شریعتی در آیینه اقبال – قسمت پنجاه و یک
«جنبش روشنگری ارشاد شریعتی» اکنون در چرخه «بحران استراتژی» و «بحران تئوری برنامه سیاسی» و «بحران هدایتگری عملی» قرار دارد
«روشنفکر در یک کلمه کسی است که نسبت به موضع انسانی خودش در زمان و مکان تاریخی و اجتماعیای که در آن است خودآگاهی دارد و این خودآگاهی جبراً و ضرورتاً به او احساس مسئولیت بخشیده است. روشنفکر خودآگاه مسئول است که اگر تحصیل کرده هم باشد مؤثرتر است و اگر نباشد کم اثرتر، روشنفکر به معنای اصطلاحی آن، از فیلسوف و دانشمند و سیاستمدار و فقیه و...جدا است، در یک کلمه انسانی است که «جای– گاه» خویش را احساس میکند، یعنی نسبت به وضع خویش در جهان و جامعه و تاریخ آگاهی دارد و طبیعی است که در هر یک از این رابطهها، به نوعی خود را متعهد و مسئول احساس مینماید.
روشنفکری یک نوع پیامبری پس از خاتمیت است، روشنفکرانند که راه انبیاء را در تاریخ ادامه میدهند. روشنفکر انسان آگاهی است که بر قوم خویش مبعوث است تا مردم را به سوی آگاهی و آزادی و کمال انسانی هدایت کند و در نجات از جهل و شرک و ظلم آنان را یاری دهد. روشنفکر عبارت است از یک انسان آگاه نسبت به ناهنجاریها و تضاد اجتماعی، آگاه به علل درست این تضاد و ناهنجاریها، آگاه نسبت به نیاز این قرن و این نسل و مسئول در ارائه راه نجات جامعه از این وضع ناهنجار محکوم و تعیین راه حل و ایدهالهای مشترک برای جامعه و بخشیدن یک عشق و ایمان مشترک جوشان به مردم تا در متن سرد و منجمد اجتماع منحط سنتیاش، حرکت ایجاد کند. روشنفکر رسالتش رهبری کردن سیاسی جامعه نیست. رسالت روشنفکر خودآگاهی دادن به متن جامعه است، فقط و فقط همین و دیگر هیچ. اگر روشنفکر بتواند به متن جامعه خودآگاهی بدهد، از متن جامعه قهرمانانی بر خواهند خواست که لیاقت رهبری کردن خود روشنفکر را هم دارند و تا وقتی که از متن مردم قهرمان نمیزاید، روشنفکر رسالت دارد. روشنفکر کارش این است که این تضادهایی را که در متن جامعه وجود دارد، این ناهماهنگیها و ناهنجاریهائی که در متن جامعه وجود دارد و در متن واقعیت وجود دارد از متن واقعیت بردارد و توی احساس و آگاهی جامعه وارد کند. روشنفکر رسالتش این است که تضادهای موجود در متن جامعه را از واقعیت وارد ذهنیت کند، تضادها تا در درون عینیت وجود دارد هرگز عامل حرکت نیست، بنابراین نفس تضاد عامل حرکت نیست، اگر تضاد وارد ذهنیت انسانها شد و به آگاهی رسید آن وقت عامل حرکت است. این است که فقر عامل حرکت نیست، احساس فقر عامل حرکت است» (م. آ - ج 20 - ص 255 و 475 و 367 و 499 و 503).
آنچه از عبارات فوق شریعتی قابل فهم است اینکه:
الف - از نظر شریعتی در عبارات فوق اولین خودویژگی پیشگامان اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران این است که خود این پیشگامان قبل از شروع حرکت خودآگاهی بخش افقی، به جنبشهای مطالباتی (در حال اعتلای جامعه بزرگ ایران در سه جبهه اقتصادی و سیاسی و اجتماعی) باید در عرصه عمودی به خودآگاهی پیشگامی رسیده باشند. آنچه در این رابطه قابل توجه میباشد اینکه در رویکرد شریعتی «خودآگاهی پیشگامی» با «خودآگاهی طبقاتی و سیاسی و اجتماعی» جنبشهای مختلف گروههای اجتماعی اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران در دو جبهه بزرگ برابریطلبانه (طبقه کار و زحمت) و آزادیخواهانه (طبقه متوسط شهری) متفاوت میباشند، چراکه شریعتی در عبارات فوق، «خودآگاهی پیشگامی سنتز آگاهی پیشگام نسبت به موضع انسانی خودش در زمان و مکان و تاریخی و اجتماعی جامعهای و جهانی (که پیشگام در آن قرار دارد) تعریف مینماید» در صورتی که (خود شریعتی در عبارات فوق) خودآگاهی گروههای مختلف اجتماعی اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران مولود و سنتز انتقال تضادهای طبقاتی و سیاسی و اجتماعی موجود در محیط به احساس خود این گروهها تعریف مینماید.
ب – شریعتی در عبارات فوق مشخصه تکوین پیشگامی همان «خودآگاهی انسانی و اجتماعی و تاریخی میداند نه سواد آکادمیک و تحصیلات دانشگاهی». البته داوری شریعتی در این رابطه بر این امر قرار دارد که تحصیلات کلاسیک و آکادمیک نه به عنوان اصل، اما به صورت حاشیه میتواند برای پیشگامان اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران مفید باشد؛ و البته در این رابطه است که شریعتی در کنفرانس «از کجا آغاز کنیم؟» پیشگامی را در قالب ستارخانها و باقرخانهایی تعریف مینماید، نه در سیمای علامههای دانشگاهی زمان خودش.
ج – شریعتی در عبارات فوق بین پیشگامان با فیلسوفان و دانشمندان و فقیهان حوزههای فقاهتی دیوار چین ایجاد میکند و میگوید: «پیشگام یک انسانی است که جای – گاه خویش را احساس کرده باشد». جدا سازی کلمه جایگاه به «جای – گاه» در عبارات فوق توسط شریعتی برای آن است که او میخواهد در تعریف پیشگام بگوید پیشگام انسانی است که «آگاهی» به «جای خود» پیدا کرده باشد. «جای» در تعریف فوق شریعتی همان «جهان، جامعه و تاریخ»ایی است که به صورت مشخص و کنکرت پیشگام در آن قرار دارد.
د - شریعتی در عبارات فوق در چارچوب رویکرد «عقلگرائی» محمد اقبال (به پیشگامی در دوران ختم نبوت پیامبر اسلام که در این رابطه محمد اقبال معتقد است که با تکیه بر عقل برهانی استقرائی مولود و سنتز قرآن و پیامبر اسلام از قرن هفتم میلادی، پیشگامان میتوانند رسالت انبیاء را در دوران ختم نبوت بر دوش بکشند) رسالت پیشگامی را یک نوع پیامبری در دوران خاتمیت نبوت میداند و معتقد است که این پیشگامان هستند که راه انبیاء را در تاریخ ادامه میدهند و به همین دلیل است که او در عبارات فوق میگوید «پیشگام انسان آگاهی است که بر قوم خویش مبعوث میشود تا مردم را به سوی آگاهی و آزادی و کمال انسانی هدایت نماید.»
ه – شریعتی در عبارات فوق مشخصه دیگری که برای پیشگامان تعریف میکند، «برنامه سیاسی – اجتماعی – اقتصادی پیشگامی به صورت سلبی و ایجابی و به صورت آلترناتیوی وضع اقتصادی و اجتماعی و سیاسی موجود است که توسط آن پیشگامان شرایط موجود را به چالش میکشند». لذا در رابطه با همین ضرورت برنامه سیاسی – اجتماعی و اقتصادی پیشگامی است که در عبارات فوق شریعتی میگوید «پیشگام عبارت است از یک انسان آگاه نسبت به ناهنجاریها و تضادهای اجتماعی و آگاه به علل درست این تضادها و ناهنجاریها و آگاه نسبت به نیاز این قرن و این نسل و مسئول در ارائه راه نجات جامعه از این وضع ناهنجار و محکوم به تعیین و مسیر رهائی میباشد.»
با عنایت به عبارات فوق شریعتی است که میتوانیم داوری کنیم که از نظر شریعتی پیشگامان اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران در دو جبهه بزرگ آزادیخواهانه و برابریطلبانه، باید مسلح به سه پتانسیل:
اول - تئوری راهنمای عمل.
دوم - برنامه سیاسی، اجتماعی، اقتصادی.
سوم - هدایتگری نظری و عملی جنبشهای خودبنیاد مطالباتی، سیاسی و صنفی و مدنی، باشند؛ و نقص هر کدام از این سه پتانسیل برای جنبش پیشگامان اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران یک آفت استراتژیک میباشد. البته خود این سه پتانسیل در عرصه میدانی رابطه دیالکتیکی با یکدیگر داشته و باعث تقویت و تضعیف هر سه مؤلفه فوق میگردد.
و - شریعتی در عبارات فوق کسب قدرت سیاسی و جایگزین کردن رهبری عملی در عرصه میدانی به جای مسئولیت رهنمودی نظری و عملی جنبشهای پیشرو مطالباتی به عنوان دو آفت استراتژی پیشگامی میداند؛ که معتقد است که در نهایت باعث انحراف استراتژی پیشگامی به سمت استراتژی پیشاهنگی در سه مؤلفه چریکگرائی مدرن و ارتش خلقی مائوئیستی و تحزبگرایانه حزب طراز نوین لنینیستی میگردد. در این رابطه است که شریعتی در عبارات فوق میگوید «پیشگام رسالتش رهبری کردن سیاسی جامعه نیست رسالت پیشگام فقط و فقط خودآگاهی دادن به متن جامعه است.»
ز - موضوع دیگری که شریعتی در عبارات فوق مطرح میکند و در عرصه تعیین استراتژی پیشگامی اهمیت ویژهای دارد اینکه پیشگامان اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران در راستای مسئولیت خودآگاهیسازی طبقاتی و سیاسی و اجتماعی جامعه بزرگ ایران باید آگاهیهای کنکرت و مشخص محیطی گروههای مختلف اجتماعی دو جبهه برابریطلبانه و آزادیخواهانه وارد احساس این گروههای اجتماعی بکنند. خودآگاهی طبقاتی و سیاسی و اجتماعی در گرو ههای مختلف اجتماعی سنتز جدیدی است که از بعد از انتقال آگاهیها به احساس آن گروههای اجتماعی حاصل میشوند. ولذا به همین دلیل است که شریعتی در عبارات فوق میگوید «پیشگام کارش این است که تضادهایی را که در متن جامعه وجود دارد از متن واقعیت بردارد و توی احساس جامعه وارد کند» چرا که تا زمانیکه «تضادها در واقعیت وجود داشته باشد و وارد احساس گروههای اجتماعی نشود، خودآگاهی و در ادامه آن حرکتی ایجاد نمیشود» و مع الوصف در این رابطه است که در عبارات فوق شریعتی نتیجهگیری میکند و میگوید: «فقر عامل حرکت نیست، احساس فقر عامل حرکت است.»
2 - «جامعه ایران یک جامعه دینی است» بنابراین استراتژی پیشگامی در جامعه دینی ایران باید از «بازسازی اسلام تاریخیموجود آغاز بشود». اگر موتور استراتژی جنبش روشنگری ارشاد شریعتی (در فرایند 5 ساله 47 - 51) «خودآگاهی» تعریف نمائیم و مسئولیت پیشگامان اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران در دو جبهه بزرگ برابریطلبانه (طبقه کار و زحمت) و آزادیخواهانه (طبقه متوسط شهری) ایجاد این خودآگاهی در مؤلفههای مختلف طبقاتی و سیاسی و اجتماعی تعریف کنیم، از آنجائیکه آنچنانکه فوقا مطرح کردیم، در رویکرد شریعتی فاکتور خودآگاهی توسط پیشگام در گروههای مختلف اجتماعی توسط انتقال آگاهیهای کنکرت و مشخص به احساس گروههای اجتماعی حاصل میشود لذا در این رابطه است که شریعتی در تقسیم این آگاهیهای کنکرت و مشخص، «آگاهی را از عرصه مفاهیم وارد عرصه مصادیق میکند» و در عرصه مصادیق است که آگاهیها را به اقسام: «آگاهی فرهنگی و آگاهی اجتماعی و آگاهی طبقاتی و آگاهیهای سیاسی و غیره تقسیم مینماید.»
در نتیجه همین امر باعث گردیده است تا شریعتی برای دستیابی به آگاهیهای فرهنگی بازسازی شده در جامعه دینی ایران که اسلام تاریخی در طول 14 قرن گذشته دچار انحطاط و گرفتار خرافات و اسیر چهار زندان:
الف - زندان فقه دگماتیست هزار ساله حوزههای فقاهتی.
ب - زندان عرفان و تصوف دنیاگریز و اختیارستیز نئوافلاطونی 14 قرن گذشته.
ج - زندان طبیعتگریز و تجرداندیش و انتزاعینگر فلسفه یونانی ارسطوئی و افلاطونی.
د - زندان کلامی جبراگرای اشعریگری شده است، موضوع «نجات اسلام و بازسازی اسلام تاریخی» (در چارچوب رویکرد پروژه بازسازی تطبیقی نظری و عملی محمد اقبال) در اولویت استراتژی جنبش روشنگری خود قرار بدهد.
یادمان باشد که در دیسکورس شریعتی و در بستر تدوین استراتژی جنبش روشنگری او در فرایند 5 ساله 47 - 51 «بحران فرهنگی» جامعه ایران به عنوان بحران زیرساختی تمامی بحرانهای اجتماعی و سیاسی و حتی اقتصادی و طبقاتی جامعه ایران میباشد؛ و تا زمانیکه جامعه ایران توسط انحطاطزدائی و خرافاتزدائی از اسلام تاریخی با مکانیزم بازسازی اسلام روایتی و اسلام زیارتی و اسلام فقاهتی و اسلام مداحیگری و اسلام ولایتی به تصفیه منابع فرهنگی و پروتستانتیسم اسلامی و اسلام منهای روحانیت دست پیدا نکند، امکان مبارزه با این بحران فراگیر و گسترده وجود نخواهد داشت. مع الوصف این همه باعث گردیده است تا شریعتی علاوه بر اینکه «آگاهیهای دینی در جامعه دینی ایران به عنوان سر پل انتقال آگاهیهای دیگر (اعم از آگاهیهای اجتماعی و سیاسی و طبقاتی و غیره) تعریف نماید» خود همین «آگاهیهای دینی» در صورتی که به صورت تطبیقی (نه انطباقی) محصول بازسازی همه جانبه نظری اسلام تاریخی توسط اجتهاد در اصول و فروع آن (در چارچوب پروژه بازسازی محمد اقبال) به انجام برسد، میتواند برای جامعه بزرگ ایران خودآگاهساز همه جانبه باشد.
باری، به همین دلیل است که شریعتی در تبیین استراتژی جنبش روشنگری خود (در فرایند 5 ساله 47 - 51) بر شعار: «نجات اسلام قبل از مسلمین تکیه محوری میکند» و او بر این باور است که «بدون جنگ نظری آزادیبخش اسلام در عصر حاضر اصلاً و ابداً امکان نجات جامعه دینی ایران وجود ندارد». البته باز هم تاکید میکنیم و از این تکرار خود خسته نمیشویم که این رویکرد شریعتی به مذهب و دین در جامعه دینی ایران از آنجا بر میخواست که شریعتی به «اولویت بحران فرهنگی در جامعه ایران نسبت به بحرانهای اقتصادی و سیاسی و اجتماعی و غیره اعتقاد داشت» و در خصوص همین هیرارشی بحرانها و جایگاه خودویژه و زیرساختی بحران فرهنگی نسبت به دیگر بحرانها در دیسکورس شریعتی بود که او جهت مقابله با بحران فرهنگی در جامعه دینی ایران اعتقاد به تکیه بر مذهب و نجات اسلام تاریخی از انحطاط اسلام فقاهتی و اسلام تصوفزده نئوافلاطونیها و اسلام فلسفی یونانیزده ارسطوئی و افلاطونی و اسلام جبرگرای اشعریگری داشت.
ادامه دارد