سلسله درس‌هایی از نهج‌البلاغه – قسمت ده

مبانی «اخلاق تطبیقی» در رویکرد امام علی (در نهج‌البلاغه) و راه‌های مقابله نظری با «اخلاق انطباقی» و «اخلاق دگماتیستی» حاکم

 

رابعاً در داستان آدم در خطبه 192 نهج‌البلاغه آنچنانکه در عبارات فوق از امام علی دیدیم، «خود بالنده» در انسان تنها در عرصه «خود بی‌نهایت» در وجود تعریف می‌شود، بنابراین در فلسفه اخلاق تطبیقی امام علی در نهج‌البلاغه نه تنها «خود بالنده انسان در پای خود بی‌نهایت وجود قربانی نمی‌شود» و نه تنها «خود بی‌نهایت وجودی در پای خود کلی انسان که همان خود بالنده است قربانی نمی‌گردد» بلکه از همه مهمتر اینکه در فلسفه اخلاق تطبیقی امام علی در نهج‌البلاغه «امام علی ضمن تائید خود طبیعی یا خود میرنده و همچنین خود کلی یا خود بالنده در انسان» معتقد به «استخدام خود طبیعی در خدمت خود کلی انسانی و خود بالنده» در راستای تکامل «من بانهایت» به سوی «من بی‌نهایت وجودی» می‌باشد؛ به عبارت دیگر در فلسفه اخلاق تطبیقی امام علی در نهج‌البلاغه، «خود انسانی یا نفس بالنده یا خود کلی به صورت مجرد و انتزاعی در انسان تعریف نمی‌شود بلکه برعکس صورتی عینی و کنکرت دارد.»

3 - در خطبه فوق (خطبه 192 نهج‌البلاغه)، امام علی با طرح داستان موسی و هارون و موضوع خانه کعبه تلاش می‌کند که بر این امر تاکید نماید که در فلسفه اخلاق تطبیقی‌اش، «خداشناسی و ایمان به خداوند در عرصه تجربه وجودی امری محوری می‌باشد و بدون خداشناسی و ایمان به بی‌نهایت وجودی اخلاق تطبیقی مثل اسکناس بدون پشتوانه است.»

4 - در خطبه فوق (خطبه 192 نهج‌البلاغه) امام علی با طرح داستان «مبارزه تاریخی مستضعفین و مستکبرین» بر یک حقیقت بزرگ در فلسفه اخلاق تطبیقی خودش اشاره می‌کند که آن «جوهر اخلاق تطبیقی» در رویکرد خودش می‌باشد که آنچنانکه فوقا اشاره کردیم، «جوهر اخلاق» در رویکرد امام علی «عدالت» در مؤلفه‌های مختلف آن می‌باشد؛ به عبارت دیگر در رویکرد امام علی، جوهر اخلاق تطبیقی بر پایه عدالت تعریف می‌شود که این «عدالت» به عنوان جوهر اخلاق تطبیقی چه در عرصه انفسی و چه در عرصه آفاقی طبیعی و اجتماعی و سیاسی و حقوقی و فردی و غیره قابل تعمیم می‌باشد، بنابراین آنچنانکه از نظر افلاطون «جوهر اخلاق زیبایی» می‌باشد و از نظر ارسطو «جوهر اخلاق اراده مطلق‌گرای فردی» است و از نظر راسل «جوهر اخلاق سود و منفعت فردی» می‌باشد و از نظر کانت «جوهر اخلاق تکالیف وجدان اخلاقی فرد» است و از نظر مارکسیست‌ها «جوهر اخلاق تکامل اجتماعی» است، از نظر امام علی «جوهر اخلاق عدالت» است. آنچه در خصوص تبیین «عدالت» به عنوان «جوهر اخلاق تطبیقی» در رویکرد امام علی در نهج‌البلاغه قابل توجه می‌باشد، عبارت است از:

یکم – امام علی بر این باور است که در عرصه وجود «آنچه عدل است، خداوند می‌کند نه (آنچنانکه اشاعره می‌گفتند) آنچه خداوند می‌کند عدل است.»

دوم – در رویکرد امام علی در عرصه اجتماعی، «عدل اجتماعی بر جود فردی برتری دارد.»

سوم – در نگاه امام علی «عدل اجتماعی بر عدل فردی برتری دارد.»

چهارم – در نگاه امام علی «تعریف اخلاق تطبیقی (برعکس اخلاق انطباقی و اخلاق دگماتیستی) از تعریف عدالت و عدل در عرصه فردی و اجتماعی و در بستر تجربه دینی انفسی و آفاقی (نه تجربه صرف باطنی صوفیانه) شروع می‌شود». آنچنانکه در این رابطه می‌توان داوری کرد که «بدون فهم جایگاه عدالت در منظومه معرفتی امام علی و در نهج‌البلاغه امکان فهم مبانی اخلاق تطبیقی امام علی در نهج‌البلاغه اصلاً و ابداً وجود ندارد.»

پنجم – «عدالت» در چارچوب فلسفه اخلاق تطبیقی امام علی به شاخه‌های مختلف (اعم از عدالت نفسانی، عدالت فردی، عدالت اجتماعی، عدالت اقتصادی، عدالت حقوقی، عدالت سیاسی، عدالت قضائی و غیره) تقسیم می‌شود. برای فهم این مهم به شرح خطبه دیگری از امام علی می‌پردازیم.

«وَ اللَّهِ لَأَنْ أَبِیتَ عَلَی حَسَک السَّعْدَانِ مُسَهَّداً أَوْ أُجَرَّ فِی الْأَغْلَالِ مُصَفَّداً أَحَبُّ إِلَی مِنْ أَنْ أَلْقَی اللَّهَ وَ رَسُولَهُ یوْمَ الْقِیامَةِ ظَالِماً لِبَعْضِ الْعِبَادِ وَ غَاصِباً لِشَی‌ءٍ مِنَ الْحُطَامِ وَ کیفَ أَظْلِمُ أَحَداً لِنَفْسٍ یسْرِعُ إِلَی الْبِلَی قُفُولُهَا وَ یطُولُ فِی الثَّرَی حلول‌ها وَ اللَّهِ لَقَدْ رَأَیتُ عَقِیلًا وَ قَدْ أَمْلَقَ حَتَّی اسْتَمَاحَنِی مِنْ بُرِّکمْ صَاعاً وَ رَأَیتُ صِبْیانَهُ شُعْثَ الشُّعُورِ غُبْرَ الْأَلْوَانِ مِنْ فَقْرِهِمْ کأَنَّمَا سُوِّدَتْ وُجُوهُهُمْ بِالْعِظْلِمِ وَ عَاوَدَنِی مُؤَکداً وَ کرَّرَ عَلَی الْقَوْلَ مُرَدِّداً فَأَصْغَیتُ إِلَیهِ سَمْعِی فَظَنَّ أَنِّی أَبِیعُهُ دِینِی وَ أَتَّبِعُ قِیادَهُ مُفَارِقاً طَرِیقَتِی فَأَحْمَیتُ

لَهُ حَدِیدَةً ثُمَّ أَدْنَیتُهَا مِنْ جِسْمِهِ لِیعْتَبِرَ بِهَا فَضَجَّ ضَجِیجَ ذِی دَنَفٍ مِنْ أَلَمِهَا وَ کادَ أَنْ یحْتَرِقَ مِنْ مِیسَمِهَا فَقُلْتُ لَهُ ثَکلَتْک الثَّوَاکلُ یا عَقِیلُ أَ تَئِنُّ مِنْ حَدِیدَةٍ أَحْمَاهَا إِنْسَانُهَا لِلَعِبِهِ وَ تَجُرُّنِی إِلَی نَارٍ سَجَرَهَا جَبَّارُهَا لِغَضَبِهِ أَ تَئِنُّ مِنَ الْأَذَی وَ لَا أَئِنُّ مِنْ لَظَی وَ أَعْجَبُ مِنْ ذَلِک طَارِقٌ طَرَقَنَا بِمَلْفُوفَةٍ فِی وِعَائِهَا وَ مَعْجُونَةٍ شَنِئْتُهَا کأَنَّمَا عُجِنَتْ بِرِیقِ حَیةٍ أَوْ قَیئِهَا فَقُلْتُ أَ صِلَةٌ أَمْ زَکاةٌ أَمْ صَدَقَةٌ فَذَلِک مُحَرَّمٌ عَلَینَا أَهْلَ الْبَیتِ فَقَالَ لَا ذَا وَ لَا ذَاک وَ لَکنَّهَا هَدِیةٌ فَقُلْتُ هَبِلَتْک الْهَبُولُ أَ عَنْ دِینِ اللَّهِ أَتَیتَنِی لِتَخْدَعَنِی أَ مُخْتَبِطٌ أَنْتَ أَمْ ذُو جِنَّةٍ أَمْ تَهْجُرُ وَ اللَّهِ لَوْ أُعْطِیتُ الْأَقَالِیمَ السَّبْعَةَ بِمَا تَحْتَ أَفْلَاکهَا عَلَی أَنْ أَعْصِی اللَّهَ فِی نَمْلَةٍ أَسْلُبُهَا جُلْبَ شَعِیرَةٍ مَا فَعَلْتُهُ وَ إِنَّ دُنْیاکمْ عِنْدِی لَأَهْوَنُ مِنْ وَرَقَةٍ فِی فَمِ جَرَادَةٍ تَقْضَمُهَا مَا لِعَلِی وَ لِنَعِیمٍ یفْنَی وَ لَذَّةٍ لَا تَبْقَی نَعُوذُ بِاللَّهِ مِنْ سُبَاتِ الْعَقْلِ وَ قُبْحِ الزَّلَلِ وَ بِهِ نَسْتَعِینُ - سوگند به خدا، اگر شب را در حال بیداری روی خار سعدان به صبح برسانم، یا بسته در زنجیرهای آهنین و سنگین بار کشیده شوم، برای من بهتر از آن است که خدا و رسول او را در روز قیامت ملاقات کنم در حالی که بر بعضی از بندگان ظلم روا داشته‌ام و چیز بی‌ارزشی از پس مانده‌های کاه و علف دنیا را غصب نموده باشم. چگونه ظلم روا بدارم به کسی به خاطر نفسی که برگشت آن به سرعت برای پوسیدن است و قرار گرفتنش در خاک طولانی است. سوگند به خدا عقیل (برادر بزرگ امام علی که نابینا بود) را دیدم، پریش و سخت گرفتار فقر. به سراغ من آمد و از من خواست تا منی (سه کیلو) از گندم شما (مردم) بدو بدهم و این در حالی بود که کودکانش (اشاره امام علی به آن است که در آن جلسه فرزندان عقیل همراه پدرشان حضور داشتند) در برابر چشم من می‌دیدم که از سختی فقر با موهای ژولیده رنگشان تیره شده بود آنچنانکه گوئی به صورت‌های آنان نیل کشیده بودند، البته عقیل چندین بار مراجعه کرد و پی در پی خواسته فوق را تکرار می‌کرد (در آن جلسه آخر) من ابتدا گوش به سخنش فرا دادم و او گمان می‌کرد که من دینم را به او خواهم فروخت و راهی (عدالت) را که در پیش گرفته‌ام ترک خواهم کرد؛ و از راه او پیروی خواهم کرد (به خاطر اینکه عقیل کور بود و چشمش نمی‌دید در همان حالی که عقیل مشغول صحبت کردن و به طرح خواسته خود برای سه کیلو گندم اضافی از حقش صحبت می‌کرد) من آهنی را در آتش داغ کردم و سپس آن آهن داغ را نزدیک بدن عقیل بردم (عقیل به یک باره با نزدیک شدن آهنی به بدنش و احساس گرمای آن) چنان فریادی بر آورد که بیماری از شدت درد بر می‌آورد. آنچنانکه نزدیک بود از داغی آن آهن تفتیده بسوزد (و قالب تهی کند) با او گفتم: ای عقیل، نوحه‌گران بر تو بگریند، مانند گریستن مادر به داغ فرزندش، آیا از آهنی تفیتده که یک انسان معمولی به شوخی آن را داغ کرده ناله می‌کنی، ولی تو مرا به آتشی می‌کشانی که خدایان آتش با غضب خود آن را برای ظالمان بر بندگانش شعله‌ور ساخته است؟ ای عقیل، تو بنالی از آتش دنیوی و من ننالم از آتش اخروی؟ شگفت‌انگیزتر از داستان عقیل، داستان آن شخصی بود که شبانگاه با ظرفی پوشیده به دیدار من آمد. (از فحوای کلام امام علی در اینجا اینچنین فهمیده می‌شود که در داستان دوم فردی به عنوان «رشوه» جهت درخواست غیر عدالت‌خواهانه شخصی‌اش از امام علی در زمان حکومتش ظرفی از عسل برای او آورده بود و امام علی در اینجا می‌گوید: او ظرف سر پوشیده‌ای را به من داد که پس از روئیت آن، من فهمیدم که) معجونی (عسل) در آن ظرف می‌باشد (با نگاه به آن عسل به یک باره احساس کردم) که گویی (آن عسل) آب دهان مار و یا زهر کشنده‌ای است که از دهان مار بیرون آمده است. به او گفتم: این که آورده‌ای چیست؟ صله است؟ یا زکات است؟ و یا صدقه است؟ هر کدام از این‌ها هم که باشد، گرفتن آن برای ما خاندان پیامبر اسلام حرام است. آن مرد گفت: نه این است و نه آن است، بلکه هدیه‌ای است که من برای شما آورده‌ام. به او گفتم: مادرت به عزایت بنشیند، آیا آمده‌ای مرا بفریبی؟ و از راه دین خدا بگردانی؟ و یا اینکه دیوانه شده‌ای؟ و یا اینکه داری هذیان می‌گویی؟ سوگند به خدا، اگر هفت اقلیم دنیا را با آنچه زیر آسمان‌ها است به من داده شود تا با ظلمی به جهت کشیدن پوست جوی از دهان مورچه‌ای خداوند را معصیت کنم، چنین نخواهم کرد. چراکه دنیای شما نزد من خوارتر از برگی در دهان ملخی که آن را می‌جود (و طعمه خود می‌نماید) می‌باشد. علی را چه کار با نعمت‌های دنیوی که فانی می‌شود و لذتی که پایدار نخواهد ماند؟ پس پناه می‌بریم به خدا از خفتن عقل و زشتی لغزش‌ها و پیوسته از او یاری می‌طلبیم» (نهج‌البلاغه صبحی الصالح – خطبه 223 - ص 346 – سطر 4 به بعد).

آنچه از گفته‌های فوق امام علی (خطبه 223 نهج‌البلاغه) امروز پس از 14 قرن برای ما قابل فهم است اینکه:

اولاً جوهر اصلی گفته‌های فوق امام علی «موضوع عدالت در دو عرصه فردی و اجتماعی می‌باشد»؛ یعنی آنجا که امام علی حاضر نمی‌شود به برادر بزرگتر نابینای خودش عقیل که در فقر مطلق به سر می‌برد، سه کیلو گندم اضافه بر حقش از بیت‌المال مردم بدهد، به خاطر جایگاه عدالت اجتماعی در عرصه اخلاق تطبیقی امام علی است و در آنجائیکه (موضوع دوم در خطبه 223) امام علی حاضر نمی‌شود تا رشوه آن مرد برای انجام ظلمی در جامعه قبول نماید، «به خاطر جایگاه عدالت فردی و نفسانی در عرصه اخلاق تطبیقی امام علی می‌باشد» همان عدالتی که امام علی در خطبه 15 نهج‌البلاغه درست یک روز بعد از قبول خلافت به صورت «عدالت اقتصادی» برای جامعه انقلاب کرده بر علیه نظام ظلم‌زده عثمان مطرح می‌کند.

«وَ اللَّهِ لَوْ وَجَدْتُهُ قَدْ تُزُوِّجَ بِهِ النِّسَاءُ وَ مُلِک بِهِ الْإِمَاءُ لَرَدَدْتُهُ فَإِنَّ فِی الْعَدْلِ سَعَةً وَ مَنْ ضَاقَ عَلَیهِ الْعَدْلُ فَالْجَوْرُ عَلَیهِ أَضْیقُ - سوگند به خدا اگر آن (تیول عثمان) پیدا بکنم، به بیت‌المال بر می‌گردانم اگر چه مهریه زنان شده باشد و یا با آن کنیزها خریده باشند چراکه گشایش امور اجتماعی در گرو عدالت اقتصادی است؛ و کسی که عدالت برای او تنگی ایجاد کند، بی‌عدالتی و ستم برای او سخت‌تر و تنگناتر خواهد بود» (نهج‌البلاغه صبحی الصالح – خطبه 15 – ص 57 – سطر 1 به بعد).

همچنین همان عدالتی که امام علی در حکمت 437 به صورت «عدالت اجتماعی» تعریف می‌نماید.

«وَ سُئِلَ علیه السلام أَیهُمَا أَفْضَلُ الْعَدْلُ أَوِ الْجُودُ، فَقَالَ علیه السلام: الْعَدْلُ یضَعُ الْأُمُورَ مواضع‌ها وَ الْجُودُ یخْرِجُهَا مِنْ جِهَتِهَا وَ الْعَدْلُ سَائِسٌ عَامٌّ وَ الْجُودُ عَارِضٌ خَاصٌّ فَالْعَدْلُ أَشْرَفُهُمَا وَ أَفْضَلُهُمَا - از امام علی سؤال شد: آیا عدالت برتر است یا جود؟ امام علی در پاسخ فرمود: عدالت امور جامعه را در جای خود قرار می‌دهد، اما جود و بخشش امور را از جهت خود خارج می‌کند، عدالت مدیریت اجتماعی است، در صورتی که جود و بخشش به سود خاصگان است. پس در مقایسه این دو عدالت اشراف و برتر است» (نهج‌البلاغه صبحی الصالح – کلمات قصار – ص 552 – شماره 437 - سطر 10 به بعد).

ثانیاً درس بزرگی که امام علی در گفته‌های فوق خود (خطبه 223 نهج‌البلاغه) به ما می‌آموزد، اینکه هرگز در عرصه عدالت اجتماعی، «عدالت نباید در پای مصلحت فردی و مصلحت خانوادگی ذبح بشود» و لذا در این رابطه است که در خطبه 126 می‌فرماید:

«أَ تَأْمُرُونِّی أَنْ أَطْلُبَ النَّصْرَ بِالْجَوْرِ فِیمَنْ وُلِّیتُ عَلَیهِ وَ اللَّهِ لَا أَطُورُ بِهِ مَا سَمَرَ سَمِیرٌ وَ مَا أَمَّ نَجْمٌ فِی السَّمَاءِ نَجْماً لَوْ کانَ الْمَالُ لِی لَسَوَّیتُ بَینَهُمْ فَکیفَ وَ إِنَّمَا الْمَالُ مَالُ اللَّهِ أَلَا وَ إِنَّ إِعْطَاءَ الْمَالِ فِی غَیرِ حَقِّهِ تَبْذِیرٌ وَ إِسْرَافٌ وَ هُوَ یرْفَعُ صَاحِبَهُ فِی الدُّنْیا وَ یضَعُهُ فِی الْآخِرَةِ وَ یکرِمُهُ فِی النَّاسِ وَ یهِینُهُ عِنْدَ اللَّهِ وَ لَمْ یضَعِ امْرُؤٌ مَالَهُ فِی غَیرِ حَقِّهِ وَ لَا عِنْدَ غَیرِ أَهْلِهِ إِلَّا حَرَمَهُ اللَّهُ شُکرَهُمْ وَ کانَ لِغَیرِهِ وُدُّهُمْ فَإِنْ زَلَّتْ بِهِ النَّعْلُ یوْماً فَاحْتَاجَ إِلَی مَعُونَتِهِمْ فَشَرُّ خَلِیلٍ وَ أَلْأَمُ خَدِینٍ - آیا شما مرا فرمان می‌دهید که در قلمرو زمامداری خود بر پایه ستمکاری و ظلم اجتماعی پیروز بشوم؟ سوگند به خدا تا جهان سر آید هرگز چنین کاری نمی‌کنم و مادامی که در جهان ستاره‌ای به دنبال ستاره‌ای حرکت می‌کند، اگر مال از آن من می‌بود، بر پایه عدالت اجتماعی در تقسیم آن همه مردم را مساوی می‌گرفتم، چه رسد به اینکه مال، مال مردم و خداوند باشد. آگاه باشید که بخشیدن مال به کسی که مستحق آن نیست، با تبذیر و اسراف و افراط در خرج یکی است؛ و افراط‌گری و اسراف و تبذیر در دنیا فرد را بالا می‌برد، اما برعکس در آخرت ساقطش می‌کند و در عرصه اجتماعی فرد را در میان گروه برخوردار عزیز می‌دارد و در نزد خدا پست و خوارش می‌سازد؛ و هیچ کس مال خود را در مصرف ناحق و برای کسانی که شایستگی آن مال را ندارند صرف نمی‌کند، مگر این که خداوند او را سپاسگزاری همان مردم محروم می‌نماید؛ و محبت آنان برای کسی دیگر برقرار می‌گردد و اگر روزی پایش در حوادث روزگار بلغزد و به کمک آنان نیازمند بشود، همان مردم بدترین دوست و لئیم‌ترین رفیق محسوب می‌گردند» (نهج‌البلاغه صبحی الصالح – خطبه 126 – ص 182 - سطر 5 به بعد).

ادامه دارد

  • آگاهی
  • آزادی
  • برابری