ما چه می‌گوئیم؟ - قسمت سیزدهم

 

با آرمان‌گرائی توسط تحول فرهنگی در جامعه است که انواع مؤلفه‌های اخلاقی به صورت اخلاق فردی و اخلاق اجتماعی و اخلاق سیاسی معنی پیدا می‌کند.

ما می‌گوئیم جامعه هرگز بدون نیروهای آرمان‌گرا نمی‌تواند به سوی آینده مطلوب حرکت نماید نیروهای آرمان‌گرا در هر جامعه مانند فانوس دریائی برای هدایت کشتی‌های دریاپیما می‌باشند.

6 - در رابطه با تز «اسلام منهای روحانیت» معلم کبیرمان شریعتی ما می‌گوئیم برای فهم این تز باید از دو مسیر حرکت کنیم مسیر اول، فهم سیستماتیک این تز است، مسیر دوم فهم تاریخی این تز می‌باشد. در چارچوب فهم سیستماتیک تز اسلام منهای روحانیت شریعتی، ما مجبوریم به صورت نظری بر «مفاهیم» تکیه بکنیم در صورتی که در چارچوب فهم تاریخی تز اسلام منهای روحانیت شریعتی، ما باید به صورت «مصداقی» (نه مفاهیم) پروسه تکوین و رشد و انحطاط روحانیت شیعه در تاریخ ایران را مورد برسی قرار بدهیم. بنابراین در این رابطه است که در چارچوب فهم سیستماتیک تز اسلام منهای روحانیت شریعتی که در طول 40 سال گذشته حاکمیت رژیم مطلقه فقاهتی به عنوان یک شعار کلیدی مطرح شده است، ما می‌گوئیم جوهر و مضمون تز اسلام منهای روحانیت شریعتی همان «تز اسلام منهای فقاهت روایتی حوزه‌های فقهی می‌باشد» که از قرن چهارم هجری توسط شیخ کلینی و شیخ طوسی و شیخ مفید و شیخ صدوق و در ادامه آن در دوران صفویه توسط ملأ محمدباقر مجلسی بنیانگذاری شد؛ و در همین رابطه بود که در دوران صفویه توسط شیخ علی کرکی اسلام فقاهتی روایتی توانست به صورت ساختاری در روحانیت مادیت پیدا کند.

ما می‌گوئیم برای فهم سیستماتیک شعار اسلام منهای روحانیت، باید ابتدا شعار اسلام منهای فقاهت روایتی حوزه‌های فقهی شیعه از قرن چهارم تا به امروز فهم نمائیم، به عبارت دیگر بدون فهم سیستماتیک اسلام منهای فقاهت روایتی حوزه‌های فقهی در طول بیش از هزار سال گذشته ما نمی‌توانیم به فهم سیستماتیک شعار اسلام منهای روحانیت شریعتی دست پیدا کنیم. شاید بتوان این موضوع را در عرصه فهم سیستماتیک شعار اسلام منهای روحانیت شریعتی اینچنین مطرح کنیم که تا زمانیکه امکان تحقق دستیابی به اسلام منهای فقاهت روایتی حوزه‌های فقهی وجود نداشته باشد، امکان تحقق شعار اسلام منهای روحانیت شریعتی وجود نخواهد داشت. بنابراین محدود کرد عرصه شعار اسلام منهای روحانیت شریعتی به عرصه تاریخی و مصداقی بدون فهم جایگاه سیستماتیک آن همان مطرح کردن مکانیکی اسلام منهای روحانیت بدون طرح اسلام منهای فقه و فقاهت می‌باشد.

آنچنانکه شیخ مرتضی مطهری در رد معلم کبیرمان شریعتی تحت شعار «منهایون» مطرح می‌کرد، لازم به ذکر است که برای فهم سیستماتیک شعار اسلام منهای روحانیت که همان فهم اسلام منهای فقه روایتی حوزه‌های فقهی می‌باشد باید عنایت داشته باشیم که در طول هزار سال گذشته تاریخ حیات روحانیت شیعه (یعنی از دوران آل بویه در قرن چهارم چهار صد سال بعد از حرکت پیامبر اسلام که در سال 11 هجری وفات کرد) روحانیت شیعه:

اولاً تمام اسلام را در اسلام فقاهتی تعبدی و تقلیدی و تکلیفی خلاصه کرده است آنچنانکه شاهد بودیم که در جریان انقلاب مشروطیت شیخ فضل الله نوری خطاب به مشروطه‌خواهان می‌گفت: «چرا از آزادی دفاع می‌کنید، آزادی و حریت مخالف قوانین الهی است، قوام اسلام بر عبودیت استوار است نه بر آزادی» و در دهه 60 خمینی در تعریف استراتژی حرکت خود می‌گفت: «هدف ما اجرای احکام اسلام است با اجرای احکام اسلام وظیفه روحانیت تمام می‌شود» و باز در همین رابطه بود که شیخ مرتضی مطهری در تبیین اسلام حداکثری فقاهتی حوزه‌های فقهی می‌گفت: «توسط اجتهاد در فقه حوزه‌های فقاهتی، اسلام فقاهتی برای حیات همیشه بشریت کافی است.»

ثانیاً منبع و ماخذ و آبشخور فقه روایتی حوزه‌های فقاهتی به جای قرآن، بی‌نهایت روایت‌های می‌باشد که از قرن چهارم الی الان اقدام به جمع‌آوری آنها کرده‌اند. تنها کافی است که در این رابطه عنایت داشته باشیم که اصول کافی شیخ کلینی دارای 16200 حدیث و من لایحضر الفقیه شیخ صدوق 6000 حدیث و استبصار شیخ طوسی 14000 حدیث که جمع این احادیث (منهای 110 جلد کتاب بحارالانوار ملأ محمد باقر مجلسی) 36200 حدیث می‌باشد و این در شرایطی است کل آیات قرآن 6200 آیه می‌باشد.

یادمان باشد که طبق گفته محمد اقبال لاهوری ابوحنیفه که در اوایل قرن دوم می‌زیست و نزدیک‌ترین فقیه به دوران پیامبر اسلام و ائمه شیعه بوده است بیش از 19 روایت صحیح و غیر جعلی از پیامبر اسلام تائید نمی‌کرده است و منهای آن 19 روایت تمامی روایت‌های نقل شده از زبان پیامبر اسلام را جعلی می‌دانسته است؛ و باز این در شرایطی است که در نهج‌البلاغه منتسب به امام علی یعنی نزدیکترین فرد به پیامبر اسلام بیش از 13 روایت از پیامبر اسلام نقل نشده است.

پر واضح است که همین جایگزینی اسلام روایتی به جای اسلام قرآنی توسط روحانیت حوزه‌های فقاهتی در طول هزار سال گذشته باعث گردیده است تا روحانیت دگماتیست حوزه‌های فقاهتی توسط اسلام روایتی قرائت رسمی از دین عرضه کنند و خود را به عنوان متولی این دین رسمی در طول هزار سال گذشته به جامعه معرفی نمایند، به عبارت دیگر از آنجائیکه اسلام روایتی فقاهتی حوزه‌های فقهی چه بخواهیم و چه نخواهیم یک امر تخصصی می‌شود که روحانیت حوزه‌های فقهی باید سالیان سال عمر خود را پس از طی دوران مقدمات و سطح از مرحله‌ای که وارد دوران خارج می‌شوند صرف خواندن این اقیانوس بی‌پایان روایت‌ها بکنند دیگر نیازی به قرآن به عنوان یک مرجع فقهی ندارند، آنچنانکه در این رابطه علامه طباطبائی صاحب تفسیر المیزان و جوادی آملی می‌گویند روحانیت حوزه‌های فقاهتی برای طی مراحل رشد خود از آغار تا مرجعیت حتی بدون باز کردن جلد قرآن می‌توانند تمامی نیازهای نظری فقهی خودشان را از کتاب‌های روایتی موجود دنبال نمایند.

باری بدین ترتیب است که تا زمانی که اسلام قرآنی جایگزین اسلام روایتی حوزه‌های فقهی نشود نمی‌توان قرائت رسمی از دین و تخصص روحانیت حوزه‌های فقهی را به چالش کشید. لذا بدین ترتیب است که تنها مسیر تحقق اسلام منهای فقاهت روایتی حوزه‌های فقهی مورد اعتقاد شریعتی جایگزین کردن اسلام قرآنی و اسلام نهج‌البلاغه علی به جای اسلام روایتی حوزه‌های فقهی می‌باشد و تا زمانیکه این مهم تحقق پیدا نکند به صورت سیستماتیک امکان تحقق اسلام منهای روحانیت وجود نخواهد داشت.

اما در خصوص جایگاه شعار اسلام منهای روحانیت شریعتی به صورت تاریخی باید جایگاه روحانیت (از بدو تکوین آن در قرن چهارم دوران آل بویه و اعتلای آن در قرن دهم دوران صفویه تا به امروز) را در عرصه صفحه شطرنجی سه قطب قدرت حاکم یعنی «زر و زور و تزویر» مورد مطالعه قرار بدهیم، چراکه آنچنانکه فردوسی در شاهنامه می‌گوید:

نه بی‌تخت شاهی بود دین بپا / نه بی‌دین بود شهریاری بجا

دو بنیاد یک بر دگر بافته / برآورده پیش خرد تافته

نه از پادشاه بی‌نیاز است دین / نه بی‌دین بود شاه را آفرین

چنین پاسپانان یکدیگرند / تو گوئی که در زیر یک چادرند

نه آن زاین نه این زان بود بی‌نیاز / دو انباز دیدیمشان نیک ساز

باری از آنجائیکه فونکسیون اصلی روحانیت در طول تاریخ حیات خود از بدو تکوین الی الان در راستای توجیه مذهبی قدرت ثلاثه حاکم بر جامعه ایران بوده است، به همین دلیل در عرصه تبیین تاریخی روحانیت ما مجبوریم پیوند و رابطه روحانیت به عنوان یک قطب قدرت حاکم بررسی نمائیم؛ و لذا در همین رابطه است که قرآن هر کجا که می‌خواهد فونکسیون روحانیت در جوامع گذشته مذهبی مورد نقد قرار بدهد رابطه روحانیت با سه قطب قدرت حاکم به نقد می‌کشد و روحانیت را در کنار دو قطب دیگر حاکم یعنی «زر و زور» یا «فرعون و قارون» مطرح می‌نماید و هرگز در قرآن روحانیت را به عنوان نمایندگان رسمی اسلام پیامبر اسلام مطرح نکرده است.

بر این مطلب بیافزائیم که روحانیت از آغاز ظهور تاریخی خود در ادیان جهت تبیین و توجیه قدرت خود در میان قدرت ثلاثه حاکم زر و زور و تزویر ابتدا تلاش می‌کردند تا منشاء قدرت اجتماعی و سیاسی و اقتصادی از مردم و جامعه را به آسمان‌ها منتقل کنند و پس از خلعید قدرت از مردم و جامعه و قرار دادن منشاء قدرت در آسمان‌ها خود را به عنوان واسطه بین آسمان‌ها و زمین در برابر مردم تعریف می‌کردند و سپس به انتقال قدرت از آسمان به قطب ثلاثه قدرت اقدام می‌کردند. بنابراین بدین ترتیب بود که اردشیر پادشاه ایران می‌گفت: «من قدرت خودم را از دست اهورا مزدا می‌گیرم نه از دست مردم» و شاهان رژیم کودتائی و توتالیتر پهلوی مطابق قانون اساسی مشروطیت می‌گفتند: «سلطنت موهبتی است الهی که به آنها رسیده است» و در اصل پنجم قانون اساسی رژیم مطلقه فقاهتی حاکم آمده است که: «در زمان غیبت حضرت ولی عصر در جمهوری اسلامی ایران ولایت امر و امامت امت بر عهده فقیه می‌باشد.»

در کتاب ولایت فقیه خمینی شآن حکومتی پیامبر اسلام را امری آسمانی می‌داند که این شآن حکومتی در دوران غیبت اما م زمان به فقیه حوزه‌های فقاهتی منتقل می‌گردد و مطابق این شآن سیاسی آسمانی منتقل شده به خمینی بود که از همان آغاز خمینی در نامه انتخاب بازرگان به عنوان نخست وزیری دولت موقت خطاب به او نوشت که: «بنابه حق شرعی جنابعالی را به نخست وزیری انتخاب می‌کنم» حق شرعی خمینی همان ولایت آسمانی بود که در کتاب ولایت فقیه خود معتقد بود از پیامبر اسلام به او به ارث رسیده است.

باری بدین ترتیب است که در عرصه تاریخی تحقق شعار اسلام منهای روحانیت شریعتی همان سکولاریسم حکومتی (نه سکولاریسم سیاسی و اجتماعی) می‌باشد چرا که سکولاریسم حکومتی که مولود انقلاب کبیر فرانسه است به معنای انتقال منشاء قدرت ثلاثه از آسمان به زمین می‌باشد. فراموش نکنیم که از انقلاب کبیر فرانسه بود که در مغرب زمین منشاء قدرت از آسمان به زمین آمد و این مهم توسط رویکرد سکولاریسم حکومتی به انجام رسید. بنابراین بحث سکولاریسم حکومتی برعکس سکولاریسم کلامی بحث کفر و ایمان نیست بلکه فقط و فقط بحث انتقال قدرت از آسمان به زمین می‌باشد؛ زیرا هر گونه انتقال قدرت از آسمان به زمین به معنای انتقال قدرت به مردم و جامعه می‌باشد.

طبیعی است جایگاه روحانیت در جامعه‌ای دارای فونکسیون می‌باشد که آن جامعه در زیر چتر اسلام فقاهتی حوزه‌ای فقهی به صورت تعبدی و تکلیفی و تقلیدی نهادینه شده باشند و آن جامعه نهادینه شده تقلیدی و تکلیفی و تعبدی جامعه‌ای نیست مگر «جامعه سنتی» به عبارت دیگر روحانیت تاریخی تنها در «جامعه سنتی» دارای فونکسیون می‌باشند. پر پیداست که با استحاله جامعه سنتی به جامعه مدنی، روحانیت تاریخی فونکسیون خود را از دست می‌دهند و به موازات آن شرایط برای مادیت بخشیدن شعار اسلام منهای روحانیت شریعتی فراهم می‌گردد. شاید بهتر باشد که این مطلب را اینچنین فرموله نمائیم که برای «تحقق شعار اسلام منهای روحانیت در جامعه بزرگ و رنگین کمان ایران باید ابتدا شرایط برای استحاله جامعه سنتی به جامعه مدنی فراهم بکنیم و تا زمانیکه جامعه ایران فرایند انتقال خود از جامعه سنتی به جامعه مدنی طی نکند امکان مادیت بخشیدن به شعار اسلام منهای روحانیت شریعتی در جامعه ایران وجود ندارد.»

دلیل این امر همان است که از آنجائیکه در جامعه سنتی نهادینه شده بر سه پایه «تقلید و تکلیف و تعبد» روحانیت دارای فونکسیون می‌باشند، بنابراین امکان تحقق شعار اسلام منهای روحانیت شریعتی وجود ندارد؛ و اما در جامعه مدنی از آنجائیکه منشاء قدرت از آسمان به زمین و مردم می‌آید و رابطه‌های مصنوعی بین آسمان و زمین قطع می‌گردد و هر کس کشیش خود می‌شود و می‌تواند آنچنانکه محمد اقبال می‌گوید: «بدون واسطه روحانیت با خداوند خودش رابطه بر قرار نماید» دیگر روحانیت فونکسیون خود را از دست می‌دهد و شرایط برای شعار اسلام منهای روحانیت شریعتی فراهم می‌گردد.

6 - در باب دموکراسی ما می‌گوئیم دموکراسی یک پرو سه است که باید تمرین بشود. در رویکرد ما دموکراسی یک پروژه و یک فراورده نیست که بتوان به صورت یک نسخه از بالا به جامعه تزریق نمود. همین رویکرد پروسسی ما به دموکراسی است که باعث شده است تا ما این پروسه دموکراسی را در سه مؤلفه پروسه فرهنگی و پروسه سیاسی و پروسه اجتماعی تعریف نمائیم.

ما می‌گوئیم دموکراسی پروسه‌ای است که باید به صورت درازمدت تمرین بشود.

ما می‌گوئیم برای نهادینه کردن دموکراسی پروسه‌ای، باید از پروسه فرهنگ شروع بکنیم. پر پیداست که در رویکرد ما آنچنانکه ماندلا می‌گوید: «آنانیکه می‌خواهند راه دموکراسی با تبدیل آن از پروسه به پروژه و به جای تحقق آن از پائین با تزریق از بالا کوتاه بکنند شکست خواهند خورد و مجبور به پرداخت هزینه بیشتری برای دموکراسی می‌شوند.»

ادامه دارد