آغاز چهل و ششمین سال حیات سیاسی – اجتماعی «آرمان مستضعفین ایران» همراه با آغاز سیزدهمین سال حیات سیاسی-اجتماعی «نشر مستضعفین ایران» را گرامی می‌داریم.

 

«تئوری تغییر» در رویکرد 45 سال گذشته حیات سیاسی – اجتماعی جنبش پیشگامان مستضعفین ایران در دو فرایند:

«عمودی یا سازمانی» آرمان مستضعفین ایران و «افقی یا جنبشی» نشر مستضعفین ایران کدام است؟ (سرمقاله)

 

برای پاسخ به سؤال فوق در خصوص «تبیین تئوری تغییر» در رویکرد جنبش پیشگامان مستضعفین ایران در 45 سال گذشته (چه در فاز عمودی یا سازمانی آرمان مستضعفین به عنوان ارگان عقیدتی – سیاسی سازمان رزمندگان پیشگام مستضعفین ایران از سال 55 الی الان و چه در فاز افقی یا جنبشی نشر مستضعفین در 12 سال گذشته به عنوان ارگان عقیدتی – سیاسی جنبش پیشگامان مستضعفین ایران) باید قبل از آن به سؤال دیگری پاسخ بدهیم و آن اینکه:

«ابر مساله جامعه ایران (در طول یک قرن گذشته) کدامین مساله بوده است؟» به بیان دیگر تا زمانیکه موضوع ابر مساله جامعه ایران در طول یک قرن گذشته مشخص نشود، امکان طرح تئوری تغییر در رویکرد 45 سال گذشته آرمان مستضعفین و رویکرد دوازده ساله گذشته نشر مستضعفین وجود ندارد. چراکه:

اولاً - «تئوری تغییر در حرکت جنبش پیشگامان مستضعفین ایران (در طول 45 سال گذشته) در راستای پاسخ جنبش پیشگامان مستضعفین ایران به حل ابر مساله جامعه بزرگ ایران بوده است نه چیزی دیگر». بدین خاطر در این رابطه است که می‌توانیم داوری کنیم که تا زمانیکه ما به «شناخت ابر مساله جامعه بزرگ ایران در طول یک قرن گذشته دست پیدا نکنیم، امکان تبیین تئوری تغییر در رویکرد 45 سال گذشته آرمان مستضعفین ایران و نشر مستضعفین ایران وجود ندارد». پر پیداست که دلیل این امر همان می‌باشد که «موضوع تئوری تغییر در اینجا همان تئوری تغییر جامعه بزرگ ایران می‌باشد، نه تئوری تغییر چیزی دیگر». به بیان دیگر «تئوری تغییر جامعه بزرگ ایران پاسخ جنبش پیشگامان مستضعفین ایران به ابر مساله جامعه بزرگ ایران در طول 45 سال گذشته می‌باشد.»

ثانیاً - باید عنایت داشته باشیم که در خصوص ابر مساله جامعه بزرگ ایران به خصوص در طول نیم قرن گذشته اگر چه در این فرایند منهای جنبش‌ها و خیزش‌های فراگیر ملی و کشوری در جامعه بزرگ ایران شاهد یک انقلاب ضد استبدادی عظیم توده‌ای در سال 57 هم بوده‌ایم، ولی به خاطر اینکه در نیم قرن گذشته هم انقلاب ضد استبدادی فراگیر توده‌ای سال 57 (بر علیه رژیم کودتائی و توتالیتر پهلوی) و هم خیزش‌ها و جنبش‌های فراگیر اجتماعی در جامعه بزرگ و رنگین کمان ایران (در طول 42 سال گذشته بر علیه رژیم توتالیتر مطلقه فقاهتی حاکم) شکست خورده است، در نتیجه می‌توانیم داوری کنیم که «ابر مسئله جامعه ایران در طول 45 سال گذشته عمر حیات سیاسی – اجتماعی آرمان مستضعفین ایران (به عنوان ارگان عقیدتی – سیاسی حرکت عمودی جنبش پیشگامان مستضعفین ایران) و 12 سال گذشته عمر حیات سیاسی - اجتماعی نشر مستضعفین ایران (به عنوان ارگان عقیدتی – سیاسی حرکت افقی جنبش پیشگامان مستضعفین ایران) تغییر نکرده است». در همین رابطه است که باور ما بر این امر قرار دارد که برای «تبیین تئوری تغییر در جامعه بزرگ ایران ابتدا باید تبیینی مشخص و کنکرت و صحیح از ابر مسئله جامعه ایران در یک قرن گذشته داشته باشیم.»

پر واضح است که بدون تبیین مشخص و کنکرت و صحیح از ابر مسئله جامعه ایران هرگز نمی‌توانیم به تبیین تئوری تغییر در جامعه ایران در چارچوب رویکرد جنبش پیشگامان مستضعفین ایران در 45 سال گذشته (چه در فاز عمودی و سازمانی آرمان مستضعفین ایران و چه در فاز افقی یا جنبشی نشر مستضعفین ایران) بپردازیم و شاید بهتر باشد که موضوع را اینچنین مطرح کنیم که اساساً «عامل تفاوت تبیین تئوری‌های تغییر در رویکردهای مختلف، ریشه در تفاوت رویکرد آنها در تبیین ابر مسئله جامعه ایران دارد». برای مثال اگر در «تبیین ابر مسئله جامعه ایران در یک قرن گذشته موضوع دیکتاتوری را مطلق کردیم» یا مطلق کردن موضوع دیکتاتوری بدون تردید «تئوری تغییر در جامعه ایران باید بر پایه مطلق کردن قدرت سیاسی حاکم و حرکت در راستای سرنگونی و کسب قدرت سیاسی یا در راستای اصلاحات سیاسی از بالا توسط رویکرد اصلاح‌طلبانه حکومتی از درون و یا از برون قدرت تعریف بشود». در صورتی که ابر مسئله جامعه ایران دیکتاتوری حاکم تحلیل کردیم، راهی جز این برای ما باقی نمی‌ماند (چه ما معتقد به سرنگونی حکومت باشیم و یا معتقد به اصلاح حکومت از درون و برون آن باشیم) که تمام عیوب و فسادها و ناهنجاری‌های موجود در جامعه مولود و سنتز عملکرد حاکمیت در جامعه بدانیم و جامعه و مردم ایران را از آغاز الی الان پیوسته تقدیس و فارغ از هر گونه نقد و عیب بدانیم و بر این باور باشیم و پیوسته این باور خود را هم در جامعه تزریق نمائیم که تنها با آمدن جریان ما و رسیدن جریان ما به قدرت سیاسی و سرنگونی کردن حاکمیت تمامی عیب‌های جامعه از بین می‌رود و جامعه ایران بهشت برین می‌گردد. بدین خاطر با این رویکرد است که جریان‌ها و یا افراد تابع این رویکرد، علاوه بر اینکه همه آنها مانند خمینی در سال 57 معتقد به شعار «همه با هم» (البته بخوانید «همه با من») برای سرنگونی حاکمیت (اصلاح از درون و برون حاکمیت جهت مشارکت در قدرت) می‌باشند، همچنین طرفداران این رویکرد «بدون طرح شعار الا (مانند خمینی در سال 57) فقط و فقط بر شعار لا تکیه می‌کنند»؛ و مانند خمینی می‌گویند: «اگر شاه برود حتی اگر عبیدالله زیاد هم جانشین شاه بشود بهتر از شاه خواهد بود» و چه خوب دیدیم که خمینی در سال 57 توسط شعار «شاه باید برود» و شعار «همه با هم» باید به دنبال سرنگونی شاه در چارچوب شعار لا باشیم، او بدون اینکه هیولای گفتمان استبدادساز ولایت فقیه خود را برای جامعه ایران و حتی برای روشنفکران ایران توضیح سیاسی (در مرحله کسب هژمونی جنبش ضد استبدادی مردم ایران بر علیه رژیم کودتائی و توتالیتر پهلوی بدهد) توسط همین «مطلق کردن حرکت ضد شاه خود و با شعار همه باهم (همه با من) و طرح شعار لا بدون الا، توانست به تمامی اهداف مورد نظر خود دست پیدا کند» که عبارت بودند از:

الف – خمینی توانست «شاه را سرنگون کند و قدرت را به روحانیت حواریون خودش واگذار نماید.»

ب – خمینی توانست «هیولای نظریه ولایت فقیه خودش را به صورت گفتمان سیاسی حاکم بر جنبش ضد استبدادی سال 57 مردم نگون‌بخت ایران درآورد.»

ج – خمینی توانست در دهه 60 «تمامی جریان‌های سیاسی آزادی‌خواه و برابری‌طلب جامعه ایران قتل و عام و زندانی و یا آواره کشورهای بیگانه بکند.»

د - خمینی توانست «تمامی آزادی‌های اجتماعی و مدنی و سیاسی دستاورد انقلاب ضد استبدادی سال 57 مردم ایران را مصادره به مطلوب بکند و پس از نهادینه کردن رژیم مطلقه فقاهتی مورد نظر خودش، این آزادی‌ها را نابود بکند.»

ه – خمینی توانست «آخرین میخ خود را بر تابوت مشروطیت ایران بکوبد و هم دست با جلال آل احمد و دیگر روشنفکران ضد مشروطیت خواسته ارتجاعی شیخ فضل الله نوری را (که نفی قانون زمینی و نفی آزادی و نفی برابری بود) توسط انقلاب 57 با نفی تمام عیار جوهر مشروطیت (که عبارت بود از حق قانون‌گذاری برای جامعه ایران، جایگزین کردن حق شهروندی به جای رعیت، برابری و آزادی و پیشرفت برای جامعه ایران) به صورت رژیم سیاسی بر جامعه ایران نهادینه نماید.»

و - خمینی توانست برعکس دوران مشروطیت و دوران جنبش ملی کردن صنعت نفت مصدق برای اولین بار در تاریخ هزار ساله تکوین روحانیت شیعه، «قدرت سیاسی را در دست روحانیت حواریون خودش در حوزه‌های فقهی درآورد.»

ز - خمینی توانست با «جایگزین کردن شعار مصلحت نظام به جای ولایت فقیه قبلی خودش تمام ارزش‌های سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و مذهبی در جامعه دینی ایران را در پایه رژیم مطلقه فقاهتی حاکم ذبح نماید.»

ح – خمینی توانست «قرائت دگماتیست فقاهتی از اسلام را نه تنها به عنوان تنها قرائت رسمی از اسلام توسط سرنیزه در جامعه ایران نهادینه حقوقی و قانونی و سیاسی بکند، بلکه مهمتر از آن اینکه او توانست قرائت دگماتیست فقاهتی از اسلام را جایگزین قرائت جنبشی عدالت‌طلبانه اسلام پیامبر و علی و امام حسین بکند.»

ط - خمینی توانست «هیولای ولایت استبدادساز فقاهتی خود را در چارچوب ولایت نبوی پیامبر اسلام تئوریزه فقهی - کلامی بکند و ختم نبوت پیامبر اسلام را (بدون اینکه مانند محمد اقبال، آن ختم نبوت را به ختم ولایت پیامبر اسلام هم تعمیم بدهد) منحصر به ختم نبوت پیامبر بکند تا آنچنانکه در نظریه استبدادساز ولایت فقیه خود مطرح می‌کند (بر پایه ولایت پیامبر اسلام) برای خود و روحانیت مثل خودش ولایتی مثل ولایت پیامبر اسلام تعریف بکند». همان بستر کلامی که «عامل تکوین هیولای ولایت مطلقه فقاهتی در طول 42 سال عمر رژیم مطلقه فقاهتی حاکم بر مردم نگون‌بخت ایران شده است». همچنین همان بستر کلامی که باعث گردید تا خمینی بر پایه آن «مشروعیت قدرت خودش به جای اینکه از زمین و مردم ایران بگیرد بر پایه آسمان تعریف می‌کرد» و در بهمن ماه 57 زمان اعلام نخست‌وزیری موقت بازرگان اعلام کرد که «من بنا به مشروعیتی که دارم، شما را به نخست‌وزیری انتخاب می‌کنم». همان بستر کلامی که خمینی در تعریف قدرت سیاسی خودش می‌گفت: «قدرت ولی فقیه مانند قدرت خداوند و پیامبر است». همان بستر کلامی که خمینی مطابق آن می‌گفت: «ولی فقیه حتی می‌تواند نماز و روزه و حج مردم ایران را هم تعطیل بکند». همان بستر کلامی که خمینی مطابق آن در تعریف قدرت خودش می‌گفت: «حتی اگر همه مردم ایران هم در انتخابات رأی آری بدهند، وقتی که اسلام (خودش) بگوید نه، آن نه درست است و رأی آری مردم در برابر نه او معنی ندارد.»

ی – خمینی توانست با رویکرد پوپولیسم‌گرای خود و جایگاه کاریزمائی که داشت، «مشروعیت قدرت خودش را از طریق آسمان بر مردم نگون‌بخت ایران تحمیل نماید» و «مشروعیت دست‌سازو خودخوانده ولایت آسمانی و امام زمانی خودش را جایگزین مشروعیت زمینی بکند و قدرت خودش را از طریق آسمان نهادینه کلامی کند» (نه از طریق زمین توسط رأی و انتخاب مردم).

ک – خمینی توانست با تکیه بر اسلام دگماتیست فقاهتی، «جایگاه خودش را در جای حق مطلق تعریف بکند و جایگاه تمامی مخالفان سیاسی و حتی مخالفان فقهی خودش را در جامعه بزرگ ایران را در موضع باطل و نفاق و کفر تعریف نماید.»

ل – خمینی توانست در چارچوب رویکرد ضد مشروطیت و ضد آزادی‌خواهانه خودش، «جنبش سیاسی خودش را از سال 41 -42 با شعار زن‌ستیزانه و به چالش کشیدن حق رأی زنان ایران پایه‌گذاری نماید.»

م – خمینی توانست در چارچوب رویکرد ضد مشروطیت و ضد آزادی‌خواهانه و ضد برابری‌طلبانه‌اش «انتقام مشروطیت و انتقام جنبش دموکراتیک مصدق را (در فرایند شکست انقلاب ضد استبدادی سال 57 مردم ایران) با مرتد دانستن جبهه ملی و کافر خواندن مصدق (در سال 59 در جریان لایحه قصاص) بگیرد.»

ن – خمینی توانست در چارچوب اسلام دگماتیست فقاهتی و رویکرد قدرت‌طلبانه‌اش، «چهار تبعیض بزرگ تاریخی بشر را که عبارتند از: تبعیض زن و مرد - تبعیض روحانی یا فقیه با غیر روحانی و غیر فقیه - تبعیض مسلمان و شیعه با غیر مسلمان و غیر شیعه – تبعیض خودی بر غیر خودی‌های حکومتی و حواریونش، در جامعه ایران نهادینه کند.»

ع – خمینی توانست در چارچوب رویکرد قدرت‌طلبانه خودش «کشتار و اعدام (و نسل‌کشی سیاسی زندانیان سال 67) و خفقان، سرکوب، شکنجه، زندان و به چالش کشیدن همه جانبه حقوق بشر در جامعه بزرگ ایران را نهادینه تمام عیار بکند.»

ص – خمینی توانست شعار: «جنگ، جنگ تا پیروزی» و «جنگ، جنگ تا رفع فتنه در کل جهان» را به عنوان سیاست خارجی کشور ایران در عرصه منطقه خاورمیانه درآورد.

ف – خمینی توانست در چارچوب گفتمان استبدادساز فقاهتی «اسلام حکومتی فقاهتی را (که بسترساز ظهور اسلام حکومتی داعش در منطقه شد) بر مردم نگون‌بخت شیعه و سنی از شمال و غرب آفریقا تا آسیای جنوب شرق تحمیل نماید.»

س – خمینی توانست با نهادینه کردن نظریه ولایت فقیه استبدادساز حکومتی، «اسلام اجتماعی و سیاسی را در جهان به انزوا و چالش بکشد.»

ق – خمینی توانست با رویکرد فقه‌گرایانه و دگماتیستی خودش، «انسان را در بستر اسلام فقاهتی‌اش برای فقه و پاسداری از حکومتش بخواهد، نه اسلام را برای انسان» و شعار: «مردم برای اسلام انقلاب کردند، نه برای خربزه» و شعار: «اقتصاد مال خر» های خمینی، همه زائیده همین رویکرد او می‌باشد.

ر- خمینی توانست با رویکرد پوپولیستی که داشت، از همان زمان بازگشت از پاریس با شعارهای تو خالی: «آب مجانی، برق مجانی، اتوبوس مجانی، زمین مجانی و وعده جهان بهتر و آخرت آباد به مردم نگون‌بخت ایران، آن‌ها را به جای آب به دنبال سراب روانه نماید.»

ش – خمینی توانست با شعار: «اقتصاد مال خرها است»، آدرس اشتباهی به جنبش مطالباتی و ضد استبدادی مردم ایران بدهد.

ت – خمینی توانست «با مطلق کردن تمامی مطالبات مردم ایران در جریان جنبش ضد استبدادی سال 57 به سرنگونی حکومت توتالیتر و کودتائی پهلوی، خواسته‌های دموکراتیک و برابری‌طلبانه مردم ایران در انقلاب ضد استبدادی سال 57 وجه المعامله و یا وجه المصالحه قدرت‌طلبانه خود بکند.»

ادامه دارد

  • آگاهی
  • آزادی
  • برابری