جنبش کارگری ایران در چرخه فقه و فقاهت

از بعد از «اخراج تعداد 350 نفر از کارگران فصلی معدن طلای آق‏دره تکاب آذریایجان غربی» که خود این امر باعث گردید، تا سه نفر از این کارگران در اعتراض به این اخراج و حق‏کشی و تحقیر، دست به خود کشی بزنند، دیگر کارگران اخراج شده، اقدام به تجمع در مقابل معدن مذکور می‌کنند. از آنجائیکه این تجمع کارگران اخراج شده که به خاطر احقاق حقوق صنفی خود به شرکت کارفرما اعتراض داشتند و خواستار «استیفای حقوق صنفی خود بودند» بسترساز درگیری میان کارگران اخراج شده با نگهبانان معدن و در نتیجه صدمه وارد شدن بر تابلو شرکت می‌شود، با پرونده‏سازی شرکت کارفرما، در نهادهای حقوقی رژیم مطلقه فقاهتی، دادستان تکاب اعتراض صنفی کارگران مذکور را، به اغتشاش متهم می‌کند. در نتیجه، در آخرین روزهای اردیبهشت 1395 از طرف آن دادگاه، احکامی قضلئی در این رابطه صادر می‌شود، که مطابق آن 17 نفر از کارگران فوق به 37 ماه تا 5 سال زندان، همراه با 50 تا 75 ضربه شلاق و 500 هزار تومان جزای نقدی محکوم می‌شوند.

 

بدین ترتیب، 17 نفر کارگر گرسنه معدن طلای آق‏دره تکاب، در برابر چشم کارگران دیگر، مانند دوره برده‏داری و رسم داعش در منطقه خاورمیانه به تخت شلاق بسته می‌شوند و به نام عدالت، مظلوم را بر صلیب فقه و فقاهت می کشانند. هر چند این روزها، کاربری شلاق فقاهت در عرصه‏های دیگر غیر کارگری از فوتبال تا جشن گروهی جوانان وسعت پیدا کرده است بطوریکه در این رابطه در روز 11 خرداد ماه 1395 «دوازده نفر از هواداران تیم تراکتورسازی تبریز، از سوی شعبه 112 کیفری دو دادگستری تبریز، به اتهام مشارکت در اخلال در نظم و آسایش عمومی، به یکسال حبس و هفتاد و چهار ضربه شلاق تعزیری محکوم شدند» و به موازات آن در همین زمان، «در قزوین، 37 دختر و پسر به علت مشارکت در جشن گروهی به 99 ضربه شلاق محکوم شدند.»

در برخورد با این ترفند جدید رژیم مطلقه فقاهتی (در این شرایط که رکود تورمی باعث شده است تا علاوه بر ده میلیون بیکار و یازده میلیون حاشیه‏نشینی طبق آمار رحمان فضلی وزیر کشور دولت یازدهم در صحن علنی مجلس دهم رژیم مطلقه فقاهتی وجود یک میلیون و پانصد هزار معتاد رسمی به همراه 60% بیکاری و منتهی شدن 36% ازدواج‌ها به طلاق و زندانی شدن سالانه 600 هزار نفر در ایران، سکان نظام اقتصادی و اجتماعی جامعه ایران گرفتار بحران بشود) دو گونه می‌توان برخورد کرد:

یکی اینکه بخواهیم این گونه حوادث و ترفندها را در چارچوب حکم‌های فقاهتی و مکانیکی قوه قضائیه رژیم مطلقه فقاهتی تحلیل و تعریف نمائیم.

دوم اینکه اینگونه تحرکات رژیم مطلقه فقاهتی به جای اینکه در چارچوب قوه قضائیه و فقه حوزه‏های فقاهتی خلاصه نمائیم، آن را در عرصه سیاست‏های رژیم مطلقه فقاهتی تحلیل کنیم.

فراموش نکنیم، که در سال 59 زمانیکه یوسف صانعی دادستان قوه قضائیه رژیم مطلقه فقاهتی بود، خود او نقل می‌کند که برای اجرای عمل سنگسار زنان، طبق قانون رژیم مطلقه فقاهتی، از آنجائیکه هیچ ایرانی حاضر به انجام این عمل شنیع نمی‌شد، ما مجبور شدیم با اجاره کردن کارگران افغانی، عمل سنگسار را به اجرا بگذاریم، بعد از اینکه خبرنگاران با انتقال فیلم و عکس این سنگسارهای اجاره‏ای به خارج کشور چهره واقعی رژیم مطلقه فقاهتی را به نمایش گذاشتند، یوسف صانعی می‌گوید، جهت تعیین تکلیف نزد خمینی رفتیم و پس از گزارش سنگسار به خمینی، از او خواستیم تا در خصوص سنگسار دخالت نماید. در پاسخ به این درخواست بود که طبق گفته یوسف صانعی، خمینی رسما اعلام می‌کند که «به علت اینکه اجرای سنگسار زنان باعث وهن رژیم مطلقه فقاهتی می‌شود، سنگسار تعطیل شود.»

هدف ما از ذکر این نمونه آن است که در زمانیکه خود خمینی در برابر اعتراض جبهه ملی به قانون قصاص رژیم مطلقه فقاهتی، رسما جبهه ملی را مرتد اعلام می‌کند و حکم تکفیر مصدق کبیر صادر می‌نماید، همین خمینی زمانیکه درمی‌یابد که اجرای این قوانین باعث می‌گردد تا «اوجب الواجبات»، که از نظر او حفظ نظام مطلقه فقاهتی بود به خطر بیافتد، خود او حکم به تعطیلی آن می‌دهد.

علی ایحال، در این رابطه است که ما می‌توانیم نتیجه بگیریم که در رژیم مطلقه فقاهتی نه تنها استقلال قوا در زیر خیمه مقام عظمای ولایت فقیه که بیش از 80% قدرت سیاسی، اقتصادی، فرهنگی، نظامی، انتظامی، اجتماعی، تبلیغی، اداری، اجرائی و تقینینی در دست دارد، یک شوخی بیش نیست بلکه مهم‌تر از آن در طول 37 گذشته عمر رژیم مطلقه فقاهتی، در چارچوب منشور اعلام شده خمینی که می‏گفت، اوجب الواجبات حفظ نظام است، هر گونه تصمیم نرم‏افزاری و سخت‏افزاری اعم از قضائی یا اجرائی یا حقوقی یا اقتصادی یا فرهنگی، دارای مضمون و جوهر سیاسی می‌باشد. بهمین دلیل هرگز نباید ترفندهای سرکوب قوه قضائیه، حتی در عرصه‏های اجتماعی و اداری و اقتصادی به صورت ترفندهای قضائی صرف در قالب فقه حوزه های فقاهتی تحلیل بکنیم، بلکه مهم‌تر از آن، این مصلحت‌های سیاسی رژیم مطلقه فقاهتی است که تعیین کننده سیاست‏های قوای سه گانه رژیم می‌باشد.

برای مثال، در سال 58 زمانیکه موضوع تقسیم اراضی زمینداران بزرگ در میان زحمتکشان روستائی برای خمینی به عنوان یک موضوع استراتژیک مطرح شد، با اینکه طبق فقه حوزه‏های فقاهتی خمینی نمی‌توانست مجوز تقسیم اراضی زمینداران بزرگ بدهد و به لحاظ رویکرد اقتصادی هم خود خمینی معتقد به تقسیم اراضی نبود و خود از مخالفان اصلاحات ارضی در سال 42 پهلوی دوم بود، با همه این احوال، خمینی جهت توجیه فقهی، تقسیم اراضی زمینداران بزرگ در سال 58 را اعلام کرد که به علت اینکه این زمینداران خمس اموال خود را در گذشته به روحانیت پرداخت نکرده‏اند، در عوض بدهی خمس آن‌ها، شما می‌توانید زمین‏های آن‌ها را بین دهقانان تقسیم نمائید و خود این امر باز نشان می‌دهد که تا چه حد در رژیم مطلقه فقاهتی، همه چیز در راستای حفظ رژیم مطلقه فقاهتی تعریف می‌شود.

آنچنانکه در جریان کودتای انتخاباتی دولت دهم در سال 88 دیدیم که برای حفظ رژیم مطلقه فقاهتی که سکان آن به لرزه درآمده بود، در چارچوب سیاست سرکوب قهرآمیز رژیم مطلقه فقاهتی با بر پا کردن شگنجهگاه‏هائی مثل کهریزک، علاوه بر کشتار زیر شکنجه، با بی‏رحمانه‏ترین شکل خود در تاریخ، حتی آنچنانکه مهدی کروبی اعلام کرد، از تجاوز جنسی به دستگیر شدگان سیاسی هم خودداری نکردند؛ و آنچنان فاجعه هولناک بود که حتی خود خامنه‏ای با فرار به جلو جهت عوض کردن آدرس‏ها و با نعل وارونه زدن، حکم به تعطیلی کهریزک و محاکمه عوامل اجرائی این فاجعه داد. البته بعد از پاک شدن صورتحساب آن، آنچنانکه در جریان ترورهای سال‏های 76 با خودکشی سعید امامی، به همین گونه به یکباره صورت حساب پاک شد و در سرکوب جنبش دانشجوئی در تیرماه 78، در تحلیل نهائی این دانشجویان سرکوب شده بودند که محاکمه شدند، نه آمرین به سرکوب.

علی ایحال اینهمه گفتیم، تا به اثبات این امر بپردازیم که، زمانیکه در تکاب، تعدادی کارگر گرسنه مانند زمان برده‏داری در برابر دیگر کارگران به تخت شلاق بسته می‌شوند و با شلاق فقه پشت آن‌ها را شیار می‌کنند، هرگز نباید اینگونه ترفندها را در چارچوب خشک فقهی و داعشی تحلیل کنیم، چراکه در رژیم مطلقه فقاهتی، همه چیز جوهر سیاسی در راستای حفظ این رژیم مطلقه فقاهتی دارد.

حال سوالی که در این رابطه مطرح می‌شود اینکه چه شده است که در این شرایط بحرانی و رکود و تحریم رژیم مطلقه فقاهتی به جای ایجاد رونق اقتصادی و کار و مبارزه با بیکاری تصمیم می‌گیرد تا به جان کارگران گرسنه بیفتد؟ فراموش نکنیم که در 38 سال گذشته این رژیم، جهت مبارزه با اعتراض‌های صنفی کارگران، کارگران ایران از داشتن حداقل تشکیلات مستقل کارگری محروم کرده است.

برای پاسخ به سوال فوق باید توجه داشته باشیم که، هدف رژیم مطلقه فقاهتی در این شرایط حساس که به خصوص از بعد از انتخابات دو قلوی هفتم اسفند ماه 94 سردمداران این رژیم دریافتند که آنچنانکه شجونی اعلام کرد، مردم تهران و شهرهای بزرگ به فرایند ضد انقلابی نسبت به رژیم مطلقه فقاهتی رسیده‌اند و همین مردم، با تکیه بر سلاح دفع افسد با فاسد، قضاوت تاریخی خود را در باب رژیم مطلقه فقاهتی می‌کنند، به همین دلیل، در این زمان پس از شکست تمامی پروژه‏های مهندسی شده رژیم مطلقه فقاهتی، تنها سلاحی که برای این رژیم باقی مانده است «ایجاد رعب و هراس در جامعه ایران است» در نتیجه، برای رژیم مطلقه فقاهتی، در این رابطه تفاوت نمی‌کند که پروژه رعب وحشت در میان کارگران ایجاد کند، یا طرفداران فوتبال باشگاه تراکتورسازی تبریز، یا جوانان قزوین و علیهذا، همه این شلاق زدن‌ها در این شرایط برای رژیم مطلقه فقاهتی دارای یک پیام است و آن ایجاد رعب و هراس در میان جامعه ایران.

همچنین بر این مطلب می‏افزائیم که، در این شرایط، حتی بیش از شکست در انتخابات دو قلوی اسفند 94 موضوعی که دارای اهمیت می‌باشد، موضوع شبکه‏های اجتماعی است. بطوریکه در حال حاضر، علاوه بر اینکه باعث شده است تا تمامی ترفندهای مهندسی شده رژیم مطلقه فقاهتی در جهت کنترل و سرکوب جامعه ایران نقش بر آب بشود، خود موضوع شبکه‏های اجتماعی و حضور در فضای مجازی، باعث گردیده تا جامعه ایران از شهر و روستا به صورت آهنین به هم پیوند پیدا کنند و به صورت آزاد تمامی ترفندهای رژیم مطلقه فقاهتی را به نقد بکشند و تمامی فعالیت‏های سیاسی و اجتماعی و اقتصادی و صنفی خود را در این رابطه سازماندهی کنند.

آنچنانکه امروز همین شبکه‏های اجتماعی به عنوان بزرگ‌ترین بحران تاریخ 37 عمر رژیم مطلقه فقاهتی درآمده است و خواب از چشمان سردمداران رژیم گرفته است. بطوریکه طرح آن در همه نشست‌های مخفی و آشکار سردمداران رژیم به صورت درد «چه کنم؟» در آمده است. طبیعی است که در شرایطی که تمامی پروژه‏های مهندسی شده رژیم مطلقه فقاهتی در این رابطه دچار بن بست و شکست شده است، «برای رژیم مطلقه فقاهتی، راهی جز روی آوری به رعب و وحشت، از هر طریق من الجمله شلاق زدن باقی نمی‌ماند.» چراکه شعار رژیم در این زمان مانند داعش در «النصر فی رعب» است.

والسلام