شریعتی در آئینه علامه محمد اقبال لاهوری – قسمت هفتاد
مبارزه ضد «استعماری» و ضد «امپریالیستی» برونی، در بستر مبارزه سه مؤلفهای ضد «استثماری» و ضد «استبدادی» و ضد «استحماری» درونی، در رویکرد شریعتی
سوم – در رویکرد شریعتی آنچنانکه در عبارات فوق مشهود است «فقر اقتصادی در هر جامعهای بسترساز فقر فرهنگی و فقر سیاسی میباشد» که البته «فقر فرهنگی مولود و سنتز فقر اقتصادی در هر جامعهای بسترساز وابستگی آن جامعه به کشورهای متروپل میگردد». در رویکرد شریعتی آنچنانکه «فقر به سه دسته فقر اقتصادی و فقر فرهنگی و فقر سیاسی تقسیم میگردد» (و البته فقر فرهنگی و معرفتی جامعه در رویکرد شریعتی مولود و سنتز فقر اقتصادی میباشد و بدون نجات جامعه از فقر اقتصادی، هرگز نمیتوان از فقر فرهنگی و معرفتی و سیاسی نجات پیدا کرد) به همان ترتیب هم وابستگی در رویکرد شریعتی (آنچنانکه در عبارات فوق مشهود میباشد) دارای «سه مؤلفه وابستگی اقتصادی و وابستگی فرهنگی و وابستگی سیاسی میباشد.»
پر واضح است که در رویکرد شریعتی (آنچنانکه در عبارات فوق مشهود است) «نجات از وابستگی فرهنگی و سیاسی در هر جامعهای در گرو نجات از وابستگی اقتصادی میباشد». یادمان باشد که در رویکرد شریعتی، «مبارزه با فقر اجتماعی (بسترساز فقر فرهنگی و فقر سیاسی) از طریق کمکهای صدقهای حکومتی (آنچنانکه رژیم مطلقه فقاهتی حاکم سالها است که در حال انجام آن میباشد) غیر ممکن است». چراکه «کمکهای صدقهای حکومتی هر چند هم که گسترده باشد، نه تنها نمیتواند جامعه را از فقر و وابستگی نجات بدهد، بلکه برعکس تنها میتواند جامعه فقرزده و فقهزده و استبدادزده ایران را وابسته به حاکمیت مطلقه فقاهتی بکند» و البته خطرناکتر از آن اینکه «کمکهای صدقهای حکومتی میتوانند شرایط برای ظهور هیولای پوپولیسم ستیزهگر و غارتگر حکومتی در جامعه ایران فراهم نماید». آنچنانکه مصداق عینی آن در دولتهای نهم و دهم در رژیم مطلقه فقاهتی حاکم شاهد بودهایم.
یادآوری میکنیم که مهمترین اپیدمی که از آغاز تکوین رژیم مطلقه فقاهتی حاکم به همراه آورده است، «اپیدمی پوپولیسم حکومتی میباشد» که از همان آغاز با شعار: «آب مجانی و برق مجانی و دنیای آخرت آباد خمینی در بهشت زهرا پس از ورود خمینی به ایران این اپیدمی در ایران شروع شد» و در شکل دیگر آن با نشستن سید محمود طالقانی روی زمین در خبرگان قانون اساسی و اعلام او جهت برگزاری مجلس خبرگان رهبری در مساجد، «این اپیدمی پوپولیسم خمینی توسط طالقانی رشد کرد» و بعداً به مرور زمان این پوپولیسم (در پروسس نهادینه شدن رژیم مطلقه فقاهتی) نهادینه گردید تا رفته رفته به صورت هیولای پوپولیسم دولت نهم و دهم احمدی نژاد در آمد. نباید فراموش بکنیم که «بزرگترین عامل رشد پوپولیسم در جامعه ایران سونامی حاشیهنشینان کلانشهرهای ایران با جمعیت بیش از 19 میلیون نفر میباشند» که در فقر مطلق به سر میبرند؛ و به علت اتمیزه و بیسر و بیسازماندهی بودن هیولای حاشیهنشینان کلانشهرهای ایران، این سونامی به صورت بالقوه میتوانند «سرباز آمده به خدمت» برای پوپولیسم حکومتی باشند. به طوری که امروز با عنایت به اینکه طبق آمار اعلام شده خود دولت روحانی در شرایط فعلی بیش از 60 میلیون نفر از جمعیت 80 میلیونی ایران صدقه بگیر حکومتی رژیم مطلقه فقاهتی هستند و از همه مهمتر اینکه در تندپیچ شرایط اجتماعی جامعه امروز ایران، از آنجائیکه فونکسیون اجتماعی بحران کرونای ویروسی به همراه فونکسیون تحریمهای اقتصادی جناح هار امپریالیسم آمریکا و فونکسیون غارتگری و فسادهای سیستمی و چند لایهای رژیم مطلقه فقاهتی و فونکسیون بحران مدیریت و بحران مشروعیت و بحران موجودیت رژیم مطلقه فقاهتی حاکم، همه و همه باعث شده است تا مهمتر از هر چیز «ساختار طبقاتی و ساختار فرهنگی و ساختار اقتصادی جامعه بزرگ ایران را در آستانه فروپاشی همه جانبه قرار بدهد». به طوری که در این شرایط همین فروپاشی ساختار طبقاتی جامعه بزرگ و رنگین کمان ایران باعث گردیده است، آنچنانکه برای نمونه «فروپاشی طبقاتی جامعه امروز ایران به صورت همه جانبه باعث شده است که طبقه متوسط شهری ایران به سمت طبقه کار و زحمت پائینیهای جامعه ایران ریزش نماید و طبقه کار و زحمت هم به سمت سونامی حاشیهنشینان کلانشهرهای ایران ریزش کنند.»
باری، بدین ترتیب است که همین «فروپاشی ساختار طبقاتی جامعه بزرگ ایران مانند دومینو بسترساز اگراندیسمان شده فروپاشی ساختار اجتماعی و فروپاشی ساختار اقتصادی و در تحلیل نهائی بسترساز فروپاشی فرهنگی و سیاسی جامعه ایران میگردد» بر این مطلب اضافه کنیم که برعکس رویکرد خارجنشینان برانداز و طرفدار رژیم چنج که فکر میکنند که فروپاشی ساختار اقتصادی، ساختار طبقاتی، ساختار فرهنگی و ساختار سیاسی جامعه بزرگ ایران «شرایط برای دموکراسی سیاسی و یا دموکراسی اقتصادی و یا دموکراسی معرفتی در جامعه ایران فراهم میکند»، باید اعلام کنیم که «نه تنها فونکسیون فروپاشی ساختارهای فوق هرگز و هرگز بسترساز دموکراسی سیاسی و دموکراسی اقتصادی و دموکراسی اجتماعی نمیشود، بلکه برعکس فروپاشی ساختاری طبقاتی، اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی بسترساز ظهور هیولای فاشیسم و رژیم توتالیتر و حاکمیت جناح نظامیگرا و سرکوبگر بر جامعه ایران میشود» و تاکنون هرگز و هرگز در هیچ کجای کره زمین در تاریخ گذشته «دموکراسی سه مؤلفهای اقتصادی و اجتماعی و معرفتی در دل فروپاشیهای طبقاتی، سیاسی، اجتماعی و اقتصادی و فرهنگی حاصل نشدهاند». عنایت داشته باشیم که در جوامع فقرزده و استبدادزده و فقهزدهای مثل جامعه ایران «خود فروپاشی طبقاتی و سیاسی و اقتصادی و اجتماعی میتواند بستر بازتولید هیولای پوپولیسم ستیزهگر و غارتگر نیز بشود.»
چهارم - در رویکرد شریعتی آنچنانکه در عبارات فوق مشهود است، «دموکراسی پایدار توسط اجتماعی شدن ثروت، رفاه، تولید، فرهنگ، سیاست و آزادی حاصل میشود، نه توسط اجتماعی کردن فقر و جهل و اسارت و سرکوب». از اینجا است که میتوانیم داوری کنیم که در رویکرد شریعتی لازمه دستیابی جامعه به دموکراسی سه مؤلفهای اقتصادی و سیاسی و معرفت، «دستیابی آن جامعه به ثروتهای اقتصادی و معرفتی و اجتماعی میباشد» به بیان دیگر تا «یک جامعه به ثروت اقتصادی و فرهنگی و معرفتی و اجتماعی دست پیدا نکنند هرگز نمیتوانند به دموکراسی سوسیالیستی سه مؤلفهای دست پیدا کنند». البته سوالی که در اینجا قابل طرح است اینکه در رویکرد شریعتی چگونه یک جامعه میتوانند به ثروتهای اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی دست پیدا کنند؟
در پاسخ به این سؤال باید بگوئیم که در رویکرد شریعتی آنچنانکه «ثروت اقتصادی توسط اقتصاد تولیدی، اجتماعی، صنعتی در چارچوب مناسبات سوسیالیستی حاصل میشود، ثروتهای معرفتی و فرهنگی و اجتماعی تنها از دل دموکراسی سوسیالیستی سه مؤلفهای با اجتماعی کردن سیاست و معرفت و اقتصاد حاصل میشود.»
پنجم - در رویکرد شریعتی آنچنانکه در عبارات فوق مطرح شده است «اصل معاد با اصل معاش پیوند دارد، نه اصل معاش به اصل معاد پیوند دارد» آنچنانکه اسلام دگماتیسم فقاهتی حوزههای فقهی در طول هزار ساله گذشته بر طبل آن کوبیدهاند؛ به عبارت دیگر در رویکرد شریعتی «کسی که در این دنیا کور است در آخرت هم کور است» و یا «کسی که در این دنیا معاش نداشته باشد در آن دنیا معاد هم ندارد». پر واضح است که خود این اصل مورد اعتقاد شریعتی در عرصه تبیین جهان توحیدیاش بسترساز آن میباشد که او میگوید:
«بدون گذار از پل عدالت و سوسیالیسم نمیشود به توحید رسید» (م. آ - ج 24).
و در جای دیگر میگوید:
«اقتصاد زیربنا نیست، دارد زیربنا میشود. در اقتصاد سرمایهداری صنعتی است که اقتصاد زیربنای فرهنگ و ایمان و اخلاق است، انسان خود، ساخته و پرداخته آن است. نه چنین بوده است نه باید چنین باشد. با ویران کردن بنای سرمایهداری، نه چنین خواهد بود» (م. آ - ج 10 - ص 78).
و باز در جای دیگر میگوید:
«روشن است که به چه معنایی ما مارکسیست نیستیم و به چه معنایی سوسیالیستیم. مارکس به عنوان یک اصل علمی و کلی اقتصاد را زیربنای انسان میگیرد و ما درست برعکس به همین دلیل با سرمایهداری دشمنیم و از انسان بورژوازی نفرت داریم و بزرگترین امیدی که به سوسیالیسم داریم این است که در آن انسان، ایمان و اندیشه و ارزشهای اخلاقی انسان دیگر روبنا نیست، کالای ساخته و پرداخته زیربنای اقتصادی نیست، خود علت خویش است» (م. آ - ج 10 - ص 79).
ششم – در رویکرد شریعتی آنچنانکه در عبارات فوق مطرح شده است، عامل پدیده اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و فرهنگی در کشورهای پیرامونی غیر از عامل پدیدههای اجتماعی و سیاسی و اقتصادی در کشورهای متروپل است چراکه شریعتی بر این باور است که در کشورهای متروپل عامل اساسی پدیدههای اجتماعی و سیاسی و طبقاتی «شکل تولید اقتصادی است» در صورتی که عامل اساسی پدیدههای اجتماعی سیاسی و طبقاتی و اقتصادی در کشورهای متروپل «استعمار» میباشد. شریعتی بر این باور است که در کشورهای پیرامونی «استعمار اقتصادی جهانی زیربنا است، نه شکل تولید»، شریعتی معتقد است که در کشورهای پیرامونی «شکل تولید را هم استعمار میسازد» نه «استعمار را شکل تولید». شریعتی میگوید:
«در آسیا و آفریقا به خاطر «شکل تولید اقتصادی» خود دچار آن نهادها و روبناها جامعه غربی نشدند» (م. آ - ج 17 - ص 317 - س 19).
باور شریعتی در رابطه با «پروسس تکوین سرمایهداری» در مغرب زمین و کشورهای مترویل بر این امر قرار دارد که در مغرب زمین و کشورهای متروپل، «سرمایهداری» همگام با رشد «طبقه بورژوازی» تکوین پیدا کرد؛ که البته این «طبقه بورژوازی در بین طبقه اشراف و فئودالهایی رشد کردند که انباشت اولیه، تکوین سرمایهداری در اثر جنگهای صلیبی آمدن به آفریقا، کشف استرالیا و کشف آمریکا و تجارت بینالمللی و غارت کشورهای پیرامونی برای کشورهای متروپل (و در رأس آنها انگلستان، پرتغال، اسپانیا و هلند در آغاز و سپس فرانسه، ایتالیا، آلمان تا روسیه و آمریکا) حاصل شده بودند»؛ که طبق تبیین شریعتی با آن «انباشت اولیه» رفته رفته صنایع در کشورهای متروپل سرمایهداری ترقی کردند و طبقه بورژوازی آنجا رشد پیدا کردند و اشراف را از بین بردند و رعیت را در اروپا شورانیدند و انقلاب کبیر فرانسه را به وجود آوردند؛ و بعد همین طبقه بورژوازی علیه کلیسا و روحانیت و علیه نظام کلیسا و علیه مذهب حاکم شورانیدند. در این رابطه است که از نظر شریعتی، نهضت روشنفکری ضد کلیسا و ضد روحانیت و ضد مذهب در کشورهای متروپل زائیده تحولات طبیعی طبقات و طرز تولید اقتصادی خود جوامع اروپا میباشد که از شکل فئودالیته به شکل بورژوازی مدرن تغییر تولید دادهاند.
ادامه دارد