جنبشهای خودجوش، خودسازمانده، خودرهبر و دینامیک در سه فرایند حرکتهای اجتماعی در سه دهه گذشته (از 1371 تا به امروز)، «چگونه از دیالکتیک حرکتهای اجتماعی جامعه بزرگ ایران حاصل شدهاند؟» - قسمت پنجم
ه – در فرایند سوم حرکتهای دینامیک اجتماعی (که از تابستان 96 الی الان، مدت 4 سال است که ادامه دارد و هنوز هم حرکتهای اجتماعی دینامیک در فرایند چهارساله حرکتی رو به جلو دارند) دارای خودویژگیهای جدیدی شدهاند که میتوانیم آنها را اینچنین فرموله کنیم:
1 - در فرایند سوم که از تابستان 96 با جنبش مالباختگان به صورت همزمان در بسیاری از شهرهای بزرگ و کوچک ایران جاری و ساری شدند، برعکس دیگر جنبشهای مطالباتی، «جنبش مالباختگان اولین جنبشی بودند که در حداقل زمان ممکن از صورت مطالباتی عبور کردند و بدون اینکه به خشونتگرائی روی بیاورند، وارد جنبش سیاسی با رژیم مطلقه فقاهتی حاکم شدند و به صورت غیر آنتاگونیستی کل حاکمیت مطلقه فقاهتی را به چالش کشیدند» و در نتیجه همین گستردگی و فراگیری و رادیکالیزه شدن و به چالش کشیدن کل حاکمیت باعث گردید تا در اولین فرصت خامنهای جهت مهار جنبش سیاسی مالباختگان (که بر علیه کل حاکمیت مطلقه فقاهتی بودند) دست به کار بشود و با حواله کردن حل سریع موضوع به نشست سران سه قوه رژیم، شرایط برای چاپ 30 هزار میلیارد تومان اسکناس بدون پشتوانه از جیب مردم ایران فراهم بکند.
نباید فراموش کنیم که «موضوع سرقت و غارت اموال مالباختگان از طریق صندوقها و مؤسسات مالی و بانکهای وابسته به سپاه در سطح کشور انجام گرفته بود» و لذا برای خامنهای روشن بود که «به چالش کشیده شدن سپاه و بسیج و نهادهای امنیتی دیگر رژیم به معنای به چالش کشیده شدن کل حاکمیت و کل حزب پادگانی خامنهای میباشد» بدین خاطر و از اینجا بود که رژیم مطلقه فقاهتی با چاپ بیش از 30 هزار میلیارد تومان اسکناس بدون پشتوانه (جهت پرداخت مطالبات به غارت رفته مالباختگان) اگر چه برای کوتاهمدت باعث افول شعلههای کنشگران جنبش مالباختگان گردید و اگرچه حزب پادگانی خامنهای با چاپ 30 هزار میلیارد تومان اسکناس بدون پشتوانه «توانست از پیوستن جنبش سیاسی فراگیر مالباختگان به خیزشهای ملی و جنبشهای مطالباتی (دینامیکی که از تابستان 96 به موازات اعتلای جنبش مالباختگان روندی رو به اعتلا پیدا کرده بودند) جلوگیری نماید» ولی آنچه که در این رابطه به یکباره به صورت هیولائی از جنبش مالباختگان و چاپ 30 هزار میلیارد تومان اسکناس نصیب جامعه نگونبخت ایران گردید. «هیولای تورم لگام گریختهای بود که از سال 97 در اقتصاد کشور ایران مادیت پیدا کرد» و باز از آن جا بود که مردم ایران مجبور شدن با «تحمل گرانی و تورم سه رقمی از سال 97 هزینه سی هزار میلیارد تومان چاپ اسکناس برای پرداخت مالباختگان را از جیب خود پرداخت نمایند» و از آنجا بود که «جنبش مالباختگان کبریتی شد که بر انبار باروت جامعه ایران استبدادزده و فقهزده و فقرزده تحت سلطه رژیم مطلقه فقاهتی حاکم زده شد.»
2 - مشخصه محوری جنبش مالباختگان در تابستان 96 که باعث ایجاد سنتز جدید و فرایند جدید در جامعه ایران و حرکتهای اجتماعی دینامیک شد عبارت بودند از اینکه:
اولاً تقریباً «اکثریت کنشگران جنبش مالباختگان جزء طبقه متوسط شهری بودند» که صاحب پس اندازی شده بودند و با سپرده گذاری آن پس انداز خود در صندوقها و مؤسسات مالی و بانکهای وابسته به سپاه یا راست پادگانی حکومت به دنبال کسب سود بیش از 20% آن بودند تا توسط آن سود بتوانند به تأمین هزینه زندگی خود بپردازند.
ثانیاً طبق آمارهای خود رژیم مطلقه فقاهتی «جمعیت این مالباختگان بیش از صد هزار خانواده بوده است که تقریباً در تمامی شهرهای بزرگ و کوچک کشور پراکنده بودند» و به این ترتیب بود که جنبش مالباختگان به یکباره در تمامی شهرهای کشور به خاطر درد مشترک توسط فضای مجازی به هم پیوستند و حرکتی هدفدار بر علیه رژیم از سر گرفتند.
ثالثاً از آنجائیکه که برای اکثریت مالباختگان این «مال غارت شده آنها توسط مؤسسات مالی وابسته به سپاه به معنای غارت شدن منبع اصلی معیشت آنها بود» و همبن امر باعث گردید تا بدون فراخوانی سازمانیافته قبلی، به صورت خودجوش بیش از صد هزار خانواده در سطح شهرهای بزرگ و کوچک ایران به صورت سیلآسا به حرکت درآمدند.
رابعاً از آنجائیکه غارتگران اموال مالباختگان راست پادگانی بودند، همین امر سبب گردید که با فراگیر شدن حرکت مالباختگان «موجودیت و مشروعیت رژیم مطلقه فقاهتی حاکم توسط مالباختگان به چالش کشیده شد.»
خامسا اگر بپذیریم که در جریان جنبش سبز 88 برای «اولین بار این طبقه متوسط شهری بود که به شدت از طرف حزب پادگانی خامنهای به صورت مغولوار سرکوب شدند» بیتردید از آنجائیکه «خاستگاه طبقاتی اکثریت کنشگران جنبش مالباختگان در تحلیل نهائی همان طبقه متوسط شهری بوده است، در نتیجه میتوانیم داوری کنیم که اعتلای فراگیر و غیر قابل کنترل جنبش مالباختگان ریشه در انتقام طبقه متوسط شهری از حزب پادگانی خامنهای در خصوص سر کوب سال 88 جنبش سبز داشته است» به بیان دیگر میتوانیم بگوئیم که «جنبش مالباختگان همان بازتولید بخش اجتماعی جنبش سبز (نه در شکل مدنی سال 88 بلکه) در شکل مطالباتی بود» و در همین رابطه بود که «در ادامه جنبش مالباختگان، جنبش کامیونداران (که آنها هم مثل کنشگران جنبش مالباختگان، خاستگاه طبقه متوسط شهری داشتند) مادیت پیدا کردند.»
آنچه که در اینجا میتوانیم در خصوص خودویژگیهای کنشگران جنبش کامیونداران مطرح کنیم اینکه:
اول – جنبش کامیونداران که مانند جنبش مالباختگان در فرایند سوم حرکتهای اجتماعی دینامیک استارت آن زده شد «دومین جنبش طبقه متوسط شهری (پس از جنبش اعتراضی مالباختگان) بود که در فرایند سوم حرکتهای دینامیک اجتماعی مادیت پیدا کردند.»
دوم – جنبش کامیونداران در مقایسه با جنبش مالباختگان، یک «جنبش اعتراضی – اعتصابی بود» (برعکس جنبش مالباختگان که یک جنبش اعتراضی خیابانی و آکسیونی بوده است) و لذا در همین رابطه است که میتوان نتیجهگیری کرد که «جنبش کامیونداران نخستین جنبش اعتصابی – اعتراضی طبقه متوسط شهری در فرایند سوم حرکتهای اجتماعی بوده است». یادآوری میکنیم که «طبقه متوسط شهری ایران، صورت طیفی دارد» (نه شکل یکدست)، بنابراین «دارای لایههای مختلفی میباشند، از لایه پائینی آن که در حال ریزش به سمت اردوگاه کار و زحمت ایران هستند (که جنبش معلمان و جنبش بازنشستگان و جنبش پرستاران جامعه بزرگ ایران هم جزء این لایه هستند) تا لایههای بالاتر آن (که کامیونداران جزء آن لایه میباشند) و لایه میانی آن که خاستگاه اکثریت کنشگران جنبش سبز سال 88 جزء آن لایه بودند و البته خود جنبش سبز هم نمایندگی آنها را یدک میکشید» و بالاخره «لایه بالائی طبقه متوسط شهری است که هنوز هم از رژیم مطلقه فقاهتی حاکم به نحوی حمایت میکنند و به دنبال پیوند با طبقه سرمایهداری حاکم یا بورژوازی حاکم میباشند.»
بدون تردید فونکسیون این طیف و لایه لایهای بودن طبقه متوسط شهری در عرصه پراکسیس سیاسی – اجتماعی – صنفی (آنچنانکه در جنبش سبز سال 88 شاهد بودیم) یکی آن است که «در عرصه میدانی نمیتوانند به صورت یکپارچه ظاهر بشوند» به عبارت دیگر «همان پراکندگی طبقاتی آنها باعث پراکندگی آنها در عمل اجتماعی و سیاسی آنها میشود». آنچنانکه در جنبش سبز سال 88 شاهد بودیم، با اینکه میر حسین موسوی در 25 خرداد ماه 88 با بلندگوی دستی در خیابان آزادی، حزب پادگانی خامنهای یا هسته سخت رژیم مطلقه فقاهتی را تهدید به از سر گرفتن جنبش اعتصابی میکرد، نه تنها جنبش سبز نتوانست معلمان و کامیونداران و بازنشستگان و پرستاران وابسته به طبقه متوسط شهری ایران را به جنبش اعتراضی و اعتصابی وارد کند، بلکه، حتی مغازهداران طبقه متوسط شهری تهران را هم نتوانست به اعتصاب عمومی وارد نماید. بدین خاطر طبیعی بود که همین کامیونداران وابسته به طبقه متوسط شهری که در سال 96 - 97 بزرگترین جنبش اعتصابی و سراسری در ایران را در عرض سه ماه به نمایش گذاشتند و در عرض سه ماه توانستند دو اعتصاب بزرگ سراسری در سطح کشور به انجام برسانند و توانستند اعتصاب خودشان را به بیش از 100 شهر و بنادر بزرگ ایران گسترش بدهند و توانستند حتی اعتصاب خودشان را در سال 96 و 97 به بخش کارگران راه آهن هم گسترش بدهند و توانستند برای اولین بار در طول 4 دهه عمر رژیم مطلقه فقاهتی حاکم تنها جنبش اعتصابی باشند که با تغییر توازن قوا در عرصه میدانی رژیم مطلقه فقاهتی را در برابر خواسته خود وادار به عقبنشینی کنند، با همه این احوال شاهد بودیم که این گروه اجتماعی (وابسته به طبقه متوسط شهری در سال 88 در جریان سرکوب جنبش سبز کوچکترین واکنشی از خود نشان ندادند) و شاهد بودیم که جنبش معلمان که بزرگترین جنبش سراسری با تشکیلات فراگیر در جامعه ایران میباشند (که از سال 1340 الی الان یعنی مدت 60 سال است که دارای سازماندهی سراسری هستند و آنچنانکه هم در اردیبهشت سال 1340 پس از شهادت دکتر خانعلی هم در سال 1350 و هم از مهر ماه تا بهمن ماه سال 57 شاهد بودیم که تنها تشکیلاتی هستند که پتانسیل اعتصاب سراسری به صورت سازمان یافته و درازمدت دارند) در سال 88 در برابر اعتلا و سرکوب فراگیر جنبش سبز توسط دستگاههای چند لایهای سرکوبگر حزب پادگانی خامنهای، کوچکترین واکنشی از خود نشان ندادند و حتی چهار مدرسه در تهران را هم تعطیل نکردند.
بدون تردید این همه نشان دهند «وجود بحران طبقاتی در جامعه ایران میباشد که به عنوان یک فاجعه در طول چهار دهه گذشته عمر رژیم مطلقه فقاهتی حاکم، این بحران طبقاتی نه تنها در لایههای مختلف طیف طبقه متوسط شهری ایران جاری و ساری بوده است، بلکه مهمتر از آن در طبقه کارگر ایران هم وجود داشته و علی الدوام وجود هم دارد». به طوری که در عرصه این بحران طبقاتی در طبقه کارگر ایران با ضرس قاطع میتوان داوری کرد که اصلاً در طول 42 سال گذشته، حتی برای یکبار هم در سطح جامعه ایران، ما با مادیت اعتراضی و اعتصابی جامعه کارگران ایران و یا اردوگاه کار و زحمت به عنوان یک طبقه روبرو نبودهایم و شاید بهتر باشد که این فاجعه را اینچنین مطرح کنیم که از بعد از فرایند پسا 17 شهریور سال 57 که جامعه کارگران ایران در عرصه یک جنبش اعتصابی – اعتراضی (بر علیه رژیم کودتائی و توتالیتر پهلوی) در حمایت از خمینی و روحانیت حواریون او و تحت هژمونی طبقه متوسط شهری توانستند تمام قد و به عنوان یک طبقه و حتی یک اردوگاه تحت رهبری جنبش کارگران صنعت نفت ایران به میدان بیایند، حتی برای یکبار هم دیگر اردوگاه کار و زحمت ایران نتوانستند در طول 42 سال عمر رژیم مطلقه فقاهتی به عنوان یک طبقه و یا به عنوان یک اردوگاه وارد پراکسیس سیاسی – اجتماعی و حتی صنفی بشوند و به همین دلیل است که در طول 42 سال گذشته عمر رژیم مطلقه فقاهتی حاکم «تمامی جنبشها و حتی سندیکاهای مستقل کارگری (مثل سندیکای شرکت واحد تهران و حومه که در سال 84 تأسیس گردید و سندیکای مستقل کارگران مجتمع نیشکر هفت تپه که در سال 87 یعنی در دوره محمود احمدی نژاد تکوین پیدا کرد) همه و همه صورت کارگاهی داشتهاند» (نه صورت طبقهای و یا اردوگاهی) و این فاجعه حرکت جامعه کارگری ایران (حرکت به صورت کارگاهی) امروز تا آنجا رسیده است که اگر کارگران یک کارخانه جاده مخصوص و جاده قدیم کرج فردا بخواهند جلو مجلس اجتماع و اعتراض کنند، به کارگران کارخانه کنار خود میگویند شما نیائید، شما اگر میخواهید بعداً بیائید. البته وجه کمیک این موضوع هم آنجا است که همین کارگرانی که به علت بحران طبقاتی خودشان نمیتوانند، به صورت افقی و عمودی در پیوند و همبستگی با هم قرار بگیرند، زمانی که مانند کارگران نیشکر هفت تپه و کارگران فولاد اهواز و هپکو و آذرآب دامنه اعتراضات کارگری خودشان به سطح جامعه و شهرهای خود میکشند با شعار: «مردم با غیرت - حمایت حمایت» به دنبال جلب حمایت مردمی در سطح جامعه ایران میروند که البته آنچنانکه دیدیم مردم هم پاسخ منفی به آنها دادند و حاضر نشدند، در جنبش اعتراضی آنها مشارکت کنند.
ادامه دارد