پاسخ به سؤال‌های رسیده - سؤال نوزدهم – قسمت هفتم

کدامین «استراتژی»؟

«مردم را از این‌ها بگیریم»؟ یا «این‌ها را از مردم بگیریم»؟

 

در برابر جریان‌های دسته اول که «بر مبارزه مسالمت‌آمیز به عنوان عمل تکیه داشته‌اند». دسته سوم افراد و یا جریان‌هائی هستند که (برعکس دسته اول و دسته دوم که حرکت برای موتور کوچک و بزرگ به عنوان یک انتخاب تعریف می‌نمایند) از آنجائیکه تکوین «حرکت برای موتور بزرگ یک جبر و ضرورت رشد ابزار تولید می‌دانند، بر اولویت و تقدم حرکت موتور بزرگ نسبت به حرکت موتور کوچک اعتقاد دارند» اما در باب آبشخور حرکت موتور بزرگ (برعکس آبشخور حرکت موتور کوچک در رویکرد دسته اول و دسته دوم آنچنانکه فوقا مطرح کردیم که بر آگاهی نظری و عملی خودبنیاد جریان‌های سیاسی تکیه داشتند) «بر حرکت خود به خودی در کادر رشد ابزار تولید و تضاد طبقاتی و فشارهای اقتصادی و سیاسی و اجتماعی و مذهبی و فرهنگی تحمیلی یکطرفه بالائی‌های قدرت بر پائینی‌های جامعه (آنچنانکه برای نمونه در خیزش‌های دی‌ماه 96 و آبان‌ماه 98 شاهد بودیم) به عنوان آبشخور به حرکت در آوردن موتور بزرگ تکیه می‌کنند». بدین ترتیب در این رابطه است که می‌توانیم نتیجه‌گیری کنیم که:

اولاً از بهمن ماه 49 که شاخه چریک‌گرائی روستائی چریک‌های فدائی خلق (شاخه بیژن جزنی) که با حمله نظامی به پاسگاه سیاهکل دوران سلطه گفتمان چریک‌گرائی بر جامعه ایران را استارت زدند و بعداً با پیوند به شاخه چریک‌گرائی شهری مسعود احمدزاده و طرح «تئوری موتور کوچک و موتور بزرگ» مسعود احمد زاده در کتاب «مبارزه مسلحانه هم تاکتیک و هم استراتژی» و طرح شعار «چریک یک حزب است» توسط او و پرویز پویان و شروع مبارزه تئوریک بین بیژن جزنی و مسعود احمدزاده و در ادامه آن تکیه محمد حنیف‌نژاد بر مبارزه چریک شهری به عنوان استراتژی سازمان مجاهدین خلق که از زمستان 1350 با حرکت احمد رضائی شروع شد، همه و همه باعث گردید که «موضوع موتور کوچک و موتور بزرگ در عرصه تبیین استراتژی مبارزه با رژیم توتالیتر و کودتائی پهلوی برای اولین بار وارد دیسکورس مبارزه جامعه ایران بشود.»

بر این مطلب بیافزائیم که اصل «تئوری موتور کوچک و موتور بزرگ» برای اولین بار توسط رژی دبره (در کتاب «انقلاب در انقلاب») مطرح شد که البته این تئوری رژی دبره حاصل جمعبندی او از مبارزه کاسترو و چه گوارا در انقلاب 1959 کوبا بود، چرا که رویکرد تقدم حرکت موتور کوچک بر حرکت موتور بزرگ در عرصه انقلاب ضد استبدادی و رهائی‌بخش تحت فرما ندهی کاسترو و چه گوارا در کوبا تجربه موفقیت‌آمیزی داشت؛ و از بعد از پیروزی انقلاب کوبا بود که «گفتمان موتور کوچک و موتور بزرگ در عرصه تبیین استراتژی مبارزه رهائی‌بخش و ضد استعماری خلق‌های تحت ستم در فرایند پسا جنگ بین‌الملل دوم به عنوان یک گفتمان جهانی در آمد». حاکمیت گفتمان چریکی در دهه 40 تا نیمه دهه 50 به عنوان یک گفتمان مسلط بر جامعه ایران باعث گردید که به استثنای استراتژی روشنگری ارشاد شریعتی، تمامی شیوهای مبارزاتی گروه‌های مختلف جامعه سیاسی ایران تحت تأثیر این گفتمان قرار بگیرد؛ و البته همه آن جریان‌ها هم به دنبال به حرکت در آوردن موتور بزرگ توسط حرکت موتور کوچک پیشاهنگ سه مؤلفه‌ای چریک‌گرا و ارتش خلقی و حزب طراز نوین لنینیستی بودند؛ اما دیری نپائید، یعنی از اواخر سال 52 صبر این جریان‌های جامعه سیاسی ایران به سر آمد و یواش و یواش این جریان‌ها دریافتند که (برعکس انقلاب کوبا) «در کشور ایران موتور بزرگ نمی‌تواند توسط موتور کوچک یا جریان‌های پیشاهنگ چریک‌گرا و ارتش خلقی و پیرو رویکرد تحزب‌گرایانه لنینیستی به حر کت در آیند.»

بدین جهت، از این جا بود که این موضوع علاوه بر اینکه «باعث بحران فراگیر درونی در تشکیلات چریک‌گرا و ارتش خلقی و پیشاهنگی تحزب‌گرایانه لنینیستی شد» شرایط برای ضربه‌پذیری این تشکل‌های نظامی در برابر دستگاه‌های سرکوب‌گر نظامی – پلیسی رژیم توتالیتر و کودتائی پهلوی هم فراهم گردید. آنچنانکه با ضربه حمید اشرف و بهرام آرام، کل حرکت تشکل‌های نظامی مذهبی و غیر مذهبی در بیرون از زندان به حالت رکود در آمدند و فعالیت طرفداران این تشکل‌ها تنها محدود به داخل زندان‌ها شد که با اعدام (فروردین ماه 54) نه نفر از سران این تشکل‌های نظامی مذهبی و غیر مذهبی در تپه اوین (توسط دستگاه پلیسی رژیم کودتائی و توتالیتر پهلوی) در فرایند پسا اعلام حزب رستاخیز و رویکرد تک حزبی رژیم استبدادی پهلوی و فشار فراگیر و حداکثری رژیم مستبد و توتالیتر پهلوی بر زندانیان سیاسی در داخل زندان هم زندانیان سیاسی (به علت شکست‌های نظامی برون از زندان و از همه مهمتر کودتای اپورتونیستی درون سازمان مجاهدین خلق و بحران استراتژی) گرفتار تفرقه و تشتت همه جانبه شده بودند. در این رابطه بود که با پایان یافتن فعالیت تشکل‌های نظامی در بیرون از زندان و شکست‌های پی در پی برون از سازمانی و درون سازمانی این جریان‌ها و عدم توان بازتولید حرکتشان در عرصه اجتماعی جامعه ایران، سوالی بزرگی که برای همه جریان‌های جامعه سیاسی ایران چه در داخل و چه در خارج از کشور مطرح شد، این بود که «چرا موتور بزرگ (جامعه بزرگ ایران) در جریان جنبش چریکی دهه 40 و 50 نتوانست توسط موتور کوچک به حرکت در آید؟»

در پاسخ به این سؤال محوری و استراتژی‌ساز بود که از سال 55 به صورت مشخص و خودویژه چه در داخل زندان‌های سیاسی و چه در داخل و خارج از کشور، جریان‌های جامعه سیاسی و جنبش چریکی درگیر خود ساخته بود. فراموش نکنیم که سؤال محوری (جریان‌های جامعه سیاسی ایران) در فرایند پسا کودتای 28 مرداد 32 با سؤال محوری جریان‌های جامعه سیاسی ایران در فرایند پسا شکست جنبش چریکی (که از سال 55 شکل فراگیر پیدا کرده بود) متفاوت بودند. چراکه در فرایند پسا کودتای 28 مرداد 32 سؤال محوری همه جریان‌های جامعه سیاسی ایران این بود که چرا حزب توده بزرگ‌ترین حزب کمونیست قاره آسیا (پس از چین و هند) که موتور کوچک جامعه بزرگ ایران در دهه پسا شهریور 20 بود و در فرایند پسا شهریور 20 توانسته بود تا اعماق جامعه بزرگ ایران نفوذ کند و تنها حزب سیاسی جامعه ایران در 150 سال گذشته بوده است که توانسته بود در تمامی نهادهای جنبش‌های جامعه مدنی ایران به صورت سازمان یافته نفوذ نماید، نه تنها نتوانست در جریان کودتای 28 مرداد 32 از خودش صیانت نماید و بیشترین هزینه در میان تمامی جریان‌های جامعه سیاسی ایران در قبال کودتای 28 مرداد 32 پرداخت کرد و نه تنها نتوانست در برابر کودتای امپریالیستی 28 مرداد 32 از دموکراتیک‌ترین دولت تاریخ ایران، یعنی دولت دو ساله دکتر محمد مصدق حمایت کند و نه تنها نتوانست به سازماندهی جامعه مدنی ایران در برابر کودتای ارتجاعی و امپریالیستی 28 مرداد 32 بپردازد، بلکه مهمتر از همه اینکه «چرا حزب توده در آن شرایط تندپیچ تاریخ ایران تنها رسالت خودش دفاع از منافع کشور شوروی و رژیم استالینی تعریف می‌کرد؟»

اما سؤال محوری که در فرایند پسا شکست جنبش چریکی دهه 40 و 50 از سال 55 تا سال 58 در جامعه سیاسی ایران مطرح بود اینکه، «چرا جنبش چریکی (به عنوان موتور کوچک جامعه ایران) با آن همه هزینه و فداکاری و ایثار نتوانست موتور بزرگ (که همان جامعه بزرگ و متکثر و رنگین کمان ایران می‌باشد) به حرکت در آورد؟» و البته در ادامه این سؤال محوری بود که تا سال 58 و پروسه انقلاب ضد استبدادی سال 57 سؤال‌های کلیدی دیگری هم در این رابطه مطرح گردید، مثل اینکه «چرا زمانیکه موتور بزرگ از سال 56 شروع به حرکت کرد، از موتور کوچک (که همان جنبش چریکی یا احزاب پیشاهنگ طراز نوین لنینیستی بودند) خبری نبود؟» و «چرا در جریان جنبش ضد استبدادی سال 57 مردم ایران، نیروهای آزاد شده از زندان جنبش چریکی به جای بازتولید دموکراتیک حیات خودشان، در بستر ابر جنبش ضد استبدادی مردم ایران (که همان موتور بزرگ می‌باشد) و به جای سازماندهی ابر جنبش ضد استبدادی 57 مردم ایران، یا با پذیرش هژمونی خمینی، خود را پاسیف و منفعل کردند و به دنبال خمینی راه افتادند؟» و یا اینکه «به جای بازسازی استراتژی خود، دوباره در راستای بازتولید همان تشکل و استراتژی چریکی گذشته خود حرکت کردند؟»

باری، آنچه در فرایند بازتولید این جریان‌های جامعه سیاسی در عرصه جنبش ضد استبدادی مردم ایران قابل توجه بود، اینکه هر چند که بعضی از این جریان‌ها در فرایند پسا انقلاب 57 (نسبت به گذشته حرکت خود) وارد فرایند جدیدی از استراتژی شدند، با همه این احوال فرهنگ چریک‌گرائی (در چارچوب همان رویکرد موتور کوچک و بزرگ) نه تنها در عرصه استراتژی، بلکه در عرصه نظری و منشی و روشی هم همچنان بر آنها حاکم بوده است و همچنان الی زماننا هذا بر آنها حاکم می‌باشد؛ یعنی اگرچه به لحاظ سیاسی با رویکرد چریک‌گرائی وداع کرده‌اند، اما به لحاظ فرهنگی نتوانسته‌اند با فرهنگ چریک‌گرائی وداع بکنند.

ثانیاً طرح دیسکورس موتور کوچک و موتور بزرگ در این نوشتار به خاطر آن مطرح شده است که در پاسخ به دو سؤال سوء تیتر این نوشتار یعنی «کدامین استراتژی؟» «مردم را باید از این‌ها بگیریم؟» یا «این‌ها را از مردم بگیریم؟» عنایت داشته باشیم که برای اینکه در چارچوب «استراتژی مردم را از این‌ها بگیریم بخواهیم عمل بکنیم، لازمه جداسازی مردم ایران از بالائی‌های قدرت مطلقه فقاهتی لازم است که موتور بزرگ یا جامعه بزرگ ایران وارد حرکت تحول‌ساز بشود» یعنی بدون تردید تا زمانیکه جامعه ایران راکد و جامد باشد، هرگز و هرگز نمی‌توان آن جامعه و آن مردم را از بالائی‌های قدرت مطلقه فقاهتی حاکم جدا کرد؛ و در خصوص همین نیاز به تحول و حرکت خودبنیاد و دینامیک در جامعه ایران جهت جداسازی مردم از بالائی‌های قدرت است که موضوع تئوری موتور کوچک و موتور بزرگ مطرح می‌گردد؛ و لذا تا زمانیکه در عرصه این تئوری نتوانیم پاسخی درست پیدا کنیم، هرگز نخواهیم توانست به هدف جداسازی مردم از حاکمیت مطلقه فقاهتی دست پیدا کنیم.

یادمان باشد که در خصوص جریان‌هائی که در پاسخ به دو سؤال فوق معتقدند که «این‌ها را باید از مردم بگیریم» در آن صورت برای آنها راهی جز این باقی نمی‌ماند مگر اینکه مانند رویکرد چریک‌گرائی با «مطلق کردن حرکت موتور کوچک، حرکت موتور کوچک را جایگزین حرکت موتور بزرگ بکنند» و آنچنانکه مسعود احمدزاده می‌گفت «چریک را یک حزب بدانند» در آن صورت دیگر آنها نیازی به حرکت موتور بزرگ ندارند. چراکه آنچنانکه در تئوری جایگزین کردن حزب به جای طبقه لنین در روسیه پسا انقلاب 1917 مطرح شد، خود حزب پیشاهنگ می‌تواند به جای جامعه و طبقه هم حکومت کنند و هم به جای طبقه و جامعه برای جامعه و طبقه تصمیم‌گیری بکنند.

ثالثاً در رویکرد استراتژی جنبش روشنگری ارشاد شریعتی، از آنجائیکه منظومه معرفتی شریعتی یک منظومه جامعه‌محور بود و سوسیالیسم شریعتی یک سوسیالیسم اجتماعی بود (نه سوسیالیسم طبقاتی) و دموکراسی شریعتی یک دموکراسی سه مؤلفه‌ای در چارچوب اجتماعی کردن قدرت سیاسی و قدرت اقتصادی و قدرت معرفتی بود، بنابراین این همه باعث می‌گردد تا در این شرایط به این نتیجه برسیم که «در منظومه معرفتی شریعتی اگر موتور بزرگ به حرکت در نیاید، هرگز و هرگز نخواهیم توانست هیچگونه تغییر و تحولی در جامعه بزرگ ایران ایجاد نمائیم» بنابراین بدین ترتیب است که می‌توانیم داوری کنیم که در رویکرد شریعتی «عمده و مطلق کردن حرکت موتور کوچک یک آفت بزرگ می‌باشد» و البته در آسیب‌شناسی حرکت جامعه سیاسی ایران در 150 ساله گذشته (حرکت تحول‌خواهانه جامعه ایران) «بزرگ‌ترین و محوری‌ترین انحراف جریان‌های جامعه سیاسی ایران همین انحراف عمده و مطلق کردن حرکت موتور کوچک در برابر حرکت موتور بزرگ بوده است» که حداقل فونکسیون این اشتباه و انحراف این بوده است که:

الف - جامعه بزرگ ایران از عرصه «بازی‌گری در تعیین سرنوشت خودشان به سوی عرصه تماشاگری و انفعال پرتاب شده است.»

ب - آنچنانکه در جنبش ضد استبدادی سال 57 شاهد بودیم، در شرایطی هم که جامعه ایران توسط فشارهای سیاسی و اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی بالائی‌های قدرت، به صورت خودجوش به حرکت در می‌آیند، دیگر از موتور کوچک خبری نیست و حداقل فعالیت موتور کوچک جمع‌آوری اسلحه برای روز مبادای خودشان می‌باشد نه سازماندهی و یا کمک به سازماندهی جنبش‌های خودبنیاد تکوین یافته توده‌های جامعه بزرگ ایران در دو جبهه بزرگ آزادی‌خواهانه و برابری‌طلبانه.

ج – «عمده و مطلق کردن حرکت موتور کوچک در برابر حرکت موتور بزرگ، مولود الگوبرداری و رویکرد انطباقی جریان‌های جامعه سیاسی ایران در 150 سال گذشته حرکت تحول‌خواهانه می‌باشد» که با تاسی از دستاوردهای دو انقلاب بزرگ کبیر فرانسه و اکتبر 1917 روسیه، جریان‌ها و یا افراد جامعه سیاسی ایران تلاش می‌کردند تا با «کپی – پیست» کردن آن اندیشه‌ها، از دستاورد آن دو انقلاب (انقلاب‌های کبیر فرانسه و اکتبر 1917 روسیه) لباسی بدوزند و بر تن جامعه ایران بکنند که البته این رویکرد انطباقی جریان‌ها و افراد جامعه سیاسی ایران در 150 سال گذشته، تنها دستاوردی که داشته است، جایگزین کردن حرکت نظری و عملی خودشان، به جای جامعه بزرگ سیاسی بوده است.

د – عدم شناخت جامعه ایران در عرصه فرهنگی و اجتماعی و اقتصادی و تاریخی از دیگر دستاوردهای این «رویکرد انطباقی» افراد و جریان‌های جامعه سیاسی ایران در 150 سال گذشته حرکت تحول‌خواهانه جامعه بزرگ ایران بوده است.

ادامه دارد

  • آگاهی
  • آزادی
  • برابری