سلسله درس‌هایی از نهج‌البلاغه – قسمت یازدهم

مبانی «اخلاق تطبیقی» در رویکرد امام علی (در نهج‌البلاغه) و راه‌های مقابله نظری با «اخلاق انطباقی» و «اخلاق دگماتیستی» حاکم

 

ثالثاً درس دیگری که امام علی در گفته‌های فوق خود (خطبه 126 نهج‌البلاغه) به ما می‌آموزد اینکه در اجرای «عدالت اجتماعی» نباید رابطه عاطفی و خویشاوندی و بزرگی شخصیت‌ها (حتی اگر عقیل برادر بزرگت هم باشد) چشم ما را پر کند، بلکه برعکس آنچنانکه امام علی در کلمات قصار شماره 262 در پاسخ به حارث بن حوت می‌گوید: «معیار عدالت اجتماعی و عدالت سیاسی و عدالت اقتصادی و عدالت حقوقی و قضائی در جامعه باید فقط و فقط خود حق و باطل باشد نه شخصیت‌ها و خویشاوندان و رابطه‌های قومی و قبیلگی.»

«وَ قِیلَ إِنَّ الْحَارِثَ بْنَ حَوْطٍ أَتَاهُ فَقَالَ أَ تَرَانِی أَظُنُّ أَصْحَابَ الْجَمَلِ کانُوا عَلَی ضَلَالَةٍ. فَقَالَ علیه السلام: یا حَارِثُ إِنَّک نَظَرْتَ تَحْتَک وَ لَمْ تَنْظُرْ فَوْقَک فَحِرْتَ إِنَّک لَمْ تَعْرِفِ الْحَقَّ فَتَعْرِفَ مَنْ أَتَاهُ وَ لَمْ تَعْرِفِ الْبَاطِلَ فَتَعْرِفَ مَنْ أَتَاهُ - گفته‌اند که حارث بن حوت نزد امام علی آمد و (خطاب به امام علی به صورت استفهام انکاری پرسید) آیا می‌پنداری که من گمان می‌کنم که حرکت اصحاب جمل بر گمراهی می‌باشد؟ امام علی در پاسخ به او گفت: ای حارث، به خاطر اینکه تو کوتاه‌بینانه نگریستی نه عمیق و زیرکانه، این امر باعث گردیده است تا تو سرگردان بمانی. اشکال تو در این است که تو «حق را نشناخته‌ای تا بدانی اهل حق چه کسانی هستند» و «باطل را هم نشناختی تا اهل آن را بشناسی» (نهج‌البلاغه صبحی الصالح – کلمات قصار – شماره 262 - ص 521 - سطر 4 به بعد).

قابل ذکر است که طه حسین ادیب و نویسنده معروف مصری در کتاب «علی و بنون» پاسخ امام علی به سؤال کننده فوق در باب رهبران جنگ جمل یعنی طلحه و زبیر به شکل دیگری مطرح می‌کند او می‌گوید: «در جریان جنگ جمل مردی دچار تردید می‌شود و با خود می‌گوید: «چطور ممکن است که شخصیت‌های بزرگی چون طلحه و زبیر بر خطا باشند؟» سؤال و تردید خودش را با امام علی در میان می‌گذارد و از امام علی می‌پرسد که: «مگر ممکن است که چنین شخصیت‌های بزرگی بر خطا روند؟» امام علی در پاسخ او می‌گوید: «آنک لملبوس علیک، ان الحق و الباطل لا یعرفان باقدار الرجال، اعرف الحق تعرف اهله و اعرف الباطل تعرف اهله - تو کار را واژگونه کرده‌ای، تو به جای اینکه حق و باطل را مقیاس شناخت افراد قرار بدهی، شخصیت‌ها و افراد را مقیاس حق و باطل قرار داده‌ای، اول خود حق را بشناس، آن وقت اهل حق را خواهی شناخت و همچنین خود باطل را بشناس آن وقت اهل باطل را خواهی شناخت.»

رابعاً درس دیگری که امام علی در گفته‌های فوق (خطبه 126 نهج‌البلاغه) به ما می‌آموزد «اصل تساوی در تقسیم بیت‌المال بین تمامی مردم جامعه می‌باشد». یادمان باشد که عقیل برادر بزرگتر امام علی بوده است؛ و امام علی برای عقیل احترام وافر قائل بوده است؛ و آنچنانکه در خطبه فوق (خطبه 224 نهج‌البلاغه) شاهدیم امام علی دلش به حال او می‌سوخته و از اینکه فقیر و نابینا بوده است به او ترحم می‌ورزید، طبیعی است که در شرایطی که امام علی به حکومت رسیده و برادر بزرگتر و نابینا و فقیرش برای کسب سه کیلو گندم اضافه بر سهمش نزد او آمده، عقیل توقع داشت که امام علی به این حداقل خواسته او پاسخ بدهد ولی برعکس عقیل، «امام علی در برابر خواسته عقیل خودش را در برابر یک انتخاب بزرگ می‌بیند و آن اینکه باید اصل تساوی در تقسیم بیت‌المال مسلمین که برای امام علی اصل زیربنائی می‌باشد و امام علی توسط آن جوهر فلسفه اخلاق تطبیقی خود را تعریف می‌کند، به چالش بکشد» لذا در این رابطه است که با داغ کردن آهن و نزدیک کردن به دست عقیل «امام علی در چارچوب اخلاق تطبیقی خود و بر پایه تعریف عدالت به عنوان جوهر اخلاق تطبیقی می‌خواهد این پیام را برای همیشه به بشریت بدهد که ظلم در حکومت از ظلم در تقسیم بیت‌المال، بین تمامی مردم جامعه، به صورت عدم تقسیم علی السویه شروع می‌شود.»

نکته‌ای که در این رابطه باید به این مطلب اضافه کنیم، اینکه اگر چه آبشخور نظری و عملی خود «اصل تساوی در تقسیم بیت‌المال بین همه افراد جامعه به صورت علی السویه در رویکرد امام علی ریشه در همان اصل عدالت‌طلبی به عنوان جوهر فلسفه اخلاقی تطبیقی دارد» اما نکته‌ای که در این رابطه نباید از نظر دور بداریم، اینکه «بزرگ‌ترین و مهمترین فونکسیون فلسفه اخلاق تطبیقی امام علی در جامعه، موضوع و اصل مسئولیت اجتماعی می‌باشد» چرا که آنچنانکه امام علی در مکتب پیامبر اسلام آموخته بود، اخلاق تطبیقی در اسلام بر پایه «مسئولیت اجتماعی و انسانی» تعریف می‌گردد؛ و بدون «مسئولیت اجتماعی و انسانی» اخلاق تطبیقی قرآن و پیامبر اسلام و امام علی در نهج‌البلاغه، «بلاموضوع» می‌شود؛ و در این رابطه است که پیامبر اسلام می‌فرماید: «کُلُّکُم راعٍ وَ کُلُّکُم مَسئولٌ فَالاِمام راعٍ وَ هُوَ مَسئولٌ  ألا کلُّکم راعٍ و کلُّکم مَسؤولٌ  - همانا هر کدام از شما مسئولید امام مسئول مردم است پس همه مسئولید» البته مهمتر از همه اینکه قرآن «انسان را با مسئول بودن تعریف می‌کند.»

«إِنَّ السَّمْعَ وَ الْبَصَرَ وَ الْفُؤادَ کلُّ أُولئِک کانَ عَنْهُ مَسْؤُلًا  - همانا تمامی مراکز معرفت‌ساز انسان اعم از سمع و بصر و قلب مسئول می‌باشند» (سوره اسری – آیه 36).

باری، در این رابطه است که می‌توانیم به این داوری بپردازیم که در رویکرد امام علی در نهج‌البلاغه اگر چه «اخلاق با عدالت» (در مؤلفه‌های مختلف عدالت انفسی، عدالت فردی، عدالت سیاسی، عدالت اقتصادی، عدالت اجتماعی، عدالت حقوقی و غیره) تعریف می‌گردد، «انسان با مسئولیت اجتماعی تعریف می‌شود». آنچنانکه اما م در خطبه 27 نهج‌البلاغه در خصوص جایگاه مسئولیت اجتماعی اینچنین سخن می‌گوید:

«أَمَّا بَعْدُ فَإِنَّ الْجِهَادَ بَابٌ مِنْ أَبْوَابِ الْجَنَّةِ فَتَحَهُ اللَّهُ لِخَاصَّةِ أَوْلِیائِهِ وَ هُوَ لِبَاسُ التَّقْوَی وَ دِرْعُ اللَّهِ الْحَصِینَةُ وَ جُنَّتُهُ الْوَثِیقَةُ فَمَنْ تَرَکهُ رَغْبَةً عَنْهُ أَلْبَسَهُ اللَّهُ ثَوْبَ الذُّلِّ وَ شَمِلَهُ الْبَلَاءُ وَ دُیثَ بِالصَّغَارِ وَ الْقَمَاءَةِ وَ ضُرِبَ عَلَی قَلْبِهِ بِالْإِسْهَابِ وَ أُدِیلَ الْحَقُّ مِنْهُ بِتَضْییعِ الْجِهَادِ وَ سِیمَ الْخَسْفَ وَ مُنِعَ النَّصَفَ - استنهاض الناس أَلَا وَ إِنِّی قَدْ دَعَوْتُکمْ إِلَی قِتَالِ هَؤُلَاءِ الْقَوْمِ لَیلًا وَ نَهَاراً وَ سِرّاً وَ إِعْلَاناً وَ قُلْتُ لَکمُ اغْزُوهُمْ قَبْلَ أَنْ یغْزُوکمْ فَوَاللَّهِ مَا غُزِی قَوْمٌ قَطُّ فِی عُقْرِ دَارِهِمْ إِلَّا ذَلُّوا فَتَوَاکلْتُمْ وَ تَخَاذَلْتُمْ حَتَّی شُنَّتْ عَلَیکمُ الْغَارَاتُ وَ مُلِکتْ عَلَیکمُ الْأَوْطَانُ وَ هَذَا أَخُو غَامِدٍ قَدْ وَرَدَتْ خَیلُهُ الْأَنْبَارَ وَ قَدْ قَتَلَ حَسَّانَ بْنَ حَسَّانَ الْبَکرِی وَ أَزَالَ خَیلَکمْ عَنْ مَسَالِحِهَا وَ لَقَدْ بَلَغَنِی أَنَّ الرَّجُلَ مِنْهُمْ کانَ یدْخُلُ عَلَی الْمَرْأَةِ الْمُسْلِمَةِ وَ الْأُخْرَی الْمُعَاهِدَةِ فَینْتَزِعُ حِجْلَهَا وَ قُلُبَهَا وَ قَلَائِدَهَا وَ رُعُثَهَا مَا تَمْتَنِعُ مِنْهُ إِلَّا بِالِاسْتِرْجَاعِ وَ الِاسْتِرْحَامِ ثُمَّ انْصَرَفُوا وَافِرِینَ مَا نَالَ رَجُلًا مِنْهُمْ کلْمٌ وَ لَا أُرِیقَ لَهُمْ دَمٌ فَلَوْ أَنَّ امْرَأً مُسْلِماً مَاتَ مِنْ بَعْدِ هَذَا أَسَفاً مَا کانَ بِهِ مَلُوماً بَلْ کانَ بِهِ عِنْدِی جَدِیراً فَیا عَجَباً عَجَباً وَ اللَّهِ یمِیتُ الْقَلْبَ وَ یجْلِبُ الْهَمَّ مِنَ اجْتِمَاعِ هَؤُلَاءِ الْقَوْمِ عَلَی بَاطِلِهِمْ وَ تَفَرُّقِکمْ عَنْ حَقِّکمْ فَقُبْحاً لَکمْ وَ تَرَحاً حِینَ صِرْتُمْ غَرَضاً یرْمَی یغَارُ عَلَیکمْ وَ لَا تُغِیرُونَ وَ تُغْزَوْنَ وَ لَا تَغْزُونَ وَ یعْصَی اللَّهُ وَ تَرْضَوْنَ فَإِذَا أَمَرْتُکمْ بِالسَّیرِ إِلَیهِمْ فِی أَیامِ الْحَرِّ قُلْتُمْ هَذِهِ حَمَارَّةُ الْقَیظِ أَمْهِلْنَا یسَبَّخْ عَنَّا الْحَرُّ وَ إِذَا أَمَرْتُکمْ بِالسَّیرِ إِلَیهِمْ فِی الشِّتَاءِ قُلْتُمْ هَذِهِ صَبَارَّةُ الْقُرِّ أَمْهِلْنَا ینْسَلِخْ عَنَّا الْبَرْدُ کلُّ هَذَا فِرَاراً مِنَ الْحَرِّ وَ الْقُرِّ فَإِذَا کنْتُمْ مِنَ الْحَرِّ وَ الْقُرِّ تَفِرُّونَ فَأَنْتُمْ وَ اللَّهِ مِنَ السَّیفِ أَفَرُّ - البرم بالناس یا أَشْبَاهَ الرِّجَالِ وَ لَا رِجَالَ حُلُومُ الْأَطْفَالِ وَ عُقُولُ رَبَّاتِ الْحِجَالِ لَوَدِدْتُ أَنِّی لَمْ أَرَکمْ وَ لَمْ أَعْرِفْکمْ مَعْرِفَةً وَ اللَّهِ جَرَّتْ نَدَماً وَ أَعْقَبَتْ سَدَماً قَاتَلَکمُ اللَّهُ لَقَدْ مَلَأْتُمْ قَلْبِی قَیحاً وَ شَحَنْتُمْ صَدْرِی غَیظاً وَ جَرَّعْتُمُونِی نُغَبَ التَّهْمَامِ أَنْفَاساً وَ أَفْسَدْتُمْ عَلَی رَأْیی بِالْعِصْیانِ وَ الْخِذْلَانِ حَتَّی لَقَدْ قَالَتْ قُرَیشٌ إِنَّ ابْنَ أَبِی طَالِبٍ رَجُلٌ شُجَاعٌ وَ لَکنْ لَا عِلْمَ لَهُ بِالْحَرْبِ لِلَّهِ أَبُوهُمْ وَ هَلْ أَحَدٌ مِنْهُمْ أَشَدُّ لَهَا مِرَاساً وَ أَقْدَمُ فی‌ها مَقَاماً مِنِّی لَقَدْ نَهَضْتُ فِیهَا وَ مَا بَلَغْتُ الْعِشْرِینَ وَ هَا أَنَا ذَا قَدْ ذَرَّفْتُ عَلَی السِّتِّینَ وَ لَکنْ لَا رَأْی لِمَنْ لَا یطَاعُ - اما بعد جهاد، دری است از درهای بهشت که خداوند به روی خواص اولیاء خود باز کرده است. جهاد لباس تقوی است که بر تن آنان پوشیده است و زره استوار الهی است که آسیب نبیند و سپر محکم اوست. هر که جهاد را واگذارد و ناخوشایند داند، خداوند لباس ذلت بر تن او بپوشاند؛ و بلا و مصیبت او را فرا گیرد؛ و در زبونی و فرومایگی بماند. دل او در پرده‌های گمراهی نهان و حق از او روی گردان و به خواری محکوم و از عدالت محروم شود. آگاه باشید، من شما را شب و روز، مخفی و آشکار برای پیکار با سپاه معاویه دعوت نمودم؛ و به شما گفتم: پیش از آنکه آنها بر شما حمله کنند، با آنان بستیزید. سوگند به خدا هیچ قومی در خانه خود مورد حمله و هجوم قرار نگرفت، مگر اینکه ذلیل شد. شما تکلیف جهاد را به گردن یکدیگر انداختید و از یکدیگر گسیختید و بی‌یاور گشتید تا در نتیجه غارتگرها شما را متلاشی ساختند و بر وطن‌های شما مسلط شدند. اکنون سربازان این غامدی به شهر انبار تاختند و حسان بن حسان بکری را کشتند و مرزبانان شما را از پادگان‌ها بیرون رانده‌اند به من خبر رسیده است که آنها به زن مسلمانی و زن غیر مسلمانی که در پناه اسلام درآمده بود، هجوم برده و خلخال از پا و دستبند از دست آنان در آورده‌اند و این در حالی بوده است که آن ستمدیدگان در برابر آن متجاوزان جز زاری و رحمت خواستن سلاحی نداشته‌اند. البته آن غارتگران بدون اینکه زخمی بر یکی از آنها وارد بشود به شهر خود باز گشته‌اند. اگر پس از چنین حادثه‌ای مردی مسلمان از شدت تأسف بمیرد، نه تنها مورد ملامت نخواهد بود، بلکه برعکس مرگ برای انسان مسلمان به جهت تأثر از این حادثه در نظر من امری شایسته است. شگفتا، سوگند به خدا، هماهنگی و اجتماع این قوم بر باطل‌شان و پراکندگی شما در حق خود، قلب را می‌میراند و اندوه را به جان آدمی می‌کشاند. زشتی و اندوه بر شما باد، چراکه شما امروز آماج تیرهای دشمن گشته‌اید، غارت می‌شوید و ننگی ندارید با شما پیکار می‌کنند ولی شما به جنگی دست نمی‌گشایید. معصیت بر خدا می‌شود، ولی شما رضایت می‌دهید. هنگامی که در تابستان دستور حرکت به سوی دشمن می‌دهم، می‌گویید: این روزها هوا سخت گرم است، به ما مهلت بده تا گرما شکسته شود؛ و هنگامی که در زمستان دستور حرکت به سوی دشمن می‌دهم می‌گویید: این موقع سرما شدید است، به ما مهلت بده تا سرما از ما دور بشود. شما که از گرما و سرما چنین می‌گریزید، از شمشیر گریزان‌تر خواهید بود. ای نامردان مردنما و ای کم خردان ناز پرورده، ای کاش شما را ندیده بودم و نمی‌شناختم. سوگند به خدا، پایان این آشنایی برای من ندامت بود و دستاورد این آشنائی برای من اندوه و حسرت بود. مرگ بر شما باد؛ که دلم از دست شما پر خون است و سینه‌ام مالامال از خشم شما شده است. چراکه غم‌های متوالی را جرعه پس از جرعه به من خوراندید و رأی و نظرم را با نافرمانی و تنها گذاشتن من مختل ساختید تا آنجا که قریش می‌گویند: فرزند ابی‌طالب مردی دلاور است، اما فنون جنگ را نمی‌داند. خدا پدرشان را مزد دهد، کدام یک از آنان بیشتر از من در میدان جنگ بوده و بیشتر از من نبرد دلیران را آزموده است؟ هنوز بیست سال نداشتم که پا در معرکه جنگ گذاشتم و اکنون سالیان عمرم از شصت تجاوز می‌کند. ولی چه کنم، آن را که فرمان نبرند سر رشته کار از دستش برون است» (نهج‌البلاغه صبحی الصالح - خطبه 27 - ص 69 – سطر 1 به بعد).

آنچه که از گفته‌های فوق امام علی (در خطبه 27 نهج‌البلاغه) برای ما قابل فهم است اینکه:

اولاً موضوع محوری خطبه فوق امام علی (خطبه 27) این است که به امام علی خبر رسیده است که سپاه معاویه به شهر مرزی انبار حمله کرده و پس از کشتن حسان بن حسان بکری فرماندار آن جا، به شهر حمله کرده‌اند و از پای و دست یک زن مسلمان و یک زن غیر مسلمان خلخال و دستبند درآورده‌اند و برده‌اند. این موضوع آنچنان برای امام علی به عنوان مسئول و حکمران جامعه آنها اهمیت دارد که با شنیدن خبر، این خطبه را در برابر مردم مطرح می‌کند و در این خطبه می‌گوید: «اگر از شدت تأسف این امر مسلمانی بمیرد، در نظر من مرگ بر او امری شایسته می‌باشد». بدون تردید مخاطب این سخن امام علی در مرحله اول «خودش است» و امام علی با این جمله به صورت غیر مستقیم به مردم می‌گوید: «اگر من به خاطر تأسف از این موضوع مردم، مرگ برای من شایسته است.»

ادامه دارد

  • آگاهی
  • آزادی
  • برابری