سلسله درس‌هایی از نهج‌البلاغه – قسمت نهم

مبانی «اخلاق تطبیقی» در رویکرد امام علی (در نهج‌البلاغه) و راه‌های مقابله نظری با «اخلاق انطباقی» و «اخلاق دگماتیستی» حاکم

 

آنچه از گفته‌های امام علی در خطبه فوق (خطبه 192 نهج‌البلاغه) برای ما قابل فهم است اینکه:

1 - در عبارات فوق امام علی بر این باور است که اگر «اخلاق درس تعالی نفسانی و خودسازی انسان» تعریف نمائیم، مادیت پیدا کردن اخلاق در گرو «توسعه و تکامل و رشد خودی در چارچوب عبودیت الله به عنوان بی‌نهایت وجودی در عرصه وجود می‌شود» که «بانهایت» با تعالی اگزیستانسی یا وجودی می‌تواند در بستر مجاهدت‌های نفسانی، انفسی و آفاقی به آن دست پیدا کند از همه مهمتر اینکه امام علی در عبارات فوق در عرصه تبیین فلسفه اخلاق تطبیقی خودش علاوه بر اینکه مخالف با رویکرد قتل نفس (خودی) در مسیر «فناء فی الله». آنچنانکه عرفان کلاسیک صوفیانه هزار ساله گذشته مسلمانان بر آن پای می‌فشارند.

ای شهان کشتیم ما خصم برون / ماند خصمی زو بتر در اندرون

کشتن این کار عقل و هوش نیست / شیر باطن سخره خرگوش نیست

چونک واگشتیم زپیکار برون / روی آوردیم به پیکار درون

سهل شیری دان که صف‌ها بشکند / شیر آن را دان که خود را بشکند

مولوی – مثنوی – دفتر اول – ص 71 - ابیات 1409 به بعد

می‌باشد، بر «پراکسیس انفسی و آفاقی در راستای اعتلای همین خودی پای می‌فشارد» و قتل این «خودی» به معنای نابودی اخلاق و انسان در مسیر تعالی و تکامل و پیوند با «بی‌نهایت وجودی» می‌داند.

نقطه نوری که نام او خودی است / زیر خاک ما شرار زندگی است

از محبت می‌شود پاینده‌تر / زنده‌تر سوزنده‌تر تابنده‌تر

از محبت اشتغال جوهرش / ارتقای ممکنات مضمرش

فطرت او آتش اندوزد زعشق / عالم افروزی بیاموزد زعشق

عشق را از تیغ و خنجر باک نیست / اصل عشق از آب و باد و خاک نیست

در جهان هم صلح و هم پیکار عشق / آب حیوان تیغ جوهردار عشق

از نگاه عشق خارا شق بود / عشق حق آخر سراپا حق بود

عاشقی آموز و محبوبی طلب / چشم نوحی قلب ایوبی طلب

کیمیا پیدا کن از مشت گلی / بوسه زن بر آستان کاملی

هست معشوقی نهان اندر دلت / چشم اگر داری بیا بنمایمت

عاشقان او زخوبان خوب‌تر / خوش‌تر و زیباتر و محبوب‌تر

دل زعشق او توانا می‌شود / خاک همدوش ثریا می‌شود

کلیات اشعار اقبال لاهوری – فصل اسرار خودی – ص 14 – سطر 19 به بعد

پیکر هستی زآثار خودی است / هر چه می‌بینی زاسرار خودی است

خویشتن را چون خودی بیدار کرد / آشکارا عالم پندار کرد

صد جهان پوشیده اندر ذات او / غیر او پیداست از اثبات او

همانجا - ص 9

قابل ذکر است که «فصل مبنای نظری و عینی بین مبانی اخلاق تطبیقی و مبانی اخلاق انطباقی و مبانی اخلاق دگماتیستی بر پایه نوع رویکرد به نفس و یا خودی می‌باشد» که در مبانی اخلاق تطبیقی «هسته زیرساخت آن بر پایه خودی انسان در عرصه تکامل بانهایت به سوی بی‌نهایت استوار می‌باشد» در صورتی که در مبانی اخلاق انطباقی عرفان صوفیانه کلاسیک، «هسته زیرساخت آن بر پایه کشتن خودی یا نفس در مسیر تکامل بانهایت به سوی بی‌نهایت می‌باشد» و در مبانی اخلاق دگماتیست «هسته زیرساخت آن بر پایه تعریف اخلاق در چارچوب فقه دگماتیست حوزه‌های فقاهتی تعریف می‌گردد.»

2 - در عبارات فوق امام علی (از خطبه 192 نهج‌البلاغه) با طرح داستان آدم و ملائکه (آنچنانکه در قرآن به خصوص در سوره بقره از آیه 30 تا آیه 37 مطرح شده است) تلاش کرده است که «مبانی اخلاق تطبیقی خود را در چارچوب این داستان قرآنی تبیین نماید» و لذا در این رابطه است که می‌توان داوری کرد که تمامی آنچه را که امام علی در ادامه این داستان در خطبه 192 در راستای تبیین فلسفه اخلاق تطبیقی خود مطرح می‌سازد توضیح و تشریح مطالب فوق می‌باشد، بنابراین برای فهم این مهم کافی است که در نظر داشته باشیم که:

اولاً امام علی در خطبه فوق (خطبه 192 نهج‌البلاغه) می‌خواهد از «داستان آدم در قرآن مانیفست فلسفه اخلاق یا مبانی فلسفه اخلاق تطبیقی قرآن تعریف نماید.»

ثانیاً امام علی در خطبه فوق بر آدم در داستان فوق به عنوان «نماد انسان در تاریخ نگاه می‌کند» نه تنها یک فردی خاص و مشخص به نام آدم (آنچنانکه قرآن در آیه 7 سوره اعراف همین رویکرد امام علی به آدم در داستان خلقت انسان) به عنوان نماد انسان در زمین تائید می‌کند.

«و لقد خلقناکم ثم صور ناکم ثم قلنا للملائکه اسجدوا لادم فسجدوا الا ابلیس لم یکن من الساجدید - ما ابتدا شما را خلق کردیم و بعداً شما را صورت بخشیدیم و بعداً بود که به ملائکه گفتیم آدم را سجده کنید که البته همه ملائکه در پای آدم سجده کردند مگر ابلیس که از سجده کنند گان نبود» (آیه 7 – سوره اعراف).

ثالثاً در داستان آدم تکیه بر «دیالکتیک دو نفس وجودی در انسان» شده است که یکی نفس (خودی) بالنده می‌باشد که همان روح خدا در انسان و دیگر نفس میرنده که همان گِل و طین و صلصال کالفخار و شیطان در انسان است.

«خَلَقَ الْإِنْسَانَ مِنْ صَلْصَالٍ کالْفَخَّارِ» (سوره الرحمن – آیه 14).

«وَلَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسَانَ مِنْ صَلْصَالٍ مِنْ حَمَإٍ مَسْنُونٍ» (سوره حجر - آیه 26).

«وَلَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسَانَ مِنْ سُلَالَةٍ مِنْ طِینٍ» (سوره مومنون – آیه 12).

«...وَبَدَأَ خَلْقَ الْإِنْسَانِ مِنْ طِینٍ» (سوره سجده - آیه 7).

«لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسَانَ فِی کبَدٍ» (سوره بلد - آیه 4).

«لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسَانَ فِی أَحْسَنِ تَقْوِیمٍ» (سوره تین - آیه 4).

«خَلَقَ الْإِنْسَانَ مِنْ عَلَقٍ» (سوره علق – آیه 2).

«ثُمَّ سَوَّاهُ وَنَفَخَ فِیهِ مِنْ رُوحِهِ...» (سوره سجده – آیه 9).

«فَإِذَا سَوَّیتُهُ وَنَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی...» (سوره حجر – آیه 29).

«فَإِذَا سَوَّیتُهُ وَنَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی...» (سوره ص – آیه 72).

در این آیات قرآن به تبیین «دیالکتیک دو نفس وجودی در انسان می‌پردازد» که یکی «نفس و یا خودی میرنده» است و دیگری که همان «روح خدا در انسان می‌باشد که دلالت بر همان نفس بالنده در انسان می‌کند.»

در حدیث آمد که یزدان مجید / خلق عالم را سه گونه آفرید

یک گروه را جمله عقل و علم و جود / آن فرشته است و نداند جز سجود

نیست اندر عنصرش حرص و هوا / نور مطلق زنده از عشق خدا

یک گروه دیگر از دانش تهی / همچو حیوان از علف در فربهی

او نبیند جز که اصطبل و علف / از شقاوت غافل است و از شرف

این سوم هست آدمی زاد و بشر / از فرشته نیمی و نیمی زخر

نیم خر خود مایل سفلی بود / نیم دیگر مایل علوی شود

تا کدامین غالب آید در نبرد / زین دوگانه تا کدامین برد نرد

عقل اگر غالب شود پس شد فزون / از ملائک این بشر در آزمون

شهوت آر غالب شود بس کمتر است / از بهایم این بشر زآن کابتر است

آن دو قوم آسوده از جنگ و حراب / وین بشر با دو مخالف در عذاب

مولوی – مثنوی – دفتر چهارم – ص 239 – سطر 39 به بعد

ادامه دارد