جنبش «خودبنیاد» کارگری ایران

در شرایط امروز جامعه بزرگ ایران با کدامین مکانیزم در عرصه «خودسازماندهی» حرکت می‌کند؟ - قسمت سوم

 

به عبارت دیگر آنچه در آسیب‌شناسی «ساختار نیروی کار» جامعه ایران قابل فهم است اینکه:

الف – تمرکز کارگران در صنعت بسیار ضعیف است.

ب - وضعیت اقتصاد ناموزون باعث گردیده است تا بخش خدماتی نسبت از بخش تولیدی از رشد سرطانی برخوردار باشند.

ج - آرایش ساختاری 7 میلیون کارگر صنعتی ناموزون می‌باشند و طبقه کارگر صنعتی ایران یک دست نمی‌باشند و صورت چند لایه‌ای دارند که در رأس آنها کارگران صنعت نفت قرار دارند که علاوه بر اینکه از جمعیت 200 هزار نفری برخوردار می‌باشند و علاوه بر اینکه در کارگاه‌های بالاتر از 50 نفر کار می‌کنند و به علت اینکه هم از مهارت بیشتری برخوردارند و هم تحصیلات بالاتری دارند و هم درآمد بالا و حقوق‌های بالا و رفاه بیشتری نسبت به کارگرهای دیگر دارند،

همه اینها باعث گردیده است تا «کارگران صنعت نفت آمبورژوازه باشند» و همچنین همین امور سبب گشته است تا کارگران صنعت نفت برعکس گذشته در عرصه مبارزه طبقاتی جامعه ایران حالت تاخیری داشته باشند؛ و مانند گذشته پرچمدار مبارزه طبقاتی جامعه ایران نباشند.

فراموش نکنیم که در عمر 78 ساله مبارزه طبقاتی جنبش کارگری ایران در دو مرحله‌ای که جنبش کارگری ایران توانسته است از صورت کارگاهی و صنفی خارج بشود و حالت طبقه‌ای به خود بگیرند (در دهه 20 یا دوران جنبش ملی کردن صنعت نفت به رهبری دکتر محمد مصدق و سال 57 در فرایند پسا 17 شهریور 57) که این مهم به این دلیل بوده است که جنبش کارگران صنعت نفت ایران توانستند «هژمونی جنبش کارگری ایران را در دست بگیرند». به هر حال دراین رابطه است که ما در شرایط خودویژه امروز جامعه ایران بر این باوریم که تا زمانیکه جنبش کارگران صنعت نفت ایران به جنبش‌های خودبنیاد و خودسازمانده مطالباتی در سه مؤلفه اقتصادی و اجتماعی و سیاسی نپیوندند هرگز و هرگز جنبش‌های خودبنیاد و خودسازمانده مطالباتی سه مؤلفه‌ای اقتصادی و اجتماعی و سیاسی امروز ایران نمی‌توانند از صورت کارگاهی خارج بشوند و شکل طبقه‌ای بخود بگیرند. البته در این رابطه نباید فراموش کنیم که به علت جایگاه استراتژیک نفت در اقتصاد ایران ورود جنبش کارگران صنعت نفت منهای اینکه باعث طبقه‌ای شدن جنبش کارگری می‌شود و علاوه بر اینکه ورود کارگران صنعت نفت ایران باعث استحاله «جنبش‌های آکسیونی و خیابانی» به «جنبش اعتصابی» می‌شود، خود به خود پیوند جنبش 200 هزار نفری کارگران صنعت نفت ایران باعث سیاسی شدن جنبش و ورود به وضعیت انقلابی می‌گردد. آنچنانکه در سال 57 به موازات اعتلای جنبش ضد استبدادی مردم ایران (در فرایند پسا 17 شهریور که رژیم کودتائی و توتالیتر پهلوی به کشتار مردم در میدان ژاله پرداخت) از فردای 17 شهریور که جنبش کارگران صنعت نفت ایران به جنبش ضد استبدادی پیوستند، جنبش ضد استبدادی مردم ایران وارد وضعیت انقلابی شد و از همان زمان بود که پارسونز سفیر انگلیس می‌نویسد «نزد شاه ایران رفتم و نزدیک شدن فروپاشی حکومت پهلوی به سبب اعتصاب کارگران صنعت نفت به شاه اعلام کردم.»

باری به این ترتیب است که ما بر این باوریم که تنها حلقه مفقوده جنبش کارگری در 40 سال گذشته عمر رژیم مطلقه فقاهتی «جنبش کارگران صنعت نفت ایران می‌باشد» و تا این جنبش به جنبش کارگری ایران نپیوندند، جنبش کارگری حتی با پیوند با شاخه‌های دیگر جنبش مطالباتی (اعم از جنبش‌های صنفی و جنبش‌های سیاسی و جنبش‌های اجتماعی) نمی‌توانند «توازن قوا» با دستگاه‌های چند لایه‌ای سرکوب‌گر رژیم مطلقه فقاهتی به سود خود تغییر بدهند؛ و قطعاً تا زمانیکه در عرصه میدانی توازن قوا به صورت درازمدت (نه کوتاه‌مدت مانند جنبش کامیونداران) به سود جنبش‌های سه مؤلفه‌ای مطالباتی تغییر نکنند امکان استحاله جنبش‌های آکسیونی یا خیابانی و یا کارگاهی (جنبش‌های سه مؤلفه‌ای اقتصادی و اجتماعی و سیاسی) مطالباتی به جنبش‌های اعتصابی وجود ندارد. پر پیداست که تا زمانیکه این جنبش‌های خودبنیاد نتوانند به صورت فراگیر و همه جانبه وارد فرایند جنبش اعتصابی بشوند هرگز و هرگز جنبش‌های سه مؤلفه‌ای مطالباتی نمی‌توانند به دستاوردهای استراتژیک خود دست پیدا کنند، بنابراین در تحلیل نهائی داوری نهائی ما (در رابطه با جنبش‌های خودبنیاد سه مؤلفه‌ای امروز جامعه بزرگ ایران) بر این امر قرار دارد که کلید موفقیت جنبش‌های سه مؤلفه‌ای مطالباتی امروز جامعه ایران در این نهفته است که جنبش کارگران صنعت ایران به آنها بپیوندند.

یادمان باشد که در خصوص پتانسیل جنبش کارگران صنعت نفت ایران منهای سابقه درازمدت تشکیلاتی و منهای سابقه بلند پراتیک اجتماعی و سیاسی و طبقاتی و منهای سطح بالای تحصیلات آنها از آنجائیکه کارگران صنعت نفت به علت رابطه درازمدت پراتیک کاری با صنایع نفت ایران دیگر از آفت ذهنی و عینی خواستگاه روستائی برخوردار نمی‌باشند همین امر باعث گردیده است تا کارگران صنعت نفت را بتوان نمونه کامل پرولتاریای صنعتی جامعه کارگری ایران تعریف کرد. بدین ترتیب است که می‌توان داوری کرد که علت پیروزی مصدق در جنبش ملی کردن صنعت ایران ورود جنبش کارگران صنعت نفت به آن جنبش بوده است؛ و بدون تردید اگر جنبش کارگران صنعت نفت ایران وارد پراتیک سیاسی ملی کردن صنعت نفت به رهبری دکتر محمد مصدق نمی‌شدند آن جنبش شکست می‌خورد.

همچنین علت پیروزی جنبش ضد استبدادی مردم ایران در سال 57 بر علیه رژیم کودتائی و توتالیتر پهلوی ورود جنبش کارگران صنعت نفت در فرایند پسا 17 شهریور به آن جنبش ضد استبدادی مردم ایران بود و بدون تردید اگر جنبش کارگران صنعت نفت به جنبش ضد استبدادی مردم ایران نمی‌پیوست آن جنبش هم شکست می‌خورد؛ و بدون تردید علت شکست جنبش سبز در سال 88 غیبت جنبش کارگران صنعت نفت ایران در آن جنبش بود؛ و یقیناً اگر جنبش کارگران صنعت نفت ایران در سال 88 به جنبش سبز می‌پیوستند آن جنبش هم مانند جنبش ضد استبدادی سال 57 و جنبش ملی کردن صنعت نفت مصدق می‌توانست به پیروزی برسد.

د – پراکندگی طبقه کارگر که البته این پراکندگی هم شامل پراکندگی واحدهای تولیدی اعم از صنعتی و کشاورزی می‌شوند و شامل پراکندگی 24 میلیون نیروی شاغل اعم از کارگران و کارمندان و غیره می‌شود و هم شاغل نیروی کار بخش‌های صنعتی و کشاورزی و خدمات می‌شوند که البته در تحلیل نهائی همه این ضعف‌های ریشه در ساختار سرمایه‌داری نامتعارف حاکم دارد؛ زیرا اگر ریشه ساختاری سرمایه‌داری موجود را به رفرم ارضی سال 42 شاه – کندی برگردانیم گرچه مطابق آن پروژه رفرمیستی شیوه تولید سرمایه‌داری موجود تکوین پیدا کرد ولی در این رابطه باید عنایت داشته باشیم که آن پروژه رفرمیستی از بالا توسط سرمایه‌های نفتی و به صورت دستوری و بوروکراتیک صورت گرفته است.

ه – طبقه کارگر ایران مانند طبقه متوسط شهری ایران صورت یک دست ندارد و دارای لایه‌های مختلفی می‌باشند که این لایه‌های مختلف طبقه کارگر ایران مولود سطح درآمد و سطح تحصیلات کارگران است. قابل ذکر است که رژیم مطلقه فقاهتی در چارچوب رویکرد بنگاهی این رژیم از آنجائیکه که این رویکرد بنگاهی‌اش صورت مکانیکی دارد لذا در همین رابطه از همان آغاز به نهاد آموزشی از ابتدائی تا متوسطه و دانشگاهی به صورت بنگاه سودآوری نگاه می‌کرده، بنابراین از آنجائیکه حتی خارج از قانون اساسی این رژیم به آموزش از مهد کودک تا دانشگاه به صورت یک کالای سودآور نگاه کرده‌اند، در 40 سال گذشته عمر این رژیم به شدت بر توسعه این کالا تکیه کرده‌اند به طوری که تعداد دانشجویان به 4 میلیون نفر رسید و از آنجائیکه این سیل عظیم نیروی انسانی تحصیل‌کرده در چارچوب نیاز بازار کار و اقتصاد ایران نبود همین امر باعث گردید که تا بیش از 60% بیکاران جامعه ایران نیروی تحصیل‌کرده دانشگاهی بالای لیسانس باشند.

قابل ذکر است که رژیم مطلقه فقاهتی حاکم بر ایران در طول 40 سال گذشته بیش 4 هزار میلیارد دلار تنها نفت و گاز فروخته است اما منهای اینکه در 40 سال گذشته عمر این رژیم با اینکه میانگین نرخ تورم جهان فقط 2% بوده است، میانگین نرخ تورم (در 40 سال گذشته) در ایران بالای 15% بوده است. البته مهمتر از تورم اینکه در 40 سال گذشته با توجه به 4 هزار میلیارد دلار تنها درآمد فروش نفت و گاز رشد تولید ناخالص ملی 32 سال از 40 سال عمر رژیم مطلقه فقاهتی حاکم طبق آمارهای بین‌المللی و آمارهای خود رژیم مطلقه فقاهتی از صفر تا منفی هفت درصد بوده است و تنها در 8 سال از عمر 40 ساله رژیم مطلقه فقاهتی تولید ناخالص ملی ایران رشد مثبت داشته است. پر واضح است که معنی این حرف آن است که در 32 سال از عمر رژیم مطلقه فقاهتی «اقتصاد ایران در حال‌کوچک‌تر شدن بوده است» و این در حالی بوده است که در 32 سال فوق در حالی که اقتصاد در حال‌کوچک‌تر شدن بوده است، خروجی نیروی انسانی از دانشگاه‌ها به شدت در حال افزایش بوده است؛ و همین امر باعث گردیده است تا نیروهای انسانی تحصیل‌کرده خروجی دانشگاه در طول 32 سال فوق (که هر 4 سال بیش از 4 میلیون نفر بوده است) پیوسته به خیل لشکر بیکاران ایران بپوندند که حاصل‌اش بالا رفتن رقابت نیروی کار بوده است. به طوری که در جامعه امروز ایران نه تنها تحصیل‌کرده‌های دانشگاهی وارد کارخانه و صنایع و نیروهای خدماتی شده‌اند حتی همین تحصیل‌کرده‌های دانشگاهی با مدرک لیسانس و فوق لیسانس به صورت کارگر نظافتچی در شهرداری‌ها و ادارات به دنبال‌کار می‌باشند و البته این منهای 500 هزار تحصیل‌کرده طبقه متوسط شهری است که هر سال جهت دستیابی به کار مهاجر کشورهای خارجی می‌شوند.

قابل ذکر است که پیوند تحصیل‌کرده‌ها به نیروی کار و نیروی شاغل ایران منهای اینکه باعث افزایش سطح آگاهی کارگران شده است به علت تغییراتی که در حقوق پرسنل در چارچوب طرح طبقه‌بندی مشاغل موضوع ماده 49 و 50 قانون کار می‌شود این امر بسترساز ظهور لایه‌ای شدن درآمد کارگران ایران شده است. برای مثال در این رابطه باید به 200 هزار نفر کارگران شرکت نفت و یا 52 هزار نفر کارگران شرکت ایران خودرو و یا 39 هزار نفر کارگران شرکت سایپا اشاره کنیم که به علت دارا بودن مدرک‌های تحصیلی دانشگاهی و مهارت و تجربه صنعتی و سابقه کار در چارچوب طرح طبقه بندی مشاغل موضوع ماده 49 و 50 قانون کار از سطح حقوق بسیار بالاتر از کارگران خدماتی و کارگران کارگاه کمتر از 10 نفر (که بیش از 11 میلیون نیروی کار در بخش‌های مختلف صنعتی و خدماتی و کشاورزی مشغول به کار هستند) برخوردار می‌باشند. بنابر این همین امر باعث گردید است تا طبقه کارگر ایران صورت یک دست نداشته باشد و مانند طبقه متوسط شهری حالت لایه‌ای پیدا کنند.

پر واضح است که همین لایه‌ای شدن طبقه کارگر یکی از آسیب‌های جنبش طبقه کارگر ایران می‌باشد و یکی از عواملی است که مانع از طبقه‌ای شدن جنبش طبقه کارگر ایران می‌شود و یا به عبارت دیگر یکی از عواملی است که باعث گردیده است تا جنبش طبقه کارگر ایران در طول 40 سال گذشته «صورت کارگاهی پیدا کنند» به طوری که در این رابطه می‌توان داوری کرد که «پیوند جنبش کارگاهی طبقه کارگر ایران با جنبش‌های افقی مثل جنبش معلمان و جنبش بازنشستگان و جنبش دانشجوئی بیشتر است تا با جنبش‌های کارگاهی عمودی خود جنبش طبقه کارگر ایران» برای فهم این مهم تنها کافی است که به جنبش کارگران نیشکر هفت تپه و فولاد اهواز در سال 97 (که به صورت مشخص از مرداد ماه 97 روند اعتلائی به خود گرفت و تا آذر ماه 97 ادامه داشت) اشاره بکنیم و بر پایه کالبد شکافی و آناتومی و آسیب‌شناسی این دو جنبش کارگاهی طبقه کارگر ایران به جمعبندی در این رابطه بپردازیم. لذا در این چارچوب ما در اینجا جمعبندی خودمان به صورت چند سؤال عرضه می‌کنیم:

سؤال اول اینکه چرا جنبش کارگران نیشکر هفت تپه و فولاد اهواز که به لحاظ پتانسیل جنبشی در نوک پیکان جنبش کارگران ایران در 40 سال گذشته عمر رژیم مطلقه فقاهتی قرار داشتند نتوانستند با رشد عمودی درون طبقه‌ای خود به جنبش اعتصابی طبقه کارگر ایران (مانند فرایند پسا 17 شهریور سال 57 و یا دوران جنبش ملی کردن صنعت نفت ایران تحت رهبری محمد مصدق در دهه 20) استحاله پیدا کنند؟

سؤال دوم اینکه چرا جنبش کارگران نیشکر هفت و کارگران فولاد اهواز در اعتلای سال 97 خود به لحاظ افقی توانستند با جنبش‌های دانشجوئی و معلمان و بازنشستگان پیوند پیدا کنند اما به لحاظ عمودی و درون طبقه‌ای نه تنها نتوانستند با جنبش کارگران صنعت نفت و کارگران خودروسازی (که بزرگترین قطب متمرکز کار گران بیشتر از 50 نفر در ایران می‌باشند) پیوند پیدا کنند، بلکه حتی محروم‌ترین کارگران ایران یعنی جنبش کارگران معادن ایران چه در کرمان و چه در استان گلستان و غیره هم نتوانستند به این جنبش بپیوندند؟

ادامه دارد

 

  • آگاهی
  • آزادی
  • برابری