سلسله درسهایی از نهجالبلاغه – قسمت پنج
مبانی «اخلاق تطبیقی» در رویکرد امام علی (در نهجالبلاغه) و راههای مقابله نظری با «اخلاق انطباقی» و «اخلاق دگماتیستی» حاکم
توجه داشته باشیم که تفاوت بین تجربه باطنی عرفان کلاسیک صوفیانه گذشته با عرفان قرآن، نهجالبلاغه، اقبال و شریعتی در این است که «در عرفان کلاسیک، گذشته خداوند آنقدر بزرگ است و در عوض انسان آنچنان کوچک است که راهی جز فناء فی الله برای تکامل و شدن اگزیستانسی انسان وجود ندارد» اما برعکس، در عرفان قرآن و نهجالبلاغه و اقبال و شریعتی (به جای اینکه مانند عرفان کلاسیک گذشته انسان با فناء فی الله خدائی بشود، خداوند از طریق دیالکتیک بین انسان و خدا در بستر تجربه دینی انفسی و آفاقی میآید، در انسان و انسانی میشود و البته در ادامه همین «انسانی شدن خداوند در درون عارف تطبیقی است که عارف تطبیقی صفات خود را از دست میدهد و صفات خدائی را جایگزین صفات انسانی خودش میکند» و همچنین از این طریق است که «عارف تطبیقی به نفی صفات از خداوند میرسد») چون هر صفتی گواه آن است که با موصوف دو تا است، (به عبارت دیگر چون هر صفتی به دوگانگی با موصوفش گواه است، خود این موضوع نشان دهنده آن است که از نظر امام علی در عرصه شدن اگزیستانسی و وجودی، «بانهایت در بستر تجربه دینی دو مؤلفهای انفسی و آفاقی، اگر بانهایت صفات خدائی پیدا نکند و بخواهد با همان صفات گذشته به شدن دیالکتیکی خودش ادامه بدهد، خود این امر باعث میگردد تا همین دوگانگی صفت بین بانهایت و بینهایت، پروسس رشد و تکامل عارف تطبیقی را به بن بست بکشاند») و هر موصوف نشان دهد که از صفت جداست (نکته مهمی که در اینجا امام علی به آن تکیه میکند، این که دوگانگی در صفت بین بانهایت و بینهایت باعث الینه یا «ناخودی» برای سالک میشود و خود سالک نسبت به صفات نهادینه خودش بیگانه میگردد) آن کس که خداوند سبحان را با صفتی همراه کند او را با قرینی پیوسته و دوئی در یگانگی خداوند درآورده است و باعث میشود تا وجود نامتناهی را تجزیه و جزء و جزء بکند (اشاره امام علی در اینجا به این امر است که در عرصه پیوند وجودی بین بانهایت و بینهایت، اگر بانهایت صفات خدائی را جایگزین صفات خودش نکند همین «حفظ صفات فردی خودش باعث میشود که توحید و تصدیق و اخلاص او هم به چالش کشیده شود») که البته پندار تجزیه بینهایت نشان نادانی است (چراکه «بینهایت وجودی تجزیهپذیر نیست» در صورتی که تنها بینهایت ریاضی و بینهایت فلسفی به خاطر اینکه امری ذهنی میباشند تجزیهپذیر هستند، البته آن هم در ذهن، اما از آنجائیکه «بینهایت وجودی امری حقیقی و اصیل و واقعی در خارج از ذهن میباشد، امکان تجزیه برای آن وجود ندارد». پس کسی که بخواهد بینهایت وجودی را تجزیه کند، آنچنانکه امام علی در اینجا میگوید گرفتار ذهنگرائی و پندارگرائی میشود چرا) که خدا را قابل اشاره میانگارد و با آن اشاره محدودش میسازد و چون معدودها به شمارشش درمیآورد (اشاره امام علی در اینجا در ادامه همان موضوع قبلی میباشد)، به این ترتیب که تجزیه کردن بینهایت ذهنی (نه بینهایت وجودی) باعث میگردد تا او بینهایت ذهنی را محدود و معدود بکند (که البته در تحلیل نهائی همین امر باعث میگردد تا فونکسیون این بینهایت ذهنی و معدود و محدود کردن آن، این بشود که) کسی که بپرسید او در کجا است؟ در چیزش درآرد و آن که گوید خداوند فراز چه چیزی است؟ دیگر جایها را از او خالی دارد، در صورتی که هستی او را هیچ رویدادی سبقت نگرفته و نیستی بر هستیاش تقدم نداشته است. (اشاره امام علی در اینجا به آن است که محدود و معدود کردن بینهایت وجودی باعث محدود و معدود شدن جهانبینی سالک و عارف در عرصه تبیین وجود و جهان میشود) او با همه وجود است، بدون پیوستگی و غیر از همه وجود است بدون دوری و گسیختگی، فاعل وجود است بدون وسیلت و دارای بینائی مطلق است، بیاحتیاج به دیدگاهی از مخلوقاتش و بینیاز از دمسازی میباشد تا از جداییاش وحشتی بر او عارض بشود؛ به بیان دیگر خداوند با همه چیز هست ولی نه به این نحو که جفت و قرین چیزی واقع بشود و در نتیجه آن چیز نیز قرین و همدوش او باشد و مغایر با همه چیز است و عین اشیاء نیست، ولی نه به این وجه که از اشیاء جدا باشد و وجود اشیاء مرزی برای ذات او محسوب بشود (در این قسمت امام علی به تبیین پارادوکس پیچیده «پیوند بینهایت وجودی با هستی و جهان واقعی خارج از ذهن میپردازد»).
باری، آنچه که از عبارات فوق بخشی از خطبه یکم نهجالبلاغه میتوان فهمید اینکه:
یکم – در عبارات فوق کاملاً مشخص است که «دیدگاه امام علی در عرصه پیوند بینهایت وجودی با هستی، صورت حلولی ندارد» و تمام تاکید امام علی در عبارات فوق بیش از هر چیز در راستای «فاصله با رویکرد حلولی در پیوند بین بینهایت با وجود میباشد». قابل ذکر است که در میان فلاسفه بزرگ تاریخ بشر، بیش از همه «هگل دارای رویکرد حلولی به جهان بوده است». چرا که هگل بر این باور بوده است که «خداوند ذاتی به جز این عالم ندارد و اصلاً خداوند خود همین عالم میباشد که توانسته است به تدریج در بستر پروسس تاریخی صورت این عالم پیدا کند» اما آنچنانکه از عبارات فوق امام علی (در خطبه یکم نهجالبلاغه) به وضوح مشخص است، امام علی در عین حالی (که مانند اقبال لاهوری) به «خداوند در پیوند با وجود اعتقاد دارد» اما «پیوند خداوند با وجود را به صورت حلولی مانند هگل نمیشناسد» و لذا در این رابطه است که امام علی در خطبه 186 نهجالبلاغه میفرماید:
«...لَیسَ فِی الْأَشْیاءِ بِوَالِجٍ وَ لَا عَنْهَا بِخَارِجٍ... - نه در اشیاء داخل است و نه از آنها خارج» (نهجالبلاغه صبحی الصالح – خطبه 186 – ص 274 سطر 8).
و همچنین در خطبه 152 میگوید:
«لَا بِتَفْرِیقِ آلَةٍ وَ الشَّاهِدِ لَا بِمُمَاسَّةٍ وَ الْبَائِنِ لَا بِتَرَاخِی مَسَافَةٍ وَ الظَّاهِرِ لَا بِرُؤْیةٍ وَ الْبَاطِنِ لَا بِلَطَافَةٍ بَانَ مِنَ الْأَشْیاءِ بِالْقَهْرِ لَهَا وَ الْقُدْرَةِ عَلَیهَا وَ بَانَتِ الْأَشْیاءُ مِنْهُ بِالْخُضُوعِ لَهُ وَ الرُّجُوعِ إِلَیهِ... - او شاهد و حاضر است، نه با چسبیدن جسمانی و دوری از اشیاء، بدون برقراری فاصله. آشکار است نه قابل دیدن با چشم سر و مخفی است نه از جهت ظرافت و رقت وجود. دور از اشیاء است نه از طریق ایجاد فاصله، بلکه به جهت غلبه و پیروزی مطلق بر آنها؛ و اشیاء از او دورند به جهت خضوع و تسلیم مطلق و برگشت به سوی او» (نهجالبلاغه صبحی الصالح – خطبه 152 – ص 212 – سطر 6 به بعد).
بنابراین بدین ترتیب است که در متافیزیک امام علی در نهجالبلاغه «خداوند در اشیاء حلول نکرده است زیرا حلول خداوند در اشیاء مستلزم محدودیت شیء حلول کننده و گنجایشپذیری اوست» در عین حال خداوند از هیچ چیز هم بیرون نیست زیرا بیرون بودن نیز خود مستلزم نوعی محدودیت است.
دوم – امام علی در عبارات فوق نهجالبلاغه (خطبه اول نهجالبلاغه) به ما میآموزد که جدا کردن خداوند و بینهایت وجود از هستی در صورت گسیختگی و دو چیز کردن جدا از همان امری است که باعث به چالش کشیده شدن «توحید» در هستی میشود.
سوم – امام علی در عبارات فوق (خطبه یک نهجالبلاغه) به ما میآموزد که «تنها با رویکرد اگزیستانسی و وجودی در عرصه تجربه دینی (دو مؤلفهای انفسی و آفاقی یا پراکسیس انفسی و پراکسیس آفاقی) است که میتوان رابطه خداوند یا بینهایت با وجود را فهم کرد» برعکس هگل که معتقد بود که برای «فهم رابطه حلولی خداوند با هستی باید بر درک فلسفی از جهان تکیه کنیم نه درک دینی از جهان». لذا به همین دلیل است که «هگل درک فلسفی از جهان را برتر از درک دینی از جهان میداند» و باز در این رابطه است که در تعریف تفاوت بین «متافزیک هگل» و «متافزیک امام علی در نهجالبلاغه» باید نخست به «مرزبندی درک اگزیستانسی یا وجودی و یا انفسی امام علی از جهان با درک ذهنی و فلسفی هگل از جهان بپردازیم.»
پر پیداست که در دستگاه متافیزیک امام علی در نهجالبلاغه جایگزین کردن «درک ذهنی فلسفی از جهان به جای درک تجربی و انفسی از جهان، حداقل فونکسیونی که دارد این است که دیگر عرصه برای پیوند بانهایت در دامن بینهایت وجودی جهت تعالی (و به قول امام علی سیر وجودی از معرفت به تصدیق و از تصدیق به توحید و از توحید به اخلاص) وجود نخواهد داشت.»
چو خود را در کنار خود کشیدم / به نور تو مقام خویش دیدم
درین دیر از نوای صبحگاهی / جهان عشق و مستی آفریدم
کلیات اقبال – ارمغان حجاز – ص 449 – 12 و 13
چهارم – امام علی در عبارات فوق در نهجالبلاغه (خطبه اول نهجالبلاغه) بر این باور است که «شناخت خداوند و شناخت جهان خارج و شناخت انسان باید بر پایه در ک اگزیستانسی و انفسی و یا پراکسیس تجربه دینی انجام بگیرد، نه بر پایه در ک فلسفی از جهان» آنچنانکه هگل میگوید.
کسی کو فاش دید اسرار جان را / نه بیند جز بچشم خود جهان را
نوائی آفرین در سینه خویش / بهاری میتوان کردن خزان را
کلیات اقبال – ارمغان حجاز – ص 462 – سطر 3 و 4
باری، در عبارات فوق (خطبه اول نهجالبلاغه) امام علی با بیان «اول الدین معرفته» معتقد است که «آغاز دین از خداشناسی صورت میگیرد» و دلیل این امر همان است که دین تنها در این صورت است که میتواند «بسترساز تجربه دینی انفسی جهت پیوند انسان با خداوند بشود.»
مسلمانی که داند رمز دین را / نساید پیش غیر اله جبین را
اگر گردون به کام او نه گردد / بکام خود به گرداند زمین را
کلیات اقیال – ارمغان حجاز – ص 484 - سطر 10 و 11
چیست دین برخاستن از روی خاک / تا زخود آگاه گردد جان پاک
گرچه آدم بر دمید از آب و گل / رنگ و نم چون گل کشید از آب و گل
حیف اگر در آب و گل غلطد مدام / حیف اگر برتر نپرد زین مقام
فصل جاویدنامه – ص 304 – سطر 10 به بعد
پنجم – امام علی در عبارات فوق نهجالبلاغه (خطبه اول نهجالبلاغه) بزرگترین موضوعی را که در عرصه خداشناسی به چالش میکشد «رویکرد رابطه خداوند یا بینهایت وجودی با جهان به صورت دو موضوع جدا از هم میباشد.»
ششم – امام علی در نهجالبلاغه معتقد است که «بینهایت وجودی یا خداوند و جهان دو موضوع غیر قابل تفکیک میباشد» و به همین دلیل در متافیزیک امام علی در نهجالبلاغه «بیرون از خداوند وجود ندارد» و شاید بهتر باشد که موضوع را اینچنین مطرح کنیم که در متافیزیک امام علی در نهجالبلاغه، «اصلاً امکان تفکیک طبیعت از ماوراء الطبیعه وجود ندارد». باری، پس از اینکه دریافتیم که:
اولاً در نهجالبلاغه امام علی «بر نفس (خودی) به عنوان موضوع محوری فلسفه اخلاق تطبیقی تکیه کرده است.»
ثانیاً در عرصه تکامل و شدن نفس یا خودی در فلسفه اخلاق تطبیقی در نهجالبلاغه، «امام علی بر تجربه دینی انفسی جهت پیوند بانهایت با بینهایت تکیه دارد.»
ثالثاً آنچنانکه قبلاً هم مطرح کردیم، برای فهم فلسفه و سیستم اخلاقی تطبیقی مورد نظر امام علی در نهجالبلاغه باید قبل از هر چیز به «تبیین جهانبینی توحیدی» امام علی دست پیدا کنیم. آنچنانکه در این رابطه میتوانیم داوری کنیم که «بدون فهم جهانبینی توحیدی امام علی امکان فهم فلسفه اخلاق تطبیقی امام علی در نهجالبلاغه وجود ندارد». بدین خاطر در چارچوب همین «پیوند جهانبینی با فلسفه اخلاق است» که «فلسفه اخلاق را در یک تقسیمبندی کلی و عام میتوان به سه دسته بزرگ تقسیم کرد» که عبارتند از:
الف - فلسفه اخلاق تطبیقی.
ب - فلسفه اخلاق انطباقی.
ج - فلسفه اخلاق دگماتیستی.
ادامه دارد