جنبش‌های خودجوش، خودسازمانده، خودرهبر و دینامیک در سه فرایند حرکت‌های اجتماعی در سه دهه گذشته (از 1371 تا به امروز)، «چگونه از دیالکتیک حرکت‌های اجتماعی جامعه بزرگ ایران حاصل شده‌اند؟» - قسمت دوم

 

الف – در یک تقسیم‌بندی کلی پروسه تاریخی حرکت‌های اجتماعی جنبش‌ها و خیزش‌های دینامیک تکوین یافته از پائین را از اوایل دهه 70 تا امروز (در طول سه دهه گذشته) را می‌توانیم به سه فرایند بزرگ تقسیم نمائیم که عبارتند از:

فرایند اول: یعنی فرایند قبل از دوم خرداد 1376 که مدت 6 سال طول کشید.

فرایند دوم: یعنی از دوم خرداد 76 تا تابستان 96 که مدت 20 سال طول کشید.

 فرایند سوم: از تابستان 96 الی الان که مدت 4 سال طول کشیده است و البته این روند هم ادامه دارد.

ب – در خصوص شش سال فرایند اول آنچه که بیش از همه باید به آن توجه و تاکید بشود اینکه:

اولاً در این فرایند «تمامی حرکت‌های اجتماعی، صنفی، سیاسی، اجتماعی و مدنی دینامیک تکوین یافته از پائین، صورت حرکت‌های اجتماعی پراکنده داشته‌اند» و در طول 6 سال فوق خیزشی ملی (مثل خیزش دی‌ماه 96 و آبان‌ماه 98) و یا جنبش‌های بزرگ دینامیک خودجوش و خودسازمانده و خودرهبر، مثل جنبش‌های دینامیک امروز جامعه ایران شکل نگرفتند؛ که البته بزرگترین و مهمترین آن حرکت‌های اجتماعی شش سال فرایند اول، همان حرکت‌های اجتماعی اعتراضی در 10 شهر کشور (مشهد، اصفهان، شیراز، زاهدان، زنجان، ارومیه، اراک، مبارکه، قزوین، اسلامشهر) بوده است که برای فهم عمق جوهر اعتراضی این حرکت‌های اجتماعی شش سال فرایند اول تنها کافی است که بدانیم در حرکت اجتماعی اعتراضی مشهد که در این فرایند شش ساله صورت گرفت، «طلبه‌های کوی طلاب مشهد به همراه مردم معترض مشهد در طول 2 ساعت بیش از 2 کیلومتر به آتش کشیدند» و البته به همین صورت در بقیه شهرهای فوق اعتراض حرکت‌های اجتماعی دینامیک پراکنده ادامه پیدا کرد.

ج – مشخصه حرکت‌های اعتراضی اجتماعی شش سال فرایند اول عبارت بودند از:

یک - پایهٔ اجتماعی کنش‌گران این حرکت‌های اعتراضی – اجتماعی توده‌های محروم و مستضعف و فرودست شهری بودند. منظور از «مستضعفین در اینجا (در دیسکورس جنبش پیشگامان مستضعفین ایران در 45 سال گذشته از سال 55 الی الان) اشاره به آن گروه‌های اجتماعی است که چیزی برای از دست دادن ندارند و قادرند هزینه ریسک دست زدن به آتش مبارزه با رژیم مطلقه فقاهتی حاکم را بپذیرند.»

دو - حرکت کنش‌گران فرایند اول حرکت‌های اجتماعی در 6 سال (70 تا 76) «فاقد استراتژی، تاکتیک و برنامه مطالباتی روشن بوده است و فقط برای آن اعتراض می‌کردند که در برابر آن همه فشارهای اقتصادی و سیاسی و اجتماعی تحمیلی توسط رژیم مطلقه فقاهتی حاکم نمی‌توانستند اعتراض نکنند.»

سه - از آنجائیکه «عامل به حرکت درآوردن کنش‌گران حرکت‌های اجتماعی شرایط عینی و فشار فقر و فلاکت بوده است، همین امر باعث شده بود که هویت طبقاتی بین کنش‌گران و گروه‌های اجتماعی مربوطه غیر شفاف باشد.»

چهار - در طول 6 سال فرایند اول «طبقه متوسط شهری در این حرکت‌های اجتماعی دینامیک و اعتراضی غایب بودند، هر چند که طبقه کارگر هم حضوری سازمان‌یافته و نهادینه شده در این حرکت‌های اعتراضی شش ساله نداشتند.»

پنج - «محرومیت، فقر و تبعیض‌های طبقاتی و اجتماعی همراه با سقوط ناگهانی سطح زندگی کنش‌گران و شوک ناشی از اجرای سیاست‌های نئولیبرالیستی و تعدیل اقتصادی دولت‌های پنجم و ششم هاشمی رفسنجانی شاه فنر اصلی به حرکت درآمدن آن کنش‌گران حرکت‌های اعتراضی فرایند اول بودند.»

شش - اگر چه جوهر اولیه حرکت‌های اعتراضی – اجتماعی شش سال فرایند اول به صورت سلبی (نه ایجابی) در شکل مطالبات معیشتی و عصیان در برابر فقر و فلاکت مادیت پیدا کرده بود، اما «به سرعت این حرکت‌های اجتماعی بار سیاسی پیدا می‌کردند و رادیکالیزه می‌شدند و به سرعت مشروعیت رژیم مطلقه فقاهتی حاکم را به چالش می‌کشیدند.»

هفت - بسیج کنش‌گران در این حرکت‌های اجتماعی صورت خودجوش و تکوین یافته از پائین و بدون برنامه‌ریزی قبلی صورت می‌گرفتند و آنچه که باعث می‌گردید تا اجزای اتمیزه و منفرد کنش‌گران حول خود کریستالیزه کند و به هم پیوند بدهد، شرایط عینی زندگی یا فقر و فلاکت مشترک آنها بوده است.

هشت - احزاب سیاسی و نهادهای صنفی و تشکل‌های مدنی نقشی در بسیج و راهبری و هدایت‌گری حرکت‌های اجتماعی شش سال فرایند اول نداشتند و بدین ترتیب بوده است که «تشکل‌های کارگری و معلمان و دانشجویان و غیره از این حرکت‌های اجتماعی اعتراضی شش ساله فرایند اول حمایت نکرده‌اند.»

نه - «جغرافیای این حرکت‌های اجتماعی شش ساله فرایند اول، عمدتاً حاشیه‌های شهرها و کلان‌شهرها و شهرهای اقماری بودند.»

ده – به علت «عاملیت فقر فلاکت در تکوین آن حرکت‌های اجتماعی دینامیک (فرایند شش ساله اول) آن حرکت‌ها از پتانسیل بالائی برای توسل به خشونت و ورود به آنتاگونیست برخوردار بودند.»

د - در فرایند دوم که از «خرداد 76 تا تابستان 96 به مدت دو دهه طول کشیدند». شرایط نوینی بر پروسس حرکت‌های اجتماعی و خیزش‌ها و جنبش‌های دینامیک و غیر دینامیک حاکم گردید که در اینجا می‌توانیم خودویژگی‌های فرایند دوم را اینچنین فرموله نمائیم:

اول – ظهور «جنبش اصلاح‌طلبان حکومتی» بود که به عنوان سلسله جنبان فرایند دوم بود (و همچنین عامل جدائی فرایند دوم از فرایند شش ساله اول گردید) که البته جنبشی غیر دینامیک و تکوین یافته از بالا توسط جناح‌های درون حکومتی رژیم مطلقه فقاهتی حاکم بودند و دارای رهبری کاریزمائی و معتقد به مشارکت در قدرت و شعار اصلاحات سیاسی و استراتژی و تاکتیک تکیه بر صندوق‌های رأی مهندسی شده حزب پادگانی خامنه‌ای و فشار از پائین جهت بالا بردن قدرت چانه‌زنی (در بستر تقسیم باز تقسیم قدرت بین جناح‌های درون حکومتی) از بالا بودند.

پر واضح است که همین خودویژگی‌های جنبش اصلاح‌طلبان حکومتی باعث گردید تا شرایط نوینی بر حرکت‌های اجتماعی و خیزش‌ها و جنبش‌های دینامیک جامعه بزرگ و رنگین کمان ایران، در طول دو دهه فرایند دوم حاکم بشود چراکه با ظهور پروسه غیر دینامیک جنبش اصلاح‌طلبان حکومتی تحت هژمونی سید محمد خاتمی «طبقه متوسط شهری (به همراه جنبش دانشجوئی بازتولید شده پسا کودتای فرهنگی بهار 59) برای اولین بار در طول حیات رژیم مطلقه فقاهتی در مبارزه و حرکت اعتراضی با این رژیم با شعار اصلاحات سیاسی وارد کارزار سیاسی و جنبشی غیر دینامیک شدند» و همین ورود طبقه متوسط شهری به عرصه حرکت‌های اجتماعی در فرایند 20 ساله (از خرداد 76 تا تابستان 96) و تکیه طبقه متوسط شهری و جنبش دانشجوئی بازتولید شده بر جنبش غیر دینامیک اصلاح‌طلبان حکومتی شرایطی به وجود آورد که خودویژگی‌های آن عبارت بودند از اینکه:

اولاً در فرایند دوم «جنبش از بالا بر حرکت‌های اجتماعی دینامیک تکوین یافته از پائین فرایند شش ساله اول غلبه کرد.»

ثانیاً برعکس فرایند اول در این مرحله حرکت‌های اجتماعی دارای «رهبری و سازماندهی از بالا بودند.»

ثالثاً این جنبش غیر دینامیک حکومتی دارای «گفتمان اصلاح‌طلبی (از طریق مشارکت در قدرت یا اصلاح طلبی از درون نظام توسط خود جناح‌های حکومتی) بودند که برای دو دهه (از سال 76 تا 96) به عنوان گفتمان مسلط بر جامعه ایران درآمد.»

رابعاً اگرچه طبقه متوسط شهری به همراه جنبش دانشجوئی، کنش‌گران پائینی این جنبش اصلاح‌طلبان حکومتی تشکیل می‌دادند ولی برعکس فرایند شش سال اول (که با غیبت طبقه متوسط شهری و جنبش دانشجوئی حاشیه‌نشینان شهری و شهرهای حاشیه ایران به عنوان کنش‌گران آن بودند) در «فرایند دوم نه از حاشیه‌نشینان خبری بود و نه از طبقه کارگر ایران، در نتیجه بازی‌گردان واقعی این مرحله طبقه متوسط شهری و جنبش دانشجوئی بودند» و لذا به همین دلیل بود که «اصلاح‌طلبان حکومتی (در انتخابات دولت هفتم در دوم خرداد 1376) در رقابت انتخاباتی با اکبر ناطق نوری (به عنوان کاندیدای شش دانگ حزب پادگانی خامنه‌ای) توانستند، با تکیه بر همین طبقه متوسط شهری و جنبش دانشجوئی گوی سبقت را از رقیب بزرگ خود (که حزب پادگانی خامنه‌ای با تمام قوا از او دفاع می‌کردند) بربایند و سید محمد خاتمی با رأی بسیار بالائی وارد ساختمان پاستور بکنند» و البته از بعد تصاحب قوه مجریه در دوم خرداد 76 بود که جناح اطلاح‌طلبان حکومتی توانستند با تکیه بر همین طبقه متوسط شهری و جنبش دانشجوئی مجلس ششم و یا قوه مقننه را هم در دست بگیرند.

دوم – آنچه در فرایند دوم پس از نهادینه شدن قدرت اصلاح‌طلبان حکومتی در جامعه ایران ظهور کرد و باعث گردید «تا جنبش غیر دینامیک اصلاح‌طلبان حکومتی توسط آنها به چالش کشیده شود موضوع قیام تیرماه 78 جنبش دانشجوئی بود». چراکه این قیام فصل نوینی در پروسه حرکت اصلاح‌طلبان حکومتی به وجود آورد؛ که برای فهم این مهم باید عنایت داشته باشیم که:

اولاً در قیام تیرماه 78 جنبش دانشجوئی (که دانشجویان تهران و تبریز کنش‌گران اصلی آن بودند) «کل رژیم مطلقه فقاهتی حاکم و در رأس آن هسته سخت این رژیم یعنی خامنه‌ای و حزب پادگانی‌اش به چالش کشیده شد.»

ثانیاً «برعکس جنبش غیر دینامیک اصلاح‌طلبان حکومتی (که جنبشی تکوین یافته از بالا بودند) در قیام تیرماه 78 جنبش دانشجوئی پروسه‌ای تکوین یافته از پائین بودند.»

ثالثاً برای جنبش غیر دینامیک اصلاح‌طلبان حکومتی در فرایند قبل از ورود به ساختمان پاستور، «جنبش دانشجوئی تنها تشکیلات فراگیر و سراسری بودند که می‌توانستند بر آن تکیه کنند» یادآوری می‌کنیم که تشکیلات حکومتی روحانیون تحت هژمونی موسوی خوئینی‌ها و شیخ مهدی کروبی و سید محمد خاتمی برعکس تشکیلات جنبش دانشجوئی «حداکثر از تشکیلات سنتی حوزه‌ای و حکومتی برخوردار بودند و اصلاً پتانسیل سازماندهی اجتماعی جهت بسیج نیروهای اجتماعی خود در طبقه متوسط شهری نداشتند». بدین خاطر در این رابطه بود که در فرایند پیشا سوار شدن بر قدرت اجرائی کشور، جنبش دانشجوئی برای اصلاح‌طلبان حکومتی جایگاه مهمترین اهرم جهت بسیج پایگاه‌ها اجتماعی آنها یعنی طبقه متوسط شهری داشتند. البته اضافه کنیم که با کسب قوه مجریه تحت هژمونی سید محمد خاتمی، رفته رفته اصلاح‌طلبان حکومتی توانستند «توسط حزب‌سازی از بالا مثل حزب مشارکت و غیره کنش‌گران نخبه خودشان را در این احزاب سازماندهی کنند». طبیعی بود که «به موازات سازماندهی نیروهای خودشان در قالب این احزاب رفته رفته نیاز اصلاح‌طلبان حکومتی به جنبش دانشجوئی کمتر می‌شد» و به جز زمان رأی گیری‌ها برای «پر کردن صندوق‌های رأی و تغییر توازن قوا با حزب پادگانی خامنه‌ای دیگر نیازی به جنبش دانشجوئی نداشتند.»

ادامه دارد