135 - شریعتی در آینه اقبال60

شریعتی در آئینه اقبال – قسمت شصت

«اصلاح دینی» برای «اصلاح اجتماعی» و «اصلاح سیاسی»

وجه مشترک پروژه بازسازی نظری و عملی اقبال و شریعتی

 

فراموش نکنیم که شریعتی درست در زمانی کنفرانس «از کجا آغاز کنیم؟» ایراد کرد که با رفتن جواد باهنر آخرین مهره جریان ارتجاع مذهبی شیخ مرتضی مطهری از حسینیه ارشاد در فروردین 1350، او (شریعتی) به صورت تک‌سوار سکانداری مدیریت جنبش ارشاد شریعتی در حسینیه ارشاد در دست گرفته بود و درست در همین زمان بود که او درس‌های «تاریخ ادیان» که بسترساز «درس‌های اسلام شناسی ارشاد» بودند، آغاز کرده بود. قابل ذکر است که بدانیم که طبق گفته خود شریعتی، «تاریخ ادیان و اسلام شناسی» شریعتی مجموعه مدون پروژه نظری اصلاح دینی او می‌باشد؛ و تمامی گفته‌ها و نوشته شریعتی چه قبل از «اسلام شناسی ارشاد» و چه بعد از اسلام شناسی ارشاد شریعتی باید فقط و فقط و فقط در چارچوب اسلام شناسی مدون ارشاد شریعتی، فهم نمائیم. لذا هر گونه برخورد با اندیشه‌های شریعتی خارج از چارچوب اسلام شناسی ارشاد (چه اندیشه‌های قبل از اسلام شناسی ارشاد باشد و چه اندیشه‌های بعد از اسلام شناسی ارشاد باشد) برخورد مکانیکی با اندیشه‌های شریعتی می‌باشد.

با عنایت به موارد فوق بود که شریعتی در کنفرانس «از کجا آغاز کنیم؟» که یک کنفرانس صد در صد تبیینی در باب فقط و فقط و فقط استراتژی جنبشی‌اش بود، بر این محورها تکیه می‌کند که «جامعه ایران یک جامعه دینی است» و از نظر او برای پاسخ به سؤال، «از کجا آغاز کنیم؟» باید ابتدا بدانیم که می‌خواهیم در جامعه دینی ایران حرکت را آغاز کنیم؛ و برای ایجاد جنبش اجتماعی و جنبش سیاسی در جامعه دینی ایران، سؤال «از کجا آغاز کنیم؟» مطرح می‌کنیم، لذا به همین دلیل او در پاسخ می‌گوید، «مجبوریم که از دین و اصلاح دینی آغاز کنیم»، چراکه دین انحطاطی در جامعه دینی ایران در عین حالی که در عرصه جنبش اجتماعی می‌تواند به عنوان یک عامل بازدارنده و زمین‌گیر کننده جامعه ایران مطرح شود، در صورتی که توسط پروژه اصلاح دینی، این دین استحاله گردد، می‌تواند از تریاک دین سنتی و تریاک دین فقاهتی و تریاک دین روایتی و تریاک دین زیارتی موجود در جامعه ایران، خون و حرکت و جنبش ایجاد نماید؛ و به همین دلیل از دیدگاه شریعتی، آنچنانکه اسلام فقاهتی و اسلام روایتی و اسلام زیارتی و اسلام دگماتیسم، دستگاه و کارخانه‌ای هستند که از خون تریاک می‌سازند، پروژه اصلاح دینی در جامعه ایران می‌تواند، تریاک را بدل به خون و سکون و رکود و خمود توده‌ها را، بدل به حرکت و جنبش نماید؛ و به عنوان یک انرژی عظیم، جامعه دینی ایران را به جنبش دینی و جنبش اجتماعی و جنبش سیاسی فراگیر هدایت نماید.

همچنین علاوه بر این در رویکرد شریعتی، آنچنانکه در انتهای کنفرانس «از کجا آغاز کنیم؟» می‌گوید، «فونکسیون دیگر اصلاح دینی در جامعه دینی ایران، ایجاد پل بین پیشگام یا روشنفکر با جامعه دینی ایران می‌باشد». به عبارت دیگر در استراتژی جنبشی شریعتی آنچنانکه در کنفرانس «از کجا آغاز کنیم؟» مطرح می‌کند، دین دارای دو فونکسیون می‌باشد:

الف – «دین اصلاح شده» در جامعه دینی ایران به عنوان یک انرژی عظیمی می‌شود که می‌تواند کشتی جامعه به گِل نشسته و سنت‌زده و فقه‌زده و تصوف‌زده و گرفتار خرافات ایران را به حرکت درآورد و توسط شورانیدن عقول توده‌های مردم ایران آن‌ها را عاصی بر اسلام دگماتیسم فقاهتی و روایتی و زیارتی و ولایتی بکند.

ب – فونکسیون دوم «دین اصلاح شده» در جامعه دینی ایران از نظر شریعتی، «ایجاد پل بین پیشگام و توده‌های مذهبی ایران می‌باشد». لذا در این رابطه است که شریعتی در چارچوب تبیین ستم‌های وارده بر جامعه ایران، منهای ستم طبقاتی و ستم قومی و ملی و ستم نابرابری‌های حقوقی و اجتماعی که از نظر او همه اینها مولود نظام سرمایه‌داری حاکم بر جامعه ایران می‌باشد، از ستم مذهبی روحانیت بر توده پرده‌برداری می‌کند. تا آنجا که در آخرین نامه به پدر بزرگوارش می‌نویسد: «اسلام فردا، اسلام منهای روحانیت است» و یا در جزوه تخصص اعلام می‌کند: «که در مسیر این حرکت، انتظار آب آوردن از روحانیت داشتن احمقی است، این‌ها اگر کوزه ما را نشکنند، نباید انتظار آب آوردن از آنها داشته باشیم»، همه این سخن‌های شریعتی اشاره به همان «ستم مذهبی» است که توسط متولیان رسمی دین که همان روحانیت فقاهتی و روایتی و ولایتی و زیارتی می‌باشند بر مردم مظلوم ایران وارد می‌شود؛ و آنچنان در این رابطه شریعتی پیش می‌رود که در کنفرانس «استحمار» در آبان ماه 51 در دانشگاه فرح (دانشگاه الزهراء فعلی) در چارچوب شعار مثلث ستم ستیز خود که عبارت است از «مبارزه و نفی استثمار و استحمار و استبداد»، او «ستم استحمار» را در این مثلث عمده می‌کند؛ و در آن کنفرانس است که شریعتی برای اولین بار «استحمار را به دو شاخه استحمار کهنه و استحمار نو تقسیم می‌نماید؛ و ستم مذهبی متولیان دین که همان روحانیت حوزه‌های فقاهتی دگماتیست می‌باشد، در چارچوب «استحمار کهنه» تبیین می‌نماید.

عنایت داشته باشیم که‌ترم «استحمار» برای اولین توسط خود شریعتی ابداع گردیده است و تا قبل از شریعتی در هیچ دیسکورس مذهبی و غیر مذهبی از این ترم استفاده نشده است که خود این امر نشان دهنده آن است که تا چه اندازه شریعتی «ستم مذهبی» را در کنار «ستم طبقاتی یا استثمار» و «ستم سیاسی یا استبداد» را جدی می‌گرفته است؛ و در این رابطه تا آنجا پیش می‌رود که «نفی ستم طبقاتی و ستم سیاسی در جامعه ایران، در گرو نفی ستم مذهبی می‌داند». محور دیگری که شریعتی در کنفرانس «از کجا آغاز کنیم؟» بر آن تکیه می‌کند، «رابطه پیشگام با توده‌ها» است. اینکه «پیشگام نباید بیش از چند گام جلوتر از توده‌ها حرکت نماید و نباید دنبال توده‌ها هم به راه بیافتد»، چراکه «پوپولیسم» در رویکرد شریعتی به معنای «دنباله‌روی پیشگام از توده‌ها است

آنچنانکه «سکتاریست» در دیسکورس شریعتی به معنای «فاصله‌گیری اراده‌گرایانه پیشگام از توده‌ها می‌باشد»، به همین دلیل در دیسکورس شریعتی دو آفت بزرگی که پیشگام مستضعفین ایران را تهدید به نابودی می‌کند یکی «پوپولیسم» است و دیگری «سکتاریست». البته در رویکرد شریعتی خطر «پوپولیسم» برای پیشگام مستضعفین ایران بیشتر از خطر «سکتاریست» است. پر پیدا است که شریعتی مانند همیشه از بعد از این تشخیص درد پیشگامان مستضعفین ایران، به تجویز درمان آن هم می‌پردازد، تجویز شریعتی برای درمان درد پوپولیسم و سکتاریست پیشگام در جامعه دینی ایران، توجه پیشگام مستضعفین ایران به «جغرافیای حرف» می‌باشد.

شریعتی در کنفرانس «از کجا آغاز کنیم؟» در چارچوب ترم «جغرافیای حرف» به ممیزی روشنفکر و پیشگام عوضی، از روشنفکر و پیشگام واقعی می‌پردازد و تلاش می‌کند تا با طرح چند مثال، از جمله مثال پطر کبیر در جامعه روسیه که جهت مبارزه با انحطاط و عقب‌ماندگی جامعه روسیه معتقد بود که «باید از ریش‌های» مردم روسیه به عنوان ریشه‌های انحطاط کشور روسیه آغاز کرد، استفاده می‌کند، چراکه طبق گفته شریعتی در آن کنفرانس، پطرکبیر پس از بازگشت از هلند اعتقاد داشت که ریشه انحطاط کشور روسیه در «ریش‌های نترشیده و بلند مردم روسیه نهفته است». شریعتی با جمعبندی در باب داوری و مبارزه با انحطاط پطرکبیر می‌گوید، «او اگرچه توانست ریش‌ها را براندازد، اما ریشه‌های انحطاط کشور روسیه همچنان باقی ماندند

در این رابطه است که شریعتی در کنفرانس «از کجا آغاز کنیم؟» معتقد است که برای اینکه پیشگام مستضعفین ایران در عرصه تشخیص و تجویز درد و درمان جامعه گرفتار پوپولیسم و سکتاریست نشود، مجبور است که به «رهائی» به عنوان یک پروسس فرایندی و پویشی نگاه کند نه امر موضعی و مکانیکی و در ادامه همین امر است که در آن کنفرانس شریعتی اگرچه از پروژه اصلاح دینی به عنوان موتور حرکت جنبش اجتماعی و سیاسی در جامعه دینی ایران یاد می‌کند، اما او بر هر گونه پروژه اصلاح دینی در جامعه ایران مهر تائید نمی‌گذارد؛ و لذا در این رابطه است که شریعتی در این کنفرانس «پروژه اصلاح دینی احمد کسروی را به نقد می‌کشد» و به نفی حرکت کتاب سوزان او اعم از مفاتیح الجنان و یا دیوان حافظ و سعدی و عرب‌ستیزی او می‌پردازد؛ و در باره احمد کسروی یک داوری بزرگ تاریخی می‌کند و می‌گوید، «به فرض اینکه تمام حرف‌های کسروی هم درست می‌بود، اما در زمانیکه که جامعه ایران توسط نهضت مقاومت ملی دکتر محمد مصدق و شعار ملی کردن صنعت نفت ایران در حال بسیج و مبارزه با امپریالیسم جهانی و دربار کودتائی و توتالیتر پهلوی و ارتجاع مذهبی حوزه‌های فقاهتی بود، آیا حرکت کسروی و شعارهای او باعث پوششی بر شعار ملی کردن صنعت نفت دکتر محمد مصدق نمی‌شد، آیا شعار فوری جامعه ایران مبارزه با سعدی و حافظ و مفاتیح الجنان و غیره بود؟»

باری، از اینجا بود که شریعتی در آن تندپیچ تاریخی جنبش ارشاد شریعتی، در چارچوب سؤال «کدامین اصلاح دینی» به اقبال لاهوری می‌رسد؛ و پروژه «بازسازی فکر دینی یا پروژه اصلاح دینی اقبال» را به عنوان حلقه گم شده استراتژی چهار فرایندی خود انتخاب می‌کند؛ و از این مرحله است که شریعتی تلاش می‌کند تا «اندیشه اقبال را بدل به گفتمان مسلط در جامعه ایران بکند» و بدین ترتیب است که ما می‌توانیم به سوالی که در مقدمه این درس مطرح کردیم و گفتیم شریعتی در چه مسیری به اقبال رسید؟ یک پاسخ اجمالی و بعد یک پاسخ تفصیلی بدهیم؛ و بگوئیم که شریعتی در رابطه با «چگونگی پروژه اصلاح دینی در جامعه ایران بود که به اقبال رسید»، چراکه شریعتی هر گونه پروژه و مکانیزم اصلاح دینی را در جامعه ایران دارای فونکسیون مثبت نمی‌دانست؛ و از این بابت بود که معتقد گردید که «پروژه بازسازی فکر دینی اقبال تنها پروژه‌ای است که می‌تواند به لحاظ نظری بسترساز و عامل اصلاح دینی در جامعه ایران بشود

بر این ناف مشترک اقبال و شریعتی، در آغاز جنبش ارشاد شریعتی همان «پروژه اصلاح دینی یا بازسازی فکر دینی اقبال بود» و در این رابطه است که تمامی تعریف‌ها و تبیین‌هائی که شریعتی از اقبال و اندیشه‌های او می‌کند، معنی پیدا می‌کند. از همه مهمتر اینکه شریعتی اقبال را در سیمای امام علی مشاهده می‌کرد؛ و در همین جا است که باز این سؤال مطرح می‌شود که چرا شریعتی اقبال را در سیمای امام علی می‌دید؛ یعنی چه خودویژه‌گی‌هائی شریعتی در رویکرد و اندیشه و عمل امام علی قبلاً دیده و تبیین کرده بود که وقتی که به اقبال رسید، او آن مؤلفه‌ها را در سیمای اقبال به تماشا نشست؟

در پاسخ به این سؤال هم باید اعلام کنیم که مهمترین وجه مشترک اقبال و امام علی، سه مؤلفه‌ای حرکت انسانی – اجتماعی این دو می‌باشد که شریعتی در چارچوب شعار «مکتب، وحدت و عدالت» در کنفرانس «قاسطین و مارقین و ناکثین» با عنوان «آگاهی و آزادی و برابری» از آن یاد می‌کند. همان انسان سه بعدی که شریعتی در سیمای محمد از آن با «مارکس – دکارت –پاسکال» یاد می‌کند؛ و به همین دلیل شریعتی در تعریف اقبال به تاسی از شخصیت سه مؤلفه‌ای امام علی می‌گوید: «اقبال قبل از اینکه در پروژه اصلاح دینی بازسازی خود، اسلام سه مؤلفه‌ای عدالت‌خواهانه و آزادی‌طلبانه و پلورالیستی را بازسازی کند، این اسلام سه مؤلفه‌ای را در خودش پیاده کرده بود». البته برخورد شریعتی با پروژه اصلاح دینی اقبال برخورد «یکطرفه انطباقی» نبود، بلکه برعکس شریعتی «به صورت تطبیقی» توسط پروژه بازسازی فکر دینی یا پروژه اصلاح دینی برخورد می‌کرد، چراکه:

اولاً در کلیت این پروژه آنچنانکه قبلاً هم اشاره کردیم، از بعد از شکست «جنبش انحطاط‌زدائی سیدجمال» در خصوص بازتولید حرکت او، دو رویکرد در میان صاحب‌نظران و نظریه‌پردازان مسلمان توسط اصلاح دینی شکل گرفت.

رویکرد اول که سر سلسله جنبان آن محمد عبده شاگرد و همراه سیدجمال بود و از بعد از آن به رشیدرضا و سیدقطب و محمد قطب و مودودی در پاکستان رسید، «رویکرد سلفیه» نامیده می‌شود که طرفداران این رویکرد معتقد بودند که «راه اصلاح دین اسلام انحطاط‌زده، برگشت و بازگشت به گذشته و دوران آغازین تکوین اسلام می‌باشد». البته در «رویکرد سلفیه» معتقدین به این رویکرد، پیشنهاد برگشت به گذشته و اسلام اولیه صورت یکطرفه و مجرد و فراتاریخی داشت. لذا به همین دلیل آنچنانکه در اندیشه‌های سیدقطب و ادامه آن تا امروز تا در جریان‌های مسلمان اقتدارگرا از داعش تا القاعده و رژیم مطلقه فقاهتی شاهدان هستیم، سرانجام تمامی این جریان‌ها بازگشت پیدا کرد به «اسلام فقاهتی دگماتیسم اقتدارگرا و حکومت‌طلب». به عبارت دیگر پروژه اصلاح دینی در چارچوب «رویکرد سلفیه»، دستاوردی جز اسلام دگماتیسم فقاهتی و حکومت‌گرا و اقتدارگرا نداشته است. همان اسلامی که از آغاز قرن بیست و یکم تا به امروز تمامی جوامع مسلمان از شرق آسیا تا غرب آفریقا به خاک و خون کشیده است و در چارچوب اسلام فرقه‌گرایانه شیعی و سنی مدت بیش از یک دهه است که جوی خون از شیعه‌کُشی و سنی به راه افتاده است.

رویکرد دوم «رویکرد بازسازی» می‌باشد که برعکس رویکرد اول «سلفیه»، این رویکرد معتقد است که در پروژه اصلاح دینی باید عامل و فاکتور «زمان» به عنوان یک مؤلفه در نظر گرفته شود. سر سلسله جنبان این رویکرد حضرت مولانا علامه محمد اقبال لاهوری می‌باشد که در چارچوب «فرمول پیوند بین ابدیت و تغییر» می‌کوشد پروژه اصلاح دینی خودش را توسط لکوموتیو «اجتهاد در اصول و فروع» شکل دهد. لذا در این رابطه بود که از آنجائیکه اقبال پروژه بازسازی خود را به دو مؤلفه نظری و عملی تقسیم می‌کرد و مؤلفه نظری پروژه بازسازی خودش را در بازسازی اسلام تعریف می‌نمود و مؤلفه عملی بازسازی خود را بازسازی اجتماعی و سیاسی می‌دانست، به همین دلیل در چارچوب همان استراتژی چهار فرایندی شریعتی که فوقا مطرح کردیم، اقبال معتقد بود که مؤلفه نظری بازسازی اسلام یا بازسازی دینی، ما می‌توانیم در جوامع دینی مسلمان به بازسازی عملی که همان جنبش اجتماعی و سیاسی می‌باشد، بیانجامد.

ادامه دارد