اصول مانیفست اندیشههای جنبش پیشگامان مستضعفین ایران – قسمت اول
1 - سؤال مشترک جامعه روشنفکری و جامعه پیشاهنگی سه مؤلفهای (چریکگرای رژی دبرهای، ارتش خلقی مائوئیستی و تحزبگرایانه لنینیستی) و جامعه پیشگامی ایران در 150 ساله گذشته تاریخ حر کت تحولخواهانه جامعه بزرگ ایران (از 32 سال قبل از مشروطیت که میرزا یوسف خان مستشارالدوله با رساله «یک کلمه» عصر روشنگری ایران را استارت زده است، تا به امروز) این بوده است که موتور بزرگ (همان جامعه بزرگ ایران چگونه به حرکت درمیآید؟) در پاسخ به این سؤال فربه تاریخی در طول 150 سال گذشته، نظریههای مختلفی مطرح شده است.
جنبش پیشگامان مستضعفین ایران (در طول 43 سال حیات درونی و برونی خود، از خرداد 55 الی الان، در دو فرایند عمودی آرمان مستضعفین و افقی نشر مستضعفین، با تاسی و وام گیری از اندیشههای معلمان کبیرمان محمد اقبال و شریعتی) بر این باور بوده است که «تنها موتوری که میتواند موتور بزرگ جامعه بزرگ ایران را به حرکت درآورد، موتور خودآگاهی است» که البته در رویکرد جنبش پیشگامان مستضعفین ایران، «خودآگاهی» (برعکس فلسفه و منطق یونانی ارسطوئی و افلاطونی) امری ذهنی و مفهومی و نظری و انتزاعی نیست که تنها به درد فضای آکادمیک و دانشگاهی و روشنفکرانه بخورد، بلکه برعکس «خودآگاهی» در رویکرد جنبش پیشگامان مستضعفین ایران، «سنتز دیالکتیکی حاصل انتقال آگاهیهای مشخص و انضمامی طبقاتی و اجتماعی و سیاسی و غیره به وجدان گروههای مختلف اجتماعی در دو جبهه بزرگ آزادیخواهانه و برابریطلبانه اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران میباشد.»
لذا از آنجائیکه که خود این «آگاهیهای» موضوع انتقال، امری مشخص و کنکرت میباشند که توسط «پراتیک اجتماعی» (پیشگامان مستضعفین ایران در چارچوب تحلیل مشخص از شرایط مشخص) کشف میگردند، در نتیجه این آگاهیهای خودآگاهیساز (پیشگامان در رویکرد جنبش پیشگامان مستضعفین ایران) مضمون مفاهیم مجرد و انتزاعی و کلی و عام ندارند، به عبارت دیگر (برای جنبش پیشگامان مستضعفین ایران) در عرصه حرکت افقی «آگاهیهای از قبل تعریف شده وجود ندارد» بلکه برعکس همیشه این آگاهیهای کشف شده (نه اختراع ذهنی) مشخصی میباشند که در چارچوب پراتیک اجتماعی و تحلیل مشخص پیشگامان حاصل میشوند. پر واضح است که این «خودآگاهی دیالکتیکی و مشخص پیشگامی» با خودآگاهی تزریق شده تقلید از بیرون روشنفکری و پیشاهنگی (سه مؤلفهای) متفاوت میباشند.
بدین ترتیب تنها توسط این «خودآگاهی پیشگامی» است که گروههای مختلف اجتماعی (جامعه بزرگ ایران در دو جبهه بزرگ آزادیخواهانه و برابریطلبانه طبقه زحمتکشان شهر و روستا و طبقه متوسط شهری) میتوانند نسبت به محیط کار و زندگی روزمره خود «احساس دیالکتیکی» پیدا کنند و احساس بیتفاوتی و یا احساس یکطرفه نسبت به محیط خود نداشته باشند. در نتیجه همین «احساس دیالکتیکی، مولود انتقال آگاهیهای مشخص به وجدان گروههای اجتماعی، توسط پراتیک اجتماعی است که میتوانند به عنوان موتور حرکت خودآگاهی در به حرکت درآوردن جامعه بزرگ ایران از درون عمل کنند.»
پر واضح است که «تا زمانیکه این آگاهیهای مشخص در وجدان این گروهها بدل به خودآگاهی و در ادامه آن بدل به احساس دیالکتیکی نشوند، آگاهیهای مشخص فی نفسه (هر قدر هم که عظیم باشند) نمیتوانند باعث به حرکت درآوردن گروههای اجتماعی یا جنبشهای سه مؤلفهای صنفی و مدنی و سیاسی در جامعه بزرگ ایران بشوند.»
برای فهم این مهم تنها کافی است که شرایط امروز جامعه ایران که جنبشهای مطالباتی به صورت همه جانبه توسط احساس دیالکتیکی مولود آگاهیهای مشخص در حال اعتلای فراگیر و عمق همه جانبه میباشند، با جامعه بردهداری دوران باستان (مثلاً کشور مصر) مقایسه نمائیم، بدون تردید در جامعه بردهداری (فرعونهای مصر که یک نمونه باقیمانده از آن دوران همین اهرام مصر میباشد) فشارهای همه جانبه و در نتیجه آگاهیهای مشخص مربوط به آن فشارها، بسیار بیشتر از فشارها و آگاهیهای مشخص جنبشهای سه مؤلفهای صنفی و مدنی و سیاسی امروز جامعه ایران بوده است و اما در پاسخ به این سؤال که چرا آگاهیهای زائیده فشارهای بردهداری دوران باستان بشر نتوانست جنبشهای هدفمندی بوجود بیاورند؟ (و یا حداکثر حرکتی که در آن دوران ضبط تاریخی شده است خیزش اتمیزه اسپارتاکوس بوده است که به علت جوهر خیزشی و اتمیزه غیر سازمان یافته آن توسط اصحاب قدرت حاکم به شدت سرکوب شده است).
در پاسخ به این سؤال باید بگوئیم که علت و دلیل این امر آن بوده است که آن آگاهیهای مشخص دوره بردهداری نتوانستهاند وارد وجدان بردهها بشوند تا «از سنتز آن، خودآگاهی و احساس دیالکتیکی در بردهها نسبت به شرایط ضد انسانی حاکم بر خود ایجاد بشوند و آن خودآگاهیها و احساس دیالکتیکی بتوانند به عنوان موتور حرکت بردهها درآیند». بنابراین در رویکرد جنبش پیشگامان مستضعفین ایران، آنچه که میتواند موتور حرکت جامعه ایران در این شرایط بشود «احساس دیالکتیکی» (مولود خودآگاهی حاصل سنتز انتقال آگاهیهای مشخص طبقاتی و سیاسی و اجتماعی به وجدان آگاه) آن گروههای اجتماعی میباشد.
بدون تردید هر چه حجم این احساس دیالکتیکی نسبت به محیط مشخص گروههای مختلف اجتماعی بیشتر و عمیقتر باشند، باعث میگردد تا آن گروههای اجتماعی (به عنوان نیروی تغییر دهنده اجتماعی و تاریخی جامعه بزرگ ایران) مادیت بیشتری پیدا کنند، چرا که این احساس دیالکتیکی مولود «احساس سوزش» بیشتر آن گروههای اجتماعی نسبت به نابرابریهای محیط خود نیز میباشند؛ و همین «احساس سوزش» بیشتر باعث میگردد تا مستضعفین به عنوان نیروی بالنده اجتماعی و تاریخی بشوند، چرا که «مستضعفین برای نجات از این سوزشها، مجبورا به طرف زندگی بهتر حرکت کنند»، بنابراین در این رابطه است که جنبش پیشگامان مستضعفین ایران وظیفه خودشان در عرصه حرکت افقی «کشف آگاهی مشخص و انتقال آنها به وجدان گروههای مختلف اجتماعی تعریف میکنند.»
باری، در خصوص این آگاهیها، جنبش پیشگامان مستضعفین ایران معتقد به «تلفیق دو مؤلفه مختلف آگاهیهای افقی و آگاهی عمودی در وجدان گروههای مختلف اجتماعی جامعه بزرگ ایران میباشند». توضیح اینکه در دیسکورس جنبش پیشگامان مستضعفین ایران، «آگاهیهای افقی» با «آگاهیهای عمودی» متفاوت میباشند، چراکه آگاهی عمودی مربوط به آگاهیهای سیستماتیک نظری میباشند، در صورتی که آگاهیهای افقی همان آگاهیهای مشخص زندگی اجتماعی گروههای مختلف جامعه ایران هستند.
یادمان باشد که پیشگامان در عرصه ارائه تحلیل مشخص از شرایط مشخص، جهت ارائه راه حل مشخص، برای اینکه گرفتار کلیبافی و مجرداندیشی و رویکرد انتزاعی ارسطوئی نشوند، مجبورند که برای بررسی مشخص از یک موضوع، بررسیهای سیستماتیک با بررسیهای تاریخی، یا به عبارت دیگر بررسیهای عمودی با بررسی افقی با هم ترکیب نمایند. قابل ذکر است که در بررسیهای عمودی یا بررسیهای سیستماتیک باید در چارچوب مفاهیم علمی موضوع مورد تحلیل و آنالیز قرار گیرند، در صورتی که در بررسیهای افقی یا تاریخی باید موضوع به صورت مشخص و کنکرت در چارچوب شرایط مشخص میدانی آن موضوع مورد تحلیل و آنالیز قرار بگیرد. بر این مطلب بیافزائیم که «رویکرد سیستماتیک یا عمودی در این عرصه، همان آگاهیهای عمودی پیشگامی میباشند» در صورتی که «رویکرد تاریخی و مشخص همان آگاهیهای جنبشی و میدانی هستند.»
بنابراین بدین ترتیب است که «تنها تلفیق دو نوع آگاهیهای عمودی (پیشگامی) و آگاهیهای افقی (جنبشی) هستند که میتوانند در عرصه پراتیک اجتماعی افقی، کامل و تأثیر گذار باشند». لذا در صورتی که هر کدام از این آگاهیهای دوگانه به صورت منفرد باشند، برای مثال اگر جنبشهای عظیم اعتراضی و مطالباتی خودبنیاد امروز جامعه بزرگ ایران تنها بخواهند در چارچوب منفرد آگاهی افقی حاصل از مبارزات خود قناعت کنند و نسبت به آگاهیهای عمودی یا سیستماتیک پیشگامی خود را بینیاز بدانند، حرکت آنها گرفتار فقر تئوریک و نظری میشوند. در نتیجه این آسیب میتواند حرکت آنها را حتی منجر به شکست نماید و یا بالعکس اگر پیشگامان در عرص حرکت افقی خود بخواهند تنها بر آگاهیهای نظری عمودی یا سیستماتیک خود قناعت نمایند و خود را بینیاز از کسب آگاهیهای مشخص میدانی یا آگاهیهای افقی مشخص جنبشی بدانند (آنچنانکه در 80 سال گذشته روشنفکران و پیشاهنگان سه مؤلفهای ایران عمل میکردند) حرکت پیشگامان هم گرفتار همان آفت پیشاهنگان و روشنفکران میشوند.
بنابراین در عرصه پراتیک اجتماعی یا حرکت افقی آنچنانکه جنبشهای اعتراضی و مطالباتی در حال اعتلا به رهنمودهای تئوریک و نظری سیستماتیک پیشگامان احتیاج دارند خود پیشگامان هم در عرصه حرکت افقی خود جهت انجام پراتیک اجتماعی، نیازمند به کسب آگاهیهای جنبشی، جنبشهای اعتراضی و مطالباتی میباشند.
2 - جنبش پیشگامان مستضعفین ایران معتقد به «تغییر اجتماعی از طریق تحول اجتماعی میباشند» و در عرصه رویکرد تحولگرایانه خود با رویکرد اصلاحطلبانه (درون و برون حکومتی و داخل و خارج از کشور) و رویکرد انقلابیگری دارای مرزبندی جدی تئوریک و نظری میباشند، چرا که در رویکرد اصلاحطلبانه:
اولاً جوهر و مضمون حرکتهای اصلاحطلبانه «سیاسی» در راستای کسب قدرت سیاسی و یا مشارکت در قدرت سیاسی حاکم میباشند. در صورتی که حرکت «تحولگرایانه جنبشی» (جنبش پیشگامان مستضعفین ایران) دارای جوهر و مضمون اجتماعی و اقتصادی میباشند.
ثانیاً در تحلیل نهائی مکانیزم حرکت اصلاحطلبانه (چه درون حکومتی باشند و چه برون حکومتی) حرکت از بالا میباشد، در صورتی که مکانیزم حرکت تحولگرایانه جنبشی (جنبش پیشگامان مستضعفین ایران) حرکت از پائین و در چارچوب استراتژی جامعه مدنی جنبشی خودبنیاد و خودسازمانگر مطالباتی و اعتراضی (صنفی و مدنی و سیاسی) تکوین یافته از پائین در دو جبهه بزرگ آزادیخواهانه و برابریطلبانه اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران میباشد.
لذا در این رابطه است که جنبش پیشگامان مستضعفین ایران به رویکرد تحولگرایانه جنبشی خود به صورت تاکتیکی نگاه نمیکند، بلکه برعکس استراتژی حرکت خود را در بستر رویکرد تحولگرایانه جنبشی تعریف و تبیین مینماید؛ و بدین ترتیب است که «تحول جنبشی را به صورت یک پروسس مینگرند نه یک پروژه» و در چارچوب تحول جنبشی به عنوان یک پروسس است که میتوان تحول جنبشی را به فرایندهای مختلف، فرهنگی و اجتماعی و سیاسی و اقتصادی و غیره تقسیم کرد، به عبارت دیگر در رویکرد تحولگرایانه جنبشی خودبنیاد تکوین یافته از پائین، راه نجات جامعه ایران در گرو تحول همه جانبه اجتماعی جنبشی تکوین یافته از پائین تعریف میشود. همان «تحول اجتماعی جنبشی» که تنها از مسیر تحول فرهنگی ممکن میباشد، چراکه در جامعه ایران اگر «تحول اجتماعی جنبشی» امری تکوین یافته از پائین بدانیم (نه امری تزریق شده از بالا)، تحول اجتماعی و تحول سیاسی و تحول اقتصادی مبتنی بر تحول فرهنگی میباشد؛ یعنی بدون تحول اجتماعی، تحول سیاسی ممکن نمیباشد و بدون تحول فرهنگی تحول اجتماعی ممکن نمیباشد و بدون بازسازی تطبیقی اسلام تاریخی امکان تحول فرهنگی در جامعه بزرگ ایران وجود ندارد. بدین خاطر در این رابطه است که جنبش پیشگامان مستضعفین ایران بر این باور میباشند که علت و دلیل شکست روشنفکران و پیشاهنگان جامعه ایران در 150 سال گذشته حرکت تحولخواهانه جامعه ایران این بوده است که بدون فهم فرهنگ تاریخی جامعه ایران میخواستند توسط تقلید از فرهنگ انقلاب کبیر فرانسه و انقلاب اکتبر روسیه به تحول فرهنگی در جامعه ایران دست پیدا کنند که البته آب در هاون کوبیدن بوده است.
باری، بدین ترتیب است که جنبش پیشگامان مستضعفین ایران بر این باور میباشند که کار پیشگامان فرهنگسازی نیست، بلکه کار پیشگامان توسط بازسازی تطبیقی اسلام تاریخی «تحول فرهنگی» میباشد؛ و در رابطه با این رویکرد تحولگرایانه نظری و عملی است که جنبش پیشگامان مستضعفین ایران، اسلام را مانند طرفداران رویکرد سلفیه یک «بسته ثابت» نمیداند تا با شعار: «بازگشت به اسلام ناب محمدی عصر پیامبر بخواهیم به اصلاح دینی در این زمان دست پیدا کنیم»، بلکه برعکس جنبش پیشگامان مستضعفین ایران «اسلام را یک پدیده تاریخی میدانند که به موازات تکامل اجتماعی جوامع بشری، این اسلام هم در بستر زمان در طول 14 قرن گذشته باید تکامل پیدا کرده است.
البته جنبش پیشگامان مستضعفین ایران، در خصوص تکامل اسلام تاریخی دارای رویکرد خاص خود میباشند، به این ترتیب که معتقدند که این تکامل در طول 14 قرن پسا وفات پیامبر اسلام (در سال 11 هجری) به دو صورت انجام گرفته است:
الف – تکامل انطباقی اسلام تاریخی.
ب – تکامل تطبیقی اسلام تاریخی.
ادامه دارد