سلسله درسهای درباب استراتژی اقدام عملی سازمانگرایانه جنبش پیشگامان مستضعفین ایران
مبانی تئوریک مدل سیاسی – اجتماعی: «دموکراسی – سوسیالیستی» - قسمت هفدهم
مثال دومی که در این رابطه میتوانیم بزنیم مثال تاریخ 76 ساله حزب توده (از شهریور 20 تا به امروز) و تاریخ یکساله فرقه دموکرات پیشهوری (از 21 آذر سال 1324 تا 21 آذر سال 1325) در آذربایجان است؛ که به علت اینکه هر دو اینها از «مدل سوسیالیسم اردوگاهی یا سوسیالیسم دولتی» پیروی میکردند، همین امر باعث گردید تا به قول خلیل ملکی: «از انترناسیونالیسم مدل اردوگاهی، مورد اعتقاد این دو گروه، ناسیونالیستش نصیب شوروی بشود و انترش نصیب حزب توده و فرقه دموکرات جعفر پیشهوری گردد.»
آنچنانکه دیدیم جعفر پیشهوری بعد از یکسال که توسط استالین بر آذربایجان فرمانروائی کرد، یعنی درست در روز 21 آذر سال 1324 توسط استالین منصوب شد و در روز 21 آذر سال 1325 به دستور کنسولگری روسیه در تبریز، ایران را به سوی باکو ترک؛ و البته بعداً هم در آنجا توسط تصادف ساختگی، به دستور استالین به قتل رسید. عین همین ماجرای جعفر پیشهوری و فرقه دموکرات آذربایجان در طول 76 ساله گذشته نصیب حزب توده شده است، چراکه حزب توده هم از همان آغاز تکوین حیات سیاسی خودش، کوشید در چارچوب مدل سیاسی اجتماعی اردوگاهی شوروی حرکت کند. لذا در همین رابطه بود که چه در دهه 20 در مبارزه با حرکت ضد استعماری دکتر محمد مصدق، در چارچوب ملی کردن صنعت نفت، توسط شعار موازنه منفی در رابطه با دو اردوگاه سرمایهداری جهانی تحت هژمونی امپریالیسم آمریکا و اردوگاه سوسیالیسم دولتی تحت هژمونی اتحاد جماهیر شوروی، حزب توده در چارچوب مدل اردوگاهی خود، تلاش میکرد توسط طرح شعار موازنه مثبت، در برابر شعار موازنه منفی دکتر محمد مصدق نفت شمال ایران را در خدمت شوروی قرار دهد؛ و در روز 28 مرداد 32 (به علت اینکه دستور حضور این حزب در مبارزه با کودتای امپریالیستی – ارتجاع مذهبی – دربار بر علیه مصدق، از طرف شوروی صادر نشده بود) غایب شد؛ و از بعد از کودتا 28 مرداد در دهه 30 فرار را بر قرار ترجیح دادند و به مام وطن اولیه خود، یعنی کشورهای اردوگاه سوسیالیست دولتی تحت هژمونی شوروی برگشتند؛ و تا سال 57 مقیم آنجا بودند.
از بعد از انقلاب 57 به ایران بازگشتند و در حمایت ارتجاع مذهبی حاکم، در چارچوب همان مدل اردوگاهی خود، حزب تودهای که در دهه 20 تا 32 نهضت مقاومت ملی دکتر محمد مصدق را یک جریان وابسته امپریالیستی تعریف و تبیین میکرد، از سال 58 رژیم مطلقه فقاهتی را یک رژیم ضد امپریالیستی تعریف کرد و لذا تا آنجا در حمایت این رژیم پیش رفت که از بعد از 30 خرداد 60 حتی به همکاری امنیتی با دستگاههای امنیتی و سرکوب رژیم مطلقه فقاهتی جهت سرکوب جریانهای رادیکال جنبش سیاسی ایران پرداختند.
باری، در این رابطه است که اگر بخواهیم به آسیبشناسی 76 ساله این حزب بپردازیم، بیشک باید علت و دلیل تمامی انحرافات 76 ساله حزب توده، همان مدل سیاسی اجتماعی اردوگاهیاش تعریف کنیم؛ که در چارچوب مدل اردوگاهی این حزب بود که حزب توده در 76 سال گذشته پیوسته تلاش کرده تا حرکتهای نظری و عملی خودش را مطابق آن تعریف نماید.
مثال سومی که در رابطه با اهمیت جایگاه «مدل سیاسی –اجتماعی» میتوانیم مطرح کنیم مثال حیات سیاسی 40 ساله گذشته سازمان مجاهدین خلق است؛ که از بعد از انقلاب 57 به موازات آزادی نیروهای این سازمان از زندان رهبران آزاده شده این سازمان کوشیدند تا به بازتولید دوباره این سازمان در جامعه آن روز ایران بپردازنند؛ و از همان آغاز توسط «مدل سیاسی –اجتماعی» کسب قدرت سیاسی از هر طریقی که شده، این سازمان کوشید تا استراتژی و تاکتیکهای محوری حرکت خود را تعریف نماید. لذا تمام فعالیت نظری و عملی چه تاکتیکی و چه استراتژی خودشان از فردای انقلاب بهمن 57 در این چارچوب و این مدل و در راستای کسب قدرت سیاسی از هر طریق که شده تعریف میکردند.
آنچنانکه در آغاز با تکیه بر شکاف بین طالقانی و خمینی و بعداً با ضد امپریالیست خواندن خمینی و معرفی کردن او به عنوان کاندیدای اولین رئیس جمهوری و بالاخره شرکت در انتخابات تعیین نهادهای رژیم مطلقه فقاهتی و حمایت شبانه روزی از خیمه شب بازی اشغال سفارت آمریکا و تکیه بر بنی صدر و تشکیل میلیشیای نظامی و ورود به فاز نظامی از سال 60 و پیوند با رژیم صدام و انقلابی خواندن جریان داعش در زمان اشغال موصل و بالاخره تا امروز که تلاش میکنند تا توسط تکیه بر جناحهای جنگ طلب امپریالیست آمریکا و تشویق و بسترسازی جهت حمله نظامی آمریکا به ایران، بر دینامیزم برونی به جای دینامیزم درونی تکیه کنند، همه این فراز و فرود سازمان مجاهدین خلق در طول 40 سال گذشته تنها و تنها مولود همان مدل انحرافی کسب قدرت سیاسی از هر طریق که شده میباشد. طبیعی است که تا زمانیکه سازمان مجاهدین خلق در چارچوب این مدل حرکت کنند، هرگز نمیتوانند جهت آسیبشناسی جدی گذشته خود، برخورد نجاتبخشی داشته باشند.
علی ایحال، با طرح این سه مثال و سه نمونه از مدلهای مختلف سیاسی اجتماعی تلاش کردیم تا اهمیت جایگاه مدل سیاسی –اجتماعی در عرصه تعریف استراتژی و تاکتیک و تئوریهای راهبردی مشخص سازیم؛ و از اینهمه چارچوبی سازیم تا به جایگاه مدل «دموکراسی – سوسیالیستی» مورد ادعای خود پی ببریم؛ و در این رابطه بر این حقیقت تکیه و پافشاری کنیم که از دیدگاه نشر مستضعفین به عنوان ارگان عقیدتی – سیاسی جنبش پیشگامان مستضعفین ایران، تنها مدلی که میتواند تمامی ایدههای پراکنده اقبال و تمامی ایدههای پراکنده شریعتی و حرکت نظری و عملی 41 آرمان مستضعفین به مرحله سنتزی و استحاله به گفتمان امروز جامعه ایران برساند، فقط فقط تکیه بر مدل «دموکراسی – سوسیالیستی» است.
به همین دلیل است که از نظر نشر مستضعفین تمامی راههائی که غیر از تکیه بر مدل دموکراسی - سوسیالیستی بخواهند به آرایش اندیشههای اقبال و شریعتی و آرمان مستضعفین بپردازند، قطعاً و جزما به بن بست خواهند رسید؛ و شاید بهتر باشد که اینچنین مطرح کنیم که تنها مسیر همگرائی و سازمانگری جنبش نظری و عملی اقبال و شریعتی و آرمان مستضعفین، در جامعه امروز ایران، تکیه بر مدل دموکراسی – سوسیالیستی میباشد.
در نتیجه تلاش جهت گفتمانسازی از دموکراسی – سوسیالیستی به عنوان یک گفتمان کشور و منطقهای و جهانی مهمترین وظیفهای میباشد که امروز به صورت نظری و عملی میتواند بر دوش جنبش پیشگامان مستضعفین ایران باشد؛ زیرا توسط مدل دموکراسی – سوسیالیستی هم میتوانیم، با بحران حاکم بر جنبشهای اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران برخورد تئوریک و نظری و عملی بکنیم و هم میتوانیم برای حل بحران حاکم بر اپوزیسیون داخل و خارج کشور، درمانی پیدا کنیم و هم میتوانیم بحران استراتژی و تئوریک نیم قرن گذشته حاکم بر جریانهای جنبش سیاسی ایران مرهم بنهیم و هم میتوانیم در خلاء تئوریک بعد از فروپاشی سوسیالیسم دولتی، در برابر تهاجم لجام گسیخته لیبرالیسم و نئولیبرالیسم، در عرصه بینالمللی به طرح آلترناتیوی پایدار بپردازیم؛ و هم میتوانیم در چارچوب مدل دموکراسی – سوسیالیستی، آزادیهای آرمانی بشر را به سه مؤلفه:
1 - آزادیهای سیاسی.
2 - آزادیهای اجتماعی.
3 – آزادیهای مدنی، تقسیم نمائیم و توسط آن به آرایش این سه مؤلفه از آزادیها بپردازیم و به برتری و اولویت آزادیهای سیاسی و آزادیهای مدنی بر آزادیهای اجتماعی رأی بدهیم و مرز بین دموکراسی - سوسیالیستی و دموکراسی- لیبرالیستی جهان سرمایهداری مشخص کنیم و مبارزه با نابرابریهای اقتصادی و سیاسی و اجتماعی و حقوقی مولود نظام سرمایهداری، بر مبارزه مکانیکی و پوپولیستی با فقر او لویت بدهیم و هر گونه مبارزه مکانیکی با فقر خارج از مبارزه با نابرابریهای اقتصادی و سیاسی و اجتماعی و حقوقی مولود نظام سرمایهداری، محتوم به شکست بدانیم و دموکراسی - سوسیالیستی را اجتماعی کردن قدرت در سه مؤلفه مختلف سیاسی و اقتصادی و معرفتی در عرصه مبارزه سلبی و ایجابی با زر و زور و تزویر تعریف نمائیم و خود دموکراسی را فی نفسه به سه مؤلفه:
1 - دموکراسی سیاسی.
2 - دموکراسی اقتصادی یا سوسیالیسم.
3 - دموکراسی معرفتی یا پلورالیزم تقسیم نمائیم و به این سؤال پاسخ تئوریک بدهیم که «دموکراسی پایدار» در هر جامعهای تنها در گر و تحقق «دموکراسی – سوسیالیستی» در آن جامعه میباشد.
آنچنانکه امکان تحقق «سوسیالیسم پایداری» در هر جامعهای تنها در گرو پیوند دموکراسی و سوسیالیسم در سه مؤلفه سیاسی و اجتماعی و اقتصادی در آن جامعه است و بر این رأی نهائی خود پای بفشاریم که علت فروپاشی سوسیالیسم دولتی قرن بیستم و علت رکود سوسیالیسم کلاسیک نیمه دوم قرن نوزدهم اروپا، «همین خندق بین سوسیالیسم و دموکراسی بوده است» آنچنانکه بحران فراگیر نئولیبرالیزم امروز حاکم بر کشورهای متروپل سرمایهداری مغرب زمین، محصول جدائی دموکراسی و سوسیالیسم است و این حقیقت را بپذیریم که آنچنانکه جنس قدرت در سه مؤلفه قدرت سیاسی و قدرت اقتصادی و قدرت معرفتی در عرصه تمرکز در جهان سرمایهداری تعریف میگردد؛, دموکراسی سوسیالیستی، تنها توسط اجتماعی کردن در سه شکل قدرت سیاسی و قدرت اقتصادی و قدرت معرفتی معنی پیدا میکند؛ و مطابق آن به آرایش مطالبات جنبشهای اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران بپردازیم و این مطالبات را به مطالبات:
1 - مطالبات دموکراسیخواهانه.
2 - مطالبات سوسیالیستخواهانه.
3 - مطالبات اجتماعی.
4 - مطالبات اقتصادی و صنفی و طبقهای.
5 - مطالبات حقوقی، تقسیم نمائیم؛ و سپس در چارچوب این آرایش مطالباتی در عرصه جنبشهای اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران است که میتوانیم شرایط جهت پیوند و همگرائی بین جنبشهای مختلف اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران فراهم کنیم و بستر جهت اعتلای طرح مطالبات بیواسطه جنبشهای اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران فراهم سازیم.
پایان