پاسخ به سوالهای رسیده - سؤال بیستم – قسمت دوم
برای عبور از تندپیچ اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و فرهنگی امروز جامعه ایران «چه راهی پیش روی پیشگامان در بستر استراتژی آگاهیبخش» جنبش پیشگامان مستضعفین ایران وجود دارد؟
بهتر است که بگوئیم که «تحلیل نادرست کارل مارکس از انقلاب دو ماهه شهر پاریس باعث گردید تا او به اولویت کسب قدرت سیاسی نسبت به تحول اجتماعی از پائین جامعه در عرصه انقلاب سوسیالیستی (که قبل از آن در کتاب «مانیفست کمونیستی» خود تبیین کرده بود) برسد» و همین انحراف او در «تقدم کسب قدرت سیاسی توسط پرولتاریا بود که باعث گردید تا مارکس در آثار پسا انقلاب کمون پاریس خود و به خصوص در کتاب نقد برنامه گوتای خودش (که در این کتاب مارکس 11 بار اصطلاح دیکتاتوری پرولتاریا را به عنوان شکل حکومت پرولتاریا در انقلاب سوسیالیستی مطرح کند) موضوع دیکتاتوری پرولتاریا به عنوان شکل حکومت کارگری جایگزین دموکراسی کارگری مطرح شده در فصل دوم مانیفست کمونیستی خود بکند.»
باری، بدین ترتیب بود که چه در رویکرد پسا انقلاب کمون پاریس کارل مارکس و چه در رویکرد لنین در پروسه تکوین و نظاممند کردند انقلاب اکتبر 1917 در روسیه (عقبمانده دهقانی) عامل اصلی که باعث بنبست انقلاب سوسیالیستی کارگری شد همین «تقدم انقلاب سیاسی بر انقلاب اجتماعی و جایگزین شدن نخبهگرائی به جای جنبشگرائی مبارزه کارگری بود». البته در تحلیل نهائی حاصل این انحرافها آن گردید که «حزب طراز نوین نخبگان سیاسی خودخوانده به نام نماینده طبقه کارگری در انقلاب اکتبر 1917 روسیه جایگزین شوراها خودجوش و خودسازمانده و خودرهبر تکوین یافته از پائین بشوند». قابل ذکر است که الی الآن با اینکه نزدیک به 25 سال از فروپاشی سوسیالیسم دولتی و شکست مارکسیسم در عرصه انقلاب سیاسی اجتماعی قرن نوزدهم و قرن بیستم میگذرد، ولی با همه این احوال جنبش نظری مارکسیستی یا همان سوسیالیسم کارگری نتوانسته است از بحران نظری قبلی خود را نجات بدهد.
پر واضح است که در این رابطه اندیشههای دموکراسی سوسیالیستی سه مؤلفهای شریعتی فارغ از هسته بحران نظری مارکسیستی میباشند چرا که:
الف - شریعتی برعکس نظریهپردازان کلاسیک مارکسیستی «بر تقدم تحول اجتماعی نسبت به تحول سیاسی اعتقاد دارد.»
ب - شریعتی «کسب قدرت سیاسی را نه تنها وظیفه نخبهها نمیداند بلکه برعکس مخالف صریح حتی مداخله در مشارکت قدرت سیاسی نخبهها میباشد.»
ج - رویکرد شریعتی برعکس رویکرد آنها «یک رویکرد صد در صد جنبشی میباشد نه رویکرد حزبگرایانه و نخبهگرایانه». به همین دلیل شریعتی معتقد به «حرکت تطبیقی از پائین میباشد و هر گونه حرکت یکطرفه انطباقی تزریقی از بالا را نفی میکند.»
د - رویکرد جنبشی شریعتی برعکس رویکرد مارکسیستهای کلاسیک «یک رویکرد اجتماعگرایانه میباشد نه رویکرد حزبگرایانه» و شریعتی هر گونه «جایگزینی حزب و حرکت روشنفکری به جای تودهها را نفی میکند» و لذا در همین رابطه است که شریعتی در عبارات فوق با صراحت میگوید: «روشنفکر کارش رهبری جامعه نیست» و همچنین در عبارات فوق میگوید: «روشنفکرها همیشه بزرگترین فاجعه برای انقلابیها بودهاند». از اینجا است که میتوانیم نتیجهگیری کنیم که پیشگامان در چارچوب استراتژی آگاهیبخش جنبش پیشگامان مستضعفین ایران ضرورت دارد که (در تعیین و تعریف وظایف افقی خود در عرصه جنبشهای آزادیخواهانه و برابریطلبانه به جایگاه نخبهها و یا پیشگامان نه رویکرد نخبهگرایانه) به اصالت آگاهی در برابر اصالت جبری اقتصاد در تکوین حرکت اجتماعی از پائین باور داشته باشند، بنابراین از اینجا است که میتوانیم رویکرد پیشگامان در عرصه استراتژی آگاهیبخش جنبش پیشگامان مستضعفین ایران را اینچنین فرموله نمائیم:
اول – «آگاهی» برای پیشگامان (جنبش پیشگامان مستضعفین ایران) یک موضوع مجرد و انتزاعی و ذهنی روشنفکرانه نیست بلکه برعکس «واقعیتی است که از هستی مشخص جامعه و یا از متن واقعیت زندگی اجتماعی – اقتصادی گروههای مختلف جامعه حاصل میشود.»
دوم – وظیفه پیشگامان در بستر استراتژی آگاهیبخش جنبش پیشگامان مستضعفین ایران «کسب قدرت سیاسی یا مشارکت در قدرت سیاسی حاکم نیست» و این موضوع یکی از آفتهای بزرگی است که حیات سیاسی پیشگامان را تهدید مینماید و شاید بهتر باشد که موضوع را اینچنین مطرح کنیم که عامل اصلی شکست جامعه سیاسی ایران چه در داخل و چه در خارج از کشور در طول هشتاد سال گذشته (از شهریور 20 الی آلان) و به خصوص د ر طول 42 سال گذشته عمر رژیم مطلقه فقاهتی حاکم «همین رویکرد کسب قدرت سیاسی و یا مشارکت در قدرت حاکم میباشد». پر واضح است که این آفت هولناک جامعه سیاسی ایران باعث گردیده که:
الف - در تحلیل نهائی همه آنها به دنبال «حرکت انطباقی از بالا به جای حرکت تطبیقی از پائین باشند.»
ب - باعث شده تا با تکیه بر رویکرد «تقدم تحول سیاسی از بالا به جای تحول اجتماعی از پائین اصالت قدرت را جایگزین اصالت آگاهی بکنند.»
ج - در عرصه «تعریف قدرت برای خود و یا جریان خاص خود تشتت و تفرقه و واگرائی را به عنوان یک اپیدمی در میان جریانهای سیاسی حاکم بشود». بطوریکه در این رابطه میتوان داوری کرد که «تعداد انشعابات و تعداد رئیسجمهورها و پادشاههای خارجنشین از تعداد افراد سیاسی خارجنشین بیشتر شده است.»
پر واضح است که ریشه همه این تشتتها و تفرقهها و انشعابات و چپرویها و راسترویها رئیس جمهورسازی و پادشاهسازی و شورای گذار ساختن و غیره چشم دوختن به منابع قدرت خارجی به جای منابع قدرت داخلی و کسب قدرت سیاسی توسط جامعه سیاسی از راست راست تا چپ چپ میباشد. بطوریکه داوری نهائی ما در این رابطه بر این امر قرار دارد که به خاطر همین تشتت و تفرقه مولود رویکرد کسب قدرت سیاسی در جامعه سیاسی داخل و خارج از کشور هنوز پس از 42 سال که از عمر رژیم مطلقه فقاهتی حاکم میگذرد، «نه تنها رژیم مطلقه فقاهتی حاکم آلترناتیوی در داخل و خارج از کشور ندارد بلکه حتی نمیتوان به صورت کلاسیک اپوزیسیونی برای رژیم مطلقه فقاهتی حاکم در داخل و خارج از کشور تعریف کرد». یادمان باشد که حداقل در طول 42 سال گذشته «هر جریان جامعه سیاسی داخل و خارج از کشور به دنبال کسب قدرت سیاسی فقط برای خود بوده است» و پیوسته در این رابطه بر این باور بودهاند که «من مصیبم خصمم مخطی» و البته هر کدام از این جریانهای سیاسی از راست راست تا چپ چپ «تنها خودش نماینده تمام مردم ایران و یا نماینده طبقه کارگر ایران میداند.»
سوم - اینکه پیشگامان در بستر استراتژی آگاهیبخش جنبش پیشگامان مستضعفین ایران به «آگاهی و یا خودآگاهی به صورت مشخص و کنکرت در شاخههای مختلف آگاهیهای طبقاتی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی – مذهبی به عنوان تنها موتور کوچکی که میتواند موتور بزرگ (که همان جامعه بزرگ و رنگین کمان میباشد) را به حرکت درآورد، تحلیل میکنند». در مقایسه این رابطه موتور کوچک و موتور بزرگ (که برای اولین بار این ترم در داخل کشور توسط مسعود احمدزاده در جزوه «جنگ مسلحانه چریکی هم تاکتیک و هم استراتژی» مطرح شده است) سوالی که در اینجا قابل طرح است اینکه چه تفاوتی بین جایگاه موتور کوچک پیشگامان در بستر استراتژی آگاهیبخش جنبش پیشگامان مستضعفین ایران با موتور کوچک دیگر جریانهای جامعه سیاسی ایران در طول 80 سال گذشته وجود دارد؟ برای پاسخ به این سؤال باید عنایت داشته باشیم که:
اولاً بدون تردید هر جریان سیاسی که در مانیفست اندیشههای خودش به دنبال تغییر و تحول در جامعه میباشد چه بخواهد و چه نخواهد به صورت مستقیم و غیر مستقیم «مجبور است حرکت خودش را در کادر تئوری موتور کوچک و موتور بزرگ تحلیل نماید». پر پیداست که اگر بر این باور باشیم که «خود جامعه به صورت خود به خودی و جبری به حرکت در میآید، طبیعی است که در این صورت دیگر نیازمند به تئوری موتور کوچک و موتور بزرگ در تبیین حرکت جامعه نیستیم» بنابراین موضوع مورد بحث در اینجا زمانی است که ما بر این باور باشیم که جامعه حتی اگر (مانند خیزش دیماه 96 و آبانماه 98) به صورت خود به خودی به حرکت دربیاید نه تنها حرکت خود به خودی آنها یک آفت برای جامعه میباشد بلکه مهمتر از آن اینکه این گونه حرکتهای خود به خودی عامل و بستر موجسواری جریانهای موجسوار قدرت میشوند (که صد در صد تودههای اتمیزه و بیشکل رهبری خودشان را تحویل موجسوران قدرت میدهند و جنبش ضد استبدادی 57 مردم ایران و موجسواری روحانیت حوزههای فقاهتی مشتی نمونه خروار در این رابطه میباشد). بدین ترتیب نکتهای که در این رابطه باید به آن توجه ویژه بشود اینکه «لازمه حرکت تحولخواهانه اجتماعی در تحلیل نهائی اعتقاد به تئوری موتور کوچک و موتور بزرگ است». آنچه بعد از این در این رابطه حائز اهمیت میباشد اینکه «چه تعریفی از موتور بزرگ داریم؟»
عنایت داشته باشیم که هر چند که در «تحلیل مشخص از جامعه بزرگ ایران اختلاف در رویکردها در رابطه با موتور بزرگ میباشد» اما نباید فراموش بکنیم که در تمامی این رویکردها «موتور بزرگ همان جامعه بزرگ ایران میباشد» و در این رابطه در تحلیل نهائی «اختلاف بر سر موتور کوچک است» که هر جریان تحولخواه سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی برای تبیین استراتژی خود در جامعه ایران موظف به تعریف مشخص از موتور کوچک میباشد. طبیعی است که در این رابطه طرفداران «رویکرد حزبی، موتور کوچکی که میتواند موتور بزرگ را به حرکت درآورد همان حزب مورد ادعای خودشان تعریف میکنند». آنچنانکه طرفدران «رویکرد ارتش خلقی، موتور کوچک را همان ارتش دستساز خودشان تعریف مینمایند» و طرفداران «رویکرد چریکی، موتور کوچک را همان چریک یا جریان چریکی خاص خودشان تعریف میکنند» و طرفداران «استراتژی آگاهیبخش هم در چارچوب تکیه بر عنصر آگاهی و عنصر فرهنگی باز موتور کوچک را همان حاملین این عنصر فرهنگی میدانند»؛ که البته در جنبش پیشگامان مستضعفین ایران در بستر استراتژی آگاهیبخش این «موتور کوچک را همان پیشگامان انتقالدهنده آگاهی از متن واقعیت به احساس تودهها میباشند.»
ثانیاً در یک نگاه کلی میتوانیم انواع این موتورهای کوچک یدککش موتور بزرگ را میتوانیم به دو دسته بزرگ تقسیم کنیم:
نخست موتورهای کوچکی که جهت به حرکت درآوردن موتورهای بزرگ معتقد «به حرکت از بالا هستند.»
دوم موتورهای کوچکی که برای به حرکت درآوردن موتور بزرگ «معتقد به حرکت از پائین میباشند.»
پر واضح است که تمایز اصلی پیشگامان در بستر استراتژی آگاهیبخش جنبش پیشگامان مستضعفین ایران با دیگر رویکردها اعم از رویکرد چریکی و رویکرد حزبی و رویکرد ارتش خلقی در همین امر مهم نهفته است. به این ترتیب که «پیشگامان در چارچوب استراتژی آگاهیبخش خود در رابطه با دستیابی به حرکت از پائین است که به عنصر آگاهی به عنوان یک موتور کوچک جهت به حرکت درآوردن موتور بزرگ تکیه میکنند» بنابراین از اینجا است که میتوانیم به این نتیجهگیری دست پیدا کنیم که «جوهر اصلی حرکت پیشگامان در حرکت از پائین آنها نهفته است». بدین خاطر اگر به نحوی از انحاء «پیشگامان در عرصه پراتیک سیاسی اجتماعی به حرکت از بالا روی بیاورند موتور کوچک آنها گرفتار همان گرداب استراتژی حزب طراز نوین لنینیستی میشود که قبلاً در شرح آن مطالبی مطرح کردیم»؛ به عبارت دیگر خود «لنین هم در تعریف حزب طراز نوین مورد اعتقاد خودش بر انتقال آگاهی از متن واقعیت به احساس طبقه کارگر در جامعه تکیه میکرد اما اشکال او در این رابطه آن بود که او در انتقال آگاهی از حزب به طبقه به انتقال از بالا تکیه میکرد نه مانند پیشگامان به انتقال آگاهی از پائین.»
ثالثاً همین انتقال آگاهی از پائین توسط پیشگامان در بستر استراتژی آگاهیبخش جنبش پیشگامان مستضعفین ایران است که باعث میگردد تا به «فرهنگ و مذهب در جوامع مذهبی به عنوان یک سرپل انتقال آگاهی توجه بشود». لذا از اینجا است که ما بر این باوریم که گفتمانسازی در جامعه ایران برای اینکه این گفتمان اجتماعی و مسلط بشود، لازم است که از طریق مذهب صورت بگیرد و «بدون سرپل مذهب جهت انتقال آگاهی از متن واقعیت (در شاخههای مختلف آگاهیهای طبقاتی، آگاهیهای اجتماعی و سیاسی) گفتمان آگاهیبخش پیشگامان نمیتواند بدل به گفتمان مسلط در جامعه ایران بشود».
ادامه دارد