پروسس حیات «پیشگام» یا «پیشگامان مستضعفین ایران» در سه فرایند «سازمانی»، «جنبشی» و «حزبی» - قسمت پنجم

 

لذا بدین ترتیب بوده است که در رویکرد ما در 42 سال گذشته «مستضعفین» با انواع ستم تحمیلی از طرف اصحاب قدرت تعریف شده است؛ که البته «استثمار» یا ستم اقتصادی و طبقاتی که با آن طبقه کارگر قابل تعریف می‌باشد، تنها یکی از مؤلفه‌های انواع ستم‌ها می‌باشد. لذا در جامعه امروز ایران در کنار ستم اقتصادی و طبقاتی، ستم سیاسی و ستم جنسیتی و ستم مذهبی و ستم قومی و ستم‌های دیگر اجتماعی وجود دارد که تنها توسط ترم «مستضعفین» قابل تعریف می‌باشد، نه‌ترم «کارگر». البته نادیده گرفتن این مهم توسط جریان‌های سیاسی سه مؤلفه‌ای پیشاهنگی در 77 سال گذشته (از شهریور 20 الی الان) باعث گردیده است تا علاوه بر از دست دادن «متحدان طبیعی طبقه کار ایران» همبستگی و پیوستگی بین جنبش‌های پیشرو اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران را هم به چالش بکشند.

عنایت داشته باشید که در رویکرد دموکراسی – سوسیالیستی ما «جنبش کارگری» غیر از «جنبش سوسیالیستی» می‌باشد؛ و یا به عبارت دیگر جنبش کارگری بخشی عظیم از جنبش دموکراسی – سوسیالیستی می‌باشد. همچنین جنبش دموکراسی - سوسیالیستی نه جنبش سوسیالیست‌های کلاسیک نیمه دوم قرن نوزدهم اروپا است (که با رهبری کارل مارکس و فردریک انگلس در انترناسیونال اول شکل گرفت) و نه جنبش سوسیالیست‌های دولتی قرن بیستم است (که با انقلاب اکتبر روسیه توسط بلشویک‌ها و رهبری لنین تکوین پیدا کرد) و نه جنبش سوسیال - دموکراسی یا دولت رفاه اروپائی است (که در انترناسیونال دوم با رهبری برنشتاین شکل گرفت).

باری، جنبش دموکراسی - سوسیالیستی در رویکرد ما جنبش اکثریت عظیم اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران برای اکثریت عظیم تعریف می‌شود که البته این مهم هرگز حاصل نمی‌شود مگر اینکه تمام اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران به حرکت درآید، یعنی تمام جنگل طوفانی بشود و بی‌شک همه اینها در گرو آن است که کل ستم‌های تحمیل شده بر اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران در 40 سال گذشته حاکمیت رژیم مطلقه فقاهتی به چالش کشیده شود و بدین ترتیب است که در 42 سال گذشته در رویکرد ما ترم «مستضعفین» در کنارترم «پیشگام» در عرصه استراتژی اقدام عملی سازمان‌گرایانه و تحزب‌گرایانه جنبشی تکوین یافته از پائین تعریف و تبیین شده است.

13 - تکیه بر اصل طلائی «تحلیل مشخص از شرایط مشخص» در 42 سال گذشته در رویکرد تطبیقی ما یکی از محورهای رویکرد دیالکتیکی ما در عرصه تبیین و تعریف استراتژی و برنامه کوتاه‌مدت و میان‌مدت و درازمدت و در عرصه تعیین وظایف پیشگامان مستضعفین ایران و حتی در تعیین تاکتیک‌ها بوده است. لذا در سایه این اصل طلائی بوده است که در 42 سال گذشته هرگز مطلق‌گرائی کاذب نکرده‌ایم، هر چند که تکیه بر اصل طلائی «تحلیل مشخص از شرایط مشخص» ما را بی‌نیاز از اصول و تئوری و به قول معلم کبیرمان علامه محمد اقبال لاهوری از «ابدیت» نکرده است؛ و آنچنانکه محمد اقبال لاهوری می‌گوید «ما توسط تکیه بر اصل طلائی تحلیل مشخص از شرایط مشخص در 42 سال گذشته حرکت‌مان تلاش کرده‌ایم تا ابدیت را با تغییر به صورت تطبیقی (نه انطباقی) پیوند دیالکتیکی بدهیم.»

لذا در این چارچوب بوده است که در 42 سال گذشته بزرگترین آفت جامعه بزرگ ایران استبدادزده و فقه‌زده و تصوف‌زده و انحطاط‌زده و سنت‌زده و استثمارزده، آفت فقه‌زدگی تشخیص داده‌ایم، در نتیجه جهت مبارزه با اسلام فقاهتی یا اسلام روایتی یا اسلام زیارتی یا اسلام ولایتی یا اسلام مداحی‌گری حاکم در جامعه دینی ایران و برای دستیابی به انقلاب فرهنگی بسترساز انقلاب اجتماعی، پروژه اصلاح دینی توسط اسلام تطبیقی و در چارچوب پروژه بازسازی اقبال لاهوری به صورت محوری در دستور کار خود قرار داده‌ایم؛ و بدین ترتیب بوده است که در 42 سال گذشته پیوسته بر این باور بوده‌ایم که در جامعه دینی ایران بدون پروژه اصلاح دینی هرگز نمی‌توان به صورت ریشه‌ای و رادیکال با اسلام فقاهتی حاکم مبارزه همه جانبه فرهنگی کرد.

14 - در عرصه «انسجام تئوریک» در 42 سال گذشته بزرگترین دغدغه ما مقابله با بزرگترین بحران جنبش‌های ترقی‌خواهانه جامعه ایران و جهان یعنی «بحران تئوریک» بوده است که به خصوص در فرایند پسافروپاشی شوروی و بلوک شرق و سوسیالیسم دولتی و سوسیالیسم کلاسیک نیمه دوم قرن نوزدهم اروپا این بحران تا به امروز به صورت بحران اول بین‌المللی خلق‌ها در مبارزه جهانی با سرمایه‌داری می‌باشد. لذا در این رابطه پیوسته بر این باور بوده‌ایم که تا زمانیکه «بحران تئوری» برای جنبش‌های پیشگام و پیشاهنگ و پیشرو حل نشود، امکان انجام انقلاب اجتماعی یا انقلاب فرهنگی به صورت رادیکال وجود ندارد، به عبارت دیگر داوری نهائی ما در این رابطه بر این امر قرار دارد که در زیر چتر «بحران تئوریک» امروز جامعه ایران، اگر صد تا انقلاب دیگر هم در ایران صورت بگیرد، باز مانند گذشته درب بر همان پاشنه خواهد چرخید.

باری در رابطه با مقابله با این بحران تئوریک متصلب حاکم بوده است که در 42 سال گذشته معتقد بوده‌ایم که تنها توسط پروژه بازتولید تئوریک (نه پروژه ترکیبی و تقلیدی و انضمامی و کپی و پیست انطباقی) می‌توانیم با بحران تئوریک موجود برخورد نمائیم، به عبارت دیگر در 42 سال گذشته بر این باور بوده‌ایم که بدون یک «انقلاب تئوریک» نمی‌توانیم در جامعه امروز ایران به انقلاب فرهنگی و انقلاب اجتماعی دست پیدا کنیم؛ و گرچه ممکن است بدون انقلاب تئوریک و انقلاب فرهنگی و انقلاب اجتماعی، جنبش پیشاهنگ ایران بتواند به انقلاب سیاسی و کسب قدرت سیاسی دست پیدا کند ولی بدون تردید می‌توان داوری کرد که آنچنانکه بارها آزموده‌ایم، هر گونه انقلاب سیاسی که در جامعه ایران از دل انقلاب تئوریک و انقلاب فرهنگی و انقلاب اجتماعی زائیده نشود، باعث ظهور هیولای دیگر استبدادی خطرناکتر از هیولای قبلی استبداد حاکم بر جامعه ایران می‌شود.

نکته‌ای که در اینجا ذکر آن ضرورت دارد اینکه، برای «انسجام تئوریک» توسط بازتولید تئوری پیشگام نباید وارد بحث‌های مجرد اسکولاستیکی بشویم بلکه برعکس پیشگام جهت تئوری‌سازی و دستیابی به انسجام تئوریک باید از تبیین تئوریک موضوع‌های مشخصی که با آن درگیر است و می‌تواند برای حرکت ما راه گشا باشد شروع بکنیم. اشکال عمده معلم کبیرمان شریعتی در این رابطه این بود که پیوسته در عرصه تئوری‌سازی، از موضوع‌های کلی و عام و مجرد شروع می‌کرد و در همان بالاها می‌ماند و تازه به ندرت وقتی هم که از عرصه کلیات وارد موضوع‌های کنکریت مثل حزب یا شورا یا دموکراسی و غیره می‌شد، پنچر می‌شد و به جاده خاکی می‌زد. البته این آسیب شریعتی ما هم در «فرایند سازمانی» حرکتمان در سال‌های 58 تا 60 داشتیم و همین آفت یکی از علل و دلایل ظهور بحران فراگیر درون تشکیلاتی سال‌های 59 و 60 شد و عاملی شد تا در سال‌های 59 و 60 نتوانیم به صورت تئوریک با بحران فراگیر تشکیلاتی برخورد کنیم.

به هر حال باید پیوسته بر این باور باشیم که حتی تئوری‌های کلی و عام باید راست آزمائی خودشان را در عرصه تئوری‌های مشخص و کنکریت به نمایش بگذارند نه بالعکس، نکته کلیدی که در طول 42 سال گذشته در عرصه نقشه راه انقلاب تئوریک و انقلاب فرهنگی و انقلاب اجتماعی مالم الطریقه ما بوده است اینکه دینامیک سرمایه‌داری و مناسبات پیشاسرمایه‌داری با دینامیک دموکراسی - سوسیالیستی مورد اعتقاد ما به عنوان نظام اجتماعی متفاوت می‌باشد، چراکه دینامیک نظام سرمایه‌داری و مناسبات ماقبل آن یک «دینامیک اجباری» می‌باشد که به صورت جبری و خارج از اراده انسان عمل می‌نماید، اما دینامیک دموکراسی - سوسیالیستی مورد اعتقاد ما یک «دینامیک اختیاری و انتخابی» می‌باشد؛ به عبارت دیگر دموکراسی - سوسیالیستی در رویکرد ما یک انتخاب است و همین جوهر انتخابی بودن دموکراسی - سوسیالیستی در رویکرد ما باعث می‌گردد تا برای دستیابی به آن تنها با سلاح تئوری یعنی حرکت آگاهانه پیش برویم. آنچنانکه همین موضوع باعث می‌گردد تا برای سازماندهی و تشکل مثلاً طبقه کارگر در راستای اعتلای جنبش دموکراسی - سوسیالیستی، انجام آن در گرو دو مؤلفه عینی و ذهنی باشد، چراکه مؤلفه عینی توسط تولید اجتماعی شکل می‌گیرد، اما مؤلفه ذهنی آن عبارت است از اینکه طبقه کارگر نیاز به تشکل و وحدت طبقاتی دارد که بدون تردید ضرورت دارد تا این نیاز را احساس و فهم نماید؛ و قطعاً تا زمانی که طبقه کارگر به این آگاهی نرسد امکان سازماندهی و تشکل آن چه به صورت تحزب‌گرایانه و چه به شکل شورائی و توده‌ای برای آنها وجود ندارد.

15 - بدون تردید وظیفه پیشگام یا پیشگامان مستضعفین ایران در سه «فرایند سازمانی و جنبشی و حزبی» تعیین دادن و تشکل بخشیدن و جلو راندن یا اعتلابخشی جنبش‌های پیشرو اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران اعم از جنبش کارگری یا جنبش دانشجوئی یا جنبش معلمان و یا جنبش زنان و مزدبگیران و زحمتکشان شهرو روستا و حاشیه تولید در عرصه حرکت سازمان‌گرایانه افقی (نه عمودی) می‌باشد. در این رابطه نکته کلیدی که پیشگام یا پیشگامان مستضعفین ایران باید به آن عنایت داشته باشند اینکه «نیروی رادیکال اجتماعی» با «نیروی رادیکال سیاسی» متفاوت می‌باشند؛ چراکه نیروی «رادیکال اجتماعی» دلالت بر تمامی گروه‌های اجتماعی اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران می‌کند که معتقد به تغییر و حرکت تحول‌خواهانه در عرصه اقتصادی و اجتماعی و سیاسی می‌باشند و نسبت به وضع موجود و مناسبات سیاسی – اقتصادی حاکم بر جامعه ایران موضع اپوزیسیون دارند؛ اما «نیروی‌های رادیکال سیاسی» دلالت بر گروه‌ها یا جریان‌های جنبش سیاسی ایران در داخل و خارج از کشور می‌کنند که معتقد به نفی مناسبات سرمایه‌داری حاکم بر جامعه ایران در بستر پروسس اعتلابخش اجتماعی هستند. از انجائیکه موضوع حرکت پیشگام یا پیشگامان مستضعفین ایران در عرصه حرکت سازمان‏گرایانه افقی «گروه‌های رادیکال اجتماعی» می‌باشند، لذا پیشگام یا پیشگامان مستضعفین ایران باید جهت بسترسازی حرکت افقی خود در عرصه گروه‌های رادیکال اجتماعی (نه رادیکال سیاسی) اقدام به «گفتمان‏سازی سیاسی – اجتماعی» در جامعه ایران در راستای تغییر و تحول و آلترناتیو وضع موجود بکنند.

برای مثال در شرایطی که گفتمان مسلط بر جامعه ایران گفتمان اصلاح‏طلبی از درون نظام توسط خود جناح‌های درونی قدرت (آنچنانکه از خرداد 76 شاهدیم) می‌باشد تا زمانیکه گفتمان مسلط بر جامعه ایران چنین گفتمانی باشد «پیشگام» یا «پیشگامان مستضعفین ایران» هر چند شرایط عینی برای حرکت سازمان‏گرایانه آنها فراهم باشد، اما شرایط ذهنی جهت حرکت افقی «پیشگام» یا «پیشگامان مستضعفین ایران» فراهم نخواهد بود. از آنجائیکه رمز موفقیت حرکت سازمان‏گرایانه افقی «پیشگام» یا «پیشگامان مستضعفین ایران» در گرو مادیت یافتن دو مؤلفه‌ای «شرایط عینی» و «شرایط ذهنی» می‌باشد و بدون فراهم شدن «شرایط ذهنی» هر قدر هم که «شرایط عینی» فراهم باشد، امکان اعتلای مبارزه افقی «پیشگام» یا «پیشگامان مستضعفین ایران» فراهم نمی‌باشد، لذا به همین دلیل است که در راستای فراهم کردن «شرایط ذهنی» برای حرکت افقی گروه‌های رادیکال اجتماعی، «پیشگام» یا «پیشگامان مستضعفین ایران» باید اقدام به «گفتمان‏سازی» بکنند، چراکه هرگز و هرگز در چارچوب گفتمان مسلط محافظه‏کارانه مهندسی شده بر جامعه ایران، «پیشگام» یا «پیشگامان مستضعفین ایران» نمی‌توانند وظایف تعیین دادن و تشکل بخشیدن و اعتلاسازی جنبش‌های پیشرو اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران به انجام برسانند.

باری، در این رابطه است که گفتمان‏سازی جهت بسترسازی شرایط ذهنی حرکت افقی سازمان‏گرایانه «پیشگام» یا «پیشگامان مستضعفین ایران» جزو وظایف کلیدی پیشگام یا پیشگامان مستضعفین ایران می‌باشد؛ اما سؤال مهمی که در این رابطه در اینجا قابل طرح است، اینکه «پیشگام» یا «پیشگامان مستضعفین ایران» چگونه می‌توانند اقدام به گفتمان‏سازی آلترناتیوی در شرایط امروز جامعه ایران بکنند؟

مثلاً در شرایط امروز جامعه ایران شاهدیم که در خیزش دی‏ماه 96 اقشار میانی یا طبقه متوسط شهری غائب بودند. هر چند که طبقه کارگر هم در خیزش دی‏ماه 96 غایب بودند، اما دلیل غیبت اقشار میانی جامعه ایران در خیزش دی‏ماه 96 با دلیل غیبت طبقه کارگر ایران در خیزش دی‏ماه 96 متفاوت می‌باشد، چراکه «دلیل غیبت طبقه کارگر در خیزش دی‏ماه 96، فقدان سازماندهی و تشکل سراسری طبقه کارگر ایران و محصور ماندن مبارزه جنبش کارگری ایران در عرصه مبارزه کارگاهی و مبارزه آکسیونی آنهم به صورت اتمیزه شده در راستای کسب خواسته‌های حداقلی مثل دریافت حقوق معوقه بوده است، در صورتی که برعکس طبقه کارگر ایران، غیبت اقشار میانی یا طبقه متوسط شهری در سه لایه مختلف غیر مرفه و نیمه مرفه و مرفه آن در خیزش دی‏ماه 96 به دلیل اعتقاد این گروه‌های اجتماعی به گفتمان اصلاح‏طلبی از درون نظام می‌باشد

پر پیداست که با عنایت به حجم کمی و کیفی اقشار میانی در جامعه بزرگ ایران آن هم در شرایطی که جنبش کارگری ایران در فقدان تشکل و سازماندهی سراسری و مبارزه طبقه‌ای، به عنوان غایب بزرگ در جنبش‌های اجتماعی حتی در جنبش سبز 88 و خیزش دی‏ماه 96 می‌باشد، بی‏شک غیبت اقشار میانی در حرکت تحول‏خواهانه اجتماعی جامعه ایران بسترساز آن خواهد بود که جنبش‌های اجتماعی اعتلا یافته از قاعده جامعه ایران از همان بدو تولد مرده به دنیا بیاید، آنچنانکه در خیزش هشت روزه دی‏ماه 96 شاهد بودیم که جنبشی با آن همه گستردگی که بیش از 90 شهر ایران را به یکباره در برگرفت، در غیبت اقشار میانی و طبقه کارگر ایران (برعکس جنبش سبز سال 88) به صورت نرم توسط دستگاه‌های چند لایه‌ای سرکوبگر رژیم مطلقه فقاهتی حاکم سرکوب شدند.

در این رابطه است که در شرایط فعلی جامعه ایران، اگر «پیشگام» یا «پیشگامان مستضعفین ایران» بخواهند اقشار میانی جامعه ایران را به عرصه مبارزه تحول‌خواهانه اجتماعی بکشانند، راهی جز این ندارند، مگر اینکه اقدام به گفتمان‏سازی بکنند.

ادامه دارد

 

  • آگاهی
  • آزادی
  • برابری