ما چه می‌گوئیم؟ - قسمت بیست و دو

 

آنچنانکه می‌توانیم بگوئیم که «دموکراسی سوسیالیستی سه مؤلفه‌ای پاسخ روشن ما به بی‌عدالتی‌ها و نابرابری‌های امروز جامعه ایران است» که البته این «پاسخ ما به نابرابری‌ها و تبعیض‌های شش‌گانه موجود در جامعه امروز ایران، نه مانند پاسخ اکونومیست‌ها در جنبش کارگری ایران و نه مانند پاسخ فمینیست‌های لیبرال در جنبش رهائی زنان ایران و نه مانند پاسخ ناسیونالیست‌های واکنشی در جنبش ملی ایران می‌باشد» چراکه هیچ یک از سه گفتمان فوق «ریشه تبعیضات طبقاتی و جنسیتی و ملی که همانا مناسبات سرمایه‌داری سودمحور و کالامحور می‌باشد، به چالش نمی‌کشد.»

دموکراسی سوسیالیستی سه مؤلفه‌ای تعریف یکسان ما حول دو محور سلبی (نسبت به حاکمیت مطلقه فقاهتی) و ایجابی (آلترناتیوی نسبت به جایگزینی حاکمیت مطلقه فقاهتی) چه در عرصه سیاسی و چه در عرصه اقتصادی و چه در عرصه معرفتی (زر و زور و تزویر) می‌باشد.

دموکراسی سوسیالیستی سه مؤلفه‌ای «محور اصلی است که چپ مذهبی با رویکرد اقبال - شریعتی را از چپ مذهبی با قرائت سازمان مجاهدین خلق و چپ مذهبی با قرائت سوسیالیست‌های خداپرست نخشب و چپ سیاسی و فلسفی با قرائت مارکس و لنین و غیره جدا می‌سازد.»

یادمان باشد که «سوسیالیسم کارل مارکس یک سوسیالیسم طبقه‌ای می‌باشد، آنچنانکه سوسیالیسم لنین یک سوسیالیسم تک حزبی و دولتی می‌باشد، اما سوسیالیسم شریعتی یک سوسیالیسم اجتماعی است.»

دموکراسی سوسیالیستی سه مؤلفه‌ای در چارچوب تحول فرهنگی و تحول اجتماعی و تحول سیاسی از پائین توسط جامعه مدنی جنبشی خودبنیاد و مستقل و دینامیک تکوین یافته از پائین، انقلاب به معنای عزم اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران را برای یک دگرگونی رادیکال و ریشه‌ای (که دیگر در آن جائی برای راهکارهایی که می‌خواهند از طریق اصلاحات توسط جناح‌های درونی قدرت حاکم و صندوق‌های رأی مهندسی شده حزب پادگانی خامنه‌ای و فشار از پائین برای چانه زنی در بالا و یا از طریق سرنگونی به کمک نیروهای امپریالیستی به تغییر در جامعه ایران دست پیدا کنند، وجود ندارد) به نمایش می‌گذارد.

باری، در این رابطه است که ما می‌گوئیم: «ظرفیت و پتانسیل جاری کردن دموکراسی سوسیالیستی سه مؤلفه‌ای به عنوان یک گفتمان مشترک در اردوگاه چپ مذهبی با رویکرد اقبال – شریعتی در بطن مبارزه جنبش‌های اجتماعی چهار مؤلفه‌ای صنفی و مدنی و سیاسی و طبقه‌ای نهفته است» و تنها توسط عبور «گفتمان دموکراسی سوسیالیستی سه مؤلفه‌ای از قلب این جنبش‌های به صورت افقی آن هم در عرصه عمل و نظر است که دموکراسی سوسیالیستی سه مؤلفه‌ای به صورت یک جنبش مادیت پیدا می‌کند.»

از اینجا است که ما می‌گوئیم: «راه رشد حرکت و رویکرد اقبال و شریعتی در جامعه امروز ایران نه از طرق افزودن به تعداد کتابهای مدح و نقد آنها انجام می‌گیرد و نه از طریق (به قول شریعتی) مخفی کردن آنها در لای کفن کتاب و کاغذ و کتابخانه‌ها ممکن می‌باشد و نه از طریق محدود کردن اندیشه‌های آنها در چارچوب بحث‌های آکادمیک و پلمیک دانشگاهی صورت می‌گیرد، بلکه برعکس تنها از طریق زندگی کردن این گفتمان در عرصه جنبش‌های افقی طبقاتی و مطالباتی مدنی و سیاسی و صنفی ممکن می‌باشد.»

بنابراین، بدین ترتیب است که ما می‌گوئیم: «چپ مذهبی با رویکرد اقبال - شریعتی در جامعه امروز ایران باید به جای هیجان‌زدگی و آوانتاریسم و حرکت‌های انفرادی و سکتاریستی، باید بکوشند با شرکت و دفاع مسئولانه و فعال در جنبش‌های خودبنیاد و خودسازمانده و خودرهبر تکوین یافته از پائین در عرصه‌های مختلف مطالباتی و طبقاتی اعم از صنفی و سیاسی و مدنی، علاوه بر آلوده‌زدائی کردن آن جنبش‌ها از گرایشات ارتجاعی و لیبرالی در اشکال مختلف آن، گفتمان دموکراسی سوسیالیستی سه مؤلفه‌ای را در بطن این جنبش‌ها به زبان حال این جنبش‌ها تبدیل کنند.»

از اینجا است که ما می‌گوئیم: «با این رویکرد ما می‌توانیم در بین اردوگاه چپ مذهبی با رویکرد اقبال – شریعتی اعتمادسازی بکنیم؛ و امید کار متشکل در بین منفردین و مستقلین اردوگاه چپ مذهبی با رویکرد اقبال- شریعتی به وجود بیاوریم.»

ما می‌گوئیم: «اردوگاه چپ مذهبی با رویکرد اقبال - شریعتی در پاسخ به بحران جهانی سرمایه‌داری و بن‌بست نظم حاکم بر جهان و بن‌بست کامل رژیم مطلقه فقاهتی حاکم و بحران و رکود جنبش‌های خودبنیاد طبقاتی و مدنی و مطالباتی به خصوص در فرایند پسا کرونای ویروسی نباید امر کسب قدرت سیاسی مسئله اصلی‌اش باشد»، بلکه «وظیفه ما در این شرایط باید بسترسازی برای تداوم و استمرار و اجتماعی کردن و بسترسازی برای بازتولید و اعتلای این جنبش‌ها با حمایت و شرکت فعال در جنبش‌های مطالباتی مدنی و صنفی و سیاسی برای گسترش راهکاری دموکراتیک و اعتمادسازی (البته با پرهیز از خودمحوربینی و سکتاریسم) باشد.»

باری، ما می‌گوئیم: یک مرور اجمالی از تاریخ نبردهای طبقاتی در جامعه ایران در طول 150 سال گذشته این حقیقت را برای ما آفتابی می‌کند که تمامی جریان‌های نظری و عملی که «با رویکرد تک بعدی و تک مؤلفه‌ای به تضاد طبقاتی یا جنگ طبقاتی به عنوان تنها عامل حرکت جامعه ایران تکیه کرده‌اند، شکست خورده‌اند» چراکه در «رویکرد ما تضادهای اصلی عامل حرکت جامعه و تاریخ صورت اردوگاهی دارند، نه صورت صرف طبقاتی». البته «تضاد طبقاتی یکی از عوامل محرکه جامعه و تاریخ می‌باشد نه همه عوامل حرکت»، بنابراین در این رابطه است که ما بر این باوریم که «برای تبیین عامل و عوامل حرکت جامعه و تاریخ قبل از اینکه با نسخه‌ای عام و کلی موتور حرکت تمامی جوامع بشری را با یک عامل مثل جنگ طبقاتی و یا نبرد طبقاتی تحلیل بکنیم، باید به صورت کنکرت و مشخص هر جامعه‌ای را در چارچوب خودویژگی‌های تاریخی، اجتماعی، اقتصادی، سیاسی، فرهنگی و شرایط خاص بین‌المللی تحلیل نمائیم.»

پر واضح است که در این رابطه «رویکرد اردوگاهی به جای رویکرد منوپل طبقاتی، می‌تواند ما را به تحلیل مشخص از شرایط مشخص جامعه و تاریخ برساند» که البته «سنتز رویکرد اردوگاهی (به جای رویکرد صرف طبقاتی) آن خواهد بود که دیگر در عرصه تحلیل، ما نیازمند به کپی و پیست کردن نیستیم.»

یادمان باشد که ظهور هیولای سوسیالیسم دولتی در قرن بیستم در چارچوب تشکیل یک نظام سیاسی تک حزبی و مدیریت بوروکراتیک کلیت شئون اجتماعی و توجیه روش تولید و توزیع سرمایه‌داری دولتی بر پایه ضرورت رشد نیروهای مولد و در راستای استقرار سوسیالیسم و تحکیم به اصطلاح ضروری «دیکتاتوری پرولتاریا» و سلطه بلامنازعه یک رهبر توتالیتر مثل استالین در شوروی و یا مائو در چین و یا پل پوت در کامبوج و یا خاندان کیم در کره شمالی (که میلیون‌ها انسان را جهت تحقق اهداف سیاسی، اقتصادی و استراتژیک یک رهبر توتالیتر به کام مرگ کشیدند) در «تحلیل نهائی ریشه در همین رویکرد مکانیکی تک مؤلفه‌ای عمده و مطلق کردن تضاد طبقاتی به عنوان تنها موتور حرکت جامعه و تاریخ دارد» زیرا این امر باعث می‌گردد تا «تئوری و ایدئولوژی حاصل این رویکرد تک مؤلفه‌ای مطلق و کلی و جزمی و دگماتیست بشود» که برای طرح مصداقی فونکسیون این رویکرد تک مؤلفه‌ای در «تحلیل شرایط» تنها کافی است که به کتاب «تغییر مواضع ایدئولوژی» تقی شهرام (که در سال 1354 در خصوص تبیین و توجیه کودتای اپورتونیستی درون سازمان مجاهدین نوشته است) عنایتی بکنیم.

در این کتاب توسط همین «رویکرد تک مؤلفه‌ای تضاد طبقاتی» به عنوان تنها موتور جامعه ایران، نویسنده تلاش می‌کند تا با بیان «استحاله خرده بورژوازی به طبقه کارگر در جامعه ایران» به توجیه اعمال غیر اخلاقی خود (که شامل حذف‌های فیزیکی و درگیری‌های درون سازمانی مسلحانه و شکنجه‌های جسمی کادرهای صادق سازمان و جنگ‌های روانی و اسطوره‌سازی از افرادی معلوم الحالی مثل وحید افراخته و تقدیس رهبری افرادی مثل تقی شهرام و اخراج کادرهای سازمانی و تقلب و یارکشی‌های فرصت‌طلبانه و غیر دموکراتیک درون تشکیلاتی در جریان کودتای اپورتونیستی فوق و سانسور و تحریف عقاید منتقدان درون تشکیلاتی مثل مجید شریف واقفی و توجیه خفقان درون سازمانی و فرقه‌سازی درون تشکیلات و تسویه حساب‌های درون تشکیلاتی و دخالت در زندگی خصوصی اعضا و کادرهای سازمان و مرزبندی ایدئولوژیک با مخالفان و رقبای درون تشکیلاتی و زن‌ستیزی و تهمت‌های بی‌اساس و شایعه‌سازی‌های ناروا و تخطئه‌کاری و فحاشی بر علیه مخالفین درون سازمانی خود می‌باشد) بپردازد.

ما می‌گوئیم: «رهائی زن» در جامعه ایران «از مسیر تساوی حقوق زن و مرد و عدالت جنسیتی حاصل می‌شود نه توسط مبارزه مکانیکی با حجاب اجباری» (آنچنانکه امروز در جامعه ایران فمینیست لیبرالی بر طبل آن می‌کوبند).

ما می‌گوئیم: کار بزرگی که شریعتی (با تاسی از محمد اقبال لاهوری) در عرصه بازسازی اسلام کرده است، این است که با رویکرد دیالکتیکی و تطبیقی سه عقل:

1 - عقل عرفانی.

2 - عقل تاریخی.

3 - عقل ایدئولوژیکی (کویری‌ات، اجتماعیات و اسلامیات) را به هم پیوند داده است، بنابراین برای فهم جوهر منظومه معرفتی شریعتی ما باید «در چارچوب هر سه عقل عرفانی، تاریخی و ایدئولوژیک یا کویریات، اسلامی‌ات و اجتماعیات منظومه معرفتی او را فهم کنیم». برخورد اکلکتیویته‌ای با اندیشه او کردن مثل جدا کردن کویریات از اسلامیات و اجتماعیات او، باعث سترون کردن اندیشه‌های او می‌شود.

ما می‌گوئیم: لازمه تحقق دموکراسی سوسیالیستی سه مؤلفه‌ای که همان اجتماعی کردن سه قدرت اقتصادی و سیاسی و معرفتی می‌باشد «تحقق روحیه جمعی است» و تحقق روحیه جمعی در جامعه حاصل نمی‌شود مگر اینکه در «جامعه کار طبیعی جمعی نهادینه بشود» و در ادامه تکوین کار طبیعی جمعی است که روحیه جمعی و در ادامه آن «مبارزه جمعی سیاسی و اجتماعی سازماندهی شده» تکوین پیدا می‌کند.

ما می‌گوئیم: علت بی‌بدیل بودن «استبداد رژیم مطلقه فقاهتی حاکم» آن است که این رژیم در طول 41 سال گذشته عمرش هم زمان سه مؤلفه توتالیتاریسم سیاسی، توتالیتاریسم نظامی - پلیسی و توتالیتاریسم فرهنگی بر جامعه نگون‌بخت ایران تحمیل کرده است، بدون تردید «توتالیتاریسم فرهنگی» رژیم مطلقه فقاهتی حاکم «خشن‌تر و فراگیرتر از توتالیتاریسم نظامی - پلیسی و توتالیتاریسم سیاسی‌اش می‌باشد.»

ما می‌گوئیم: تفاوت «ساختار سیاسی» دموکراسی سوسیالیستی سه مؤلفه‌ای مورد اعتقاد جنبش پیشگامان مستضعفین ایران با ساختار سیاسی لیبرال دموکراسی سرمایه‌داری و سوسیال دموکراسی برنشتاینی انترناسیونال دوم در این است که هم لیبرال دموکراسی سرمایه‌داری و هم سوسیال دموکراسی برنشتاینی، در تحلیل نهائی بر «سیستم دموکراسی منتسکیوئی» استوار می‌باشند، در صورتی که «دموکراسی سوسیالیستی سه مؤلفه‌ای بر نظام شورائی تکوین یافته از پائین استوار می‌باشد.»

ادامه دارد