مبانی تئوریک و معرفتی «استراتژی» جنبش پیشگامان مستضعفین ایران در 44 سال گذشته (از سال 55 الی الان) – قسمت سی و هفتم
تمامی رویکردهائی که در عرصه «تحولخواهانه اجتماعی» جهت «تغییر راهبرد» یا «استراتژی» ارائه دهند، «ایدئولوژی» هستند
ب – برعکس ادعای داریوش شایگان و حسین حاجی فرج دباغ (معروف به عبدالکریم سروش) که در نقد منظومه معرفتی اندیشههای شریعتی «ایدئولوژیسازی شریعتی را کشانیدن دین و سنت به عرصه قدرت و باید و نبایدهای اجتماعی تعریف میکنند» برای شریعتی و محمد اقبال در عرصه ایدئولوژیسازی:
اولاً هدف بعثت پیامبر اسلام اجرای عدالت و شورانیدن تودههای جهت برپائی قسط برای همیشه تعریف میکنند.
ثانیاً در رویکرد محمد اقبال و شریعتی «دین به عنوان یک پراکسیس اجتماعی سیاسی میباشد.»
ثالثاً در ایدئولوژی شریعتی «باید و نبایدهای ایدئولوژی، باید و نبایدهای خودآگاهانه اختیاری، انتخابی، اجتماعی و جامعهسازانه میباشد نه باید و نبایدهای فقهی، فردی، تقلیدی، تکلیفی و تعبدی.»
رابعاً در رویکرد تطبیقی و دیالکتیکی شریعتی تغییر از پائین در هر جامعه باید در چارچوب «دینامیزم خاص خود آن جامعه انجام بگیرد، نه توسط انتقال انطباقی قوانین دینامیزم تغییر یک جامعه دیگر.»
خامسا برعکس آنچه که حسین حاجی فرج دباغ در نقد شریعتی میگوید: «ایدئولوژی برای شریعتی نه اعلام مواضع سطحی چند موضع و چند باید و نباید میباشد» و نه ایدئولوژی برای شریعتی «دعوت به قشریت است» و نه ایدئولوژی «دعوت به دشمنسازی است» و نه ایدئولوژی «حربه و سلاح کسب قدرت در فرایند تأسیس است» و نه ایدئولوژی در «فرایند استقرار سترون و عقیم میباشد» و نه ایدئولوژی «اسلام حرکت در برابر اسلام حقیقت است» و نه ایدئولوژی «پروژه دشمنساز است» و نه ایدئولوژی «علم بیان ایدهها و آرمانها است» و نه ایدئولوژی «حجاب واقعیت و نوعی فریب است» و نه ایدئولوژی «تفسیر اعلام چند تا مواضع و خلاصه کردن دین در چند مواضع است» و نه ایدئولوژی «پروژه قشری کردن و خشن کردن دین است» و نه ایدئولوژی «پروژه نظامبند کردن دین است» و نه ایدئولوژی «دعوت به جزمگرائی و مطلقگرائی و اتوپیاسازی در ناکجاآباد میباشد» و نه ایدئولوژی «عامل به چالش کشیدن فرهنگ گذشته اسلامی است» و نه ایدئولوژی «حاصل ابژه شدن سوژه در تاریکخانه ذهن ایدئولوگ است»، بلکه از آنجائیکه شریعتی با رویکرد تطبیقی و دیالکتیکی واقعیتهای برونی را نگاه میکند و عالم عین و ذهن را در یک به هم پیوستگی میبیند، لذا همین امر باعث میگردد که در منظومه معرفتی شریعتی ایدئولوژی یک رویکرد و یک گفتمان و باور نظری و عملی باشد که در راستای تحول اجتماعی از پائین بر پایه تحول فرهنگی جهت شورانیدن تودههای جامعه برای استقرار قسط و عدل در جامعه تعریف بشود. همچنین ایدئولوژی در رویکرد شریعتی رویکردی است که در عرصه اجتماعی جهت تغییر راهبردی تعریف میشود، به عبارت دیگر ایدئولوژی در دیسکورس شریعتی مجموعه از عقایدی است که معطوف به کنش اجتماعی در جامعه ایران میشود؛ و در راستای رویکرد عمومی و اجتماعی و تحولخواهانه تاکید میورزد.
ج - اگر ایدئولوژی آنچنانکه حسین حاجی فرج دیاغ معتقد است، «نظاممند و سیستماتیزه کردن دین» بدانیم، در این رابطه باید عنایت داشته باشیم که بر پایه این تعریف از ایدئولوژی، «محمد اقبال لاهوری قبل از شریعتی اسلام را ایدئولوژیزه کرده است». چراکه پروژه محمد اقبال در کتاب گرانسنگ بازسازی فکر دینی در اسلام همین «سیستماتیزه کردن اسلام میباشد» آنچنانکه شریعتی در اسلامشناسی ارشاد خود (برعکس اسلامشناسی مشهد که در چارچوب تاریخ اسلام تنظیم شده است) تلاش میکند که با «متد هندسی باشلارد در چهارچوب جهانبینی و ایدئولوژی و انسان و جامعه نمونه اسلام تطبیقی خود را نظاممند کند.»
محمد اقبال در کتاب بازسازی فکر دینی جهت نظاممند کردن اسلام قرآن و پیامبر اسلام تلاش میکند که در فصل اول کتاب بازسازی فکر دینی در اسلام، «تجربه دینی را به صورت یک تجربه علمی تبیین نماید» و در فصل دوم و سوم و چهارم کتاب بازسازی «رابطه انسان با خدا و جهان و خودش تبیین نماید» و در فصل پنجم و ششم کتاب بازسازی فکر دینی در اسلام توسط «تبیین پروژه نبوت و خاتمیت رابطه اسلام با جامعه و انسان با دیگران را تبیین نماید» و بالاخره در فصل هفتم با سؤال: «آیا دین ممکن است؟» کل دین را در چارچوب تجربه دینی (پس از طرح سه نوع دین عامیانه و عالمانه و تجربهگرا) تدوین و نظامند کند.
د – دین در عرصه کالبد شکافی ایدئولوژی شریعتی با رویکرد تطبیقی و دیالکتیکی، از دو بخش تقسیم میشود:
1 – چرائی.
2 – چگونگی.
چراکه شریعتی مانند نیچه بر این باور است که «برای انجام چگونگیهای ایدئولوژی، باید ابتدا به چرائیهای آن دست پیدا کنیم» و تا زمانی که «به چرائیها دست پیدا نکنیم، امکان انجام چگونگیهای ایدئولوژی وجود ندارد». بدین ترتیب است که شریعتی در این کالبد شکافی ایدئولوژی، «چگونه زیستن را در گرو فهم، چرا هستم میداند»؛ و در این عرصه است که او به «پیوند جهانبینی و ایدئولوژی در منظومه معرفتی خود میرسد.»
ه – در عرصه نقد ایدئولوژی در دیسکورس و گفتمان شریعتی، نخست باید موضع خودمان را با «کدامین اسلام؟» مشخص نمائیم. بدین ترتیب که در پاسخ به این سؤال باید عنایت داشته باشیم که در تحلیل نهائی در این رابطه ما با دو نوع اسلام روبرو میباشیم:
1 - اسلام فردگرا.
2- اسلام اجتماعگرا.
در نوع اول اسلام یعنی اسلام فردگرا، باز ما با دو نوع اسلام روبرو هستیم:
یکی اسلام فردگرای فقاهتی که شیخ مرتضی مطهری به دنبال آن بوده است.
دوم اسلام فردگرای تصوفگرا که حسین حاجی فرج دباغ به دنبال آن میباشد.
اما موضوع پروژه «نجات اسلام قبل از مسلمین» محمد اقبال و شریعتی همان اسلام اجتماعگرا میباشد، نه اسلام فردگرای فقاهتی و نه اسلام فردگرای صوفیانه (مورد اعتقاد حسین حاجی فرج دباغ). یادمان باشد که در آنجا که حسین حاجی فرج دباغ میگوید: «ایدئولوژی شدن دین نه ممکن است و نه مطلوب» برای این است که او دین را یک امر رازآلود و حیرتزا و دارای محکم و متشابهات و فردی تعریف میکند؛ و مدعی است که در دین حتی یک قول رسمی هم وجود ندارد. بدین خاطر «همه اینها دلالت بر رویکرد فردی او به دین میکند» یعنی «او هیچ رسالت اجتماعی برای دین قائل نیست». باری، در این رابطه است که تا زمانی که ما به «اسلام اجتماعگرا و عدالتطلب و جامعهساز اعتقادی نداشته باشیم، هرگز نمیتوانیم از جایگاه اسلام فردگرای صوفیانه و یا اسلام فردگرای فقیهانه، اسلام اجتماعی عدالتگرای ایدئولوژیک شریعتی را نقد کنیم.»
و - از آنجائیکه دغدغه همیشگی شریعتی و اقبال در طول حیات سیاسیشان «دموکراسی» بوده است، در این رابطه سه سؤال همیشه ذهن شریعتی را به خود مشغول میکرده است:
یک اینکه چرا از مشروطیت تا به امروز جامعه ایران بیش از آنکه به دنبال سوسیالیسم و عدالت باشد به دنبال دموکراسی و آزادی بوده است؟
دوم اینکه چرا تمامی تلاشهای دموکراسیطلبانه جامعه ایران گرفتار شکست و بنبست شده است؟ و در پاسخ به این دو سؤال بوده است که شریعتی به سؤال سوم یعنی «پارادوکس دموکراسی کدامند؟» میرسد. در خصوص پارادوکس دموکراسی است که شریعتی به تضاد دموکراسی رأیها و دموکراسی رأسها و دموکراسی از بالا و دموکراسی از پائین و لیبرالیسم و دموکراسی و سرمایهداری و دموکراسی و سوسیالیسم و دموکراسی میرسد؛ و در این رابطه داوری شریعتی بر این امر قرار دارد که:
اولاً دموکراسی امر ایجابی است نه سلبی و دموکراسی امری انتخابی است نه جبری، بنابراین دموکراسی در جامعه باید ساخته شود.
ثانیاً سوسیالیسم کلاسیک در اشکال مختلف مارکسی و لنینی و غیره آن نمیتوانند در چارچوب رویکرد خود به دموکراسی دست پیدا کنند.
ثالثاً سرمایهداری چه از نوع قدیم آن و چه در نوع جدید آن به خاطر جوهر لیبرالیسم اقتصادی و سیاسی و رویکرد فردگرایانه و نفی جامعه (آنچنانکه تاچر نخست وزیر اسبق انگلیس مطرح میکرد که «ما جامعه نداریم و آنچه است فقط فرد و افراد است») نمیتوانند بشر را به دموکراسی برسانند.
ز - برای داوری در باب گفتمان ایدئولوژی در رویکرد شریعتی و اقبال مجبوریم که از تعریف کنکرت و مشخص از ایدئولوژی شروع بکنیم، چراکه تنها نظریهپردازان انگلیسی بیش از 16 تعریف برای ایدئولوژی مطرح کردهاند. بدین خاطر در این رابطه است که اگر بخواهیم به صورت عام و کلی ایدئولوژی را مطرح کنیم، نمیتوانیم بحث ایدئولوژی را جلو ببریم. برای مثال در همین جامعه امروز ایران جریانهایی که در زیر چتر ایدئولوژی حرکت خود را به پیش میبرند میتوان در یک دسته بندی کلی آنها را به سه رویکرد تقسیم کرد:
اول - رویکردهائی که در زیر چتر ایدئولوژی به دنبال کسب قدرت سیاسی هستند، جریانهای تابع رویکرد کسب قدرت سیاسی در جامعه امروز ایران در داخل و خارج از کشور شامل جریانهایی از راست راست تا چپ چپ میشوند.
دوم - رویکردهایی که در زیر چتر ایدئولوژی با گفتمان شریعتی از ایدئولوژی به جای کسب قدرت سیاسی به دنبال تحول اجتماعی از پائین توسط تحول فرهنگی و در ادامه آن تحول اجتماعی و در ادامه آن تحول سیاسی هستند.
سوم - رویکردهائی که در زیر چتر ایدئولوژی به دنبال کسب هویت مذهبی و اجتماعی و سیاسی در جامعه متکثر ایران هستند.
ادامه دارد