رمضان «وقت دعا»

 

 

 الا یا ایها الانسان، دگر باره صیام آمد / صلا جان‌های مشتاقان، که نک «ماه صیام» آمد

الا یا ایها الاحرار، بشارت می‌پرستان را / صلا رندان، دگر باره که «ماه عاشقان» آمد

الا یا ایها الابرار، امین غیب پیدا شد / ثنا و حمد می‌خواند، که نک «وقت دعا» آمد

الا یا ایها العشاق، زتن پنهان بدل ظاهر / بشب نالان و بیداری، که «مردی از حرا» آمد

دلی آمد، دلی آمد، که «مردی از حرا» آمد / میی آمد میی آمد، که دفع هر خمار آمد

کسی آمد، کسی آمد، که ناکس زو کسی گردد / طبیب آمد، طبیب آمد، شفای هر نزار آمد

ربیع آمد، ربیع آمد، ربیع بس بدیع آمد / رها کن خواب و خور، گویا که وصل پایدار آمد

در این دریای بی‌مونس، «عباد لله» اندر شب / «شب قدر» است بیداری، که عمر پایدار آمد

بیا این شب بجان بخشی جمال ماه نورافشان / به شب نالان و گریان شو، که «فجر» بی‌مثال آمد

همه تسبیح گویانند، «سحر» برخیز چون عاشق / دگر باره، که سر مستان زمستی «در سجود» آمد

وجود اندر فنا رفت، فنا اندر وجود آمد / کجا دیدی که «بی‌آتش» کسی را بوی عود آمد

بسوز ای دل که تا خامی، نیاید بوی عشق از تو / «صلات و صوم» دانی که جان را زاد و بوم آمد

قیامت در قیامت بین «سحر خیزئی، بیداری» / که هرک از عشق بر گردد، به آخر شرمسار آمد

درآ ساقی، «شب قدر» است، «قیامی کن» / ثنا و حمد می‌خوان هان، که وقت انتظار آمد

منم حامل از آن شربت که بر مستان زند ضربت / که این عشقی که من دارم به فضل کردگار آمد

دو کاشانه است در عالم یکی «دولت» یکی «محنت» / برو جاروی «لا» بستان، که «لا» بس خانه روب آمد

بیا ساقی سبک دستم، چو خارم سوخت در عشقت / که یاغی رفت از فیضت، دلم وقت دعا آمد

 برای این «رسن بازی»، «سحر بیدار شو در خلوت» / دلاور باش و چنبر شو، که میقات صلا آمد

چو ذوق «سوختن داری» ترا آتش نسوزاند / «خلیلم» را خریدارم که وقت اتصال آمد

اگر «معراج» می‌خواهی، «سحر برخیز در خلوت» / به شب نالان شو و گریان، که دفع هر غبار آمد

اگر «اسرا» همی جوئی، «حرای جان نشین» جانا / زآتش هر که نگریزد، قرین و یار غار آمد

به شب نالان و بیداران، روند از گنبد و گردون / ورای گنبد و گردون، براق جان همی آمد

معاذالله، که مرغ جان، قفس را آهنین خواهد / همیشه این چنین خوابی هلاک کاروان آمد