سلسله مقالاتی در باب مبانی تئوریک استراتژی ما

جایگاه «انقلاب اجتماعی» در استراتژی پیشگام – قسمت بیست و یک

 

هرگز نباید در عرصه فهم این داوری شریعتی گرفتار رویکرد انتزاعی و مجرداندیشی و مکانیکی بشویم و چنین قضاوت کنیم که در رویکرد شریعتی در عرصه تدوین و تبیین استراتژی درازمدت پیشگام، تقدم و تأخر انقلاب فرهنگی و انقلاب اجتماعی یک تقدم و تأخر زمانی است، یعنی پیشگام در عرصه استراتژی درازمدت خود باید در فرایندی فقط کار ذهنی و نظری بکند و در فرایند دیگر کار عملی و عینی و اجتماعی. پر پیداست که این رویکرد انتزاعی و مکانیکی باعث می‌گردد تا پیشگام در تمامی فرایندهای خود اعم از فرایند تشکیلاتی و عمودی و فرایند سازماندهی افقی اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران گرفتار یک دوآلیسم ذهنی و عملی بشود؛ که خود این دوآلیسم ذهنی و عملی و اعتقاد به تقدم زمانی کار ذهنی بر کار عملی یکی از آبشخورهای اصلی ایجاد بحران‌های تشکیلاتی و مبارزاتی چه در عرصه عمودی و چه در عرصه افقی در حرکت پیشگامان مستضعفین ایران می‌باشد.

در نتیجه بدین ترتیب است که طرح دو فرایند انقلاب فرهنگی و انقلاب اجتماعی در عرصه استراتژی پیشگامان مستضعفین ایران هرگز و هرگز به معنای تقدم و تأخر زمانی و تبیین رابطه مکانیکی بین انقلاب فرهنگی و انقلاب اجتماعی نیست بلکه برعکس تبیین کننده پیوند دیالکتیکی دو فرایند انقلاب فرهنگی و انقلاب اجتماعی در دیسکورس جنبش پیشگامان مستضعفین ایران می‌باشد.

باری، بدین ترتیب است که می‌توانیم داوری کنیم که «بدون انقلاب اجتماعی امکان انقلاب فرهنگی در جامعه ایران وجود ندارد، آنچنانکه بدون انقلاب فرهنگی امکان انقلاب اجتماعی در جامعه ایران نیست» یعنی «رمز موفقیت دو انقلاب فرهنگی و اجتماعی در جامعه ایران در این می‌باشد که این دو انقلاب در پیوند با یکدیگر تکوین و اعتلا پیدا کنند و هر گونه تکیه تک مؤلفه‌ای بر یکی از این دو فرایند انقلاب فرهنگی و انقلاب اجتماعی به معنای اعلام شکست آن فرایند می‌باشد». البته در 150 سال گذشته عمر حرکت تحول‌خواهانه جامعه ایران، همین تکیه تک مؤلفه‌ای کردن بر دو فرایند انقلاب فرهنگی و انقلاب اجتماعی به عنوان یک آفت بزرگ تاریخی جامعه ایران بوده است، چرا که از بعد شکست‌های ایران در جنگ‌های با روسیه تزاری که باعث گردید تا روشنفکران و پیشگامان نظری جامعه ایران نسبت به انحطاط جامعه ایران خودآگاهی پیدا کنند، الی الان پیوسته به علت همین برخورد مکانیکی با دو فرایند انقلاب فرهنگی و انقلاب اجتماعی سبب گردیده است تا یک خندق و دوگانگی بین رهبری نظری و رهبری اجتماعی حرکت تحول‌خواهانه جامعه ایران به وجود بیاید؛ که سنتز این دوگانگی در طول 150 سال گذشته آن شده تا روحانیت در عرصه اجتماعی حرکت مردم ایران پیشکسوت بشوند و البته در مقابل این امر باعث گردیده است تا روشنفکران و نواندیشان فکری و نظری در عرصه نظری پیشکسوت بشوند. طبیعی است که در این عرصه و در چارچوب این دو گانگی و این خندق 150 ساله، باخت از آن چه کسانی بوده است و برد از آن‌ها کی‌ها می‌باشد.

پر واضح است که روحانیت در عرصه 150 سال گذشته حرکت تحول‌خواهانه جامعه ایران چه در شکست جنگ‌های ایران با روسیه و چه در شکست جنبش تنباکو و چه در شکست انقلاب مشروطیت و چه در شکست نهضت رهائی‌بخش دکتر محمد مصدق و چه در شکست انقلاب ضد استبدادی 57 نقش کلیدی داشته‌اند، چراکه روحانیت به عنوان یک نهاد (نه یک عنوان) در تاریخ 150 ساله حرکت تحول‌خواهانه مردم ایران، به علت فقر نظری و ذهنی و تئوریک و ایدئولوژیک، اصلاً و ابداً صلاحیت رهبری حرکت تحول‌خواهانه مردم ایران را نداشته‌اند و همین عدم صلاحیت نظری و ذهنی و تئوریک و ایدئولوژیک روحانیت در 150 سال گذشته در عرصه حضور این نهاد ارتجاعی در پروسس مبارزه اجتماعی مردم ایران باعث گردیده است تا مردم ایران سنگین‌ترین هزینه‌های تاریخی خود پرداخت نمایند.

یادمان باشد که عامل اصلی شکست ایران در جنگ‌های با روسیه تزاری و باعث تحمیل قراردادهای ننگین گلستان و ترکمنچای بر مردم محروم ایران گردید، حضور روحانیت تحت رهبری سید محمد طباطبائی معروف به سید محمد مجاهد بود که توسط فتوای جهاد خود بر علیه روسیه (در شرایطی که توازن قوا در همه مؤلفه‌ها به سود روسیه تزاری بود) بستر شکست همه جانبه ایران در آن جنگ‌های خانمان‌سوز را فراهم کرد. بی‌لیاقتی فتحعلی خان قاجار و عدم توان او در مقابله با روحانیت و مقابله با اتوریته سید محمد مجاهد باعث گردید تا سلسله قاجار (که نخستین حکمروایان ایلی حاکم بر جامعه ایران بودند که نهاد روحانیت را وارد عرصه سیاست کردند) امضاء کننده ننگین‌ترین قراردادهای تاریخ ایران بشوند.

فراموش نکنیم که در جریان جنبش تنباکو که با فتوای الیوم استعمال تنباکو به معنای محاربه با امام زمان است، میرزا حسن شیرازی شکل گرفت، به علت فقدان صلاحیت روحانیت و مرجعیت در رهبری آن، جنبش اجتماعی باعث گردید که با لغو قرارداد تنباکو رژی و تالبوت، حکومت قاجار و ناصرالدین شاه جهت جبران خسارت به کمپانی رژی و تالبوت، اولین قرض خارجی خود را به انجام برساند.

یادمان باشد که در انقلاب مشروطیت اول، بزرگ‌ترین عامل شکست این انقلاب که شرایط برای ظهور دوباره دیکتاتوری صغیر محمد علی شاه قاجار توسط به توپ بستن مجلس فراهم کرد، انتقال جنگ بین رهبری روحانیت داخل تحت هژمونی شیخ فضل الله نوری و سید کاظم یزدی از یکطرف و رهبری روحانیت نجف تحت هژمونی آخوند خراسانی و نائینی بود؛ که همین انتقال جنگ هژمونی‌طلبانه به جامعه ایران، عامل انحراف و مانع اعتلای حرکت تحول‌خواهانه جامعه ایران و شکست انقلاب مشروطیت گردید.

یادمان باشد که در جریان نهضت رهائی‌بخش دکتر محمد مصدق چه در فرایند ملی کردن صنایع نفت ایران و چه در فرایند تکوین دولت دموکراتیک خود، اصلی‌ترین عامل شکست نهضت رهائی‌بخش دکتر محمد مصدق، حضور نهاد روحانیت در عرصه رهبری اجتماعی و تلاش هژمونی‌طلبانه این نهاد ارتجاعی در عرصه جنبش سیاسی دکتر محمد مصدق تحت مدیریت قدرت‌طلبانه ابوالقاسم کاشانی و سید محمد حسین بروجردی بود. آنچنانکه دیدیم که پس از کودتای شوم 28 مرداد 32 امپریالیسم آمریکا و دربار ارتجاعی پهلوی بر علیه نخستین دولت دموکراتیک تاریخ ایران، نخستین تبریک و خیر مقدم به دربار پهلوی دوم از طرف همین روحانیت صاحب فتوا صورت گرفت؛ و هنگام ورود نیکسون معاون رئیس جمهور وقت امپریالیسم آمریکا نخستین پیام قدرانی نیکسون نصیب سید ابوالقاسم کاشانی شد.

یادمان باشد که عامل شکست جنبش اجتماعی 15 خرداد عدم صلاحیت رهبری روحانیت بر این جنبش اجتماعی بود که از آغاز تکوین این جنبش با طرح شعار زن‌ستیزانه خود، حق انتخاب کردن و انتخاب شدن زنان ایران در انجمن‌های ایالتی و ولایتی را به چالش کشیدند و در عرصه این جنبش با تکیه بر لمپن‌های مثل طیب حاجی رضائی و نوچه‌هایش شرایط برای غیبت قاعده جامعه ایران در این جنبش فراهم ساختند.

یادمان باشد که عامل اصلی شکست انقلاب ضد استبدادی 57 مردم ایران از زمانی تکوین پیدا کرد که روحانیت موج‌سوار از راه رسیده توانست توسط تشکیلات سنتی روحانیت رهبری خود را (در فرایند پساسرکوب خونین 17 شهریور 57 میدان ژاله تهران) بر جنبش ضد استبدادی مردم ایران تثبیت کنند؛ و در فرایند پساتثبیت رهبری خود بر جنبش ضد استبدادی مردم ایران، این روحانیت موج‌سوار در غیبت تئوری آلترناتیو سیاسی روشنفکران ایرانی، رویکرد فقاهتی خود را تحت عنوان تز «ولایت فقیه» به صورت قانون و نظام حقوقی و سیاسی در چارچوب قانون اساسی بر جامعه محروم ایران تحمیل کردند.

یادمان باشد که در جنبش‌های ساختگی بالائی‌های قدرت از جنبش به اصطلاح «اصلاح‌طلبان» که از دوم خرداد 76 تحت هژمونی سید محمد خاتمی آغاز شد تا جنبش سبز اصلی‌ترین عامل شکست این جنبش‌های تزریقی از داخل حکومت بر جامعه ایران به علت رهبری روحانیت بوده است. آنچنانکه حتی میرحسین موسوی در اعلامیه‌های خود در جریان جنبش سبز سال 88 به توده‌های مردم ایران وعده بازگشت به دوران طلائی دهه اول عمر رژیم مطلقه فقاهتی یعنی دوران رهبری خمینی می‌داد.

بنابراین در این رابطه است که اگر بخواهیم به جمعبندی بپردازیم باید بگوئیم که «عامل همه شکست‌های حرکت تحول‌خواهانه 150 ساله جامعه ایران حضور روحانیت در رهبری جنبش‌های اجتماعی مردم ایران بوده است»؛ که البته آنچنانکه فوقا مطرح کردیم فقدان صلاحیت نظری و تئوریک نهاد روحانیت عامل انحراف جنبش‌های اجتماعی 150 ساله گذشته حرکت تحول‌خواهانه مردم ایران بوده است.

حال اگر این داوری ما را در خصوص فونکسیون حضور روحانیت در جنبش‌های اجتماعی 150 سال گذشته جامعه ایران بپذیرید، سوالی که در این رابطه قابل طرح است اینکه چرا نهاد روحانیت توانسته‌اند در 150 ساله گذشته گردونه رهبری جنبش‌های اجتماعی مردم ایران چه به صورت مستقیم و چه غیر مستقیم در دست بگیرند؟

در پاسخ به این سؤال کلیدی باید بگوئیم که عامل اصلی حضور روحانیت در جنبش‌های اجتماعی 150 سال گذشته تاریخ حرکت‌های تحول‌خواهانه مردم ایران، همان دوآلیسم بین دو فرایند انقلاب اجتماعی و انقلاب فرهنگی بوده است، چراکه روشنفکر و نواندیش ایرانی در طول 150 سال گذشته وقتی که به این حقیقت دست پیدا می‌کرد که بدون انقلاب فرهنگی نمی‌تواند جامعه ایران را وارد یک پروسس فراگیر انقلاب اجتماعی بکند، با تعریف انتزاعی و مجرد خود مسئولیت خود را در چارچوب انقلاب فرهنگی ناخواسته یا خودخواسته تعریف می‌کرد و در این عرصه به تقسیم کار با نهاد روحانیت می‌پرداخت. بدین ترتیب که حضور خود در عرصه نظری انقلاب فرهنگی تعریف می‌کرد و حضور در عرصه جنبش اجتماعی برای روحانیت تعریف می‌کرد. طبیعی است که سنتز این تقسیم کار جز شکست جنبش اجتماعی ایران در حرکت تحول‌خواهانه 150 سال گذشته مردم ایران حاصل دیگری نداشته داشت.

البته فونکسیون منفی رویکرد دوآلیسم به انقلاب فرهنگی و انقلاب اجتماعی فقط محدود به شکست جنبش اجتماعی مردم ایران در 150 سال گذشته توسط رهبری روحانیت نمی‌شود، بلکه جدای از این سنتز نتیجه دیگر رویکرد دوآلیستی به دو مؤلفه انقلاب فرهنگی و انقلاب اجتماعی، باز گشت پیدا می‌کند به آرایش مکانیکی بین این دو مؤلفه در عرصه استراتژی جنبش جریان‌های سیاسی در 150 سال گذشته حرکت تحول‌خواهانه مردم ایران. به این ترتیب که بعضی از جریان‌های جنبش سیاسی جامعه ایران در 150 سال گذشته با تقدم مکانیکی انقلاب فرهنگی بر انقلاب اجتماعی نسبت به انقلاب اجتماعی جامعه ایران بیگانه بوده‌اند. آنچنانکه بعضی دیگر در این رابطه معتقد بودند که توسط مبارزه اجتماعی می‌توانند وظیفه جنبش فرهنگی خود را هم تعریف کرد.

برای طرح مصداق گروه اول باید در اینجا اشاره به جنبش‌های فرهنگی در فرایند اول یعنی پیشاانقلاب مشروطیت از میرزاخان کرمانی تا فتحعلی آخوندزاده و در فرایند دوم از صادق هدایت تا احمد کسروی و در فرایند سوم از شریعتی یاد کنیم که همگی با تقدم مکانیکی بر فرایند جنبش فرهنگی نسبت به جنبش اجتماعی وظیفه خود را البته در صورت‌های مختلف در عرصه جنبش نظری و فرهنگی تعریف می‌کردند؛ و همین تعریف مکانیکی آنها عامل شکست جنبش فرهنگی آنها گردید.

مصداق برای رویکرد دوم، تمامی جریان‌های سیاسی می‌باشند که به خصوص از بعد از شهریور 20 به صورت نهادینه شدن در سه شاخه ملی و مارکسیستی و مذهبی الی الان در جامعه ایران ظاهر شده‌اند؛ که البته در فرایند اول مشمول همه آن جریان‌هائی می‌شوند که تحت تأثیر انقلاب اکتبر 1917 روسیه تلاش می‌کردند توسط تاسی بر حزب کمونیست و تئوری پیشاهنگی لنین و شوروی وظایف اجتماعی خود را در جامعه ایران تعریف نمایند. در اینجا به این شعر عارف قزوینی توجه کنید:

بلشویک است حزب راه نجات / بر محمد و آل او صلوات

ای لنین ای فرشته رحمت / زود قدم رنجه کن ببر ما را

این شعر عارف بدون شک می‌تواند تابلوئی برای ما در فهم رویکرد جریان‌های گروه دوم در فرایند اول باشد که این رویکرد با حزب توده الی الان ادامه دارد، در فرایند دوم در این رابطه می‌توانیم به جنبش چریک‌گرائی مدرن دهه 40 و 50 اشاره کنیم که البته تا به امروز ادامه دارد و برای مدت یک دهه به عنوان گفتمان مسلط بر جامعه ایران بوده است، جنبش چریک‌گرائی مدرن ایران هم مانند همان جنبش تحزب‌گرایانه لنینیستی بر این باور بودند و هنوز هم بر این باور هستند که توسط جنبش اجتماعی می‌توانند به جنبش فرهنگی در جامعه ایران هم دست پیدا کنند. البته این رویکرد جنبش چریک‌گرائی، جنبش اجتماعی را در چارچوب رویکرد پیشاهنگی خود تعریف می‌کردند و البته هنوز هم تعریف می‌کنند که برای فهم این رویکرد تنها کافی است که نوشته مسعود احمدزاده تحت عنوان «مبارزه مسلحانه هم استراتژی و هم تاکتیک» و نوشته امیر پرویز پویان تحت عنوان «رد تئوری بقاء» مطالعه کنیم.

باری دلیل اینکه ما در تعریف خود از جنبش و انقلاب اجتماعی، بر دو مشخصه «دینامیک بودن» و «تکوین از پائین به بالا» تکیه کردیم این است که تنها تحول دینامیک در جامعه است که می‌تواند جنبش‌های تکوین یافته از پائین را به صورت خودجوش در عرصه مبارزه افقی خود، باعث خودسازمانی و رویش رهبری این جنبش‌ها بشود.

فراموش نکنیم که عامل اصلی که پیروزی جنبش‌های اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران را گارانتی می‌نماید، همین دو اصل «سازماندهی درون‌جوش» و «رهبری خودجوش این جنبش‌ها» می‌باشد. به طوری که در این رابطه می‌توانیم شعر ابوالقاسم لاهوتی که می‌گفت «چاره رنجبران وحدت و تشکیلات است» اینچنین تغییر دهیم که «چاره رنجبران سازماندهی خودجوش و رهبری درون‌جوش می‌باشد» چرا که اگر این دو حاصل بشود برای پیروزی جنبش‌های اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران کار تمام است؛ که البته این مهم تنها در عرصه حرکت تحول‌خواهانه دینامیک و تکوین یافته از پائین حاصل می‌شود.

لذا در این رابطه است که هر گونه تزریق سازماندهی عمودی و رهبری از پیش تعیین شده به جنبش‌های اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران آنچنانکه در 77 سال گذشته شاهد بوده‌ایم (از شهریور 20 الی الان) سورنا را از دهان گشادش نواختن می‌باشد. لذا به همین دلیل است که می‌توانیم نتیجه بگیریم که مهمترین دستاورد جنبش و انقلاب اجتماعی در بستر دینامیک بودن تحول و تکوین یافتن جنبش از پائین، همین خود سازماندهی و رهبری درون‌جوش می‌باشد.

 نیاز به تفسیر بیشتر در این رابطه نیست که مهمترین آفتی که از بعد از شکست انقلاب دوم مشروطیت الی الان جنبش‌های اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران را در برگرفته است و الی الان باعث زمین‌گیر شدن آنها شده است همین فقدان سازماندهی درون‌جوش و غیبت رهبری خودجوش آنها در عرصه مبارزه دینامیک آنها می‌باشد؛ بنابراین آنچنانکه فوقا هم اشاره کردیم در عرصه تبیین استراتژی درازمدت جنبش پیشگامان مستضعفین ایران در این شرایط و در این تندپیچ تاریخی:

1 – بازتعریف ترم انقلاب در این شرایط می‌باشد که آنچنانکه گفتیم توسط دو مؤلفه دینامیک بودن و تکوین یافتن از پائین حرکت تحول‌خواهانه فراگیر و همه جانبه اردوگاه بزرگ مستضعفین مشخص می‌شود.

2 - ترم دیگری که در تبیین استراتژی درازمدت جنبش پیشگامان مستضعفین ایران نیازمند به بازتعریف و بازشناسی مجدد می‌باشد ترم «اصلاحات» است، چراکه در جامعه امروز ایران به خصوص از بعد از دوم خرداد 76 که بخشی از حاکمیت مطلقه فقاهتی در راستای تقسیم باز تقسیم قدرت بین جناح‌های درونی حاکمیت جهت بالا بردن قدرت چانه‌زنی خود کوشیدند در برابر راست هزار تکه حاکمیت و حزب پادگانی خامنه‌ای، تحت لوای شعار اصلاحات سیاسی قدرت اجتماعی خود را (در جامعه فقه‌زده و استبدادزده و سنت‌زده و تصوف‌زده ایران) بالا ببرند (و الی الان این جناح حتی بعد از خیزش دی‌ماه 96 اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران که با شعار «اصلاح‌طلب، اصول‌گرا / دیگه تمام شد ماجرا» پایان تسلط گفتمان اصلاح‌طلبی از بالا توسط جناح‌های قدرت در چارچوب قانون اساسی ولایتمدار رژیم مطلقه فقاهتی و توسط صندوق‌های رأی مهندسی شده حزب پادگانی خامنه‌ای را اعلام کردند) هنوز هم این جناح در اشکال مختلف تلاش می‌کنند تا توسط شعار «اصلاحات از بالا» ادعای خود را به عنوان گفتمان مسلط بر جامعه ایران تحمیل و تزریق نمایند، لذا همین موضوع باعث گردیده است تا ترم «اصلاحات» در جامعه امروز ایران مانند ترم «انقلاب» گرفتار ورطه شبهه بشود.

قابل ذکر است که در تعریف‌ترم «اصلاحات» در کنارترم «انقلاب» اصلاً و ابداً ترم «اصلاحات» به عنوان آلترناتیو «انقلاب» نیست، بلکه برعکس آنچه که جریان‌های فرصت‌طلب در این رابطه در جامعه امروز ایران تبلیغ می‌کنند، تکمیل کننده و تفسیر کننده یکدیگر می‌باشند، چراکه در این رابطه می‌توانیم بگوئیم که «هر گونه حرکت اصلاح‌طلبانه که از قاعده جامعه شکل بگیرد و به صورت دینامیک بسترساز ظهور جامعه مدنی جنبشی تکوین یافته از پائین بشود، آن اصلاحات همان انقلاب اجتماعی می‌باشد، آنچنانکه هر گونه انقلاب اجتماعی که باعث تحول دینامیک فراگیر و گسترده اردوگاه بزرگ مستضعفین از قاعده بشود همان اصلاحات می‌باشد

بنابراین در این رابطه است که می‌توانیم نتیجه بگیریم که اصلاحات از پائین با انقلاب اجتماعی دو ترم متعارف هستند؛ که البته انتخاب آن بستگی به مکانیزم سرکوب حاکمیت دارد، چراکه در شرایطی که تحولات اجتماعی دینامیک تکوین یافته از پائین از طریق اصلاحات توسط سرکوب فراگیر و چند لایه حاکمیت ممکن نباشد، تنها راه ایجاد تحول همه جانبه دینامیک تکوین یافته از پائین اردوگاه بزرگ مستضعفین انقلاب فراگیر اجتماعی می‌باشد.

پایان