سلسله دروس نهجالبلاغه – قسمت پنجم
چیستی و چگونگی «عدالت» در رویکرد امام علی
4 - اگر گفتمان امام علی «گفتمان عدالتخواهانه و برابریطلبانه تعریف نمائیم» باید عنایت داشته باشیم که این گفتمان امام علی تنها مربوط به دوران چهار سال و نه ماه حکومت و خلافتش بر جوامع مسلمین بوده است، نه مربوط به دوران 25 سال سکوت خلافت ابوبکر و عمر و عثمان و نه مربوط به دوران 23 سال حیات نبوی پیامبر اسلام در دو فاز مکی و مدنیاش. بدین خاطر این امر نشان دهنده آن میباشد که امام علی در عرصه تعریف و تعیین گفتمان عدالتطلبی خود اقدام به یک حرکت مجرد انتزاعی نظریهپردازی نکرده است، بلکه بالعکس گفتمان خودش را از دل مبارزه و جنبشهای مطالباتی جوامع مسلمین در آن شرایط کشف کرده است بدون تردید، اگر در آن شرایط خواسته جنبشهای مطالباتی مردم در جوامع مسلمین، به جای جنبش عدالتخواهی، جنبش آزادیخواهی یا جنبش ضد نژادیپرستی و یا جنبش صلحطلبی و غیره میبود، امام علی در همان رابطه در تعریف گفتمان و مدل نظری و عملی خودش بر همان مطالبات جنبشها تکیه میکرد و هرگز حاضر نمیشد به صورت مجرد و انتزاعی و یکطرفه و انطباقی گفتمان عدالتخواهانه یا برابریطلبانه مورد اعتقاد خودش بر جوامع مسلمین از بالا تزریق بکند؛ و در همین رابطه است که خود او در باره وضعیتش در دوران 25 سال سه خلیفه اینچنین توصیف مینماید:
«لَقَدْ عَلِمْتُمْ أَنِّی أَحَقُّ النَّاسِ بِهَا مِنْ غَیرِی وَ وَ اللَّهِ لَأُسْلِمَنَّ مَا سَلِمَتْ أُمُورُ الْمُسْلِمِینَ وَ لَمْ یکنْ فیها جَوْرٌ إِلَّا عَلَی خَاصَّةً الْتِمَاساً لِأَجْرِ ذَلِک وَ فَضْلِهِ وَ زُهْداً فِیمَا تَنَافَسْتُمُوهُ مِنْ زُخْرُفِهِ وَ زِبْرِجِهِ - و راستی که شما خود میدانید که من از دیگران به خلافت سزاورترم و به خدا سوگند تا زمانی به مسالمت رفتار میکنم که امور مسلمین سالم بماند و تنها به شخص من ستم بشود و این کار را به جهت فضیلت آن و بیرغبتی در زینت و جلوهگریهای آنچه شما در راه آن با یکدیگر رقابت میورزید انجام میدهم» )نهجالبلاغه صبحی الصالح – خطبه 73 – ص 102- سطر 9 به بعد).
بنابراین رویکرد عدالتطلبانه و برابریخواهانه امام علی علاوه بر اینکه حاصل جمعبندی او از دوران خلافت عثمان و نابرابریها و تبعیضات طبقاتی و اجتماعی و سیاسی و قومی و قبیلهای عصر عثمان در جوامع مسلمان بود، خود مولود جمعبندی امام علی (از جنبشهای مطالباتی بود که سرانجامش منجر به براندازی خلافت عثمان شد) بوده است.
«إِلَی أَنْ قَامَ ثَالِثُ الْقَوْمِ نَافِجاً حِضْنَیهِ بَینَ نَثِیلِهِ وَ مُعْتَلَفِهِ وَ قَامَ مَعَهُ بَنُو أَبِیهِ یخْضَمُونَ مَالَ اللَّهِ خِضْمَةَ الْإِبِلِ نِبْتَةَ الرَّبِیعِ إِلَی أَنِ انْتَکثَ عَلَیهِ فَتْلُهُ وَ أَجْهَزَ عَلَیهِ عَمَلُهُ وَ کبَتْ بِهِ بِطْنَتُهُ. فَمَا رَاعَنِی إِلَّا وَ النَّاسُ کعُرْفِ الضَّبُعِ إِلَی ینْثَالُونَ عَلَی مِنْ کلِّ جَانِبٍ حَتَّی لَقَدْ وُطِئَ الْحَسَنَانِ وَ شُقَّ عِطْفَای مُجْتَمِعِینَ حَوْلِی کرَبِیضَةِ الْغَنَمِ فَلَمَّا نَهَضْتُ بِالْأَمْرِ نَکثَتْ طَائِفَةٌ وَ مَرَقَتْ أُخْرَی وَ قَسَطَ آخَرُونَ کأَنَّهُمْ لَمْ یسْمَعُوا اللَّهَ سُبْحَانَهُ یقُولُ تِلْک الدَّارُ الْآخِرَةُ نَجْعَلُها لِلَّذِینَ لا یرِیدُونَ عُلُوًّا فِی الْأَرْضِ وَ لا فَساداً وَ الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقِینَ - شخص سومی از آن جمع (عثمان) به خلافت برخاست، او هنرش انباشتن شکم و خالی کردن آن بود، به همراه او فرزندان پدرش (بنی امیه) برخاستند و چونان شتری که علفهای با طراوت بهاری را با خوشی میخورند بنی امیه در دوران عثمان مال خدا و مردم میخوردند، سالها بر این امر گذشت تا پایان کار خلافت عثمان فرا رسید و رشتههای عثمان پنبه شد و کردار او در جامعه باعث گردید تا به حیاتش خاتمه دهند برای من روزی که جنبش مردمی ضد عثمان پس از هلاکت او برای سپردن خلافت به سمت من آمدند بس هیجانانگیز بود چرا که میدیدم آن جنبش با ازدحامی سخت مانند قحط زدگانی که به غذا برسند برای سپردن خلافت به دست من، از هر طرف به طرف من هجوم آوردند اشتیاق انبوه مردمان جنبش به طرف من آنچنان از حد گذشت که دو فرزندم حسن و حسین در زیر پای انبوه مردمان جنبش کوبیده شدند و لباسهای تن من پاره گردیدند اما هنگامیکه به امر زمامداری برخاستم سه گروه ناکثین و مارقین و قاسطین به مخالفت با من برخاستند ناکثین آنهایی بودند که عهد و پیمان خود را با من شکستند و مارقین آنهایی بودند که از راه منحرف شدند و قاسطین آنهایی بودند که ستمکاری پیشه خود کردند. گویی این سه دسته سخن خداوند را نشنیده بودند که فرموده است: ما سرای ابدیت را برای کسانی قرار خواهیم داد که در روی زمین برتری بر دیگران نجویند و فساد به راه نیندازند و عاقبت کارها به سود مردمی است که تقوا میورزند» (نهجالبلاغه صبحی الصالح – خطبه 3 – ص 49 – سطر 7 به بعد)
باری، آنچه میتوان از گفتمان و رویکرد عدالتطلبانه امام علی در دوران 4 سال و نه ماهه خلافتش بر جوامع مسلمین فهم کرد اینکه:
الف - «عدالت برای امام علی امری انضمامی بوده است نه انتزاعی و مجرد از اجتماع و تاریخ.»
ب - «عدالت برای امام علی در عرصه مبارزه با تبعیضات طبقاتی و اقتصادی امری دو مؤلفهای بوده است که یک مؤلفه آن مبارزه با نابرابریهای طبقاتی بوده است و مؤلفه دوم آن مبارزه با فقر بوده است». آنچنانکه در این رابطه بوضوح میتوان داوری کرد که «برای امام علی مبارزه با نابرابریهای طبقاتی و اقتصادی مهمتر از مبارزه با فقر بوده است» و البته در این رابطه نباید فراموش کنیم که برای امام علی مبارزه همه جانبه با نابرابریهای اقتصادی عاملی نبوده است که او مبارزه با فقر مطلق فراموش نماید بطوریکه در این رابطه در نامه 45 خطاب به عثمان بن حنیف میگوید:
«وَ لَوْ شِئْتُ لَاهْتَدَیتُ الطَّرِیقَ إِلَی مُصَفَّی هَذَا الْعَسَلِ وَ لُبَابِ هَذَا الْقَمْحِ وَ نَسَائِجِ هَذَا الْقَزِّ وَ لَکنْ هَیهَاتَ أَنْ یغْلِبَنِی هَوَای وَ یقُودَنِی جَشَعِی إِلَی تَخَیرِ الْأَطْعِمَةِ وَ لَعَلَّ بِالْحِجَازِ أَوْ الْیمَامَةِ مَنْ لَا طَمَعَ لَهُ فِی الْقُرْصِ وَ لَا عَهْدَ لَهُ بِالشِّبَعِ أَوْ أَبِیتَ مِبْطَاناً وَ حَوْلِی بُطُونٌ غَرْثَی وَ أَکبَادٌ حَرَّی أَوْ أَکونَ کمَا قَالَ الْقَائِلُ: وَ حَسْبُک دَاءً أَنْ تَبِیتَ بِبِطْنَةٍ وَ حَوْلَک أَکبَادٌ تَحِنُّ إِلَی الْقِدِّ أَأَقْنَعُ مِنْ نَفْسِی بِأَنْ یقَالَ هَذَا أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ وَ لَا أُشَارِکهُمْ فِی مَکارِهِ الدَّهْرِ أَوْ أَکونَ أُسْوَةً لَهُمْ فِی جُشُوبَةِ الْعَیشِ فَمَا خُلِقْتُ لِیشْغَلَنِی أَکلُ الطَّیبَاتِ کالْبَهِیمَةِ الْمَرْبُوطَةِ هَمُّهَا علفها أَوِ الْمُرْسَلَةِ شغلها تَقَمُّمُهَا تکترش مِنْ أَعْلَافِهَا وَ تَلْهُو عَمَّا یرَادُ بِهَا أَوْ أُتْرَک سُدًی أَوْ أُهْمَلَ عَابِثاً أَوْ أَجُرَّ حَبْلَ الضَّلَالَةِ أَوْ أَعْتَسِفَ طَرِیقَ الْمَتَاهَةِ - اگر من بخواهم به عسل صاف و مغز گندم و بافتههای پرنیان برای خود دست پیدا کنم به را حتی میتوانم ولی هیهات چگونه هوای نفس میتواند بر من غلبه کند در حالی که ممکن است در حجاز و یمامه کسی باشد که طمعی در یک قرص نان داشته باشد و سیری را به یاد نداشته باشد و یا اینکه چگونه من با شکمی پر بخوابم و پیرامون من، شکمهای گرسنه باشند آیا امروز من خودم را به این قناعت کنم که به من بگویند: این امیرالمؤمنین است، ولی من در سختیها با آنان مشارکت نداشته باشم و یا در تحمل سختیها الگوی آنها نباشم؟ زیرا من آفریده نشدهام تا مانند چهارپایان با خوردن غذاهای گوارا خودم را مشغول کنم» (نهجالبلاغه صبحی الصالح – نامه 45 – ص 418 – سطر یک به بعد).
ج – «عدالت برای امام علی امری اجتماعی است نه امری فردی» و لذا به همین دلیل است که امام علی در دوران چهار سال و نه ماهه خلافتش تلاش میکرد (تا به جای «رویکرد فقاهتی که عدالت را به صورت فردی تعریف میکنند و عدالت را فقط در عادل بودن روحانی امام جمعه و جماعت و یا قاضی تعریف میکنند») عدالت را «اعطاء کل ذی حق حقه» تعریف نماید؛ و «عدالت را در چارچوب حق و حقوق تعریف کند نه در کادر تکلیف و تقلید و تعبد و فقه حوزههای فقاهتی.»
«أَمَّا بَعْدُ فَقَدْ جَعَلَ اللَّهُ سُبْحَانَهُ لِی عَلَیکمْ حَقّاً بِوِلَایةِ أَمْرِکمْ وَ لَکمْ عَلَی مِنَ الْحَقِّ مِثْلُ الَّذِی لِی عَلَیکمْ فَالْحَقُّ أَوْسَعُ الْأَشْیاءِ فِی التَّوَاصُفِ وَ أَضْیقُهَا فِی التَّنَاصُفِ لَا یجْرِی لِأَحَدٍ إِلَّا جَرَی عَلَیهِ - پس از حمد خداوند، او حقی را برای من به عهده شما قرار داده است و مانند حقی که من بر شما دارم، شما نیز حقی بر عهده من دارید. حق، گستردهترین اشیاء در توصیف و تعریف است در صورتی که همین حق تنگترین اشیاء در اجرا میباشد - حق چیزی است که به نفع کسی به جریان نمیافتد، مگر این که روزی دیگر به ضرر او بشود و به ضرر کسی جاری نمیشود مگر اینکه روزی دیگر به سود او به جریان افتد» (نهجالبلاغه صبحی الصالح – خطبه 216 – ص 332 - سطر 13 به بعد).
د – «رویکرد امام علی به عدالت یک رویکرد ذاتگرایانه نیست بلکه بالعکس رویکرد امام علی به عدالت یک رویکرد تاریخی است» به عبارت دیگر برعکس رویکرد ارسطوئی به عدالت (که یک رویکرد ذاتگرایانه میباشد و ارسطو توسط عینک ذاتگرایانه عدالت را امری عام و کلی و مجرد و خارج از ظرف زمان و مکان تعریف مینماید) امام علی با «رویکرد و عینک تاریخی عدالت را تعریف مینماید» و در چارچوب همین رویکرد تاریخی به عدالت است که «امام علی عدالت را امری انضمامی میداند و به صورت مشخص و کنکرت در رابطه با جامعه مشخص به صورت زمانی و مکانی تعریف میکند» هر چند که در رویکرد امام علی «عدالت امری فرادینی میباشد» مبارزه پیامبران ابراهیمی و در رأس آنها پیامبر اسلام با نظام بتپرستی در راستای مبارزه با استحاله کردن امور تاریخی (زمینی و اجتماعی و انسانی) به امور ذاتگرایانه (آسمانی) بوده است.
فراموش نکنیم که نظام سه مؤلفهای قدرت در راستای نهادینه کردن قدرت سه مؤلفهای خود بر جامعه بشری یا بر پائینیهای جامعه تلاش میکردند تا «توسط آسمانی کردن نظام زمینی، قدرت سه مؤلفهای خود را بر پائینیهای جامعه بشری نهادینه کنند» آنچنانکه در این رابطه شاهدیم که رژیم مطلقه فقاهتی حاکم در چارچوب نظریه ولایت فقیه خمینی در طول 40 سال گذشته جهت نهادینه کردن قدرت سه مؤلفهای خود بر جامعه نگونبخت ایران پیوسته تلاش کرده است تا توسط «برتری مشروعیت آسمانی بر مقبولیت مردم» از کانال خدا و پیامبر و امام زمان و تعریف فقیه و روحانیت و خمینی و غیره به عنوان جانشینی امام زمان در عصر غیبت برای خود از نمد افتاده مشروعیت آسمانی کلاهی بدوزند و توسط این کلاه بوده است که روحانیت حوزههای فقاهتی و رژیم مطلقه فقاهتی در طول 40 سال گذشته پیوسته بر باور مردم ایران از بالا تزریق کردهاند که مشروعیت روحانیت حاکم بر جامعه ایران یک مشروعیت آسمانی میباشد که توسط خدا و پیامبر و امام زمان این مشروعیت آنها از قبل تائید شده است. لذا هیچ قدرتی توان به چالش کشیدن این مشروعیت آسمانی روحانیت حاکم را ندارند و البته در رویکرد روحانیت فقاهتی حاکم در چارچوب نظریه ولایت فقیه خمینی (که در قانون اساسی ولایتمدار این رژیم به خصوص در دو اصل 110 و 177 قانون اساسی موجود این نظریه ولایت فقیه خمینی به صورت نظام حقوقی نهادینه شده است و تمامی اختیارات سه مؤلفهای قدرت «زر و زور و تزویر» درید قدرت مقام معظم ولایت و فقاهت قرار داده است) موضوع انتخابات مهندسی شده در راستای کسب مقبولیت مردمی امری صوری و برگ انجیری جهت پوشش مشروعیت همه جانبه آسمانی آنها میباشد؛ و بدون تردید هر گونه رویکردی و مکانیزمی که مشروعیت آسمانی رژیم مطلقه فقاهتی را به چالش بکشد برای این هیولای قدرت غیر قابل تحمل میباشد؛ و در این رابطه اگر نیروهای درونی حکومت هم باشند آنچنانکه در سال 88 شاهد بودیم این رژیم با کثیفترین ترفندها به قلع و قمع آن رویکردها میپردازد، چرا که از سال 46 که این نظریه در نجف توسط خمینی (با تکیه بر 19 روایت تز ولایت فقیه ملأ احمد نراقی و پیوند رویکرد نخبهگرایانه افلاطونی جهت جایگزین کردن فقهای حوزه فقهی به جای فلاسفه افلاطونی و اقتباس از اصل ولایت در دیسکورس اهل تصوف و تاسی از رویکرد ضد مشروطیت جلال آل احمد) تکوین پیدا کرد، خمینی توانست نظریه ولایت فقیه خود را توسط تکیه کلامی بر اصل ولایت نبوی پیامبر اسلام و غیبت امام زمان و حق جانشینی برای فقهای و در رأس آن خود او به عنوان جانشین پیامبر و امام زمان در جامعه ایران ولایت مطلقه آسمانی خودش را بر جامعه ایران تزریق و تحمیل و نهادینه کند؛ و مشروعیت این ولایت (آنچنانکه در حکم دولت موقت مهدی بازرگان در بهمن 57 شاهد بودیم) برای خودش به صورت آسمانی تعریف کند.
یادمان باشد که نظریه ولایت فقیه منتظری که (از سال 58 در جریان خبرگان قانون اساسی به کمک حسن آیت و حمایت مظفر بقائی) باعث گردید تا نظریه ولایت فقیه خمینی وارد چرخه جدید تئوری فقهی حوزههای فقاهتی بکند (و در این رابطه حسینعلی منتظری به نشر یک دوره کتب فقهی و حدیثی پرداخت) با نظریه ولایت فقیه خمینی متفاوت بود؛ و لذا در همین رابطه بود که نه خمینی نظریه فقهی ولایت فقیه منتظری قبول داشت و نه خود منتظری در ادامه استمرار حاکمیت نظام مطلقه فقاهتی توانست بر این نظریه ولایت فقیه خودش پایدار و معتقد بماند؛ و البته دلیل اختلاف منتظری و خمینی بر سر نظریه ولایت فقیه در این بود که منتظری با تاسی از تز ولایت فقیه ملأ احمد نراقی دوران فتحعلی شاه قاجار، میخواست از طریق 19 روایت او به طرح روایتی و فقهی این موضوع بپردازد، در صورتی که در رویکرد خمینی تز ولایت فقیه او مخلوطی از نظریههای مختلف (از تز ولایت انسان کامل اهل تصوف گرفته تا ولایت نخبگان افلاطونی و ولایت نبوی کلامی پیامبر اسلام و در نهایت با جایگزین کردن روحانیت به جانشینی امام زمان در عصر غیبت) بود و به همین دلیل بود که خمینی این ولایت را به صورت آسمانی و باطنی تبیین میکرد و در باب قدرت ولایت فقیه (که در دو اصل 110 و 177 قانون اساسی ولایتمدار رژیم مطلقه فقاهتی نهادینه حقوقی شده است) او میگفت آنچه در قانون اساسی رژیم مطلقه فقاهتی آمده است حداقل قدرت ولی فقیه میباشد؛ و آنچنانکه در نامه او به خامنهای دیدیم او میگفت: «ولی فقیه حتی حق تعطیل کردن نماز و روزه و حج و عبادات مسلمانان را هم دارد.»
ادامه دارد