«شکست انقلاب ضد استبدادی 57» مردم ایران در ترازوی «شکست انقلاب مشروطیت» و «جنبش ملی کردن صنعت نفت ایران» - قسمت چهارم
5 - در تحلیل نهائی یکی از علل درونی شکست جنبش مشروطیت مادیت یافتن جنگ حیدر نعمتی جناحهای درونی روحانیت حوزههای فقاهتی شیعه در دو جبهه ارتجاعی به اصطلاح مشروعهخواهان و مشروطهخواهان بود که از سالها پیش از آن این جنگ ارتجاعی به صورت جنگ بین اخباریون و اصولیون در حوزههای فقاهتی شیعه مادیت پیدا کرده بود و در جریان پروسس تکوین جنبش مشروطیت با استحاله سیاسی آن جنگ قدیمی فقهی و کلامی و ارتجاعی درون حوزه (به صورت مشروعهخواهان و مشروطهخواهان) بحران اصلی مشروطیت مادیت پیدا کرد. هر چند به ظاهر در فرایند دوم مشروطهخواهی پس از فتح تهران توسط فتوای زنجانی – آخوند خراسانی با اعدام شیخ فضل الله نوری در میدان توپخانه تهران، این مشروطهخواهان بودند که بر مشروعهخواهان پیروز شدند ولی در ادامه، تاریخ با ظهور خمینی و تثبیت رهبری خمینی بر جنبش ضد استبدادی سال 57 و نهادینه شدن رویکرد ولایت فقیه او توسط جریان مظفر بقائی و حسن آیت و همراهی حسینعلی منتظری و سید محمد بهشتی در مجلس خبرگان قانون اساسی که بسترساز بازتولید مشروعهخواهان ارتجاعی دوران مشروطیت در دل جنبش ضد استبدادی سال 57 مردم نگونبخت ایران گردید، نشان داده شد که در تحلیل نهائی در فرایند پسابهمن 57 پروسس جنبش ضد استبدادی سال 57 این مشروعهخواهان ارتجاعی جنبش مشروطیت (تحت رهبری شیخ فضل الله نوری – خمینی بودند که پیروز شدند؛ و البته مدت 40 سال است که این رهبری ارتجاعی حوزههای فقاهتی در چارچوب رژیم مطلقه فقاهتی بر خر مراد قدرت سوار میباشند) در صورتی که در همین زمان جناح دیگر روحانیت درون حوزه (که در مشروطیت با عنوان مشروطهخواهان تحت رهبری آخوند خراسانی و نائینی در برابر مشروعهخواهان تحت رهبری شیخ فضل الله نوری قرار داشتند) در عراق در چارچوب همان رویکرد آخوند خراسانی تحت رهبری سیستانی در حال رهبری و مدیریت دولت در کشور عراق میباشند.
6 - در خصوص عوامل برونی شکست ابرجنبش ملی کردن صنعت نفت ایران تحت رهبری دکتر محمد مصدق، بدون تردید میتوانیم از پیوند روحانیت حوزههای فقاهتی تحت رهبری بروجردی و کاشانی و بهبهانی با دربار پهلوی و جناح هار امپریالیسم آمریکا در جریان کودتای 32 یاد کنیم که البته عامل پیوند روحانیت حوزههای فقاهتی با دربار پهلوی و جناح هار امپریالیسم آمریکا (در جریان کودتای 28 مرداد 32) «عدم اعتقاد مصدق به حکومتی کردن فقه دگماتیست حوزههای فقاهتی بود» که روحانیت مرتجع حوزههای فقاهتی با حمایت فدائیان اسلام (در برابر دولت دموکراتیک محمد مصدق) از آن به عنوان شریعت و تنها آلترناتیو یاد میکردند.
7 - در خصوص عوامل درونی شکست ابرجنبش ضد استبدادی سال 57 مردم ایران باید از غیبت جامعه مدنی جنبشی خودبنیاد و خلاء نهادهای دموکراتیک مدنی از احزاب تکوین یافته از پائین و شوراها و ان جی اوها و غیبت رهبری خودبنیاد جنبشهای دموکراتیک و سوسیالیستی و در رأس آنها غیبت رهبری جنبش طبقه کارگر و دنبالهروی جنبش کارگران صنعت نفت ایران از خمینی و خلاء آلترناتیو نیروهای دموکراتیک و سوسیالیستی در برابر رهبری خمینی (که با شعار: «یک ملت و یک رهبر» و با شعار: «حزب فقط حزب الله - رهبر فقط روح الله» توانست در چارچوب تشکیلات سنتی روحانیت و گفتمان ارتجاعی ولایت فقیه رهبری خودش را بر جنبش ضد استبدادی مردم ایران تثبیت و نهادینه کند) یاد کنیم؛ و البته همین نهادینه شدن رهبری خمینی بر جنبش ضد استبدادی سال 57 جامعه متکثر و رنگین کمان ایران از آنجائیکه خمینی نماینده بخشی از روحانیت دگماتیست حوزههای فقاهتی شیعه در چارچوب گفتمان ولایت فقیه خود بود، در نتیجه همین امر باعث گردید تا همراه با ورود خمینی و روحانیت هوادار او به عرصه رهبری جنبش ضد استبدادی سال 57 مردم ایران، پروسه شکست جنبش ضد استبدادی سال 57 مردم ایران کلید بخورد؛ که البته در فرایند پسابهمن 57 به علت اینکه خمینی و جریان روحانیت هوادار او همراه با جریان مظفر بقائی – حسن آیت تلاش کردند تا برعکس مشروطیت از همان آغاز رویکرد فقاهتی و ولایتی خود را در چارچوب قانون اساسی و دیگر نهادهای حقوقی نهادینه کنند، همین امر باعث شکست تمام عیار جنبش ضد استبدادی سال 57 مردم ایران گردید.
8 - هر چند با عنایت به موارد فوق علل درونی شکست سه ابرجنبش مشروطیت و ملی کردن صنعت نفت و جنبش ضد استبدادی سال 57 متفاوت میباشند اما در تحلیل نهائی ریشه مشترک همه علل درونی شکست سه ابرجنبش فوق همان «نهادینه نشدن جامعه مدنی جنبشی تکوین یافته از پائین جامعه متکثر و رنگین کمان ایران میباشد» و به علت همین خلاء جامعه مدنی جنبشی تکوین یافته از پائین بوده است که در هر سه ابرجنبش فوق «حرکت از بالا به همراه رهبری برون از جنبش از بالا جایگزین حرکت دینامیک و دموکراتیک و رهبری خودبنیاد درونی شده بود». پر واضح است که همان حرکت از بالا و رهبری برونی و خارج از آن ابرجنبشها علل اصلی و درونی شکست هر سه ابرجنبش فوق شده است.
برای مثال اگر در این رابطه بخواهیم پروسه شکست ابرجنبش ضد استبدادی سال 57 را مورد کالبد شکافی قرار بدهیم، باید بدون تردید عامل اصلی شکست انقلاب 57 این بدانیم که در فرایند پساشهریور 57 پس از ورود جنبش طبقه کارگر تحت رهبری جنبش کارگران صنعت نفت ایران به عرصه جنبش ضد استبدادی و «تغییر توازن قوا به سود جنبش ضد استبدادی» و به موازات آن فراهم شدن آخرین بسترها جهت سرنگونی رژیم کودتائی و توتالیتر پهلوی، جنبش برابریطلبانه و عدالتخواهانه طبقه کار و زحمت به همراه جنبش آزادیخواهانه طبقه متوسط شهری (به جای اینکه رهبری جنبش ضد استبدادی را در دست بگیرند) چشم بسته به دنبال رهبری خمینی راه افتادند بدون آنکه بدانند در کشکول خمینی چه برنامهای برای آنها و برای جامعه ایران وجود دارد. یادمان باشد که سرنگونی رژیم کودتائی و توتالیتر پهلوی از زمانی قطعی شد و دستگاه سرکوب رژیم پهلوی از زمانی در برابر جنبش ضد استبدادی مردم ایران آچمز گردید که از فردای جنایت رژیم پهلوی در میدان ژاله، «طبقه کارگر ایران تمام قد تحت رهبری جنبش کارگران صنعت نفت ایران به میدان آمدند.»
بنابراین همین رویکرد برونگرائی جهت رهبری جنبش ضد استبدادی توسط جنبشهای دموکراتیک و جنبشهای سوسیالیستی باعث گردید تا «خمینی در سال 57 در جریان جنبش ضد استبدادی مردم ایران متولد بشود» و خمینی هرگز مولد جنبش ضد استبدادی سال 57 نبوده است بلکه بالعکس خمینی مولود جنبش ضد استبدادی 57 بوده است؛ و البته آنچه که باعث تولد خمینی در جنبش ضد استبدادی سال 57 شد، همین روحیه برونگرائی جنبش ضد استبدادی سال 57 نسبت به تعیین رهبری آن جنبش بوده است، در صورتی که اگر جنبشهای آزادیخواهانه و برابریطلبانه در جریان جنبش ضد استبدادی به جای این روحیه برونگرائی در تعیین رهبری به صورت دیالکتیکی در تعیین رهبری بر پتانسیل خودبنیاد و خودسازمانده و خودرهبری خویش تکیه میکردند، انقلاب ضد استبدادی 57 هرگز و هرگز نمیتوانست وارد پروسه انحراف و انحطاط و شکست بشود. البته همین ضعف برونگرائی در تعیین رهبری جنبش هم در ابرجنبش ملی کردن صنعت نفت ایران وجود داشته است و هم در ابرجنبش مشروطیت و هم در ابرجنبش ضد استبدادی سال 57. لذا در همین رابطه بوده است که در جریان 30 تیر سال 31 مردم در پی فتوای کاشانی در حمایت از مصدق بر علیه دولت قوام السلطنه به خیابان آمدند و کشته دادند و دولت قوام را سرنگون کردند، اما همین مردم در روز 28 مرداد 32 در جریان کودتای مثلث روحانیت و دربار و جناح هار امپریالیسم آمریکا بر علیه دولت مصدق، به علت اینکه دیگر فتوائی برای حضور آنها در خیابانها وجود نداشت، حتی جنبش طبقه کارگر ایران و رهبری این جنبش یعنی جنبش کارگران صنعت نفت هم حاضر نشدند در جهت حمایت از دولت مصدق وارد مبارزه با کودتا بشوند.
9 - هر سه ابرجنبش مشروطیت و ملی کردن صنعت نفت ایران و ابرجنبش ضد استبدادی سال 57 به لحاظ جوهر گفتمانی دارای وجه مشترکی بودند، چراکه در تحلیل نهائی جوهر گفتمانی هر سه فراجنبش فوق عدالتورزی و آزادیخواهی و کرامت انسانی بود که دستیابی به اهداف سه گانه این گفتمان در گرو مبارزه سلبی و ایجابی با سه مؤلفه استثمار و استبداد و استحمار در جامعه متکثر و رنگین کمان ایران بوده است. قابل ذکر است که در آسیبشناسی سه ابرجنبش فوق، بدون تردید هر سه ابرجنبش فوق در عرصه میدانی دچار «آفت حرکت تک مؤلفهای شدند و با عمده کردن یک مؤلفه، مؤلفههای دیگر مبارزه را به فراموشی سپردند». پر واضح است که به علت فضای استبدادزدگی تاریخی جامعه ایران آن مؤلفه که عمده شده است «مبارزه با استبداد» (البته آن هم در شکل سلبی آن) بوده است، چراکه آنچه که به عنوان یک آفت مهم در این رابطه میتوان از آن یاد کرد «فقدان تئوری استبداد در مبارزه با استبداد در طول بیش از یک قرن گذشته در جامعه ایران بوده است» طبیعی است که در شرایطی که مبارزه با استبداد در خلاء تئوری استبداد صورت بگیرد «مبارزه با استبداد بدل به مبارزه با مستبد میشود» و قطعاً «مبارزه با مستبد جدای از مبارزه با استبداد باعث میگردد تا با رفتن یک مستبد، مستبدی دیگر که بدتر از مستبد اول میباشد جانشین آن بشود». همان ماجرائی که در بیش از یک قرن گذشته در جامعه ایران اتفاق افتاده است، یعنی «با رفتن یک مستبد، مستبدی به مراتب مستبدتر از مستبد اولی جانشین آن شده است» بطوریکه در این رابطه ضرب المثل «کی بد رفته تا بدتر جایگزین آن نشود؟» و یا ضرب المثل «سال به سال دریغ از پارسال» اعتقاد مردم ایران شده است.
باری، بدین ترتیب است که میتوان داوری کرد که اگرچه گفتمان هر سه ابرجنبش مشروطیت و ملی کردن صنعت نفت ایران و ابرجنبش ضد استبدادی سال 57 مشترک بوده است و گفتمان هر سه ابرجنبش فوق عدالتورزی و آزادیخواهی و کرامت انسان بوده است، ولی به علت اینکه در هر سه ابرجنبش فوق «تئوری مبارزه کسب به مؤلفههای سه گانه گفتمان وجود نداشته است»، در نتیجه در خلاء «تئوری سه مؤلفه گفتمان» فوق، مبارزه برای دستیابی سه مؤلفه گفتمان فوق صورت سلبی داشته است و آن مبارزهها فاقد صورت ایجابی بودهاند؛ و همین امر باعث شکست گفتمان سه مؤلفهای عدالتورزی وآزادیخواهانه و کرامت انسانی در سه ابرجنبش مشروطیت و ملی کردن صنعت نفت ایران و جنبش ضد استبدادی سال 57 شده است، بنابراین در این رابطه است که میتوان نتیجهگیری کرد که برای اینکه در عرصه گفتمانسازی برای جنبشهای خودبنیاد گرفتار انحراف و شکست نشویم باید در عرصه نظری به همراه گفتمانسازی، تئوریهای مبارزه سلبی و ایجابی اهداف آن گفتمان را هم تدوین و تبیین نمائیم. پر پیداست که وجه ایجابی مؤلفههای گفتمانسازی تنها در چارچوب همان تئوری گفتمان قابل حصول میباشد.
10 - هر سه ابر پراکسیس سیاسی اجتماعی مشروطیت و ملی کردن صنعت نفت ایران و ابرجنبش ضد استبدادی سال 57 جامعه متکثر و رنگین کمان ایران «جوهر جنبشی داشتهاند» (نه جوهر شورشی و خیزشی بیشکل و بیسر و بیهدف و اتمیزه) و به دلیل جوهر جنبشی هر سه حرکت اجتماعی – سیاسی فوق، دارا بودن گفتمان و رهبری و سازماندهی اعتراض خیابانی از مشخصات اصلی آنها میباشد و البته در چارچوب همین جوهر جنبشی سه حرکت بزرگ اجتماعی فوق است که ما میتوانیم به نقد و آسیبشناسی و کالبد شکافی این ابرجنبشها بپردازیم و رهبری و شکل و صورت اعتراض و نوع گفتمان آنها را به نقد بکشانیم.
11 - در هر سه ابرجنبش فوق «طبقه متوسط شهری نقش محوری داشتهاند» و شاید بهتر باشد که مطلب را اینچنین مطرح کنیم که از زمانی ابرجنبشهای سیاسی اجتماعی کلاسیک در جامعه ایران مادیت تاریخی – اجتماعی پیدا کردهاند که «طبقه متوسط شهری در جامعه ایران به صورت فراگیر مادیت اجتماعی پیدا کردهاند». یادمان باشد که موضوع «دموکراسیخواهی پا به پای تکوین زندگی شهری و طبقه متوسط شهری در جامعه بشری مطرح شده است». بدین خاطر از آنجائیکه پا به پای ظهور طبقه متوسط شهری و پروسه تکوین سرمایهداری در جامعه بزرگ ایران در فرایندهای مختلف تجاری و تولیدی و مالی آن هم تکوین پیدا کرده است، همین امر باعث گردید تا پا به پای «رشد طبقه متوسط شهری، طبقه کارگر هم در شهرهای ایران مادیت پیدا کنند» و البته به موازات تکوین این دو طبقه در جامعه ایران مبارزات آزادیخواهانه طبقه متوسط شهری در کنار مبارزه برابریطلبانه وعدالتخواهانه طبقه کارگر مادیت پیدا کرده است. مع الوصف فونکسیون عملی این مبارزه دو مؤلفهای توسط دو طبقه کارگر و متوسط شهری جامعه ایران باعث گردیده است تا «مبارزه در جامعه ایران به خصوص در سه فرایند مشروطیت و ملی کردن صنعت نفت ایران و ابرجنبش ضد استبدادی سال 57 صورت ترکیبی داشته باشند» و البته در چارچوب همین «مبارزه ترکیبی» بوده است که مبارزه آزادیخواهانه در کنار مبارزه برابریطلبانه در سه ابرجنبش فوق وجود داشته باشد؛ به عبارت دیگر در طول بیش از یک قرن گذشته حرکت تحولخواهانه جامعه متکثر و رنگین کمان ایران هرگز این «مبارزه تحولخواهانه صورت تک مؤلفهای آزادیخواهانه طبقه متوسط شهری و یا برابریطلبانه طبقه کارگر نداشته است» بلکه برعکس پیوسته «به صورت ترکیبی این مبارزه تحولخواهانه به خصوص در سه فرایند مشروطیت و ملی کردن صنعت نفت ایران و جنبش ضد استبدادی سال 57 مادیت پیدا کرده است.»
البته همین «ترکیبی بودن مبارزه طبقه متوسط شهری و طبقه کارگر» و یا «ترکیبی بودن مبارزه آزادیخواهانه و برابریطلبانه» منهای سه مؤلفهای شدن گفتمان جنبشهای فوق، آنچنانکه فوقا به آن اشاره کردیم باعث کردید تا «اشکال مختلف مبارزه هم در عرصه پراکسیس سیاسی اجتماعی دو مؤلفهای آزادیخواهانه طبقه متوسط شهری و برابریطلبانه طبقه کارگر بوجود بیایند» که این اشکال مبارزه عبارتند از:
الف - اعتراض آکسیونی یا خیابانی.
ب - اعتراض اعتصابی.
ج - اعتراض مدنی.
د - اعتراض صنفی و غیره از جمله اشکال مبارزهای میباشند که از پیوند مبارزاتی دو طبقه متوسط شهری و طبقه کارگر با شعارهای مختلف آزادیخواهانه و برابریطلبانه یا گفتمان سه مؤلفهای عدالتورزی و آزادیخواهانه و کرامت انسانی در طول بیش از یک قرن گذشته و به خصوص در سه فرایند مشروطیت و ملی کردن صنعت نفت ایران و جنبش ضد استبدادی سال 57 معنی پیدا کردهاند.
ادامه دارد