سلسله دروس از نهج‌البلاغه

تبیین «فلسفه مرگ انسان» در رویکرد امام علی – قسمت سوم

 

آنچه که از خطبه فوق امام علی برای ما قابل فهم است اینکه:

1 - مرگ و زیستن برای همه افراد بشر امری فردی است نه گروهی و اجتماعی.

2 – مرگ و زیستن در پیوند دائمی و دیالکتیکی تنگاتنگ با یکدیگر می‌باشند، نه به صورت دو امر جدا از هم با فاصله زمانی 50 ساله و 60 ساله و غیره.

3 – مرگ میوه شجره زیستن می‌باشد نه عامل انکار کننده و نفی کننده زیستن.

این جهان همچون درخت است ای کرام / ما بر او چون میوه‌های نیم خام

سخت گیرد خام‌ها مر شاخ را / زانکه در خامی نشاید کاخ را

چون بپخت و گشت شیرین لب گزان / سست گیرد شاخه‌ها را بعد از آن

چون از آن اقبال شیرین شد دهان / سست شد بر آدمی ملک جهان

مولوی – مثنوی

4 – فلسفه مرگ با فیزیولوژی مرگ متفاوت می‌باشد، چراکه فلسفه مرگ امر اگزیستانسی می‌باشد در صورتی که فیزیولوژی مرگ امری فیزیکی است که توسط تحلیل فیزیک بدن انسان اتفاق می‌افتد.

5 - امر اگزیستانسی فلسفه مرگ محصول عمل صالح و عمل سئه انتخابی فرد در عرصه زیستن دنیائی او می‌باشد.

6 – با تجربه توسط عمل صالح و عمل سئه فردی در عرصه زیستن دنیائی، فلسفه مرگ فرد به دست خود او معماری می‌گردد.

7 - هرگز مرگ اگزیستانسی دو نفر در پایان کار مشترک، یکسان و مساوی نمی‌باشند در صورتی که ممکن است هزاران نفر در عرصه مرگ فیزیولوژی شکل و مکانیزم مشترکی داشته باشند.

8 – همه انسان‌های گذشته و حال و آینده سرنوشت و سرانجام مرگ فیزیولوژی و مرگ فلسفی دارند.

9 – هر کس در عرصه پراتیک اگزیستانسی فردی خود در عرصه زیستن این دنیا می‌تواند معمار فلسفه مرگ نهائی خود باشد.

10 – دغدغه امام علی در خطبه فوق به خاطر فلسفه مرگ انسان‌ها است، نه مرگ فیزیولوژی چراکه امام علی در زمان مرگ فیزیولوژی خودش با فریاد «فزت و رب الکعبه - سوگند به خدای کعبه رها شدم و رسیدم» رضایت خودش را از مرگ فیزیولوژی‌اش اعلام کرد.

رقص و جولان بر سر میدان کنند / رقص اندر خون خود مردان کنند

چون رهند از دست خود دستی زنند / چون جهند از نقص خود رقصی کنند

رقص آنجا که خود را بشکنی / پنبه را از ریش شهوت بر کنی

مطربانشان در درون دف می‌زنند / بحرها در شورشان کف می‌زنند

مطرب عشق این زند وقت سماع / بندگی بند و خداوندی صداع

مولوی – مثنوی

11 - انسان موجودی مرگ آگاه است و مرگ آگاهی او می‌تواند مشوق معماری او در عرصه خودسازی اگزیستانسی خویش بشود.

12 – مرگ فیزیولوژی برای امام علی رهائی از زندان وجود بود چراکه وجود و هستی برای وجود بزرگ امام علی تنگی می‌کرد.

«...وَاللَّهِ مَا فَجَأَنِی مِنَ الْمَوْتِ وَارِدٌ کرِهْتُهُ وَ لَا طَالِعٌ أَنْکرْتُهُ وَ مَا کنْتُ إِلَّا کقَارِبٍ وَرَدَ وَ طَالِبٍ وَجَدَ... - به خدا قسم آنچه بر من وارد شده است چیزی که برای من ناپسند باشد نیست». «وَ مَا کنْتُ إِلَّا کقَارِبٍ وَرَدَ وَ طَالِبٍ وَجَدَ...» (نهج‌البلاغه صبحی الصالح - نامه 23 - ص 378 - س 11) امام علی در اینجا مثلی مطرح می‌کند که برای فهم موضوع جای تأمل بسیار دارد مثلی که می‌آورد اعراب زمان امام علی فهم می‌کردند، زیرا اعراب عربستان در بیابان‌ها به طور فصلی زندگی می‌کردند و وقتی در یک جا آب و علف برای حیوانات پیدا می‌شد تا وقتی که آب و علف بود در آنجا می‌ماندند و بعد در جای دیگر به دنبال آب و علف می‌رفتند. چون روزها خیلی گرم بود، شب‌ها برای پیدا کردن آب می‌رفتند. کلمه «قارب» که امام علی در این مثال خود مطرح می‌کند اشاره به همان افرادی است که در شب‌ها در بیابان‌های عربستان به دنبال آب می‌گشتند. امام علی در این کلام خود می‌فرماید «ای مردم، مرگ برای من مثال همان آبی است که قارب در شب‌ها در دل بیابان‌های عربستان به نآگاه پیدا می‌کند

13 – بدون آخرت و معاد انسان نمی‌تواند برای حیات و مرگ معنا بیابد.

14 – مرگ‌اندیشی یک مفهوم اگزیستانسی و تاریخی می‌باشد.

15 – مرگ‌اندیشی جهت معنا بخشیدن به حیات است.

16 - مرگ در دیسکورس نهج‌البلاغه یک واژه فرهنگی است نه طبیعی و فیزیولوژی.

17 - در رویکرد امام علی مرگ با فنا و عدم فرق می‌کند.

18 – در رویکرد امام علی در نهج‌البلاغه مرگ یک امر وجودی است.

19 – از نظر امام علی مرگ‌اندیشی با هراس از مرگ متفاوت می‌باشد.

20 – در نگاه امام علی مرگ یک پایان نیست یک آغاز است و مرگ پایان کار کبوتر نیست.

21 - برعکس رویکرد هایدگر به مرگ که می‌گوید «به این دلیل انسان در اضطراب زندگی می‌کند که در سایه مرگ زندگی می‌نماید»، امام علی معتقد است که مرگ‌اندیشی باعث عدم اضطراب در زندگی فردی می‌شود.

22 – امام علی مانند قرآن معتقد است که مرگ خلق می‌شود نه تحمیل می‌گردد. خالق مرگ خود انسان می‌باشد.

23 - از نظر امام علی مرگ در عرصه فلسفی یک پدیده انسانی می‌باشد نه ایدئولوژیک و مذهبی تا توسط آن آنچنانکه در 40 سال گذشته عمر رژیم مطلقه فقاهتی شاهد بودیم (در چارچوب مرگ ایدئولوژیک اسلام فقاهتی و اسلام ولایتی و اسلام روایتی و اسلام زیارتی و اسلام مداحی‌گری) که مرگ را به جای تبیین فلسفی و تبیین انسانی تبیین ایدئولوژیک می‌کنند و توسط آن آپارتاید مرگ بر جامعه ایران (از قبرستان خاوران تا گلزارهای شهدا در شهر روستای ایران) حاکم کرده‌اند.

24 - امام علی در رویکرد خود به فلسفه مرگ مانند سقراط معتقد است که مرگ برای زندگی است و مرگ برای حقیقت است.

بروز مرگ چو تابوت من روان باشد / گمان مبر که مرا درد این جهان باشد

جنازه‌ام چو ببینی مگو فراق فراق / مرا وصال و ملاقات آن زمان باشد

مرا بگور سپاری مگو وداع وداع / که گور پرده جمعیت جنان باشد

فرو شدن چو بدیدی بر آمدن بنگر /غروب شمس و قمر را چرا زیان باشد

ترا غروب نماید ولی شروق بود / لحد چو حبس نماید خلاص جان باشد

کدام دانه فرو رفت در زمین که نرست / چرا به دانه انسانت این گمان باشد

مولوی کلیات شمس تبریزی - غزل 911 – ص 367 – س 8 به بعد

25 - آنچنانکه شوپنهاور معتقد بود که بدون مرگ فلسفه ناممکن می‌باشد امام علی معتقد است بدون مرگ تکامل در حیات غیر ممکن می‌باشد.

26 – علامه محمد اقبال لاهوری معتقد است که بدون مرگ، زمان غیر ممکن می‌باشد، چرا که در رویکرد محمد اقبال زمان رمز نو شدن وجود و خارج شدن کهنه‌ها و نمایش تغییر و تحول در عرصه دیالکتیک کلان هستی است؛ بنابراین بدون مرگ نه تکامل معنی دارد و نه حرکت و شدن و صیروت و تغییر در وجود.

چیست نشانی آنک هست جهان دگر / نو شدن حال‌ها رفتن این کهنه‌هاست

روز نو و شام نو باغ نو و دام نو / هر نفس اندیشه نو نو خوشی و نو غناست

نو زکجا می‌رسد کهنه کجا می‌رود / گرنه ورای نظر عالم بی‌منتهاست

عالم چون آب جوست بسته نماید ولیک / می‌رود و می‌رسد نو نو این از کجاست

مولوی – کلیات شمس تبریزی – غزل 362 – ص 212 - س 7 به بعد

باری آنچنانکه هایدگر در نامه به هانا آرنت می‌نویسد که «قافیه هستی مرگ است»، امام علی در نهج‌البلاغه «قافیه وجود و انسان و تاریخ را در چارچوب فلسفه مرگ تبیین می‌نماید». برای تبیین این موضوع به تفسیر مقدمه وصیت‌نامه امام علی به امام حسن می‌پردازیم. قبل از ورود به تفسیر باید عنایت داشته باشیم که این وصیت‌نامه امام علی در پایان عمر صورت نگرفته است. بلکه در یکی از جنگ‌ها امام با قاسطین و معاویه و در زمان بازگشت از جنگ صفین صورت پذیرفته است.

ادامه دارد 

  • آگاهی
  • آزادی
  • برابری