لایحه «اصلاح قانون کار» در غیبت جنبش و نهادهای مستقل کارگری – قسمت دوم
شکاف بین دو طبقه بورژوازی و طبقه کارگر ایران امروز در وضعیتی قرار دارد که بورژوازی راست پادگانی درون حاکمیت مطلقه فقاهتی تحت هژمونی سپاه، بر سه مؤلفه قدرت چنبره زده است و در رابطه با مؤلفه اقتصادی، طبق گفته ویکی لیکس (در اسنادی که در سال 1389 هجری یا سال 2010 میلادی منتشر کرد) تنها بخش کوچکی از سرمایههای بانکی و صنعتی بورژوازی راست پادگانی رژیم مطلقه فقاهتی تحت هژمونی سپاه عبارتند از:
1 - شرکت مخابرات ایران.
2 - شرکت سرمایهگذاری غدیر.
3 - پالایشگاه اصفهان.
4 - بانک پارسیان.
5 - صنایع پتروشیمی ایران.
6 - معادن فلزات ایران.
7 - بانک صادرات ایران.
8 - بانک ملت ایران.
9 - بانک تجارت ایران.
10 - صنایع دریائی صدرا.
11 - بانک سینا.
12 - تراکتورسازی تبریز.
13 - داروسازی جابر حیان.
14 - بانک قوامین.
15 - بانک مهر.
16 - موسسه اعتباری نیرویهای مسلح.
17 - موسسه انصار المجاهدین.
18 - موسسه مالی و اعتباری ثامن الائمه.
19 - موسسه مالی موحدین و...
البته اینها منهای دهها اسکلهها و فرودگاههائی است که خارج از گمرک - بنابه گفته شیخ مهدی کروبی رئیس مجلس ششم رژیم مطلقه فقاهتی و منهای بیش از 25 میلیارد دلار قاچاق سالانه حکومتی کالاهای وارداتی میباشد - که در اختیار بورژوازی راست پادگانی تحت هژمونی سپاه قرار دارد.
به همین ترتیب در ادامه آن، رشد روزافزون مؤلفههای سه گانه قدرت در دست بورژوازی راست پادگانی باعث گردیده است تا ساختار حکومتی رژیم مطلقه فقاهتی هم در عرصه سیاسی و هم در عرصه اقتصادی و هم در عرصه معرفتی، «یک ساختار سرمایهداری – پادگانی خودویژهای بشود» که امکان حیاتش در شعار «جنگ، جنگ تا پیروزی» نهفته است و توسط نهادهای امنیتی – نظامی و انتظامی و اطلاعاتی که در اختیار این بورژوازی بزرگ پادگانی حاکم بر ایران میباشد، تمامی فرایندهای سیاسی و اقتصادی و معرفتی بهصورت رانتی در خدمت این بورژوازی بزرگ پادگانی حاکم بر ایران قرار گیرد و بدین ترتیب است که تا زمانی که ما توانائی تحلیل همه جانبه از قدرت اقتصادی و سیاسی و فرهنگی و امنیتی و نظامی و انتظامی و اطلاعاتی، بورژوازی راست پادگانی تحت هژمونی سپاه نداشته باشیم، هرگز توانائی تحلیل از ساخت سیاسی و اقتصادی و اجتماعی رژیم مطلقه فقاهتی حاکم ایران امروز پیدا نمیکنیم.
به طوری که از بعد از رفرم شاه - کندی در دهه 40 و 50 و تثبیت مناسبات سرمایهداری بر جامعه ایران، ما در دهه 40 و به خصوص در دهه 50 نمیتوانستیم بدون فهم و تحلیل از بورژوازی بزرگ دربار پهلوی دوم، امکان شناخت و تحلیل مناسبات اقتصادی و سیاسی و اجتماعی و فرهنگی ایران پیدا کنیم، چراکه این از خودویژگیهای ساختاری کشورهای پیرامونی است که «برعکس کشورهای متروپل که خود مناسبات عامل پیدایش طبقه برخوردار یا طبقه بورژوازی میشدند، در کشورهای پیرامونی ابتدا این طبقه بورژوازی بزرگ است که توسط سرمایههای وابسته و رانتی و نفتی و قاچاق به وجود میآیند و در راستای تکوین این طبقه بهرهکش و استثمارگر و استبدادطلب و استحمارگر است که رفته رفته مناسبات مغلوب سرمایهداری موجود وابسته، بدل به مناسبات حاکم و غالب سرمایهداری میشوند.»
لذا در این رابطه بود که از بعد از تکوین بورژوازی بزرگ دربار در دهه 40 و 50 با سرمایههای نفتی و رانتی توسط رژیم کودتائی و توتالیتر پهلوی دوم، سرمایهداری مغلوب و موجود تکوین یافته توسط پهلوی اول، توانست بدل به مناسبات حاکم بشود و باز در ادامه همین پروسس تاریخی بود که در دولت پنجم و ششم هاشمی رفسنجانی پس از پایان جنگ 8 ساله بین رژیم مطلقه فقاهتی و رژیم بعث صدام حسین و برگشت راست پادگانی از جبههها به داخل، هاشمی رفسنجانی تحت لوای سردار سازندگی، کوشید تا با بازسازی و بازتولید بورژوازی بزرگ ایران در 15 سال بعد از انقلاب 57 شرایط جهت بازسازی سرمایهداری وابسته آنارشیست سالهای بعد از انقلاب 57 (که تنها طبق گفته عزت سحابی مسئول سازمان برنامه و بودجه دولت موقت تنها سودی که بخش خصوصی سرمایهداری آنارشیست ایران در 6 ماه اول سال 58 از خون ملت نگونبخت ایران درو کردند، بیش از دو برابر کل سودی بود که بورژوازی ایران توانسته بود در کل 50 سال رژیم کودتائی پهلوی اول و دوم درو نماید) فراهم نماید.
لذا در این رابطه بود که هاشمی رفسنجانی دریافت که مشکل سرمایهداری آن روز جامعه ایران «بی سر بودن بورژوازی ایران بود»، چراکه همراه با سرنگون شدن حکومت کودتائی و توتالیتر پهلوی دوم، بورژوازی بزرگ دربار پهلوی قبل از رفتن شاه، ایران را ترک کردند و با فرار خود از کشور، سرمایهداری وابسته ایران را بدل به یک سرمایهداری آنارشیست غارتگر و بی سر پا ساختند، هر چند که بورژوازی راست بازار تلاش میکرد در دوران 15 سال قبل از دولت ششم خلأ بورژوازی بزرگ دربار پهلوی را پر کند، ولی با همه حمایت راست سنتی نتوانست به این خواسته خود دست پیدا کند. چراکه آنچه که سرمایهداری وابسته ایران در زمان پهلوی دوم مدیریت میکرد، مدیریت بورژوازی بزرگ دربار بود نه دستگاه بوروکراسی پهلوی دوم، به همین دلیل هاشمی رفسنجانی در راستای کسب تجربه پهلوی دوم، کوشید جهت ساماندهی به سرمایهداری آنارشیست ایران، «به بازسازی و بازتولید بورژوازی بزرگ، توسط راست پادگانی برگشته از جبهههای جنگ 8 ساله در دهه 70 بپردازد.»
علی هذا در این رابطه بود که در دهه 70 برخورد خامنهای با راست پادگانی برگشته از جبهههای جنگ، با برخورد هاشمی رفسنجانی متفاوت بود. چراکه از بعد فوت خمینی و جانشینی خامنهای، از آنجائیکه خامنهای فاقد کاریزما و جایگاه حوزهای و فقهی و فقاهتی و مرجعیتی خمینی بود، تنها مکانیزمی که میتوانست جایگزین مکانیزم فتوا و تکلیف و بسیج خمینی جهت مدیریت کشور بکند، نهادینه کردن دستگاههای اقتصادی و سیاسی و اداری و نظامی و انتظلامی و اجتماعی و فرهنگی و معرفتی کشور توسط راست پادگانی برگشته از جبهههای جنگ 8 ساله بود.
به همین دلیل «خامنهای کوشید تا در دهه 70 - برعکس هاشمی رفسنجانی - تکیه نهادسازی و نهادینه کردن کل حکومت بر راست پادگانی بکند، برعکس هاشمی رفسنجانی که میکوشید تا بر راست پادگانی برگشته از جبهههای جنگ 8 ساله «تکیه بازسازی بورواژی بزرگ، جهت جایگزینی بورژوازی بزرگ فراری دربار پهلوی بکند.»
در نتیجه، در این رابطه بود که بادی که هاشمی رفسنجانی کاشت طوفانی شد که در دهه هشتاد قدرت هاشمی رفسنجانی را در هم پیچید. چراکه هاشمی رفسنجانی نمیتوانست این را فهم کند که دیگر با تولد و تکوین بورژوازی بزرگ پادگانی، این بورژوازی بزرگ پادگانی خود بدل به کل مناسبات سیاسی و اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی و نظامی و انتظامی رژیم میشود که تنها یکی از کارهای او مدیریت سرمایههای تجاری و قاچاق و سرمایههای رانتی و نفتی و صنعتی و بانکی و غیره میباشد.
این مولود جدید از بعد از استحاله به بورژوازی بزرگ، بدل به اژدهائی میشود که مولوی در داستان مارگیر بغدادی در دفتر سوم مثنوی از آن یاد میکند. زیرا طبق داستان مولوی در مثنوی، مارگیر بغدادی که جهت گرفتن مار به کوه رفته بود وقتی با یک اژدهای افسرده و یخ زده در کوه برخورد کرد، به خیال اینکه آن اژدهای افسرده و یخزده، مرده است، جهت نمایش در شهر و کسب درآمد از نمایش آن اژدهای یخ زده از کوه را به شهر بغداد آورد و با نمایش آن در شهر بغداد کوشید تا از مردم دِرم و دینار کسب نماید. در همین اوان بود که آفتاب گرم بغداد رفته رفته بر تن اژدهای یخزده خورد و یخهای آن را آب کرد و با گرم شدن اژدها بود که اژدها تکانی خورد و در حمله اول قبل از اینکه به جان مردم بغداد بیافتد، مارگیر بیچاره را بلعید.
داستان راست پادگانی با هاشمی رفسنجانی در دهه 70 و 80 داستان همان مارگیر بغدادی و اژدهای یخزده میباشد، چرا که هاشمی رفسنجانی چنین میپنداشت که در پایان جنگ 8 ساله رژیم مطلقه فقاهتی، راست پادگانی یک نیروئی است مانند دوران 8 سال جنگ، که به علت فقدان توان آلترناتیوی با ارتش، تسلیم هاشمی رفسنجانی بهعنوان جانشین فرمانده کل قوا شده بودند، غافل از اینکه این اژدهای قدرت، تنها در فقدان و عدم توانائی آلترناتیوی با ارتش، تسلیم مارگیر جبهههای جنگ شده بودند.
لذا به موازات اینکه این اژدهای یخزده در دهه 70 پس از بازگشت از جبهههای در آفتاب قدرت سه مؤلفهای «زر و زور و تزویر» رژیم مطلقه فقاهتی قرار گرفتند، توانستند یخهای گذشته خود را آب کنند و بدل به اژدهای سه مؤلفهای قدرت شوند «که در حرکت اول مارگیر بغدادی - که هاشمی رفسنجانی بود – بلعیدند.»
ادامه دارد