سلسله درسهایی از نهجالبلاغه – قسمت هشتم
مبانی «اخلاق تطبیقی» در رویکرد امام علی (در نهجالبلاغه) و راههای مقابله نظری با «اخلاق انطباقی» و «اخلاق دگماتیستی» حاکم
2 - اخلاق در فلسفه اخلاق خمینی علاوه بر اینکه دارای «جوهر فقهی» میباشد، امری غیر اختیاری و غیر انتخابی و خارج از اراده فرد و اجتماع است که به صورت ابدی در شکل تکلیفی توسط قدرت سیاسی از بالا باید بر فرد و جامعه تحمیل بشود.
«احکام اسلام (فقاهتی حوزههای فقهی) محدود به زمان و مکان نیست و تا ابد باقی و «لازم الاجر است». تنها برای زمان رسول اکرم (ص) نیامده تا پس از آن متروک شود و دیگر حدود و قصاص، یعنی قانون جزای اسلام (فقاهتی حوزههای فقهی) اجرا نشود، یا انواع مالیاتهای مقرر (در فقه حوزههای فقاهتی) گرفته نشود، یا دفاع از سرزمین و امت اسلام تعطیل گردد. این حرف که قوانین اسلام (فقه حوزههای فقاهتی) تعطیلپذیر یا منحصر و محدود به زمان یا مکانی است، بر خلاف ضروریات اعتقادی اسلام (فقاهتی حوزههای فقهی) است، بنابراین، چون اجرای احکام پس از رسول اکرم (ص) «تا ابد ضرورت دارد» تشکیل حکومت و برقراری دستگاه اجرا و اداره ضرورت مییابد. بدون تشکیل حکومت و بدون دستگاه اجرا و اداره که همه جریانات و فعالیتهای افراد را از طریق اجرای احکام (فقهی حوزههای فقهی) تحت نظام عادلانه درآورد، هرج و مرج به وجود میآید و «فساد اجتماعی و اعتقادی و اخلاقی» پدید میآید. پس برای اینکه هرج و مرج و عنان گسیختگی پیش نیاید و جامعه دچار فساد نشود چارهای نیست جز تشکیل حکومت و انتظام بخشیدن به همه اموری که در کشور جریان مییابد» (ولایت فقیه – ص 26 و 27 - از سطر 17 به بعد).
3 - در فلسفه اخلاق خمینی از آنجائیکه «جوهر اخلاق» توسط «احکام فقهی» (حوزههای فقاهتی) تعریف میشود و از آنجائیکه این «اخلاق به صورت تکلیفی و تقلیدی و تعبدی (چه در شکل فردی و چه در شکل جمعی) بر جامعه تکلیف میشود» و از آنجائیکه در اسلام فقاهتی خمینی «اجرای احکام فقهی» حوزههای فقاهتی هدف فلسفه اخلاقیاش خمینی میباشد، در نتیجه همین امر باعث میگردد که رابطه ولی فقیه با جامعه رابطه یکطرفه یا رابطه قیم با صغار و کودکان باشد و بالطبع اخلاق فقهی هم در خدمت ولایت فقیه باشد، نه در خدمت صغار و کودکان جهت رشد و تکامل وجودی.
«ولایت فقیه از امور عقلانی است و واقعیتی جز جعل ندارد، مانند جعل یا قرار دادن و تعیین قیم برای صغار. قیم ملت با قیم صغار از لحاظ وظیفه و موقعیت هیچ فرقی ندارد» (ولایت فقیه – ص 51 – سطر 14 به بعد).
4 - در فلسفه اخلاق خمینی از آنجائیکه «جوهر اخلاق» آن «نه مانند جوهر اخلاق سقراط بر علم و دانش استوار است» و «نه مانند جوهر اخلاق افلاطون بر زیبائی استوار میباشد» و «نه مانند جوهر اخلاق ارسطو بر اراده قوی استوار است» و «نه مانند جوهر اخلاق کانت بر وجدان اخلاقی درونی فرد استوار میباشد» و «نه مانند جوهر اخلاق راسل بر منفعتطلبی و سود فردی استوار است» و «نه مانند جوهر اخلاق مارکسیستها بر تکامل اجتماعی استوار میباشد» و «نه مانند جوهر اخلاق اگزیستانسیالیستها بر آزادی و انتخاب فرد استوار است» و با عنایت به اینکه در فلسفه اخلاق خمینی، «جوهر اخلاق از ماهیت فقهی برخوردار میباشد» در نتیجه همین عمر باعث گردیده است که در فلسفه اخلاق خمینی خود «شلاق زدن و اجرای حدود، رجم، سنگسار، تکفیر، اعدام، ارتداد و غیره به صورت جوهر اخلاقی تعریف بشود.»
«آنها حدود معین کرده بودند و شلاق میزدند و رجم میکردند، حبس ابد میکردند، نفی بلد میکردند، به فصل حدود و دیات اسلام (فقاهتی حوزههای فقهی) رجوع کنید، میبینید همه آنها از اسلام (فقاهتی حوزههای فقهی) است و اسلام (فقاهتی) برای این امور آمده است. اسلام (فقاهتی) آمده تا به جامعه نظم بدهد، امامت اعتباری و حکومت برای تنظیم امور جامعه است» (ولایت فقیه – ص 69 – سطر 3 به بعد).
5 - در فلسفه اخلاق خمینی از آنجائیکه «اخلاق جوهر فقهی دارد» و همچنین «فقه جوهر اخلاقی دارد» و «فقه دارای جوهر دو مؤلفهای فردی و اجتماعی میباشد»، همین امور باعث گردیده است که خمینی در فلسفه اخلاق خود بر این باور باشد که «با اجرای احکام فقهی، هم اخلاق فردی مادیت پیدا میکند و هم اخلاق اجتماعی» و خمینی به این باور برسد که اجرای احکام فقهی حتی باعث میگردد «تا گرسنگی و فقر هم از جامعه ریشه کن بشود.»
«اگر حکم الهی (که همان احکام فقهی حوزههای فقاهتی میباشند) اجرا میکردند و حدود را جاری میساختند و احکام و امور اسلام (فقه حوزههای فقاهتی) به دست آنان جریان مییافت، دیگر ملت بیچاره و گرسنه نمیماندند و احکام اسلام تعطیل نمیگردید» (ولایت فقیه - ص 123 – 124).
باری، فلسفه اخلاق دیگری که در برابر فلسفههای اخلاق فوق قابل طرح میباشد، فلسفه اخلاق از نگاه امام علی در نهجالبلاغه، یا به بیان دیگر «اخلاق تطبیقی» امام علی در نهجالبلاغه میباشد. چراکه در رویکرد امام علی در نهجالبلاغه (برعکس رویکرد افلاطون، ارسطو، سقراط، کانت، راسل، مارکسیستها و تا فلسفه اخلاق خمینی)، «جوهر اخلاق، عدالت در مؤلفههای مختلف آن (از عدالت فردی تا عدالت اجتماعی، سیاسی، اقتصادی، حقوقی و غیره) میباشد» و لذا در همین رابطه تکیه امام علی در نهجالبلاغه بر موضوع «عدالت» به عنوان «جوهر اخلاق» فردی و اجتماعی به قدری فراوان است که اگر «قرآن را توحید نامه بخوانیم» میتوانیم «نهجابلاغه را عدالت نامه تعریف نمائیم.»
از مبانی اخلاق تطبیقی امام علی در نهجالبلاغه آنچه که بیش از همه قابل توجه میباشد اینکه امام علی برعکس رویکرد عرفان صوفیگرایانه کلاسیک هزار ساله گذشته مسلمانان که مبنای اخلاقی خودشان بر پایه از بین بردن «خود» انسانی و خود فردی در مسیر «فناء فی الله» تعریف کردهاند.
همچنین جویای درگاه خدا / چون خدا آمد شود جوینده لا
گرچه آن وصلت بقا اندر بقاست / لیک زاول آن بقا اندر فناست
سایهایی که بود جویای نور / نیست گردد چون کند نورش ظهور
عقل کی ماند چو باشد سرده او / کل شیء هالک الا وجهه
هالک آید پیش وجهش هست و نیست / هستی اندر نیستی خود طرفه ایست
(مثنوی – دفتر سوم – ص 610 – ابیات 4709 – 4715)
در اخلاق تطبیقی امام علی، این اخلاق بر پایه توسعه «خودی» انسانی و فردی یا همان نفس انسانی استوار میباشد. آنچنانکه در این رابطه میتوانیم مبانی نظریه امام علی در عرصه «خودیمحوری» اخلاق تطبیقیاش در نهجالبلاغه را به چهار مؤلفه تقسیم کنیم که عبارتند از:
1 - ذکر خداوند (در چارچوب رویکرد دینی نه رویکرد عارفانه کلاسیک) توسط عبادت.
2 - ذکر موت به عنوان بزرگترین حادثه حیات هر فرد.
3 - تحقیر دنیاگرائی (نه تحقیر دنیا) به عنوان عاملی که باعث جایگزین کردن سودگرائی به جای ارزشگرائی در فرد انسان به عنوان عامل انحراف حیات نفسانی میشود.
4 - رام کردن طغیان و سرکشی نفس در بستر قدرتطلبی سه مؤلفهای سیاسی و اقتصادی و اجتماعی.
قابل ذکر است که امام علی در این چارچوب در نهجالبلاغه تلاش مینماید تا همراه با «اعتلای نفس در فرد انسان» در بستر «تکامل خودی او» نفس را به موازات تکامل «خودی بالنده» تعالی بدهد تا توسط آن «شخصیت انسانی فرد بتواند با شخصیت همه عالم یکی بشود» یعنی به آن مرتبهای برسد که «شخصیت نفسانی فرد با شخصیت رفیق اعلای وجود یکی بشود.»
«...ثُمَّ اخْتَبَرَ بِذَلِک مَلَائِکتَهُ الْمُقَرَّبِینَ لِیمِیزَ الْمُتَوَاضِعِینَ مِنْهُمْ مِنَ الْمُسْتَکبِرِینَ فَقَالَ سُبْحَانَهُ وَ هُوَ الْعَالِمُ بِمُضْمَرَاتِ الْقُلُوبِ وَ مَحْجُوبَاتِ الْغُیوبِ إِنِّی خالِقٌ بَشَراً مِنْ طِینٍ فَإِذا سَوَّیتُهُ وَ نَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی فَقَعُوا لَهُ ساجِدِینَ فَسَجَدَ الْمَلائِکةُ کلُّهُمْ أَجْمَعُونَ إِلَّا إِبْلِیسَ اعْتَرَضَتْهُ الْحَمِیةُ فَافْتَخَرَ عَلَی آدَمَ بِخَلْقِهِ وَ تَعَصَّبَ عَلَیهِ لِأَصْلِهِ فَعَدُوُّ اللَّهِ إِمَامُ الْمُتَعَصِّبِینَ وَ سَلَفُ الْمُسْتَکبِرِینَ الَّذِی وَضَعَ أَسَاسَ الْعَصَبِیةِ وَ نَازَعَ اللَّهَ رِدَاءَ الْجَبْرِیةِ وَ ادَّرَعَ لِبَاسَ التَّعَزُّزِ وَ خَلَعَ قِنَاعَ التَّذَلُّلِ...فَلَوْ رَخَّصَ اللَّهُ فِی الْکبْرِ لِأَحَدٍ مِنْ عِبَادِهِ لَرَخَّصَ فِیهِ لِخَاصَّةِ أَنْبِیائِهِ وَ أَوْلِیائِهِ وَ لَکنَّهُ سُبْحَانَهُ کرَّهَ إِلَیهِمُ التَّکابُرَ وَ رَضِی لَهُمُ التَّوَاضُعَ فَأَلْصَقُوا بِالْأَرْضِ خُدُودَهُمْ وَ عَفَّرُوا فِی التُّرَابِ وُجُوهَهُمْ وَ خَفَضُوا أَجْنِحَتَهُمْ لِلْمُؤْمِنِینَ وَ کانُوا قَوْماً مُسْتَضْعَفِینَ قَدِ اخْتَبَرَهُمُ اللَّهُ بِالْمَخْمَصَةِ وَ ابْتَلَاهُمْ بِالْمَجْهَدَةِ وَ امْتَحَنَهُمْ بِالْمَخَاوِفِ وَ مَخَضَهُمْ بِالْمَکارِهِ فَلَا تَعْتَبِرُوا الرِّضَی وَ السُّخْطَ بِالْمَالِ وَ الْوَلَدِ جَهْلًا بِمَوَاقِعِ الْفِتْنَةِ وَ الِاخْتِبَارِ فِی مَوْضِعِ الْغِنَی وَ الِاقْتِدَارِ فَقَدْ قَالَ سُبْحَانَهُ وَ تَعَالَی أَ یحْسَبُونَ أَنَّما نُمِدُّهُمْ بِهِ مِنْ مالٍ وَ بَنِینَ نُسارِعُ لَهُمْ فِی الْخَیراتِ بَلْ لا یشْعُرُونَ فَإِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ یخْتَبِرُ عِبَادَهُ الْمُسْتَکبِرِینَ فِی أَنْفُسِهِمْ بِأَوْلِیائِهِ الْمُسْتَضْعَفِینَ فِی أَعْینِهِمْ. وَ لَقَدْ دَخَلَ مُوسَی بْنُ عِمْرَانَ وَ مَعَهُ أَخُوهُ هَارُونُ (علیه السلام) عَلَی فِرْعَوْنَ وَ عَلَیهِمَا مَدَارِعُ الصُّوفِ وَ بِأَیدِیهِمَا الْعِصِی فَشَرَطَا لَهُ إِنْ أَسْلَمَ بَقَاءَ مُلْکهِ وَ دَوَامَ عِزِّهِ فَقَالَ أَ لَا تَعْجَبُونَ مِنْ هَذَینِ یشْرِطَانِ لِی دَوَامَ الْعِزِّ وَ بَقَاءَ الْمُلْک وَ هُمَا بِمَا تَرَوْنَ مِنْ حَالِ الْفَقْرِ وَ الذُّلِّ فَهَلَّا أُلْقِی عَلَیهِمَا أَسَاوِرَةٌ مِنْ ذَهَبٍ إِعْظَاماً لِلذَّهَبِ وَ جَمْعِهِ وَ احْتِقَاراً لِلصُّوفِ وَ لُبْسِهِ وَ لَوْ أَرَادَ اللَّهُ سُبْحَانَهُ لِأَنْبِیائِهِ حَیثُ بَعَثَهُمْ أَنْ یفْتَحَ لَهُمْ کنُوزَ الذِّهْبَانِ وَ مَعَادِنَ الْعِقْیانِ وَ مَغَارِسَ الْجِنَانِ وَ أَنْ یحْشُرَ مَعَهُمْ طُیورَ السَّمَاءِ وَ وُحُوشَ الْأَرَضِینَ لَفَعَلَ وَ لَوْ فَعَلَ لَسَقَطَ الْبَلَاءُ وَ بَطَلَ الْجَزَاءُ وَ اضْمَحَلَّتِ الْأَنْبَاءُ وَ لَمَا وَجَبَ لِلْقَابِلِینَ أُجُورُ الْمُبْتَلَینَ وَ لَا اسْتَحَقَّ الْمُؤْمِنُونَ ثَوَابَ الْمُحْسِنِینَ وَ لَا لَزِمَتِ الْأَسْمَاءُ معانیها وَ لَکنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ جَعَلَ رُسُلَهُ أُولِی قُوَّةٍ فِی عَزَائِمِهِمْ وَ ضَعَفَةً فِیمَا تَرَی الْأَعْینُ مِنْ حَالَاتِهِمْ مَعَ قَنَاعَةٍ تَمْلَأُ الْقُلُوبَ وَ الْعُیونَ غِنًی وَ خَصَاصَةٍ تَمْلَأُ الْأَبْصَارَ وَ الْأَسْمَاعَ أَذًی وَ لَوْ کانَتِ الْأَنْبِیاءُ أَهْلَ قُوَّةٍ لَا تُرَامُ وَ عِزَّةٍ لَا تُضَامُ وَ مُلْک تُمَدُّ نَحْوَهُ أَعْنَاقُ الرِّجَالِ وَ تُشَدُّ إِلَیهِ عُقَدُ الرِّحَالِ لَکانَ ذَلِک أَهْوَنَ عَلَی الْخَلْقِ فِی الِاعْتِبَارِ وَ أَبْعَدَ لَهُمْ فِی الِاسْتِکبَارِ وَ لَآمَنُوا عَنْ رَهْبَةٍ قَاهِرَةٍ لَهُمْ أَوْ رَغْبَةٍ مَائِلَةٍ بِهِمْ فَکانَتِ النِّیاتُ مُشْتَرَکةً وَ الْحَسَنَاتُ مُقْتَسَمَةً وَ لَکنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ أَرَادَ أَنْ یکونَ الِاتِّبَاعُ لِرُسُلِهِ وَ التَّصْدِیقُ بِکتُبِهِ وَ الْخُشُوعُ لِوَجْهِهِ وَ الِاسْتِکانَةُ لِأَمْرِهِ وَ الِاسْتِسْلَامُ لِطَاعَتِهِ أُمُوراً لَهُ خَاصَّةً لَا تَشُوبُهَا مِنْ غَیرِهَا شَائِبَةٌ وَ کلَّمَا کانَتِ الْبَلْوَی وَ الِاخْتِبَارُ أَعْظَمَ کانَتِ الْمَثُوبَةُ وَ الْجَزَاءُ أَجْزَلَ. أَ لَا تَرَوْنَ أَنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ اخْتَبَرَ الْأَوَّلِینَ مِنْ لَدُنْ آدَمَ (صلوات الله علیه) إِلَی الْآخِرِینَ مِنْ هَذَا الْعَالَمِ بِأَحْجَارٍ لَا تَضُرُّ وَ لَا تَنْفَعُ وَ لَا تُبْصِرُ وَ لَا تَسْمَعُ فَجَعَلَهَا بَیتَهُ الْحَرَامَ الَّذِی جَعَلَهُ لِلنَّاسِ قِیاماً ثُمَّ وَضَعَهُ بِأَوْعَرِ بِقَاعِ الْأَرْضِ حَجَراً وَ أَقَلِّ نَتَائِقِ الدُّنْیا مَدَراً وَ أَضْیقِ بُطُونِ الْأَوْدِیةِ قُطْراً بَینَ جِبَالٍ خَشِنَةٍ وَ رِمَالٍ دَمِثَةٍ وَ عُیونٍ وَشِلَةٍ وَ قُرًی مُنْقَطِعَةٍ لَا یزْکو بِهَا خُفٌّ وَ لَا حَافِرٌ وَ لَا ظِلْفٌ ثُمَّ أَمَرَ آدَمَ (علیه السلام) وَ وَلَدَهُ أَنْ یثْنُوا أَعْطَافَهُمْ نَحْوَهُ فَصَارَ مَثَابَةً لِمُنْتَجَعِ أَسْفَارِهِمْ وَ غَایةً لِمُلْقَی رِحَالِهِمْ تَهْوِی إِلَیهِ ثِمَارُ الْأَفْئِدَةِ مِنْ مَفَاوِزِ قِفَارٍ سَحِیقَةٍ وَ مَهَاوِی فِجَاجٍ عَمِیقَةٍ وَ جَزَائِرِ بِحَارٍ مُنْقَطِعَةٍ حَتَّی یهُزُّوا مَنَاکبَهُمْ ذُلُلًا یهَلِّلُونَ لِلَّهِ حَوْلَهُ وَ یرْمُلُونَ عَلَی أَقْدَامِهِمْ شُعْثاً غُبْراً لَهُ قَدْ نَبَذُوا السَّرَابِیلَ وَرَاءَ ظُهُورِهِمْ وَ شَوَّهُوا بِإِعْفَاءِ الشُّعُورِ مَحَاسِنَ خَلْقِهِمُ ابْتِلَاءً عَظِیماً وَ امْتِحَاناً شَدِیداً وَ اخْتِبَاراً مُبِیناً وَ تَمْحِیصاً بَلِیغاً جَعَلَهُ اللَّهُ سَبَباً لِرَحْمَتِهِ وَ وُصْلَةً إِلَی جَنَّتِهِ وَ لَوْ أَرَادَ سُبْحَانَهُ أَنْ یضَعَ بَیتَهُ الْحَرَامَ وَ مَشَاعِرَهُ الْعِظَامَ بَینَ جَنَّاتٍ وَ أَنْهَارٍ وَ سَهْلٍ وَ قَرَارٍ جَمَّ الْأَشْجَارِ دَانِی الثِّمَارِ مُلْتَفَّ الْبُنَی مُتَّصِلَ الْقُرَی بَینَ بُرَّةٍ سَمْرَاءَ وَ رَوْضَةٍ خَضْرَاءَ وَ أَرْیافٍ مُحْدِقَةٍ وَ عِرَاصٍ مُغْدِقَةٍ وَ رِیاضٍ نَاضِرَةٍ وَ طُرُقٍ عَامِرَةٍ لَکانَ قَدْ صَغُرَ قَدْرُ الْجَزَاءِ عَلَی حَسَبِ ضَعْفِ الْبَلَاءِ وَ لَوْ کانَ الْإِسَاسُ الْمَحْمُولُ عَلَیهَا وَ الْأَحْجَارُ الْمَرْفُوعُ بِهَا بَینَ زُمُرُّدَةٍ خَضْرَاءَ وَ یاقُوتَةٍ حَمْرَاءَ وَ نُورٍ وَ ضِیاءٍ لَخَفَّفَ ذَلِک مُصَارَعَةَ الشَّک فِی الصُّدُورِ وَ لَوَضَعَ مُجَاهَدَةَ إِبْلِیسَ عَنِ الْقُلُوبِ وَ لَنَفَی مُعْتَلَجَ الرَّیبِ مِنَ النَّاسِ وَ لَکنَّ اللَّهَ یخْتَبِرُ عِبَادَهُ بِأَنْوَاعِ الشَّدَائِدِ وَ یتَعَبَّدُهُمْ بِأَنْوَاعِ الْمَجَاهِدِ وَ یبْتَلِیهِمْ بِضُرُوبِ الْمَکارِهِ إِخْرَاجاً لِلتَّکبُّرِ مِنْ قُلُوبِهِمْ وَ إِسْکاناً لِلتَّذَلُّلِ فِی نُفُوسِهِمْ وَ لِیجْعَلَ ذَلِک أَبْوَاباً فُتُحاً إِلَی فَضْلِهِ وَ أَسْبَاباً ذُلُلًا لِعَفْوِهِ - پس خداوند ملائکه مقرب خود را مورد آزمایش قرار داد تا متواضع و فروتنان آنان را از متکبران آنها تفکیک کند، لذا بدین ترتیب بود که خداوند به ملائکه گفت: «که من بشر را از گل میآفرینم، پس آن زمانی که آن را راست و درست کردم و از روح خود در آن دمیدم، شما ملائکه باید به پای او به سجده بیفتید». پس همگی ملائکه به پای آدم سجده کردند، جز ابلیس که رشک و حسد او را فرا گرفت و به اصل خود بر آدم فخر نمود، بنابراین بدین ترتیب است که ابلیس آن دشمن خدا، پیشوای متعصبان و مقدمترین متکبران در هستی است که پایه عصبیت را در جهان بنا نهاد و بر سر لباس کبریایی با خدا درافتاد؛ و لباس عزت را در بر کرد و لباس خضوع و بندگی در برابر خداوند را از تن درآورد...اگر بنا بود که خداوند به بعضی از بندگانش رخصت بدهد که به او کبر بورزند، قطعاً به پیامبران و اولیاء خاص خود اجازه میداد و لکن خداوند سبحان زشتی تکبر و خودپسندی را برای آنان ناپسند دانست و فروتنی را برای آنان پسندید، پس پیامبران پیشانی خود را در عرصه سجده بر خداوند بر خاک مالیدند و بالهای خود را برای مومنان از روی تواضع گستردند. چراکه آنان از «مستضعفین» بودند که خداوند با فقر و گرسنگی این پیامبران را آزمایش کرد و آنان را به مشقت و سختی مبتلا کرد و در رویدادهای وحشتناک این پیامبران خودش امتحان نمود و با زیر و زبر کردنشان در سختیها ایمان در این پیامبران پدید آورد؛ و با ناگواریها تصفیهشان نمود. پس شما مال و فرزندان را میزان خشم یا خشنودی خدا میانگارید و خدای سبحان و تعالی فرمود: آیا گمان میکنند که ما به وسیله مال و فرزندان آنان را مدد مینماییم و آنان را در وصول به خیرات سرعت میدهیم؟ نه آنان نمیدانند؛ زیرا خداوند سبحان آزمایش میکند، بندگان مستکبر خود را که در نزد خویشتن بزرگ و چشمگیرند، به ارزشی که دوستان مستضعف او در دیده آنان دارند. موسی بن عمران و برادرش هارون بر فرعون درآمدند، جامههای پشمین بر تن و عصایی به دست. آن دو با فرعون شرط کردند که اگر اسلام را بپذیرد، ملکی که در اختیار دارد برای او باقی بماند و عزتش پایدار. فرعون گفت: آیا تعجب نمیکنید از این که این دو نفر با حال فقر و ذلتی که دارند، برای من شرطی پیشنهاد میکنند که اگر اسلام را قبول کردم، عزتم پایدار و ملکم باقی بماند؟ آیا برای ادعای چنین مقامی شایسته نبود که دستبندهای طلا بر دست داشتند؟ این سخن باطل فرعون ناشی از با عظمت دانستن طلا و اندوختن آن و پست شمردن پشم و پوشیدن آن بوده است. اگر خداوند سبحان میخواست برای آن پیامبرانی که مبعوث فرمود، خزانههای طلا و معادن طلای ناب بگشاید و هم چنین به آنان کشتگاهها و باغها عطا فرماید و پرندگان آسمان و حیوانات و حتی زمینها را با آنان همراه نماید، میتوانست و اگر خداوند کرده بود آزمایش ساقط میشد و پاداش باطل میگشت و اخبار پیامبران از بین میرفت و برای کسانی که دستورات خداوندی را پذیرفته بودند، مزد آزمودگان را سزاوار بودند و نه مومنان از پاداش نیکوکاران برخوردار بودند و الفاظ معانی حقیقی خود را ارائه نمیدادند. ولکن خداوند تعالی رسولان خود را در تصمیمهایی که برای ابلاغ دین خداوندی میگرفتند نیرومند ساخته در صورتی که در پدیدههای ظاهری که با چشمان حسی دیده میشوند ناتوان نموده بود با قناعتی که دلها را پر میکرد و چشمها را بینیاز میساخت؛ و اگر پیامبران نیرومندانی بودند که کسی یا مقامی نمیتوانست با آنان قصد سوئی داشته باشد و یا دارای عزتی بودند که مورد ظلم قرار نمیگرفتند و یا ملکی میداشتند که گردنهای مردان به آن دراز میگشت و جهاز مرکبها برای حرکت به سوی آن بسته میشد، این نیرومندیها ایجاب میکرد که آنان از پیامبران به آسانی بپذیرند و در برابر آنان استکبار نورزند؛ و به آنان یا به جهت ترس مشرف و غالب ایمان بیاورند و یا از جهت رغبت به منفعت به آن پیامبران بگروند. در آن صورت ایمان آوردن به پیامبران مخلوط به دو پدیده جلب سود و دفع زیان میگشت و اعمال نیکوی آنان تجزیه میشد به سودجویی و گریز از ضرر؛ اما برعکس خداوند تعالی میخواست که پیروی از رسولان او و تصدیق کتابهای او و خشوع به مقام ربوبی او و تمکین به امر او و تسلیم به اطاعت او، اموری خاص ذات او باشد و با هیچ چیزی خارج از آن امور آلوده نگردد؛ و البته هر اندازه ابتلا و آزمایش بزرگتر باشد پاداش و جزاء با عظمتتر میباشد. برای مثال مگر نمیبینید که خداوند به وسیله سنگهایی که نه ضرری دارند و نه منفعتی و نه میبینند و نه میشنوند آدمها را آزمایش کرده است؟ این سنگها همان خانه محرم و یا بیت الله الحرام است که خداوند برای مردم جایگاه قیام و عبادت قرار داده است. خداوند کعبه را در سنگلاخترین قطعهای و در کمترین آبادیها و تنگترین درهها و در میان کوههای خشن و ریگهای نرم و آبادیهای از هم گسیخته از کره زمین قرار داده است که در آن سرزمین نه شتری فربه میشود و نه اسبی و گوسفندی رشد میکند. پس خداوند به انسانها فرمود که تا بدان خانه روی آورند پس کعبه برای آنان جایگاهی گردید که سود سفرهای خود را در آن بردارند و مقصدی شد که بارهای خویش را در آن فرود آورند و مرکزی شد تا دلها در راه دیدار آن شیدا، از دشتهای بیآب و علف و مغاک درههای ژرف و جزیرههای از یکدیگر جدا به سوی آن روی آورند و گرداگرد آن خانه کلمه تهلیل (لا اله الا الله) بر زبان آرند؛ و با قدمهایشان در حالت ژولیده و خاکآلود در سرزمین آن بدوند و در حالی که لباس احرام خود را به پشت انداخته همراه با رها کردن موها، زیبائی خود را به چالش کشیدهاند، آزمایشی بزرگ و امتحانی دشوار و آزمودنی آشکار به نمایش میگذارند و لذا بدین ترتیب است که خداوند عمل حج را سبب نزول رحمت خود قرار داده و وسیلت رسیدن به بهشت دانسته است. بدون تردید اگر خداوند میخواست، میتوانست خانه کعبه را در میان باغستانها و جویبارها و زمین نرم و درختان و میان گندمزارها و باغهای سرسبز و راههای آبادان قرار بدهد؛ و اگر بنیادی که پایه کعبه بر آن بنا است و سنگهائی که خانه کعبه بدانها بر پا است، از زمرد سبز و یاقوت سرخ فام و نور و روشنایی ساخته میشد، از راه یافتن دو دلی در سینهها میکاست و کوشش شیطان را از دلها دور میکرد و شک تردید از مردمان برمیخاست. لیکن خداوند متعال بدین وسیله با انواع شدائد بندگانش را آزمایش میکنند و با مجاهدتها به بندگیشان وادار مینماید و به ناخوشایندها آزمایششان میکند تا خودپسندی را از دلهاشان بزداید و خواری و فروتنی را در جانهایشان جایگزین فرماید و آن را درهایی سازد گشاده به بخشش او تا وسیلتهایی آماده برای آمرزش او بشود» (نهجالبلاغه صبحی الصالح – خطبه 192 – ص 285 تا 302).
ادامه دارد