سلسله درس‌هائی از نهج‌البلاغه – قسمت پنجم

رویکرد «سپهر عمومی و اجتماعی و تحول‌خواهانه» امام علی در نهج‌البلاغه

 

15 - در عبارات فوق محمد اقبال می‌خواهد بگوید که حتی «تجربه حسی مورد اعتقاد کانت در شناخت جهان هم غیر اصیل هستند و تنها تجربه اصیل همان تجربه دینی انفسی و وجودی و اگزیستانسی در دین تجربی است که در دیسکورس قرآن و پیامبر اسلام از آن به عنوان معارج تعریف می‌شود.»

16 – اقبال در عبارات فوق به ما می‌گوید: «تجربه حسی مورد اعتقاد کانت در شناخت جهان به ما معرفت واقعی نمی‌دهد» به طوری که در عرصه «شناخت جهان میکرو، قوانین موجود در خیال تفسیر می‌شود» و حتی خود الکترون به صورت خیالی تبیین می‌گردد نه به صورت واقعی، یعنی «فرض اتم و الکترون در جهان میکرو توسط دانشمندان یک فرض است نه یک واقعیت» و آنچنانکه اصل هایزنبرگ در جهان مطرح می‌کند، «نظمی که در ظاهر جهان دیده می‌شود، محصول یک بی‌نظمی است». بدین جهت در این رابطه است که اقبال در عبارات فوق به صراحت می‌گوید: «آن تجربه حسی که کانت بر آن تکیه می‌کند، خود آن تجربه از اصالتی استوار برخوردار نیست». اقبال می‌گوید تنها تجربه‌ای که اصالت دارد تجربه دینی انفسی (که همان تجربه اگزیستانسی و وجودی) است.

17 - گرچه در عبارات فوق اقبال معتقد است که «تجربه دینی، چیزی شبیه تجربه حسی می‌باشد» اما در تحلیل نهائی اقبال بر این باور است که «تجربه دینی را نمی‌توان در تجربه حسی خلاصه کرد.»

18 - در عبارات فوق اقبال بر این باور است که «هدف تجربه دینی از طریق انفسی آن است که ما را به نهایت وجودی برساند» و به عبارت دیگر آنچنانکه که اقبال در عبارات فوق مطرح می‌کند، «تنها با تجربه درونی دینی است که ما می‌توانیم بی‌نهایت وجودی در جهان را تجربه نمائیم» یعنی از نظر محمد اقبال «تنها تجربه دینی ما را می‌تواند به بی‌نهایت وجودی در جهان وصل نماید» به عبارت دیگر در «تجربه دینی چاه وجود آدمی آنچنان حفاری می‌شود که آدمی می‌تواند به اقیانوس بیکران حیات و وجود و بی‌نهایت برسد» یعنی تنها توسط تجربه دینی انفسی است که آدمی می‌تواند به بی‌نهایت در وجود برسد.

19 - در عبارات فوق محمد اقبال در پاسخ به سؤال اینکه «آیا پیوند با بی‌نهایت ممکن می‌باشد؟» می‌گوید: «تنها پیوند با بی‌نهایت وجودی، از طریق تجربه دینی درونی و انفسی و اگزیستانسی و معراجی ممکن است.»

20 – در عبارات فوق رویکرد اقبال در باب فونکسیون تجربه دینی و پیوند با بی‌نهایت، شبیه همان رویکرد دکارت است که می‌گوید: «من بی‌نهایت را کشف می‌کنم تا بتوانم مواجه با بی‌نهایت بشوم». اقبال فونکسیون کشف بی‌نهایت توسط تجربه دینی، ضرورت اعتلای وجود معراج کننده می‌داند «برعکس عرفا که توسط تجربه باطنی و کشف بی‌نهایت، به دنبال فناء فی الله و حذف خود در بی‌نهایت هستند». اقبال به همین دلیل «اصل فناء فی الله عرفا توسط تجربه باطنی به چالش می‌کشد.»

21 - اقبال در عبارات فوق حاصل کشف بی‌نهایت در بستر تجربه دینی برای رفتن و در بی‌نهایت ماندن نمی‌داند، بلکه برعکس اقبال «پیوند با بی‌نهایت را لازمه استحاله انسان تفسیرگرا به انسان تغییرگرا می‌داند». لذا به همین دلیل است که برای اقبال:

جام جهان‌نما مجوی / دست جهان‌گشا طلب

اصل است؛ و اقبال هرگز «دست تغییرساز را در عرصه پیوند با بی‌نهایت نه تنها قربانی رویکرد تفسیرگرائی نمی‌کند، بلکه برعکس هدف پیوند با بی‌نهایت استحاله تفسیرگرائی به تغییرگرائی می‌داند». تمام جنگ محمد اقبال با رویکرد فناء فی الله تصوف و عرفا در همین رابطه خلاصه می‌شود.

22 - محمد اقبال «معتقد است که تجربه باطنی عرفا انسان تغییرگرا برای جامعه نمی‌سازد» در صورتی که برعکس «تجربه دینی درونی و اگزیستانسی و وجودی و معراجی، نخستسن فونکسیونی که دارد، این است که انسان تغییرگرا می‌سازد» و لذا محمد اقبال به تاسی از پیامبر اسلام و امام علی «بر بازگشت از معراج برای تغییر جهان و جامعه و تاریخ تکیه محوری دارد» و لذا در همین رابطه است که اقبال به «تغییر جهان و جامعه و تاریخ می‌اندیشد، نه به تفسیر جهان» و از اینجاست که اقبال به دنبال «تجربه پیامبرانه دینی است، نه به دنبال تجربه باطنی صوفیانه و عارفانه» چراکه او بر این باور است که تنها «تجربه دینی پیامبرانه است که می‌تواند جهان و جامعه و تاریخ را تغییر بدهد نه تجربه باطنی صوفیانه.»

باری، اگر بخواهیم با نگاه علامه محمد اقبال لاهوری در چارچوب عبارات فوق نهج‌البلاغه امام علی را مورد مطالعه قرار بدهیم باید به حکمت 147 نهج‌البلاغه اشاره کنیم که در آنجا امام علی در گفتار با یکی از یارانش به نام کمیل بن زیاد نخعی به بیان اصناف دینداری در اسلام می‌پردازد و دینداری را به سه دسته «دینداری عالم ربانی»، «دینداری مُتَعَلِّمٌ عَلَی سَبِیلِ نَجَاةٍ یا دانش جویان در راه نجات خود» و «دینداری هَمَجٌ رَعَاعٌ أَتْبَاعُ کلِّ نَاعِقٍ یا دینداری پیروان هر فریادگری و همراهان با هر بادی» تقسیم می‌کند.

«النَّاسُ ثَلَاثَةٌ فَعَالِمٌ رَبَّانِی وَ مُتَعَلِّمٌ عَلَی سَبِیلِ نَجَاةٍ وَ هَمَجٌ رَعَاعٌ أَتْبَاعُ کلِّ نَاعِقٍ یمِیلُونَ مَعَ کلِّ رِیحٍ لَمْ یسْتَضِیئُوا بِنُورِ الْعِلْمِ وَ لَمْ یلْجَئُوا إِلَی رُکنٍ وَثِیقٍ یا کمَیلُ الْعِلْمُ خَیرٌ مِنَ الْمَالِ الْعِلْمُ یحْرُسُک وَ أَنْتَ تَحْرُسُ الْمَالَ وَ الْمَالُ تَنْقُصُهُ النَّفَقَةُ وَ الْعِلْمُ یزْکوا عَلَی الْإِنْفَاقِ وَ صَنِیعُ الْمَالِ یزُولُ بِزَوَالِهِ یا کمَیلَ بْنَ زِیادٍ مَعْرِفَةُ الْعِلْمِ دِینٌ یدَانُ بِهِ، بِهِ یکسِبُ الْإِنْسَانُ الطَّاعَةَ فِی حَیاتِهِ وَ جَمِیلَ الْأُحْدُوثَةِ بَعْدَ وَفَاتِهِ وَ الْعِلْمُ حَاکمٌ وَ الْمَالُ مَحْکومٌ عَلَیهِ یا کمَیلُ هَلَک خُزَّانُ الْأَمْوَالِ وَ هُمْ أَحْیاءٌ وَ الْعُلَمَاءُ بَاقُونَ مَا بَقِی الدَّهْرُ أَعْیانُهُمْ مَفْقُودَةٌ وَ أَمْثَالُهُمْ فِی الْقُلُوبِ مَوْجُودَةٌ هَا إِنَّ هَاهُنَا لَعِلْماً جَمّاً وَ أَشَارَ بِیدِهِ إِلَی صَدْرِهِ لَوْ أَصَبْتُ لَهُ حَمَلَةً بَلَی أَصَبْتُ لَقِناً غَیرَ مَأْمُونٍ عَلَیهِ مُسْتَعْمِلًا آلَةَ الدِّینِ لِلدُّنْیا وَ مُسْتَظْهِراً بِنِعَمِ اللَّهِ عَلَی عِبَادِهِ وَ بِحُجَجِهِ عَلَی أَوْلِیائِهِ أَوْ مُنْقَاداً لِحَمَلَةِ الْحَقِّ لَا بَصِیرَةَ لَهُ فِی أَحْنَائِهِ ینْقَدِحُ الشَّک فِی قَلْبِهِ لِأَوَّلِ عَارِضٍ مِنْ شُبْهَةٍ أَلَا لَا ذَا وَ لَا ذَاک أَوْ مَنْهُوماً بِاللَّذَّةِ سَلِسَ الْقِیادِ لِلشَّهْوَةِ أَوْ مُغْرَماً بِالْجَمْعِ وَ الِادِّخَارِ لَیسَا مِنْ رُعَاةِ الدِّینِ فِی شَی‌ءٍ أَقْرَبُ شَی‌ءٍ شَبَهاً بِهِمَا الْأَنْعَامُ السَّائِمَةُ کذَلِک یمُوتُ الْعِلْمُ بِمَوْتِ حَامِلِیهِ اللَّهُمَّ بَلَی لَا تَخْلُو الْأَرْضُ مِنْ قَائِمٍ لِلَّهِ بِحُجَّةٍ إِمَّا ظَاهِراً مَشْهُوراً وَ إِمَّا خَائِفاً مَغْمُوراً لِئَلَّا تَبْطُلَ حُجَجُ اللَّهِ وَ بَینَاتُهُ وَ کمْ ذَا وَ أَینَ أُولَئِک، أُولَئِک وَ اللَّهِ الْأَقَلُّونَ عَدَداً وَ الْأَعْظَمُونَ عِنْدَ اللَّهِ قَدْراً یحْفَظُ اللَّهُ بِهِمْ حُجَجَهُ وَ بَینَاتِهِ حَتَّی یودِعُوهَا نُظَرَاءَهُمْ وَ یزْرَعُوهَا فِی قُلُوبِ أَشْبَاهِهِمْ هَجَمَ بِهِمُ الْعِلْمُ عَلَی حَقِیقَةِ الْبَصِیرَةِ وَ بَاشَرُوا رُوحَ الْیقِینِ وَ اسْتَلَانُوا مَا اسْتَوْعَرَهُ الْمُتْرَفُونَ وَ أَنِسُوا بِمَا اسْتَوْحَشَ مِنْهُ الْجَاهِلُونَ وَ صَحِبُوا الدُّنْیا بِأَبْدَانٍ أَرْوَاحُهَا مُعَلَّقَةٌ بِالْمَحَلِّ الْأَعْلَی أُولَئِک خُلَفَاءُ اللَّهِ فِی أَرْضِهِ وَ الدُّعَاةُ إِلَی دِینِهِ آهِ آهِ شَوْقاً إِلَی رُؤْیتِهِمْ انْصَرِفْ یا کمَیلُ إِذَا شِئْتَ - مردم سه دسته هستند، دسته اول عالم ربانی، دسته دوم دانش‌جویان در راه نجات، دسته سوم پیروان هر فریادگری و همراه هر باد باشند، آنهائی که هرگز با نور علم استضائه ننموده‌اند و به رکن رکینی پناهنده نگشته‌اند. رهبران دسته سوم، دین را به ابزاری در راه دنیا به کار می‌گیرند و نعمت‌های خدا را بر علیه بندگانش به کار می‌برند و یا حجت‌های الهی را، بر ضد اولیای او استفاده می‌کنند و در خصوص نوع دوم دینداری آن‌ها بر گوشه و کنار علم بینا نیستند و به نخستین شبهه‌ای که برخورد می‌کنند، شک و تردید خلاف در دل آنها آتش می‌افروزد. کمیل، آگاه باش که من نه دسته سوم مقلد کوتاه‌بین را می‌جویم و نه دسته دوم زیرک را می‌جویم، زیرا آنها کسانی هستند که در لذت و خوشی زیاده کرده و به آسانی پیرو شهوت و خواهش نفس می‌شوند هر دو دسته دوم و سوم از نگهدارندگان دین نیستند نزدیک‌ترین موجود به این دو دسته، چهار پایان چرنده هستند. پر واضح است که در چنین روزگاری که حاملان واقعی علم و دانش یافت نمی‌شوند علم به مرگ حاملان و پاسداران آن می‌مرد. ولی از نوع اول دینداری، هرگز زمین از این حجت‌های الهی خالی نمی‌ماند، چراکه اینها برای خداوند قیام می‌کنند و تا زمانی که بینات الهی باطل نشده‌اند اینها به صورت آشکار و مخفی هر چند که تعداد آنها کم هم باشد. وجود دارند و خداوند حجت‌های خود را به وسیله آنها نگاه می‌دارد و علم و دانش یا بینائی حقیقی به ایشان رو می‌آورد و تنها این دسته هستند که می‌توانند روح یقین را لمس کنند و با ایمان این آگاهی و علم را به کار بگیرند و با آن سختی‌ها و دشواری‌های حرکت را سهل و آسان بکنند و در راه خشنودی خداوند با سختی‌های دنیا بسازند و تقوا و پارسایی را پیش بگیرند. این‌ها دلبستگی به دنیا ندارند و به آنچه نادانند دوری می‌کنند اینها خلیفه‌های خداوند در روی زمین هستند و داعیان و مبلغان دین خدا در روی زمین می‌باشند. آه آه چه شوقی برای دیدار آنها دارم، اگر کمیل می‌خواهی برگردی، بر می‌گردیم» (نهج‌البلاغه - صبحی الصالح - حکمت 147- ص 496 – سطر یک به بعد).

آنچه از این حکمت امام علی برای ما قابل فهم است اینکه امام علی در این حکمت مانند محمد اقبال لاهوری (آنچنانکه در عبارات فوق از اقبال مطرح کردیم) دینداری مسلمانان را به سه صنف تقسیم می‌نماید، دسته اول آن گروهی هستند که از نظر امام علی علم و دانش با بینائی حقیقی به ایشان به یکباره روی می‌آورد و روح یقین را لمس می‌کنند و آن یقین را در عمل تغییرساز جامعه به کار می‌گیرند «حَتَّی یودِعُوهَا نُظَرَاءَهُمْ وَ یزْرَعُوهَا فِی قُلُوبِ أَشْبَاهِهِمْ هَجَمَ بِهِمُ الْعِلْمُ عَلَی حَقِیقَةِ الْبَصِیرَةِ وَ بَاشَرُوا رُوحَ الْیقِینِ وَ اسْتَلَانُوا مَا اسْتَوْعَرَهُ الْمُتْرَفُونَ» بدون تردید این نوع اول دینداری مورد نظر امام علی، همان نوع دیندارانی است که از نظر محمد اقبال توسط تجربه دینی انفسی می‌توانند پیوند با بی‌نهایت پیدا کنند و توسط آن با بی‌نهایت زندگی کنند. نوع دوم دینداری از نظر امام علی «دینداری دانش‌جو در راه نجات خود می‌باشند». مشخصاتی که امام علی در حکمت فوق برای این گروه تعریف می‌کند عبارت است از اینکه گرچه این‌ها به دنبال حقیقت هستند، اما نمی‌توانند در کنار علم بینا بشوند و به نخستین شبهه‌ای که برخورد می‌کنند شک و تردید خلاف در دل آنها آتش می‌افروزد «مُنْقَاداً لِحَمَلَةِ الْحَقِّ لَا بَصِیرَةَ لَهُ فِی أَحْنَائِهِ ینْقَدِحُ الشَّک فِی قَلْبِهِ لِأَوَّلِ عَارِضٍ مِنْ شُبْهَةٍ» بدون تردید نوع دوم دینداری مورد نظر امام علی همان گروه دوم دینداران مطرح شده از طرف محمد اقبال در عبارات فوق می‌باشد که محمد اقبال آنها را دینداران معرفت‌اندیش دانست و مسیر نظری و دور از تجربه دینی آنها را لرزان و شکننده دانست. نوع سوم دینداری که امام علی در حکمت 147 نهج‌البلاغه مطرح می‌کند عبارت است از دینداری پیروان هر فریادگری و همراهان هر بادی که فاقد هر نور استضائه می‌باشند «وَ هَمَجٌ رَعَاعٌ أَتْبَاعُ کلِّ نَاعِقٍ یمِیلُونَ مَعَ کلِّ رِیحٍ لَمْ یسْتَضِیئُوا بِنُورِ الْعِلْمِ وَ لَمْ یلْجَئُوا إِلَی رُکنٍ وَثِیقٍ» بدون تردید نوع سوم دینداری همان دینداری عوامانه و مقلدانه فقهی است که محمد اقبال در عبارات فوق به این صورت تعریف می‌کند: دوره اول زندگی دینی همچون نظم و انظباطی است که فرد یا قومیان را به صورت یک فرمان غیر مشروط می‌پذیرند بی‌آنکه هیچ فهم عاقلانه‌ای از غرض نهایی اجرای آن فرمان داشته باشند، چنین دینداری ممکن است در تاریخ سیاسی و اجتماعی یک قوم حتی نتایج بزرگی هم داشته باشد، ولی از لحاظ رشد درونی و تکامل فردی چندان نتیجه‌ای ندارد و باز در رابطه با این انواع دینداری است که امام علی در حکمت 237 نهج‌البلاغه می‌فرماید:

«إِنَّ قَوْماً عَبَدُوا اللَّهَ رَغْبَةً فَتِلْک عِبَادَةُ التُّجَّارِ وَ إِنَّ قَوْماً عَبَدُوا اللَّهَ رَهْبَةً فَتِلْک عِبَادَةُ الْعَبِیدِ وَ إِنَّ قَوْماً عَبَدُوا اللَّهَ شُکراً فَتِلْک عِبَادَةُ الْأَحْرَارِ - همانا گروهی خدا را به انگیزه پاداش می‌پرستند، این عبادت تجارت پیشگان است و گروهی خدا را از ترس می‌پرستند، این عبادت برده صفتان است و گروهی او را برای آنکه او را سپاس‌گزاری کرده باشند می‌پرستند، این عبادت آزادگان است» (نهج‌البلاغه صبحی الصالح – حکمت 237 - ص 510 - سطر 9 به بعد) و در ادامه همین انواع دینداری است که امام علی می‌فرماید:

«الهی مَا عَبَدْتُک خَوْفاً مِنْ نَارِک وَ لاَ طَمَعاً فِی جَنَّتِک لَکنْ وَجَدْتُک أَهْلاً لِلْعِبَادَةِ فَعَبَدْتُک - خداوندا من تو را به خاطر بیم از کیفرت و یا به خاطر طمع در بهشتت پرستش نکرده‌ام، تنها من تو را بدان جهت پرستش کردم که شایسته پرستش یافتم» (بحارالانوار - ج 41 – ب 101 - ص 14).

پایان

  • آگاهی
  • آزادی
  • برابری