ما چه می‌گوئیم؟ - قسمت سی و یک

 

جامعه مدنی جنبشی دینامیک تکوین یافته از پائین «سنتز و محصول سازماندهی جنبش‌ها و تشکل‌های مستقل گروه‌های اجتماعی در بستر آزادی بیان و آزادی تشکل و آزادی مطبوعات و غیره می‌باشد» و بدین ترتیب است که باید بگوئیم «دموکراسی در رویکرد جنبش پیشگامان مستضعفین ایران یک پارادوکس است». چرا که «پارادوکس دموکراسی (در رویکرد ما) در این است که از یکطرف دموکراسی با موضوع و تکیه بر جامعه به دنبال یک اراده واحد در جامعه و یا در پائینی‌های قدرت می‌باشد و از طرف دیگر دموکراسی در چارچوب حفظ حقوق شهروندی برای همه افراد جامعه به صورت علی السویه به دنبال حقوق متکثر گروه‌های مختلف جامعه بزرگ و رنگین کمان ایران می‌باشد.»

ما می‌گوئیم موضوع و شعار جنبش روشنگری ارشاد معلم کبیرمان شریعتی در پنج سال (47 تا 51) حرکتش در ارشاد این بوده که: «ای انسان به جای تقلید از دیگران با مغز خود بیاندیش» و در همین رابطه می‌باشد که در رویکرد شریعتی «انسان بما هو انسان، تنها با انتخاب و اراده مستقل قابل تعریف است» و این مهم حاصل نمی‌شود به جز «با ولایت‌ستیزی سه مؤلفه‌ای استثمارگرایانه و استبدادگرایانه و استحمارگرایانه»؛ به بیان دیگر در رویکرد شریعتی «ولایت استثمارگرایانه همان ولایت قابیلی است و ولایت استبداگرایانه همان ولایت فرعونی است و ولایت استحمارگرایانه همان ولایت هامانی (ولایت بلعم باعورائی) است که باید با هر سه این ولایت‌ها به صورت هیرارشیک مبارزه مستمر بشود.»

مبارزه با زر و زور و تزویر که در رویکرد معلم کبیرمان شریعتی «شیرازه همه اندیشه‌ها و شیرازه مانیفست فکری او می‌باشد» و آنچنانکه خود می‌گوید: «هر چه جز این مبارزه سه مؤلفه‌ای با زر و زور و تزویر در طول عمرش گفته اضافی بوده است» و «تنها ترازوی سنجش تمامی اندیشه‌های شریعتی طبق گفته خودش فقط و فقط همین مبارزه با سه ولایت زر و زور و تزویر در جامعه و تاریخ می‌باشد» همه و همه نمایش همان «مبارزه با سه نوع ولایت جهت رهائی انسان از زندان‌های خود و جامعه و تاریخ (در رویکرد شریعتی) می‌باشد». از اینجا است که باید بگوئیم که در رویکرد شریعتی «دموکراسی با سوسیالیسم قابل تعریف می‌باشد، آنچنانکه سوسیالیسم با دموکراسی قابل تعریف است» و باز در همین رابطه است که می‌توانیم داوری کنیم که در رویکرد شریعتی «هم دموکراسی و هم سوسیالیسم تنها در چارچوب دموکراسی سوسیالیستی سه مؤلفه‌ای یا اجتماعی کردن سه مؤلفه قدرت سیاسی و اقتصادی و معرفتی قابل تعریف می‌باشد.»

همچنین می‌توانیم بگوئیم که از نظر شریعتی «سوسیالیسم محصول و سنتز جدید حاصل رادیکالیزه شدن دموکراسی در جامعه می‌باشد» به عبارت دیگر شریعتی «به دنبال سوسیالیستی است که از دل دموکراسی بیرون می‌آید نه برعکس». از نظر شریعتی «هم دموکراسی و هم سوسیالیسم باید جامعه‌محور باشند نه طبقه‌محور و نه نخبه‌محور و باید از پائین شکل بگیرد و این همه ریشه در انتخابی بودن دموکراسی و سوسیالیسم در رویکرد شریعتی دارد»؛ و لازمه همین «انتخابی بودن دموکراسی و سوسیالیسم در رویکرد شریعتی است که او در جنبش روشنگری ارشاد خودش، بر خودآگاهی و روشنگری به عنوان شاه فنر حرکت دموکراسی‌خواهانه و سوسیالیست‌طلبانه تعریف می‌نماید.»

باری، در این رابطه است که می‌توانیم داوری کنیم که از نظر شریعتی «دموکراسی سوسیالیستی سه مؤلفه‌ای (اجتماعی کردن سه مؤلفه قدرت سیاسی و اقتصادی و معرفتی) تلاشی است برای پیوند دو پایه اصلی دموکراسی سوسیالیستی» یعنی:

1 – برابری.

2 – آزادی.

به بیان دیگر در تعریف شریعتی از دموکراسی سوسیالیستی سه مؤلفه‌ای، او برای تحقق «برابری در آزادی» تلاش می‌کند و «برابری در آزادی در رویکرد شریعتی هرگز حاصل نمی‌شود مگر با دموکراسی سوسیالیستی سه مؤلفه‌ای یا اجتماعی کردن سه مؤلفه قدرت سیاسی و قدرت اقتصادی و قدرت معرفتی». شاید بتوان موضوع را اینچنین مطرح کرد که از نظر شریعتی «دموکراسی سیاسی بدون دموکراسی اقتصادی و بدون پلورالیسم معرفتی در جامعه حاصل نمی‌شود». نقد شریعتی «نسبت به لیبرالیسم سیاسی و لیبرالیسم اقتصادی و لیبرالیسم اخلاقی در این رابطه است که گرچه از نظر او محور لیبرالیسم آزادی فردی است، اما لیبرالیسم هرگز نمی‌تواند برابری در آزادی برای جامعه به دست بیاورد.»

همچنین اضافه کنیم که «نظام شورائی که مبنای ساختاری دموکراسی در یک جامعه دموکراتیک نهادینه شده می‌باشد، از دل حزب و دولت و حکومت بیرون نمی‌آید، بلکه تنها از دل جنبش‌های دینامیک خودجوش و خودسازمانده و خودرهبر تکوین یافته از پائین حاصل می‌شود» و باز در همین رابطه است که می‌توانیم بگوئیم که «تفاوت جامعه سوسیالیستی با جامعه سرمایه‌داری در رویکرد شریعتی در این است که در جامعه سرمایه‌داری اساس مناسبات سرمایه‌داری بر سود استوار است، اما در جامعه سوسیالیستی اساس مناسبات سوسیالیستی بر انسان استوار می‌باشد.»

ما می‌گوئیم «ما نباید هرگز حکومت را ایدئولوژیک بکنیم» و لذا هر گونه «ایدئولوژیک کردن حکومت از نظر ما امری فاشیست‌گرایانه و یا رویکرد فاشیستی می‌باشد» حال خواه این «ایدئولوژیک کردن حکومت توسط اسلام فقاهتی و اسلام حکومتی داعشی شیعه یا سنی باشد و خواه این ایدئولوژیک کردن حکومت با کمونیسم یا لیبرالیسم ایدئولوژی شده باشد». تمامی این‌ها در تحلیل نهائی «در برابر دموکراسی یا اجتماعی کردن سه مؤلفه قدرت سیاسی و اقتصادی و معرفتی قرار می‌گیرند.»

اضافه کنیم که «ما به همان اندازه که مخالف ایدئولوژیک کردن حکومت هستیم، معتقد به ایدئولوژیک کردن مبارزه اجتماعی می‌باشیم». پر پیداست که «ایدئولوژیک کردن مبارزه اجتماعی غیر از ایدئولوژیک کردن حکومت است» و اصلاً ربطی با هم ندارد. عنایت داشته باشیم که ایدئولوژی در رویکرد معلمان کبیرمان محمد اقبال و شریعتی عبارت است: «از مجموعه‌ای از عقایدی که معطوف به کنش اجتماعی باشند» و در رویکرد اقبال و شریعتی و جنبش پیشگامان مستضعفین ایران، «تنها آن ایدئولوژی‌هائی می‌توانند بسترساز ایدئولوژیک کردن مبارزه اجتماعی بشوند که معطوف به کنش اجتماعی باشند»، به بیان دیگر در رویکرد ما هرگز «ایدئولوژی‌های معطوف به حکومت نمی‌توانند معطوف به کنش‌های اجتماعی دموکراتیک از پائین بشوند.»

ما می‌گوئیم جنبش‌های اجتماعی کنش‌های مشخص گروه‌های مختلف اجتماعی هستند که در یک دوره زمان معین (آن گروه‌های مختلف اجتماعی) در راستای رسیدن به مطالبات صنفی و مدنی و سیاسی مشخص خود شکل می‌دهند؛ و در همین رابطه است که ما بر این باوریم که «تنها در بستر افقی جنبش‌های اجتماعی (پراکسیس سیاسی اجتماعی) است که گروه‌های مختلف جامعه بزرگ و رنگین کمان ایران می‌توانند به عنوان فاعل اجتماعی وارد صحنه تاریخ ایران بشوند.»

ما می‌گوئیم 27 ماه دولت دموکراتیک مصدق نشان داد که «رهبری دموکراتیک از بالا نمی‌تواند جامعه ایران را به سمت دموکراسی نهادینه شده هدایت نماید» بنابراین «لازمه دستیابی به دموکراسی نهادینه شده در جامعه ایران تنها از طریق جامعه مدنی جنبشی خودبنیاد و خودسازمانده و خودرهبر تکوین یافته از پائین می‌باشد.»

ما می‌گوئیم تا زمانیکه جامعه ایران گرفتار «استبداد سیاسی و فقاهتی باشد، سنتز جامعه استبدادزده فقط حاکمیت مستبدین خواهد بود، تنها در جامعه جنبشی دینامیک ضد استبدادی ایران است که امکان ظهور رهبری دموکراتیک از پائین به وجود می‌آید.»

ما می‌گوئیم در تحلیل نهائی «مبنای تعریف اردوگاه بزرگ کار و زحمت در جامعه بزرگ و رنگین کمان امروز ایران دو عامل می‌باشد: عامل اقتصاد و عامل فرهنگ.»

ما می‌گوئیم «فساد و تبعیض و دروغ و ریای نظام‌مند و سازمان‌یافته (در طول 42 سال گذشته عمر رژیم مطلقه فقاهتی حاکم) بخشی از اسلام فقاهتی و اسلام روایتی و اسلام زیارتی و اسلام ولایتی (تکوین یافته در چارچوب نظریه استبدادساز ولایت فقیه خمینی) می‌باشد» بدون تردید تا زمانی که «اسلام منهای فقه و منهای روحانیت معلمان کبیرمان شریعتی و اقبال در جامعه ایران مادیت پیدا نکند، هرگز نخواهیم توانست با فساد و تبعیض و ریا و دروغ گفتن نظام‌مند و سازمان‌یافته موجود در جامعه ایران مقابله ایجابی و آلترناتیوی بکنیم.»

ادامه دارد