنچنانکه در تظاهرات مشترک 25 آبان در برابر مجلس مشاهده کردیم، نه تنها میتوانند کارگران بیتفاوت و پاسیفیسم را به میدان بکشاند و نه تنها میتوانند به اعتلای مطالبات طبقه کارگر ایران دامن بزند، مهمتر از همه اینکه (آنچنانکه در تظاهرات مشترک 25 آبان مشاهده کردیم، طرح مطالبات عام طبقه کارگر ایران توسط تشکلهای مستقل کارگری) میتوانند حمایت بدنه و قاعده تشکل زرد کارگری را هم جذب نمایند؛ و گردانندگان وابسته به حکومت تشکلهای زرد را هم وادار به سکوت و تسلیم نمایند؛ و این بزرگترین درسی است که هژمونی تشکلهای مستقل کارگری باید از دکتر محمد مصدق سرسلسله جنبان مبارزه رهائیبخش خلقهای کشورهای پیرامونی از بعد جنگ بینالملل دوم بیاموزند.
ادامه دارد