چرا «جنبش کارگری» یا «طبقه کارگران ایران» و «اقشار میانی» یا «طبقه متوسط شهری» در خیزش دی ماه 96 «غایب» بودند؟ - قسمت ششم
لذا به همین دلیل از آنجائیکه طبقه متوسط شهری معتقد به «عبور از جناحهای درونی قدرت نبود»، همچنین از آنجائیکه این طبقه معتقد به «جایگزین کردن شعار تغییر به جای شعار اصلاحات از درون حاکمیت نبود»، همچنین از آنجائیکه این طبقه معتقد به «اولویت اصلاحات اقتصادی نسبت به اصلاحات سیاسی نبود»، همچنین از آنجائیکه این طبقه معتقد به «مبارزه ساختاری با سرمایهداری حاکم نبود»، همچنین از آنجائیکه این طبقه معتقد به «جایگزینی انقلاب از پائین به جای اصلاحات از بالا نبود»، این همه باعث گردید تا طبقه متوسط شهری ایران نه تنها در جریان خیزش دی ماه 96 اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران حضور میدانی نداشته باشد بلکه بالعکس،
به علت مخالفت با جایگزینی شعار «تغییر به جای اصلاح از درون» و مخالفت با جایگزین «تغییر از پائین به جای اصلاحات از بالا» و مخالفت با جایگزینی «انقلاب به جای اصلاحات از طریق همین نظام حاکم» در مخالفت با خیزش دی ماه 96 اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران، دنده عقب گرفت؛ و همین دنده عقب گرفتن طبقه متوسط شهری در رابطه عکسالعملی با خیزش دی ماه 96، بسترساز شرایط برای سرکوب نرم دستگاههای چند لایه سرکوبگر حزب پادگانی خامنهای گردید.
بنابراین در این رابطه است که از بعد از عقبنشینی تاریخی طبقه متوسط شهری در فرایند پساسرکوب خیزش دی ماه 96 اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران، دوباره جناح رنگارنگ به اصطلاح اصلاحطلب درون رژیم مطلقه فقاهتی به راه افتادند و نفسی تازه پیدا کردند، بطوریکه هر رنگی از جناح به اصطلاح اصلاحطلبان درون حاکمیت در این شرایط تلاش میکنند تا با ترفند خاص خود آب رفته را دوباره به جوی برگردانند و گفتمان به اصطلاح اصلاحطلبی از درون نظام را دوباره به عنوان گفتمان مسلط جامعه نگونبخت ایران درآورند. قابل ذکر است که یکی از عوامل اصلی که باعث گردید تا خیزش دی ماه 96 اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران قدرت بسیج همگانی پیدا نکند و در نتیجه شرایط برای سرکوب این خیزش توسط دستگاههای چند لایهای سرکوبگر حزب پادگانی خامنهای فراهم گردد، جوهر پر رنگ شعار «نان» یا «مبارزه با فقر و گرانی» این خیزش فراگیر بود، بطوریکه بعضی از تحلیلگران سیاسی خیزش دی ماه 96 را به اشتباه «شورش» علیه فقر تعریف میکنند. بدین خاطر همین امر باعث گردید تا در تعریف جوهر خیزش دی ماه 96 اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران، آن خیزش در چارچوب «جبهه نان اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران» تعریف بشود. عدم حمایت «جبهه آزادی اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران» از خیزش دی ماه 96 بیشتر در این رابطه قابل تفسیر میباشد.
پر پیداست که در طول 39 سال گذشته عمر رژیم مطلقه فقاهتی حاکم به علت پارادوکس و دو گانگی بین رویکرد نظری سردمداران این رژیم (که از همان آغاز در چارچوب اسلام دگماتیسم فقاهتی حوزههای فقهی و نظریه ولایت فقیه خمینی قابل تعریف بودند) با عینیت محصول نظام سرمایهداری جامعه ایران، رژیم مطلقه فقاهتی حاکم در طول 39 سال گذشته (برعکس رژیم توتالیتر و کودتائی پهلوی اول و پهلوی دوم) از آنجائیکه جامعه ایران در 39 سال گذشته حاضر به قبول رویکرد اسلام فقاهتی دگماتیست و نظریه ولایت مطلقه فقاهتی خمینی چه در عرصه فردی و چه در عرصه اجتماعی و چه در عرصه سیاسی نبودهاند، همین امر باعث گردیده است تا این رژیم از همان آغاز تکوین حاکمیتش (بر قدرت سه مؤلفهای سیاسی و اقتصادی و معرفتی جامعه ایران) جهت تحمیل رویکرد ذهنی و نظری فقاهتی خود (بر جامعه ایران) بر سیاست «تحمیل یکطرفه» تکیه نماید؛ و همین تکیه بر سیاست تحمیل یکطرفه (سردمداران رژیم مطلقه فقاهتی در طول 39 سال گذشته بر جامعه ایران) باعث گردید تا این رژیم از همان آغاز با سلاح سرکوب با جامعه ایران روبرو بشود.
لذا بدین ترتیب بوده است که سیاست سرکوبگرانه رژیم مطلقه فقاهتی حاکم در طول 39 سال گذشته عمر خود در سه مؤلفه مختلف صورت گرفته است که عبارتند از:
الف - سرکوب اجتماعی.
ب - سرکوب مدنی.
ج - سرکوب سیاسی.
در نتیجه همین سه مؤلفهای بودن سیاست 39 ساله سرکوبگرانه رژیم مطلقه فقاهتی حاکم باعث گردیده است تا «دیکتاتوری سرکوبگرانه سه مؤلفهای رژیم مطلقه فقاهتی در 39 سال گذشته» در مقایسه با «دیکتاتوری رژیم توتالیتر و کودتائی پهلوی اول و دوم» از خودویژگیهائی خاص خود برخوردار بشود، چراکه هر چند دو رژیم فوق در عرصه تثبیت حاکمیت خودشان بر جامعه ایران، سیاست سرکوبگرانه در پیش گرفتهاند، اما مؤلفههای سرکوبگرانه رژیم مطلقه فقاهتی حاکم با مؤلفههای سرکوبگرانه رژیم کودتائی و توتالیتر پهلوی اول و دوم متفاوت میباشند، به این ترتیب که مؤلفه سرکوب رژیم توتالیتر و کودتائی پهلوی اول و پهلوی دوم بر پایه دو مؤلفه:
الف - سرکوب مدنی.
ب - سرکوب سیاسی جامعه ایران استوار بودند و کلاً رژیم توتالیتر و کودتائی پهلوی اول و دوم نه تنها معتقد به «سرکوب آزادیهای فردی و اجتماعی نبودند، بلکه برعکس در راستای تحقق آنها تلاش هم میکردند»، موضوع کشف حجاب که ابتدا توسط رضاخان جهت مدرنیزاسیون حکومتی تزریقی از بالا با تاسی از کمال آتاتورک مطرح گردید، بعداً در سالهای 41 و 42 توسط پروژه رفرماسیون شاه – کندی، پهلوی دوم تحت عنوان «آزادی زنان و حق انتخاب کردن و انتخاب شدن زنان ایران» دنبال گردید و در این عرصه چه پهلوی اول و چه پهلوی دوم با روحانیت دگماتیست حوزههای فقاهتی وارد چالش همه جانبه هم گردیدند؛ اما برعکس رژیم توتالیتر پهلوی، رژیم مطلقه فقاهتی حاکم در چارچوب همان رویکرد اسلام دگماتیست فقاهتی و نظریه ولایت مطلقه فقاهتی خمینی در طول 39 سال گذشته جهت تحمیل رویکرد فقهی خودشان بر جامعه ایران، سیاست سرکوبگرایانه خود را بر سه مؤلفه مختلف:
الف - سرکوب اجتماعی.
ب - سرکوب سیاسی.
ج – سرکوب مدنی استوار کردند؛ و جالب اینجاست که رویکرد سرکوبگرایانه این رژیم در آغاز (از سال 58) از سرکوب اجتماعی شروع شد و سپس از خرداد سال 60 بود که نوبت به «سرکوب سیاسی» رسید و باز در ادامه «سرکوب سیاسی» بود که رژیم مطلقه فقاهتی حاکم به «سرکوب نهادهای مدنی» جامعه ایران پرداخت؛ و البته دلیل این امر همان بود که «عمود خیمه اسلام فقاهتی بر تحقیر زن یا زنستیزی استوار میباشد.»
به هر حال در چارچوب این رویکرد زنستیزانه است که اسلام فقاهتی «زن را به عنوان کنیز مرد و حیوانی در راستای بازتولید نسل تعریف مینماید» و خواهان بازگشت بیش از 50% جمعیت ایران به درون خانهها و پردهنشینی آنها هستند. در نتیجه، اولین پروژه سرکوب این رژیم در فرایند پساانقلاب ضد استبدادی 57 مردم ایران (تحت مدیریت شیخ حسن روحانی از سال 58) «موضوع تحمیل حجاب اجباری بر زنان ایرانی بود»؛ که همین تحمیل حجاب اجباری بر زنان ایران توسط رژیم مطلقه فقاهتی باعث گردید تا زن ایرانی به حجاب به عنوان وسیله عفت و صیانت انتخابی خود نگاه نکند، بلکه برعکس آن را آلت نفی اختیار و انتخاب و اراده خودش تعریف نماید. حاصل آن گردید تا «مؤلفه آزادی» در عرصه جبهه آزادیخواهانه جامعه ایران (در دوران 39 ساله عمر رژیم مطلقه فقاهتی) به سه مؤلفه:
الف - آزادی اجتماعی.
ب - آزادی مدنی.
ج - آزادی سیاسی تقسیم بشوند (برعکس دوران رژیم کودتائی و توتالیتر پهلوی که «جبهه آزادی» به دو مؤلفه آزادیهای مدنی و آزادیهای سیاسی تقسیم میشدند). البته سنتز و خروجی سه مؤلفهای شدن سرکوب و آزادی در رژیم مطلقه فقاهتی حاکم، «گستردگی جبهه آزادی (نسبت به جبهه نان) اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران» در 39 سال گذشته میباشد.
پر واضح است که علت «گستردگی جبهه آزادی نسبت به جبهه نان در اردوگاه بزرگ مستضعفین» (در 39 سال گذشته) حضور همه جانبه طبقه متوسط یا اقشار میانی جامعه ایران در «جبهه آزادی» میباشد؛ که بطور طبیعی کنشگران «جبهه آزادی» علاوه بر اینکه (در طول 39 سال عمر رژیم مطلقه فقاهتی حاکم) معتقد به مبارزه آزادیخواهانه سه مؤلفهای، آزادیهای اجتماعی و آزادیهای مدنی و آزادیهای سیاسی بوده و هستند، به تقدم و اولویت اصلاحات سیاسی و مدنی و اجتماعی در جامعه ایران نسبت به اصلاحات اقتصادی اعتقاد دارند، البته بحران مبارزه آزادیخواهانه و عدالتطلبانه اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران در طول 39 سال گذشته عمر رژیم مطلقه فقاهتی حاکم ریشه در این امر داشته است که «کنشگران هر دو جبهه نان و آزادی ایدهها و آرمانهای خودشان را منفک از یکدیگر تعریف میکنند»؛ و همین امر باعث گردیده است که از زمانیکه شعارهای «جبهه نان» اولویت پیدا میکند، «جبهه آزادی» به علت احساس بیگانگی با شعارهای «جبهه نان» از صحنه غایب میشوند، در صورتیکه در عرصه حضور جنبش آزادیخواهانه «جبهه آزادی» طرفداران «جبهه نان» به علت احساس بیگانگی با آن شعارها از صحنه غایب میگردند.
باز فراموش نکنیم که آنچنانکه در تبیین مبانی «تئوری دموکراسی سوسیالیستی» مطرح کردیم، «مبارزه دموکراسی سوسیالیستی فقط مشمول مبارزه طبقاتی و جبهه نان نمیشود، بلکه برعکس مبارزه برای دموکراسی و آزادی جزء لاینفک مبارزه دموکراسی سوسیالیستی است». نتیجتاً اینکه اعتلای جنبش طرفداران آزادی اجتماعی تحت عنوان مبارزه با حجاب اجباری که در فرایند پساخیزش دی ماه 96 در جامعه ایران شکل گرفته است، به خاطر همین «انفکاک بین دو جبهه آزادی و جبهه نان در اردوگاه بزرگ مستضعین ایران» میباشد. البته ذکر این موضوع در اینجا لازم است که عنایت داشته باشیم که «موضوع انفکاک و جدائی فقط مشمول دو جبهه نان و آزادی نمیشود، بلکه حتی در درون خود جبهه آزادی بین کنشکران این جبهه در عرصه آرایش و اولویتبندی سه مؤلفه مختلف آزادیهای اجتماعی و آزادیهای سیاسی و آزادیهای مدنی نیز اختلاف رویکرد وجود دارد»، بطوریکه جمعی در «جبهه آزادی اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران» در آرایش سه مؤلفه آزادی در جامعه امروز ایران اعتقاد دارند که باید اولویت اول به آزادیهای سیاسی بدهیم و در عرصه آزادیهای سیاسی، آزادیهای مدنی و آزادیهای اجتماعی را دنبال نمائیم. لذا طرفداران این رویکرد معتقدند که اگر در جامعه امروز ایران توسط مبارزه با حجاب اجباری، آزادیهای اجتماعی را عمده نمائیم، این اولویتبندی باعث اعلام آدرس اشتباهی به جامعه ایران جهت نیل به دموکراسی سوسیالیستی، یا مبارزه دموکراتیک میباشد؛ که البته رژیم مطلقه فقاهتی حاکم جهت به محاق کشیدن مبارزه دموکراتیک در راستای کسب آزادیهای سیاسی و آزادیهای مدنی بیمیل نیست که مبارزه خودش را با طرفداران آزادیهای اجتماعی یا کشف حجاب اجباری را به پیش ببرد؛ زیرا توسط مبارزه با طرفداران «کشف حجاب اجباری» رژیم مطلقه فقاهتی، منهای به انحراف کشانیدن مبارزه آزادیخواهانه، میتواند حمایت بخش سنتی جامعه ایران را هم به دنبال خودش بکشاند.
بر این مطلب بیافزائیم که «برعکس مبارزه جبهه نان که از قاعده تحتانی اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران بر میخیزند، خاستگاه طرفداران جبهه آزادی در بدنه اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران میباشد». در نتیجه هر چه در آرایش مؤلفههای سه گانه آزادی اجتماعی و آزادی سیاسی و آزادی مدنی، از آزادی سیاسی به طرف عمده کردن آزادیهای فردی و اجتماعی پیش برویم خاستگاه جبهه آزادی جامعه ایران هم از بدنه به سمت بالائیهای جامعه ایران سوق پیدا میکند؛ و همین تغییر فلش حرکت است که طرفداران عمده کردن آزادیهای اجتماعی از کشف حجاب تا آزادیهای فردی بهترین بستر جهت جریانهای سیاسی مذهبستیز و دینستیز خارج نشین میباشند. البته باز هم تاکید میکنیم که اگر چه با مطلق کردن آزادیهای اجتماعی و فردی نمیتوان در جامعه امروز ایران به آزادیهای مدنی و آزادیهای سیاسی دست پیدا کرد، اما برعکس «توسط کسب آزادیهای مدنی و سیاسی در جامعه ایران، قطعاً امکان دستیابی به آزادیهای اجتماعی وجود دارد». همچنین از آنجائیکه حجاب تحمیلی و اجباری رژیم مطلقه فقاهتی حاکم ریشه اعتقادی در اسلام فقاهتی دگماتیست دارد، تحقق مبارزه دموکراتیک با این پدیده اجتماعی میبایست تنها در عرصه مبارزه دموکراتیک یا مبارزه سوسیال دموکراسی صورت بگیرد، نه مبارزه لیبرال دموکراسی فردی و اخلاقی.
بنابراین، بدین ترتیب است که در اینجا میتوانیم به داوری و پاسخ به این سؤال بپردازیم که چرا در خیزش اعتراض سیاسی دی ماه 96 اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران «اقشار میانی یا طبقه متوسط شهری غایب بودند؟»
پاسخ به این سؤال مطابق آنچه که تاکنون مطرح کردیم میتوان اینچنین فرموله کرد:
اولاً علت غیبت طبقه متوسط شهری یا اقشار میانی در خیزش دی ماه 96 به این خاطر بوده است که خاستگاه اصلی کنشگران خیزش دی ماه 96 اعماق پائینی اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران بوده است، برعکس جنبش سبز سال 88 که خاستگاه کنشگران میدانی آن جنبش بدنه هرم طبقاتی جامعه ایران بود.
ثانیاً به دلیل اینکه جوهر شعارهای خیزش اعتراض سیاسی 96 اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران در تحلیل نهائی عبور از پروژه اصلاحطلبانه درون حکومتی 20 سال گذشته و عبور از جنگ جناحهای درونی قدرت در عرصه صفحه شطرنج تقسیم باز تقسیم قدرت بین خود و عبور از گفتمان اصلاحطلبانه از طریق بالائیهای قدرت و عبور از دولت روحانی بوده است. به همین دلیل اقشار میانی و طبقه متوسط شهری جامعه ایران هرگز خیزش دی ماه 96 در راستای رویکرد اصلاحطلبانه درون حکومتی خود تحلیل نمیکردند.
ادامه دارد