ما چه میگوییم؟ - قسمت شصت و دو
ما میگوییم «دموکراسی سوسیالیستی سه مؤلفهای بیش از همه بهدنبال برابری آزادی است نه خود آزادی»، چراکه «تا زمانی که برابری آزادی امکانپذیر نشود خود آزادی در جامعه بر علیه خود آزادی میشود.»
ما میگوییم برعکس موضوع دموکراسی سوسیالیستی سه مؤلفهای که آزادی بهصورت دو مؤلفهای فردی و اجتماعی میباشد، موضوع لیبرال دموکراسی فقط آزادی فردی است. لذا در همین رابطه است که «حرف محوری جان لاک پدر لیبرالیسم این است که وظیفه حکومت دفاع از مالکیت خصوصی است.»
ما میگوییم اتحاد همه گروههای اجتماعی جامعه بزرگ ایران و پیوند بین دو جبهه عظیم آزادیخواهانه و برابریطلبانه (طبقه متوسط شهری و اردوگاه کار و زحمت جامعه ایران) در عرصه مبارزه ضد استبدادی و ضد استثماری و ضد استحماری با رژیم مطلقه فقاهتی حاکم و گام برداشتن بهسوی دموکراسی سوسیالیستی سه مؤلفهای (توزیع عادلانه و دموکراتیک و اجتماعی، قدرت سیاسی و قدرت اقتصادی و قدرت اطلاعات توسط شوراهای خودجوش و خودسازمانده و خودرهبر و تکوین یافته از پایین همه شهروندان جامعه بزرگ ایران) تنها در گرو به چالش کشیدن سلبی و ایجابی تبعیضهای نهادینه شده 43 ساله گذشته عمر رژیم مطلقه فقاهتی حاکم (اعم از تبعیض جنسیتی، تبعیض طبقاتی، تبعیض مذهبی، تبعیض قومیتی، تبعیض سیاسی، تبعیض اجتماعی و تبعیض نژادی و غیره) میباشد. لذا در این رابطه است که ما میگوییم:
اولاً در خصوص «رفع تبعیض قومیتی ما بر این باوریم که فدرالیسم کشوری بر پایه شوراهای فراگیر دینامیک کشوری علاوه بر اینکه میتواند تضمین کننده دموکراسی سه مؤلفهای در جامعه بزرگ ایران بشود میتواند تأمین کننده عادلانه حقوق ملیتهای مختلف ساکن کشور ایران هم بشود.»
ثانیاً از نظر ما یکی از ملزومات اجتنابناپذیر پایان دادن به تبعیضهای مذهبی و فرهنگی و جنسیتی در جامعه بزرگ ایران (که در طول 43 سال گذشته عمر رژیم مطلقه فقاهتی حاکم در جامعه ایران نهادینهشدهاند) تکیهبر حقوق علی السویه شهروندی برای تمامی افراد جامعه بزرگ ایران میباشد و قطعاً بدون تحقق عدالت حقوقی برای همه شهروندان ایران بهصورت علی السویه هرگز و هرگز امکان برخورد با تبعیضهای مذهبی و فرهنگی و جنسیتی وجود ندارد.
ما میگوییم «ایدئولوژی مجموعهای از عقاید است که معطوف به کنش اجتماعی باشند، نه معطوف به قدرت حکومتی». لهذا در این رابطه است که میتوانیم نتیجهگیری کنیم که:
الف – «ما نباید هرگز حکومت را ایدئولوژیک بکنیم، هرچند که برای کنشگران جنبش پیشگامان مستضعفین ایران در طول 46 سال گذشته (از خرداد سال 1355 تا به امروز چه در فاز عمودی و سازمانی آرمان مستضعفین ایران و چه در فاز افقی و یا جنبشی نشر مستضعفین ایران) مبارزه ایدئولوژیک غیر از حکومت ایدئولوژیک است»، یا بهعبارت دیگر برای جنبش پیشگامان مستضعفین ایران، «ایدئولوژیک کردن مبارزه غیر از ایدئولوژیک کردن حکومت است.»
ب - ما میگوییم این نظریه که میگویند «ایدئولوژی برای مبارزه جمعی غلط است، یک نظریه انحرافی است، چراکه هر حرکت جمعی در تحلیل نهایی محتاج به یکسری ارزشها و مبادی نظری اولیه میباشند که در حرکت جمعی باید تحت عنوان ایدئولوژی تعریف بکنیم.»
ج - «آگاهی فینفسه در رویکرد جنبش پیشگامان مستضعفین ایران صورتی ثابت ندارد و در چارچوب ایدئولوژی معطوف به کنش اجتماعی است.»
ما میگوییم در یک تقسیمبندی کلی میتوانیم، آگاهی را به سه دسته تقسیم بکنیم:
نخست آگاهیهای تطبیقی که در رویکرد جنبش پیشگامان مستضعفین ایران، این دسته از آگاهیها بر پایه متن واقعیت قابل تعریف میباشند.
دوم آگاهیهای دگماتیستی که اشاره به آن دسته از آگاهیهایی مجرد و انتزاعی و کلی است که فاقد هر گونه دینامیسمی میباشند.
سوم آگاهیهای انطباقی هستند که بهصورت غیر دیالکتیکی و کپی - پیست شده و خارج از واقعیت با تاسی از آگاهیهای دیگر جوامع شکل میگیرند.
طبیعی است که «در دستهبندی ایدئولوژیها، انواع ایدئولوژیها در سه شکل تطبیقی و انطباقی و دگماتیستی، نوع آگاهیهای سازنده آن ایدئولوژیها، نقش تعیین کننده دارند». به این ترتیب که «ایدئولوژیهای تطبیقی سنتز جدیدی مولود آگاهیهای تطبیقی میباشند و تنها این دسته از ایدئولوژیها هستند که معطوف به کنش اجتماعی میباشند»؛ اما «ایدئولوژیهای دگماتیستی، سنتز آگاهیهای دگماتیستی هستند» آن چنانکه «ایدئولوژیهای انطباقی مولود آگاهیهای انطباقی هستند.»
ما میگوییم در تعریف ایدئولوژی،» ما هرگز نمیتوانیم به یک تعریف واحد از ایدئولوژی دست پیدا کنیم» لهذا، در این رابطه مجبوریم که «قبل از تعریف از ایدئولوژی، خود را در برابر این پرسش قرار بدهیم که کدامین ایدئولوژی؟» و در پاسخ به این پرسش است که باید «سه نوع ایدئولوژی تطبیقی و ایدئولوژی انطباقی و ایدئولوژی دگماتیستی را از هم جدا بکنیم»؛ و البته بر پایه این «جداسازی بین سه دسته ایدئولوژی است که ما مجبوریم که خودآگاهی را امری ثابت و راکد ندانیم و آن را به سه دسته آگاهیهای تطبیقی و آگاهیهای انطباقی و آگاهیهای دگماتیستی تقسیم نماییم.»
لازم به ذکر است که «تقسیمبندی انواع آگاهیها برای کنشگران جنبش پیشگامان مستضعفین ایران (در طول 46 سال گذشته عمر این جنبش) یک موضوع استراتژیک بوده است» چراکه از آنجایی که استراتژی جنبش پیشگامان مستضعفین ایران در طول 46 سال گذشته، استراتژی آگاهیبخش با رویکرد انقلاب اصلاحی یا اصلاح انقلابی بوده است، در نتیجه، با عنایت به جایگاه مرکزی آگاهی در استراتژی آگاهیبخش جنبش پیشگامان مستضعفین ایران، کنشگران جنبش پیشگامان مستضعفین ایران را مجبور میسازد تا جهت جلوگیری از ظهور آفات و بحرانها در استراتژی آگاهیبخش خود، بهصورت مستمر و در شرایط زمانی مکانی مختلف به شناخت روتین از جوهر انواع آگاهی دقت محوری بکند و قطعاً اشتباه در این رابطه عامل اصلی ظهور بحران در استراتژی آگاهیبخش جنبش پیشگامان میشود.
برای فهم اهمیت این موضوع تنها کافی است که عنایت داشته باشیم که یکی از عوامل اصلی ظهور بحران تشکیلاتی در فرایند حرکت آرمان مستضعفین ایران، در سالهای 59 و 60 همین بحران در معنای آگاهی در بستر استراتژی آگاهیبخش جنبش پیشگامان مستضعفین ایران در فرایند برونی پسا انقلاب 57 بود، چراکه در آن زمان کنشگران جنبش پیشگامان مستضعفین ایران، «بین انواع آگاهی سهگانه دگماتیستی و انطباقی و تطبیقی دسته بندی نمیکردند و تفاوتی هم برای آنها در این رابطه قائل نبودند» اگر چه کنشگران جنبش پیشگامان مستضعفین ایران «رویکرد خودشان را رویکرد تطبیقی اعلام میکردند و ادعای آن داشتند که رویکرد تطبیقی آنها با رویکرد انطباقی و دگماتیستی مرزبندی دارد، اما در عرصه میدانی و واقعی آنها نمیتوانستند بین انواع آگاهیها برای خود مرزبندی ایجاد نمایند» در نتیجه در جذب آگاهی بدون مرزبندی بهصورت یک دست انواع آگاهیهای سهگانه تطبیقی و انطباقی و دگماتیستی را جذب میکردند و همین اشتباه عظیم در جذب آگاهیها باعث گردید که هر کدام از کنشگران جنبش پیشگامان مستضعفین ایران در آن شرایط خودش، یک آرمان مستضعفینی تعریف میکرد که قطعاً با کنشگران دیگر جنبش پیشگامان مستضعفین ایران تفاوتی از فرش تا عرش داشتند. البته در طول نیم قرنی که از بسته شدن حسینیه ارشاد (در آبانماه 1351 توسط ساواک رژیم استبدادی و کودتایی پهلوی) میگذرد «همین بحران در تعریف انواع آگاهی در هواداران جنبش روشنگری ارشاد شریعتی پیوسته و علی الدوام وجود داشته است و پایه و مبنای چنددستگی بین هواداران شریعتی از راست راست تا چپ چپ ریشه در همین بحران در تعریف آگاهی در بین هواداران شریعتی داشته است». بیافزاییم که «این بحران در فرایند تکوین و شکست انقلاب ضد استبدادی سال 57 مردم ایران صورتی به غایت فاجعهآمیز پیدا کرد»؛ زیرا در یک نگاهی کلی میتوانیم در این رابطه داوری کنیم که «تمامی افرادی از هواداران اندیشههای شریعتی که در سالهای 56 بهبعد در کادر تعریف دگماتیستی از آگاهی با اندیشههای شریعتی برخورد میکردند، به راست چرخیدند و در فرایند شکست انقلاب 57 جذب رژیم مطلقه فقاهتی حاکم شدند»؛ و اما «آن دسته از هواداران اندیشه شریعتی که در آن شرایط در کادر تعریف انطباقی از آگاهی با اندیشههای شریعتی برخورد میکردند، در فرایند پسا شکست انقلاب 57 جذب جریانهای چریکگرا و ارتش خلقی و در رأس آنها مجاهدین خلق شدند»؛ و بالطبع «تنها آن دسته از هواداران اندیشه شریعتی که در کادر تعریف تطبیقی از آگاهی با اندیشههای شریعتی برخورد میکردند در فرایند پسا شکست انقلاب 57 جذب جنبش پیشگامان مستضعفین ایران شدند که متأسفانه از آنجایی که در بستر حرکت عمودی جنبش پیشگامان مستضعفین ایران (در فاز آرمان مستضعفین ایران) این افراد نتوانستند توسط آگاهی تطبیقی تفکیک شده از آگاهیهای دگماتیستی و آگاهی انطباقی رویکرد تطبیقی خودشان را رشد و تکامل بدهند، همین امر باعث گردید که حتی همین دسته از هواداران تطبیقی شریعتی هم در بستر جنبش پیشگامان مستضعفین ایران گرفتار همان بحران در انواع آگاهی بشوند»؛ که بیشک «همین بحران در انواع آگاهی در پروسه رشد خود در حرکت عمودی یا سازمانی آرمان مستضعفین ایران، از نیمه دوم سال 59 بدل به بحران استراتژی و بحران تشکیلاتی شد که در تحلیل نهایی باعث فروپاشی تشکیلات آرمان مستضعفین ایران گردید.
ادامه دارد