«نبرد گفتمان‌ها» در تاریخ 150 سال گذشته حرکت تحول‌خواهانه جامعه بزرگ ایران – قسمت چهار

 

ک - از دیگر خودویژگی‌های گفتمان سید جمال اینکه «در تبیین و تعریف مؤلفه‌های مبارزه خودش اعم از مبارزه ضد استعماری و ضد امپریالیستی و ضد استثماری و ضد استبدادی‌اش بر رویکرد مدرن نظری و عملی تکیه می‌کرد، نه با رویکرد اسلام فقاهتی و حوزه‌های فقهی». قابل ذکر است که روحانیت حوزه‌های فقهی شیعی و اسلام فقاهتی شیعی پیوسته در «چارچوب رویکرد قدرت‌طلبانه و خودمحوری و دگماتیستی خودشان، نگاه و عملکرد و حتی مبارزه خودشان را تحلیل کرده‌اند» و علی الدوام نیز تحلیل می‌کنند. به این ترتیب که آنها همیشه معتقد بوده‌اند که «کل حکومت‌های غیر روحانیتی دنیوی غاصب‌اند، چراکه از نظر آنها حکومت دنیوی فقط حق فقهای حوزه فقهی می‌باشد، نه حق مردم و دیگر گروهای اجتماعی و طبقاتی و غیر فقها هر کس و جریانی که قدرت را در دست بگیرد غاصب هستند». البته روحانیت شیعه که به صورت رسمی از قرن چهارم یعنی دوران آل بویه تکوین پیدا کرده‌اند، از آنجائیکه در برابر قدرت مستبد سیاسی حاکم «توازن قوا به سود آنها نبوده است، پیوسته یا مانند دوران صفویه به مشارکت در قدرت تن می‌دادند و یا اینکه مانند دوره افشاریه و نادر شاه افشار به علت قوی بودن سمبه قدرت نادر شاه در مقام احقاق حق (که در فقه دگماتیست حوزه‌های فقهی برای خود تعریف کرده بودند)، بر نمی‌آمدند» زیرا به علت مناسب نبودن شرایط قوا به سود خودشان، شرایط را نامساعد می‌دیدند و در «توجیه ناتوانی خودشان در کسب قدرت سیاسی قیام را وظیفه خودشان نمی‌دانستند و تقیه را جایگزین قیام می‌کردند و شرط قیام به وظایف حکومتی را با اقبال عامه به آنها مشروط می‌کردند.»

بدین ترتیب خود این امر نشان دهنده آن است که روحانیت حوزه‌های فقهی شیعه از آغاز الی الان «همه مسئولیت و مبارزه و رویکرد قدرت‌طلبانه اقتصادی و سیاسی و اقتصادی خودشان را تنها در چارچوب همان فقه دگماتیستی حوزه‌های فقهی توجیه و تعریف می‌کردند نه برعکس» و همین امر باعث گردیده است تا مبارزه ضد استعماری و ضد استثماری و ضد استبدادی سید جمال در مقایسه با مبارزه روحانیت حوزه‌های فقهی شیعه به صورت یک پارادوکس درآید. به این ترتیب که «روحانیت حوزه‌های فقهی شیعه از زاویه فقه و کلام حوزه‌ایی خودشان با این مؤلفه‌های مبارزه برخورد می‌کنند، در صورتی که سید جمال از زاویه سیاسی در چارچوب گفتمان غیر حوزه‌ای خودش برخورد می‌کرده است». برای مثال «باطل بودن استعمارگران و حکومت آنها برای روحانیت حوزه‌های فقهی مولود غصبی بودن آنها به خاطر اینکه حق شرعی فقهای حوزه‌های فقهی را به ناحقان قدرت‌های سیاسی تصاحب کرده‌اند نه به خاطر اینکه قدرت حق مردم است و آن حاکمین به ناحق به جای مردم نشسته‌اند» در صورتی که سید جمال هرگز نه در نوشته‌های خود که بخش بزرگی از آنها هنوز به زبان فارسی وجود دارند و نه در گفته خود حتی برای یکبار هم نگفته که «چون قدرت حاکم حق فقهای حوزه‌های فقهی می‌باشد و آنها غصب کرده‌اند، باید با آنها مبارزه کرد» بلکه برعکس هر جا که سید جمال سخن از مبارزه صاحبان قدرت سیاسی و اقتصادی چه در عرصه کشوری و چه در عرصه جهانی مطرح کرده است از «زاویه حق مردم و حق مسلمانان و حق توده‌ها سخن گفته». به بیان دیگر در این رابطه «حتی برای یکبار هم سید جمال از زاویه حق فقهای شیعه سخن نگفته»؛ و در آن نامه‌ای هم که به میرزا حسن شیرازی در خصوص کمپانی رژی می‌نویسد، سید جمال هرگز به میرزای شیرازی نمی‌گوید «این‌ها آمده‌اند که حق روحانیت حوزه‌های فقهی را به خطر بیاندازند، بلکه برعکس به میرزا حسن شیرازی بیدار باش می‌دهد که این مساله تنباکو نیست این‌ها تنباکوی ما را نمی‌خواهند دود کنند می‌خواهند سبیل ما را دود کنند، چپق ما را چاق کنند هستی ما را بالا بکشند و اصالت‌های ما را خاکستر و دود کنند، ساختمان کمپانی رژی را که در تهران می‌سازند نگاه کنید این همه برج و بارو و آن دیوارهائی که ده متر عرض دارد برای چیست؟ تنباکو که این جور برج و بارو ندارد، این پایگاه سیاسی و نظامی است.»

از بعد از نامه سید جمال است که میرزا حسن شیرازی احساس مسئولیت می‌کند و اعلام می‌کند که «از الآن استعمال تنباکو به هر شکل که باشد در حکم محاربه با امام زمان است» و بدین ترتیب است که سید جمال در این رابطه توانست از کانال میرزا حسن شیرازی بزرگترین جنبش نافرمانی مدنی بر علیه کمپانی رژی بر پا کند و استعمار انگلیس را وادار به عفب‌نشینی نماید. به بیان دیگر «مبارزه سید جمال اصلاً یک مبارزه فقهی با امپریالیسم انگلستان نبود، بلکه برعکس یک مبارزه مدرن آن هم در شکل جنبش همگانی و فراگیر و توده‌ای جنبش نافرمانی مدنی بود». شاید بهتر باشد که موضوع را اینچنین مطرح کنیم که در طول هزار سالی که از عمر حوزه‌های فقاهتی شیعه می‌گذرد، حتی برای یک بار هم «مبارزه روحانیت حوزه‌های فقهی شیعه با قدرت‌های مسلط مانند مبارزه سید جمال صورت سیاسی نداشته است. بلکه برعکس همه آنها تحت مقولات فقهی حرکت کرده‌اند و همه آنها از مفاهیمی چون غصب و حلال کردن حرام خدا و حرام کردن حلال خدا بهره جسته‌اند.»

باری، در این رابطه است که می‌توانیم داوری کنیم که «گفتمان سید جمال (برعکس گفتمان روحانیت حوزه‌های فقهی در طول هزار سال گذشته) از آغاز تا انتها هرگز جوهر فقهی نداشته است و هرگز سید جمال با رویکرد فقهی به مبارزه با قدرت‌های حاکم نپرداخته است». سید جمال در این مقولات پیوسته «به صورت امروزین و سیاسی نه فقهی برخورد کرده است و با زبان روز برخورد می‌کرده و سخن می‌گفته و در بستر مبارزه ضد انحطاطی اصولاً توجهی مدرن داشته است» و در این رابطه حتی نائینی در کتاب «تنبیه الامه و تنزیه المله» خود (که خود این عنوان کتاب به معنای بیدار کردن امت و اصلاح کردن دین می‌باشد چرا که «تنزیه المله» به معنای اصلاح و احیای دین است و ملت در اینجا به معنای دین است و «تنزیه» به معنای تهذیب است و «تنبیه الامه» هم به معنای بیدار کردن امت می‌باشد)، «به دنبال مشروعه کردن مشروطه بوده است و از مسیر مشروعه کردن مشروطه می‌خواسته از مشروطه یا مقید کردن قدرت سلطان دفاع بکند». تمام اهتمام نائینی در کتاب «تنبیه الامه و تنزیه المله» بر این امر قرار دارد که «ردائی از فقه و فقاهت و شریعت بر تن گفتمان مشروطه یعنی اولین انقلاب دموکراتیک قاره آسیا بپوشاند» زیرا نائینی در این کتاب:

اولاً در چارچوب «گفتمان فقاهتی» حوزه‌های هزار ساله فقهی سخن می‌گوید و همچنان مانند دیگر فقهای حوزه دگماتیست فقهی در کادر «مقولات ولایت فقیه و حق فقیه عمل می‌نماید.»

ثانیاً نائینی در کتاب فوق در راستای تبیین گفتمان مشروطیت مانند دیگر روحانیون حوزه‌های فقهی با همان ادبیات دگماتیست فقاهتی توسط «دفع افسد به فاسد» به حمایت از مشروطیت می‌پردازد؛ و در این باب معتقد است که «چون مشروطه کم مفسده‌تر از حکومت استبدادی قبلی قاجار می‌باشد، پس بهتر است.»

ثالثاً استدلال نائینی در این کتاب (در چارچوب همان گفتمان فقاهتی حوزه‌های فقهی شیعه)، بدین ترتیب است که «چون در مشروطه حداکثر بر فقیه ظلم می‌رود (زیرا این تنها فقیه است که از نظر نائینی محق به قدرت حاکم می‌باشد و با حاکمیت استبداد سیاسی غیر فقیهان شخص فقیه است که از حقش محروم می‌شود نه مردم)، ولی در عوض ستم از روی مردم برداشته می‌شود»، بنابراین «اصلاً در کتاب تنبیه الامه و تنزیه المله نائینی در دفاع از مشروطیت سخن از حق مردم نیست، بلکه همه جای آن سخن از حق فقیه است» یعنی از نظر او مانند دیگر روحانیون حوزه‌های فقهی شیعه، «این تنها فقیه حوزه‌های فقهی است که حق حاکمیت و حکومت و قدرت را دارد ولاغیر.»

رابعاً نه نائینی و نه آخوند خراسانی و غیره، یعنی «هیچکدام از فقهای حوزه‌های هزار ساله شیعه حکومت مردمی را مشروع نمی‌دانند» و از نظر همه آنها (از آغاز الی الان)، «مشروعیت حکومت در رویکرد فقاهتی آنها ناشی و نازل از مقام فقیهی است که در رأس حکومت قرار دارد ولاغیر». البته در این رابطه رویکرد نائینی و آخوند خراسانی و غیره که از مشروطه در حوزه‌های فقاهتی دگماتیستی دفاع می‌کردند، تنها در برابر رویکرد ارتجاعی و استبدادساز ولایت فقیه افرادی چون شیخ فضل الله نوری و حواریونش قابل دفاع است، زیرا از جایگاه بهتری در بستر گفتمان مشروطیت برخوردار می‌باشد. نباید فراموش کنیم که شیخ فضل الله نوری و حواریونش در مبارزه با مشروطه خواهان و گفتمان دوران‌سازمشروطیت، «گفتمان مشروعه ولایت فقیه را در برابر گفتمان مشروطیت قرار می‌دادند» و با حمایت از استبداد محمد علی شاه قاجار و پشتیبانی روسیه تزاری می‌کوشیدند «هر گونه رویکرد نظام‌مند در راستای مادیت پیدا کردن قدرت توده‌ها در برابر طبقه حاکم را به چالش بکشند»؛ و رویکرد «قانون‌گذاری زمینی توسط مجلس اول مشروطیت را در برابر قانون‌گزاری آسمانی فقه ارتجاعی حوزه فقاهتی را به چالش بکشند.»

«حمایت سید جمال (در چارچوب گفتمان خودش)، از پروسس گفتمان مشروطیت (قبل از تکوین انقلاب مشروطیت اول)، توسط دست‌پرورده‌های او (مثل سید محمد طباطبائی و سید عبدالله بهبهانی که از روحانیت برجسته عرصه اعتلای جنبش مشروطیت در داخل کشور بودند)، نه به خاطر مشروعه فقهی (آنچنانکه نائینی و آخوند خراسانی و یا شیخ فضل الله نوری و خمینی می‌گفتند)، بوده است، بلکه برعکس به خاطر این بوده است که سید جمال گفتمان مشروطه را یک نظریه جدید در عالم سیاست می‌دانست و مشروطه را مقید کردن قدرت مطلقه حاکمیت تعریف می‌کرد». در این رابطه این گفته‌های سید جمال می‌تواند ترازوی داوری ما در باب گفتمان سید جمال قرار بگیرد:

1 - سید جمال هر وقت که می‌خواست سوگندی یاد کند می‌گفت: «به عزت حق و به سر عدالت سوگند.»

2 - سید جمال به کرار می‌گفت: «هر کس از حکام بترسد او را بیچاره و بینوا بدانید.»

3 - او همچنین در این رابطه می‌گفت که «زنجیر و قیدی که بر بدن انسان می‌زنند، از قیدی که بر عقول و افکار می‌زنند سبک‌تر است.»

ل - برای فهم جوهر سیاسی گفتمان سید جمال بهتر است که گفتمان سید جمال را با گفتمان فقاهتی خمینی مقایسه کنیم چراکه «گفتمان فقاهتی خمینی که در چارچوب گفتمان ولایت فقیه او قابل تعریف می‌باشد، منهای اینکه یک گفتمان استبدادساز سیاسی و استبدادساز دینی بر جامعه می‌باشد، خود یک گفتمان صد در صد فقهی و فقاهتی است» زیرا:

اولاً «گفتمان خمینی یا گفتمان ولایت فقیه خمینی در چارچوب همین رویکرد فقهی و فقاهتی تبیین شده است». یادمان باشد که خمینی در کتاب ولایت فقیه خود «سلطنت پهلوی دوم را به خاطر اینکه حق فقها می‌دانست، غیر اسلامی تعریف می‌کرد». اضافه کنیم که همین خمینی در کتاب «ولایت فقیه» خود (که حاصل 13 جلسه درس او در باب موضوع ولایت فقیه در سال 1348 در مسجد شیخ انصاری بوده است که بعداً جلال الدین فارسی آن را به صورت کتاب ولایت فقیه فعلی درآورده است) منهای اینکه «مشروع بودن حکومت مردمی (مانند آخوند خراسانی و نائینی و حسینعلی منتظری و دیگر فقهای حوزه فقهی هزار ساله شیعه) نفی می‌کند» و منهای اینکه در نظریه استبدادساز ولایت فقیه «اختیار فقیه را تا حد اختیار پیامبر اسلام بالا می‌برد» و منهای اینکه خمینی (در چارچوب نظریه استبدادساز ولایت فقیه خود) «مشروع بودن حکومت را زائیده تائید فقیه حوزه‌های دگماتیست فقاهتی تعریف می‌کند»، اصلاً خمینی (برعکس کتاب «کشف الاسرارش» که پسا شهریور 20 نوشت، در کتاب «ولایت فقیه» که 24 سال بعد از «کشف الاسرار» مطرح کرده است) «ضد مشروطیت می‌باشد» و در ولایت فقیه (در چارچوب فقه حوزه‌های فقهی و فقاهتی) گفتمان مشروطیت را با گفتمان فقاهتی شیخ فضل الله نوری رد می‌کند. نباید فراموش کنیم که همین خمینی در کتاب کشف الاسرارش (که در فرایند پسا شهریور 20 در رد احمد کسروی نوشته است)، با همین فقه حوزه‌های فقهی از حامیان مشروطیت و سلطنت و رویکرد مدرس بوده است.

ادامه دارد