ما چه میگوئیم؟ - قسمت 26
ما میگوئیم خودویژگیهای جامعه مدنی جنبشی تکوین یافته از پائین امروز جامعه ایران عبارتند از:
1 - جوهر و محتوای مبارزه غالب این جامعه مدنی خودجوش تکوین یافته از پائین «مطالباتی میباشد نه سیاسی»، البته در عرصه «خیزشهای خودجوش» برعکس «جنبشهای خودسازمانده» جوهر و شکل غالب «صورت سیاسی» دارند.
2 - «شکل مبارزه (جامعه مدنی جنبشی خودجوش و خودسازمانده و خودرهبر تکوین یافته از پائین) دو مؤلفهای میباشد»:
الف – شکل مبارزه جنبشی.
ب – شکل مبارزه خیزشی.
در شکل «مبارزه جنبشی» به علت مشارکت گروههای مختلف اجتماعی جامعه بزرگ و رنگین کمان ایران، مبارزه دارای سه شاخه مختلف:
اول – صنفی،
دوم – مدنی،
سوم - سیاسی میباشد.
در خصوص شاخه صنفی، «جنبش کارگری (آن هم به صورت کارگاهی، نه به صورت فراگیر طبقهای) در این شرایط رهبری جنبش صنفی را در دست دارند». البته در نوک پیکان این جنبش کارگری – کارگاهی (نه جنبش کارگری – طبقهای) جنبش کارگران نیشکر هفت تپه قرار دارند که در چارچوب «جنبش مطالباتی» عمدهترین خواسته آنها «الغای پروژه خصوصیسازی و رویکرد نئولیبرالیستی غارتگرانه رژیم مطلقه فقاهتی حاکم میباشد». بدین خاطر همین طرح خواسته لغو خصوصی یا خصولتیسازی توسط کارگران نیشکر هفت تپه (از آنجائیکه در این شرایط جزء مطالبات و خواسته جنبش کارگری – کارگاهی ایران از زغال سنگ کرمان تا هپکو و اذرآب و کارگران قراردادی و پیمانی صنایع نفتی، پتروشیمی و گازی کشور میباشد) باعث گردیده تا «مبارزه مطالباتی جنبش کارگران مجتمع نیشکر هفت تپه مضمون سیاسی هم پیدا بکند.»
در خصوص شاخه مدنی، «جامعه جنبشی مدنی (خودجوش تکوین یافته از پائین امروز) ایران باید به جنبش زنان ایران اشاره کنیم» که در مبارزه با آپارتاید جنسیتی و یا مبارزه با تبعیض نهادینه شده چهار دهه گذشته عمر رژیم مطلقه فقاهتی حاکم به صورت فراگیر و در اشکال مختلف، «مبارزه مدنی خود را با رژیم مطلقه فقاهتی حاکم ادامه دادهاند» و از آنجائیکه در عرصه جنبش مدنی امروز جامعه ایران، «جنبش زنان رادیکالیزهترین بخش شاخه مدنی جامعه مدنی خودجوش و خودانگیخته و خودرهبر و خودسازمانده تکوین یافته از پائین میباشند» همین امر باعث گردیده است تا جنبش ضد آپارتاید جنسیتی زنان ایران با رژیم مطلقه فقاهتی حاکم در نوک پیکان شاخه مدنی جامعه مدنی جنبشی خودجوش ایران قرار داشته باشند.
مهمترین آفتی که این جنبش رادیکالیزه در این شرایط تهدید میکند «فقدان و خلاء سازمانیابی در عرصه میدانی (نه در عرصه فضای مجازی و شبکههای اجتماعی) میباشد که همین خلاء سازمانیابی میدانی آنها باعث گردیده تا جنبش مدنی زنان ایران حتی در حد جنبش کارگری - کارگاهی جامعه ایران نتواند فونکسیون سیاسی و اجتماعی داشته باشد». بطوریکه در این رابطه داوری ما در باب وضعیت امروز جنبش مدنی زنان ایران بر این امر قرار داد که:
اولاً این جنبش هنوز در همان «فاز مطالباتی» به سر میبرد و هنوز «فرایند سیاسی» خودش را آغاز نکرده است.
ثانیاً در عرصه جنبش مطالباتی، جنبش زنان ایران در این شرایط «هنوز مطالبات اجتماعی آنها بر مطالبات سیاسی آنها غلبه دارد». هر چند استمرار چهار دهه مبارزه مطالباتی زنان ایران (در چارچوب مطالبات اجتماعی، از عرصه حجاب تحمیلی تا عرصه ورزش و هنر و غیره) باعث گردیده که رژیم مطلقه فقاهتی حاکم مجبور به عقبنشینی اجباری بشود، ولی در عرصه سیاسی هنوز جنبش زنان ایران نتوانستهاند حتی مطالبات سیاسی خودشان بر رژیم مطلقه فقاهتی حاکم مطرح کنند و دلیل اصلی این ناکامی جنبش زنان ایران در طول چهار دهه گذشته و به خصوص در این شرایط آن است که در خلاء سازمانیابی میدانی (نه سازمانیابی در فضای مجازی و شبکههای اجتماعی) «توازن قوا به سود دستگاههای چند لایحهای سرکوبگر رژیم مطلقه فقاهتی حاکم و حزب پادگانی خامنهای میباشد». بدین خاطر تا زمانی که جنبش زنان ایران نتوانند توسط سازمانیابی عمودی و افقی با تودههای بیشکل عظیم زنان ایران و جنبشهای مدنی و دموکراتیک و مطالباتی و سیاسی گروههای دیگر اجتماعی ایران پیوند و همبستگی پیدا کنند، هرگز و هرگز نخواهند توانست «توازان قوا در عرصه میدانی با حزب پادگانی خامنهای را به سود خود تغییر بدهند.»
پر واضح است که اگر چه جنبش زنان ایران در عرصه مبارزه ضد آپارتاید جنسیتی چهار دهه گذشته عمر رژیم مطلقه فقاهتی حاکم توانسته است «جنبش نافرمانی مدنی» به صورت فراگیر و همه جانبه حزب پادگانی خامنهای را به چالش بکشند، ولی محدود شدن شکل مبارزه جنبش زنان ایران به عرصه جنبش نافرمانی مدنی و محدود شدن مطالبات جنبش زنان ایران به مطالبات اجتماعی صرف همه و همه باعث گردیده است تا دستاوردهای اجتماعی - سیاسی برای جنبش زنان ایران به صورت کند و لاک پشتی صورت بگیرد. هر چند که در این رابطه ما بر این باوریم که بر مبنای جوهر زنستیزانه و تبعیضآمیز اسلام فقاهتی، اسلام روایتی، اسلام زیارتی و اسلام ولایتی رژیم مطلقه فقاهتی حاکم، بدون تردید «عقبنشینی رژیم مطلقه فقاهتی و روحانیت حوزههای فقاهتی از سنگر رویکرد زنستیزانه اعتقادی – اجتماعی - سیاسی خودشان آخرین سنگری است که بالاخره مجبور به عقبنشینی از آن میشوند.»
فراموش نکنیم که مدرس در مجلس مشروطیت، هنگامیکه سخن از حقوق زنان و حق رأی زنان در آن مجلس مطرح شد، فریاد زد که «بزرگترین گناه در تاریخ اسلام در حال اتفاق میباشد». بدون تردید جنبش ضد آپارتایدی زن ایران، در تحلیل نهائی «مطالبات اجتماعی، سیاسی، فرهنگی، حقوقی، قضائی و اقتصادی خودشان را بر رژیم مطلقه فقاهتی حاکم تحمیل خواهند کرد؛ و بدون شک زن ایرانی در عرصه این مبارزه دموکراتیکخواهانه خود به رهائی میرسد و با رهائی زن ایرانی از اسارت تاریخی و اجتماعی و سیاسی، فرایند نهادینه شدن دموکراسی اجتماعی و دموکراسی سیاسی و دموکراسی فرهنگی و معرفتی و دموکراسی تاریخ از پائین در جامعه بزرگ ایران شکل میگیرد. چراکه آزادی و دموکراسی در هر جامعهای با آزادی و رهائی زن شروع میشود و تا زن در جامعه به رهائی و آزادی دست پیدا نکند، امکان نهادینه شدن آزادی و دموکراسی در مؤلفههای مختلف آن در آن جامعه یک دروغ بزرگ است؛ و مبنای شکست دموکراسی فرهنگی و دموکراسی اجتماعی و دموکراسی سیاسی مشروطیت در همین عدم رهائی زن ایران در عرصه انقلاب مشروطیت بود؛ و انقلاب ضد استبدادی سال 57 از زمانی شکست خود را رسماً اعلام کرد که میراثخواران ارتجاعی، انقلاب ضد استبدادی مردم ایران از اسفند ماه 57 (کمتر از یکماه پس از انقلاب بهمن 57) با طرح حجاب اجباری و شعار «یا روسری یا تو سری»، به جنگ حقوق اجتماعی و سیاسی زن ایرانی آمدند.»
باری، در خصوص «شاخه سیاسی»، جنبش دموکراتیک جامعه مدنی جنبشی خود بنیاد و خودجوش تکوین یافته از پائین امروز جامعه بزرگ و رنگین کمان ایران باید به «جنبش دانشجوئی به عنوان آوانگارد جامعه مدنی جنبشی خودجوش تکوین یافته از پائین اشاره کنیم» که بدون تردید «در خلاء رهبری خودجوش جامعه مدنی جنبشی امروز جامعه بزرگ ایران، جنش دانشجوئی ایران میتواند نقش آوانگارد و نقش نیابتی این رهبری جامعه مدنی جنبشی و خیزشی خودجوش تکوین یافته از پائین به عهده بگیرد». عنایت داشته باشیم که جنبش دانشجوئی ایران در طول نزدیک به هشت دهه عمر خود (از شهریور 20 الی الان) که «جامعه مدنی جنبشی خودجوش و تکوین یافته از پائین ایران در خلاء رهبری سازمانیافته از پائین حرکت میکرده است، توانسته نقش آوانگارد خود را (هر چند به صورت غیر مستمر و مقطعی) انجام بدهد» اما بزرگترین آفتی که در طول هشت دهه گذشته عمر جنبش دانشجوئی ایران پیوسته این جنبش را تهدید کرده است و حتی گاها و بعضاً تا مرز نابود این جنبش را (مثل فرایند پساکودتای فرهنگی بهار 59 رژیم مطلقه فقاهتی حاکم) هم پیش ببرد، «آفت بروننگری این جنبش در عرصه مدیریت سازمانیابی حرکت خود بوده است». به طوری که همین رویکرد بروننگری جنبش دانشجوئی ایران در طول هشت دهه گذشته عمر خود باعث گردیده که چه در فرایند پسا شهریور 20 تا کودتای 28 مرداد 32 به علت دنبالهروی این جنبش از حزب توده و سازمانهای ملیگرای جبهه ملی اول و چه در فرایند دوم پسا کودتای 28 مرداد 32 تا اعتلای جنبش چریکی در دهه 40 که جنبش دانشجوئی ایران با دنبالهروی از جبهه ملی دوم و سوم و نهضت آزادی و غیره حرکت میکرد و چه در فرایند سوم حرکت خود یعنی در دوران سلطه گفتمان چریکی بر جامعه ایران که تا سال 1355 ادامه داشت و در این فرایند جنبش دانشجوئی تنها خاستگاه تأمین کننده نیروی انسانی جنبش چریکی ایران بود و چه در فرایند چهارم حرکت خود یعنی از تابستان 1355 تا کودتای فرهنگی بهار 59 رژیم مطلقه فقاهتی حاکم که جنبش دانشجوئی ایران پایه ثابت جنبش ضد استبدادی مردم ایران بر علیه رژیم توتالیتر و کودتائی پهلوی و دنبالهرو میراثخواران و موجسواران ارتجاعی انقلاب ضد استبدادی مردم نگونبخت ایران بودند و چه در فرایند پسا انقلاب ضد استبدادی سال 57 که باز همین جنبش دانشجوئی ایران بودند (که به خصوص از زمان اشغال سفارت آمریکا تا کودتای فرهنگی بهار 59 و حتی در زمان تعطیلی دانشگاهها) بسترساز نهادینه شدن رژیم مطلقه فقاهتی حاکم شدند؛ و چه در فرایند پساکودتای فرهنگی بهار 59 تا خیزش تیرماه 78 که باز این جنبش به کما رفته بود که چه بخش وابسته به حاکمیت آن و چه بخش خاموش و معترض آن «گرفتار حصار صنفی و مطالباتی فردی و گروهی خود شده بودند» و حداکثر نقشی که در این فرایند داشتند «مشارکت در جنگ جناحهای درونی قدرت رژیم مطلقه فقاهتی حاکم بر سر تقسیم باز تقسیم قدرت بین خودشان بود» که البته اوج آن از انتخابات خرداد 76 تا دیماه 96 به مدت دو دهه بود که در این فرایند جناح اصلاحطلبان حکومتی توانستند، بر دوش جنبش دانشجوئیسوار بشوند و وارد ساختمان پاستور و مجلس ششم رژیم مطلقه فقاهتی بشوند و گفتمان انحرافی اصلاحطلبان حکومتی خود را برای مدت دو دهه تا دیماه سال 96 به عنوان گفتمان مسلط جامعه ایران درآورند.
بدین ترتیب در داوری نهایی ما «تمامی حرکت زیگزاگی جنبش دانشجویی ایران در طول 8 دهه گذشته عمر این جنبش مولود و سنتز همان رویکرد برونگرائی و بروننگری و انطباقی جنبش دانشجوئی ایران میباشد که باعث گردیده تا پیوسته کنشگران این جنبش (چه به صورت فردی و چه به صورت گروهی) به عنوان عمله آماتور حریانهای جامعه سیاسی ایران (در داخل و خارج از کشور) و یا جناحهای درونی قدرت رژیم مطلقه فقاهتی حاکم درآیند» و بر این باوریم که «تا زمانیکه جنبش دانشجوئی ایران نتوانند با تغییر رویکرد خود از بروننگری و برونگرائی و انطباقی به رویکرد تطبیقی و دینامیکی، پتانسیل وجودی عظیم این جنبش کشف کنند، هرگز و هرگز نخواهند توانست نقش اوانگارد دینامیک و واقعی و تاریخی – اجتماعی خود را به صورت مستقل در عرصه جامعه مدنی جنبشی خودجوش و خودبنیاد تکوین یافته از پائین ایران به انجام برسانند.»
ما میگوئیم بزرگترین وظیفه جنبش پیشگامان مستضعفین ایران در شرایط تندپیچ امروز جامعه بزرگ و رنگین کمان ایران عبارت است از «ارتباط افقی و عمودی با جنبشهای مدنی و صنفی و سیاسی جامعه مدنی جنبشی خودبنیاد تکوین یافته از پائین در دو جبهه بزرگ برابریطلبانه و آزادیخواهانه اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران میباشد». باری، در این رابطه است که جنبش پیشگامان مستضعفین ایران هرگز نمیتواند «بدون گفتمانسازی و بدون مسلط کردن گفتمان خود» (توسط انتقال این گفتمان به وجدان نظری و عملی کنشگران جامعه مدنی جنبشی و خیزشی خودجوش و خودسازمانده و خودرهبر تکوین یافته از پائین در دو جبهه بزرگ آزادیخواهانه و برابریطلبانه اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران) به «بزرگترین رسالت اجتماعی و تاریخی و سیاسی خود یعنی ارتباط افقی و عمودی با جنبشها و خیزشهای جامعه مدنی خودجوش ایران دست پیدا نماید» و صد البته در عرصه همین «گفتمانسازی و مسلط کردن گفتمان خود» (توسط جنبش پیشگامان مستضعفین ایران است که) این جنبش باید عنایت داشته باشد که «تنها در چارچوب گفتمان مسلط است که جنبش پیشگامان مستضعفین ایران میتوانند وظایف کوتاهمدت و میانمدت و درازمدت خود را با جامعه مدنی جنبشی خودجوش و خودبنیاد و خودسازمانده و خودرهبر تکوین یافته از پائین در دو جبهه بزرگ آزادیخواهانه و برابری طلبانه اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران تعریف کنند.»
بدون گفتمانسازی و مسلط کردن گفتمان خود، جنبش پیشگامان هرگز و هرگز «امکان ارتباط و همبستگی و پیوستگی با جامعه مدنی جنبشی و خیزشی خودبنیاد و خودجوش تکوین یافته از پائین پیدا نمیکنند». برای مثال در شرایطی که «گفتمان ضد استبدادی بر جامعه ایران مسلط باشد» با زمانی که «گفتمان ضد امپریالیستی» بر جامعه ایران مسلط باشد و یا در زمانی که «گفتمان آزادیخواهی» و یا «گفتمان برابریطلبانه» و یا «گفتمان دموکراسی سوسیالیستی سه مؤلفهای، به عنوان گفتمان مسلط بر جامعه ایران مسلط باشد، آرایش وظایف کوتاهمدت و میانمدت و بلندمدت جنبش پیشگامان مستضعفین ایران متفاوت میباشد.» شاید برای فهم بیشتر این موضوع بهتر باشد که آن را به این صورت فرموله و تئوریزه نمائیم که «پیشگامان در تعریف تطبیقی از وظایف خودشان، موظفند پیوسته وظایف کوتاهمدت و میانمدت و درازمدت جنبش پیشگامان مستضعفین ایران را در چارچوب گفتمانسازی و مسلط کردن گفتمان خود تعریف نمایند.»
ادامه دارد